spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ برج ایفل از نام سازنده آن گوستاو ایفل گرفته شده است. او یک مهندس راه و ساختمان فرانسوی بود که در کار ساخت پلهای فلزی بسیار خبره بود وی برای نمایشگاه جهانی ۱۸۸۹ پاریس برج ایفل را ساخت. بنای برج ایفل از سال ۱۸۸۷ شروع و در ۳۱ مارس ۱۸۸۹ میلادی به اتمام رسید (در دو سال). برای ساخت این بنا از هجده هزار و سی و هشت تکه آهن و دو و نیم میلیون پیچ استفاده شده است در اغاز گوستاو ایفل براي ساختن این برج مورد انتقاد فرانسویها قرار گرفت ولي امروزه این برج تیرآهنی به مکانی دیدنی و پر درآمد برای کشورشان تبدیل شده است و سالانه نزدیک پنج و نیم میلیون نفر از آن بازدید میکنند . بلندی برج ایفل (بدون در نظر گرفتن آنتن تلویزیونی ۲۴ متری بر فراز آن) ۳۰۰ متر (۹۸۶ فوت)؛ و وزن تقریبی آن ۷۰۰۰ تن میباشد. ۱۶۶۵ پله تا بالاترین نقطه برج هست که البته پلههای طبقه دوم به بالاترین نقطه برج به روی بازدیدکنندگان بسته است. ساختار این سازه به شکلی است که باز و بدون طبقههای میانی (به جز دو سطح) میباشد. یک سمت آن رودخانه سن و سمت دیگر البته کمی دورتر دو بنای کم و بیش گنبدی شکل و زرین رنگ دیده میشود که لوز انوالید نام دارد و قبر ناپلئون آنجاست. اعداد و ارقام برج ایفل با 300 متر ارتفاع تقریبا معادل یک ساختمان 70 طبقه می باشد، با انضمام یک آنتن 24 متری که در بالای آن قرار گرفته ارتفاع کلی برج به 324 متر - یک ساختمان 81 طبقه - می رسد. ایفل در سال 1889 به عنوان مرتفع ترین برج جهان بنا شد و این عنوان را تا سال 1930 که آسمانخراش کرایسلر (Chrysler) با 319 متر ارتفاع در شهر نیویورک ساخته شد، حفظ کرد. امروزه ایفل، در کشور فرانسه پس از برج فرستنده Allouis Longwave با 350 متر ارتفاع، در رده دوم قرار دارد، اما در شهر پاریس کماکان رتبه اول را به خود اختصاص داده است. در این بنا 7,300 تن فلز به کار رفته و وزن کلی آن 10,100 تن می باشد. تعداد پله هایی که به نوک برج منتهی می شود تقریبا پس از هر بار بازسازی تغییر کرده، در ابتدا 1,710 پله وجود داشت، در اوایل دهه 1980 پس از اولین بازسازی، تعداد آنها به 1,920 رسید و امروز نیز 1,665 پله در ایفل به چشم می خورد. بسته به دمای محیط اطراف، نوک برج ممکن است بر اثر انبساط فلزات، در قسمتی از برج که به سمت خورشید است، تا هشت سانتی متر تغییر مکان داشته باشد. به منظور حفاظت در مقابل زنگ زدگی هر هفت سال یک بار با استفاده از 50 تن رنگ، ایفل را رنگ می کنند. رنگ هایی که به کار گرفته می شود بسته به موقعیت متغیر است، در حال حاضر رنگ ایفل تقریبا قهوه ای است. تاریخچه این بنا بین سالهای 1887 تا 1889 به عنوان ورودی یک نمایشگاه بین المللی (Exposition Universelle) که به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب فرانسه برگزار می شد، در مختصات جغرافیایی 48°51′29″N و 2°17′40″E ساخته شد. ایفل در روز 31 ماه مارس سال 1889 افتتاح شد و از 6 ماه مه همان سال در معرض بازدید عمومی قرار گرفت. سیصد کارگر با استفاده از تعداد سه میلیون و پانصد میخ پرچ، 18,038 قطعه فلز ساختمانی را به هم متصل کردند. عملیات ساخت چنین بنایی بدون شک با خطرات بسیاری همراه بود، زیرا بر خلاف آسمان خراش های عادی، این برج روباز و بدون طبقات میانی بنا شده و عملا به جز دو طبقه که در پایین آن قرار دارد، چیز دیگری به چشم نمی خورد. به دلیل دقت و احتیاط فراوانی که در ساخت بنا به منظور حفظ جان کارگران به عمل آمد، ساخت این برج عظیم تنها یک نفر تلفات داشت، آنهم در زمان نصب آسانسوری که توسط شرکت Otis، بزرگترین شرکت سازنده آسانسور در جهان، انجام شد. از ابتدای قرن بیستم، تاسال 1909 که در مجاورت ضلع جنوبی ایفل یک مرکز رادیویی دائمی ساخته شد، از ایفل به عنوان فرستنده رادیویی استفاده می شد. از سال 1957 این برج جهت ارسال رادیو و تلویزیون FM استفاده می شود. ایفل دو رستوران به نام های Altitude 95 در طبقه اول (95 متر بالاتر از سطح دریا) و Jules Verne که یک رستوران فرانسوی بسیار گران قیمت مجهز به آسانسور خصوصی است، قرار دارد. رخدادها در سال 1930 با اتمام آسمانخراش Chrysler در نیویورک، ایفل عنوان مرتفع ترین برج جهان را از دست داد. بین سالهای 1925 تا 1934 تابلو های تبلیغاتی شرکت سیتروئن (Citroën)، به عنوان مرتفع ترین بیل بوردهای جهان، زینت بحش سه وجه برج بودند. در سوم ژانویه سال 1956 قسمت بالای برج طعمه حریق شد. در سال 1959 آنتن رادیویی فعلی به بالای برج افزوده گشت. در سال 2000 نورافکن های پر قدرت در برج نصب شد و از آن تاریخ تا کنون هر شب نمایشی از نورهای رنگارنگ برج، برفراز آسمان شهر پاریس اجرا می گردد. در 28 نوامبر سال 2002 شمار بازدید کنندگان ایفل به 200 میلیون نفر رسید. در ساعت 7:20 بعدازظهر روز 22 ژوئیه سال 2003، در اتاق تجهیزات فرستنده رادیویی ایفل، آتش سوزی رخ داد و فرو نشاندن آتش 45 دقیقه به طول انجامید. خوشبختانه این واقعه تلفات جانی به دنبال نداشت. 72 نام نام 72 تن از دانشمندان و مهندسین فرانسوی که در راه اندازی و ساخت این پروژه همکاری داشته اند، بر روی برج حک شده است. روی این حکاکی در اوایل قرن بیستم با رنگ پوشانده شد. در سال 1986 مجددا شرکتی به نام (SNTE (d'Exploitation de la Tour Eiffel Société Nouvelle به بازسازی این حکاکی پرداخت. شرکت مذکور طی قراردادی با مقامات شهر پاریس مسئولیت اداره و نگهداری ایفل را عهده دار شده است. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ۱ - این برج آهنی نزدیک به ۳۰۰ متر ارتفاع دارد ولی در روزهای سرد سال از ارتفاع آن به میزان یک دهم متر کاسته میشود . ۲ - برج ایفل را هر هفت سال یک بار رنگ می کنند.۲۵ کارگر از بالا به پایین شروع به رنگ زدن کردن و کارشان هیجده ماه به طول کشید و در پایان کار حدود ۶۰ تن رنگ مصرف شده بود و رنگ هم قهوه ای بود در قسمت های بالای روشن تر و در قسمت های زیرین تیره تر .معمولآ رنگ برج ایفل قهوه ای است ولی گاهی از رنگ های دیگر نیز بهره برده شده مثلآ در ۱۸۹۹ از رنگ زرد تیره استفاده شد و در بین سال های ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۱ از رنگ قرمز مایل به قهوه ای استفاده شد . ۳ - مهندس و معمار گستاو ایفل در سال ۱۸۸۹ این برج را طراحی و ساخت به جز این برج او سازنده پنجاه پل دیگر در اروپا هست . او یکی از موثرترین افراد برای تلاش در راه ساخت کانالی در پاناما بود تلاشی که هیچ گاه عملی نشد تا اینکه ۳۵ سال بعد آمریکایی ها چنین کاری را انجام دادند.ساخت برج ایفل دو سال به طول انجامید. ۴ - در سال ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ سه طرف این برج برای تبلیغ ماشین های سیتروئن به کار گرفته شد و همچنین در طول جنگ جهانی دوم و در پی تصرف پاریس توسط آلمانی ها ، آن ها علامتی را به نشانی پیروزی خود از برج آویزان کردند. ۵ – در بین سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ میزان بازدید از برج از ۵٫۹ میلیون نفر به ۶٫۹ میلیون نفر رسید.برج ایفل همه روزه باز هست و شامل دو رستوران نیز میشود. ۶ - برای رفتن بالای برج با استفاده از آسانسور باید نزدیک به ۱۸۰۰۰ تومان خرج کنید این بالا رفتن معادل ۱۶۷۱ پله هست ، همچنین افرادی که بر روی ویلچر هستند اجازه رفتن به بالای برج را نخواهند داشت. ۷ - این برج بلندترین سازه دست ساز بشر بود تا اینکه در سال ۱۹۳۰ برج کرایسلر ساخته شد و از آن زمان ایفل این افتخار را از دست داد.البته این برج یک ماشین پول سازی هست در پایین برج ۱۵ کارگر مشغول فروختن بلیط هستند و این برج در سال ۲۰۰۷ بر حسب گزارش ها معادل ۵۹٫۸ میلیون یورو درآمد زایی داشته است. ۸ – در سال ۲۰۰۸ یک زن ۳۶ ساله اهل سانفرانسیسکو و عضو پیشین ارتش آمریکا با برج ایفل ازدواج کرد ! و نام خود را به Erika La Tour Eiffel تغییر داد. 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ برج ایفل برجی فلزی در میدان شان دو مارس و در کنار رود سن واقع در شهر پاریس است. برج ایفل که امروزه به عنوان نماد فرانسه شناخته میشود، پربازدیدترین بنای جهان و یکی از شناختهشدهترین بناها در جهان است. ساخت برج ایفل در سال ۱۸۸۷ آغاز و در ۳۱ مارس ۱۸۸۹ به پایان رسید.نام برج ایفل از نام سازندهاش گوستاو ایفل گرفته شده است.بلندی برج ایفل بادر نظر گرفتن آنتن تلویزیونی ۲۴ متری بر فراز آن ۳۲۵ متر میباشد و وزن تقریبی آن ۷۲۰۰ تن است. ۱۶۶۵ پله تا بالاترین نقطه برج ادامه دارند که البته پلههای طبقه دوم به بالاترین نقطه برج به روی بازدیدکنندگان بسته است. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ برج ایفل برج ایفل یكی از نمادهای كشور فرانسه، در خیابان شام دومارس پاریس واقع شده و ارتفاعی معادل 324 متر دارد. این برج كه به خاطر سازندهاش (مهندس گوستاو ایفل) به این نام شهرت یافته، به عنوان بخشی از منظره شهری در حاشیه رود سن از سال 1991 در فهرست میراث جهانی یونسكو ثبت شده است. افتتاح برج برج ایفل در 31 مارس سال 1889 به مناسبت جشن صدمین سالگرد انقلاب فرانسه افتتاح شد. این بنا صرفا به همین دلیل ساخته شده بود. پرنس «والز» و پادشاه ادوارد انگلیسی برای اولین بار این بنای تاریخی را افتتاح كردند. برج ایفل یكی از نمادهای كشور فرانسه، در خیابان شام دومارس پاریس واقع شده و ارتفاعی معادل 324 متر دارد. این برج كه به خاطر سازندهاش (مهندس گوستاو ایفل) به این نام شهرت یافته، به عنوان بخشی از منظره شهری در حاشیه رود سن از سال 1991 در فهرست میراث جهانی یونسكو ثبت شده است. افتتاح برج برج ایفل در 31 مارس سال 1889 به مناسبت جشن صدمین سالگرد انقلاب فرانسه افتتاح شد. این بنا صرفا به همین دلیل ساخته شده بود. پرنس «والز» و پادشاه ادوارد انگلیسی برای اولین بار این بنای تاریخی را افتتاح كردند. از میان هفتصد طرح پیشنهادی ارائه شده از سوی طراحان متفاوت، طرح «گوستاو ایفل» با توجه به دارا بودن اكثریت آراء، مورد قبول واقع شد، اگرچه این طرح در ابتدا با موافقت همگان همراه نبود و گیدو ماپاسان (نویسنده)، امیل زولا (نویسنده) و چارز گارنیز (معمار اپرای گارنیز) مخالفان اصلی آن بودند. ماجرای ساخت برج در سال 1884 و هنگامی آغاز شد كه امیل نوگوییه و موریس كوچلن، دو مهندس اصلی كارخانه گوستاو ایفل تصمیم میگیرند یك برج سیصدمتری بسازند. آنها معماری به نام استفان سووستر را خبر میكنند تا درباره پروژه با او مشورت كنند.. شروع ساخت پروژه پروژه ایفل واكنشهای متفاوتی برانگیخت. در چهاردهم فوریه 1887، سیصد تن از هنرمندان نامه اعتراضآمیزی برای آلفاند، مدیر اجرایی پروژه ایفل مینویسند كه در میان آنها چهرههایی چون گای دوموپاسان، شارل گرینه و فرانسوا كوپه نیز دیده میشود. این هنرمندان در عریضه خود به نام فرانسه، تاریخ و هنرش، ساختن برج بیمصرف و هیولاگونه ایفل را محكوم میكنند اما كسانی چون روسو و شاگال، ایفل را میستایند و در سال 1960 نیز رولان بارت در تحقیقات جامع و كامل خود در باب نشانهشناسی، این برج را مورد مطالعه قرار میدهد. با وجود تمام واكنشهای مثبت و منفی، ساخت برج ایفل آغاز میشود و دو سال و دو ماه و پنج روز به طول میانجامد و در نمایشگاه جهانی سال 1889 حضور مییابد. خالق این بنا، گوستاو ایفل است كه بیشترین شهرتش را مدیون ساخت سازههای بلند آهنی و مقاوم در برابر باد چون «مجسمه آزادی»، «پل دره گذر گارابیت» و «نیوگاتی پو» (لهستان 1879) است. اجزای برج ایفل در ساخت برج ایفل بیش از هجده هزار قطعه آهنی و دو میلیون و پانصد هزار میخ پرچ به كار رفته و پنجاه مهندس و 132 كارگر روی آن كار كردهاند. این مهندسان تدابیر بسیاری اندیشیدهاند تا نحوه خم كردن این میلههای عمودی را بیابند و آن را به ارتفاع 324 متریاش برسانند به طوری كه در برابر هیچ بادی نلرزد. ایفل از زمان ساختش تا امروز، هجده بار رنگ شده یعنی تقریبا هر هفت سال یك بار رنگ خورده است. نقاشی این بنا به زعم سازندهاش تمهیدی است برای حفظ ساختار آهنیاش، پس رنگ آن تاكنون بارها تغییر كرده است. در ابتدا به رنگ قهوهای – قرمز بود، سپس زرد مایل به سرخ و رنگهای دیگر بود و حالا به رنگ برنز است. در رنگآمیزی برج، طیفهای متفاوتی آزموده شده تا همهچیز به چشم بینندهای كه از دور بنا را میبیند، یكپارچه بیاید. نقاشان زمانی نزدیك به یك سال را در پای این برج گذراندهاند و شصت رنگ را آزمودهاند تا به رنگ دلخواهشان رسیدهاند. آخرین باری كه ایفل رنگ شد، سال 2001 بود كه كار نقاشی، نوامبر همان سال آغاز و ژوئن 2003 تمام شد. برج ایفل دارای سه طبقه یا به عبارتی سه صحن متفاوت است. در طبقه اول برج ایفل نمایشگاهی از عكسهای گوناگون از دوران گذشته وجود دارد كه ما را به سالهای 1900 میبرد؛ پیراهنهای بلند زنان، چترهایی كه در دست میگرفتند و كلاههای گوناگونی كه نجیبزادگان آن زمان بر سر مینهادند تصاویری از سالهای گذشته را در ذهن مجسم میكنند. رستورانهای متعددی در طبقه اول واقع شده كه مهمترین آنها رستوران روسهاست كه دارای جوی كاملا روسی است و تصویری زنده از مسكو را در ذهن شكل میدهد. سالن تئاتر آلتیتود كه صحنه نمایش تئاترهای شاخص و قابل تحسین فراوانی بوده، نیز در همین طبقه واقع شده است. توریستها علاقه زیادی به تماشای پاریس از بالاترین نقطه برج نشان میدهند و تنها دلیل، آن است كه منظره بسیار شگرف و زیبایی را در مقابل چشمانشان به نمایش میگذارد. لابراتوار علمی – تحقیقی گوستاو ایفل در سال 1889 برج ایفل را تبدیل به یك لابراتوار علمی – تحقیقی كرد و وسایل بسیاری در آنجا نصب كرد كه از جمله آنها میتوان به فشارسنج و برقگیر اشاره كرد. ایفل در پیشرفت این موزه علمی نقش بسزایی ایفا كرده است: هواشناسی (دستگاههای مختلفی در برج بودند كه تغییرات جوی را ثبت میكردند)، رادیو، تلگراف و آیرودینامیك. در سال 1906 نیز در برج، یك ایستگاه رادیویی راهاندازی شد كه قطعا در پیشرفت علم امواج رادیویی گام جدیدی محسوب میشد و گوستاو ایفل نیز آنقدر عمر كرد تا بالاخره در سال 1921 اولین پخش برنامه رادیویی كه از برج او مخابره میشد را بشنود. علاوه بر اینها در طبقه سوم برج نیز موسساتی برای مطالعه نجوم و روانشناسی تاسیس شده بود و برج ایفل كه تنها بیست سال از ساخت آن میگذشت، تبدیل به مكانی علمی – فرهنگی – تفریحی شد. اتفاقات جالب از اتفاقات جالبی كه در برج ایفل افتاده، میتوان به بازدید آدولف هیتلر از آن اشاره كرد. در جریان اشغال فرانسه در سال 1940، هیتلر تصمیم گرفت تا نوك برج برود و از آنجا به كل پاریس نگاه كند اما فرانسویهای آزادیخواه، كابلهای آسانسور را قطع كردند و هیتلر مجبور شد تمام 1792 پله برج را پیاده بالا برود. در زمان سقوط نازیها نیز هیتلر از یكی از ژنرالهایش خواست برج ایفل را تخریب كند اما ژنرال فون شولتیتز كه پاریس و بناهایش را بسیار دوست داشت، از جان خود گذشت تا ایفل را زنده نگه دارد. نكات برجسته برج برج ایفل از معدود بناهای فرانسوی است كه بدون هیچ كمكی از دولت اداره میشود و درآمد خوبی هم دارد كه در سال 2003 بیش از 51 میلیون یورو بود. نمایشگاهی كه در برج ایفل برگزار میشود نیز بسیار اشتغالزاست، 250 نفر حقوقبگیر ثابت (میزبانان، تكنسینها و مسئولان بخش اداری) و 250 نفر دیگر به صورت متفرقه كسب درآمد میكنند مانند (رستوراندارها و فروشندگان بوتیكها)، پلیس، كاركنان پست و... در كل، ایفل یك منبع مالی ارزشمند برای فرانسه به شمار میشود. برج ایفل از جذابیت بسیار بالایی برخوردار است. علاوه بر جذابیتی كه خود برج داراست، پاركهای اطراف آن نیز شگفتانگیزند؛ پاركهای بزرگی كه در هر فصل زیباتر از فصل پیش هستند. تعداد حیرتانگیز توریستها یا پاریسیها كه در پای این برج جمع میشوند، موید این نكته است.. برج ایفل در شهر پاریس یكی از چشمنوازترین دیدنیهای فرانسه و به عبارتی دنیاست. اگر سالیانه شش میلیون نفر هم از برج ایفل دیدن كنند، بازهم تعداد كسانی كه چشم به آن دوختهاند اما هرگز موفق به بالا رفتن از پلههای آن نیستند، زیادتر است و چه بسیار افرادی كه آن را به خوبی میشناسند اما همچنان آرزوی دیدنش را در سر میپرورانند.. نگاهی كوتاه به زندگی گوستاو ایفل در سال 1832 در دیجون متولد و در سال 1855 از دانشكده هنرهای صنعتی فارغالتحصیل شد. ایفل قابلیت و توانایی ویژه خود را در ساختن بناهای بسیار زیادی نشان داد از جمله میتوان به دو نمونه برجسته «پورت ویادوكت» در رودخانه «دورو» سال 1876 و نیز «گارابیت ویادوكت» سال 1884 اشاره كرد. او با ساخت برج ایفل به اوج شهرت خود رسید و سرانجام در 27 دسامبر 1923 دیده از جهان فروبست. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ در این تحقیق معروفترین اثر گوستاوایفل یعنی برج ایفل هم به طور مفصل بررسی شده است.این تحقیق 30 صفحه و به صورت پاورپوینت است...قابل استفاده برا دانشجویان معماری...حاضر و آماده فقط باید اسمتونو تایپ کنید...حالشو ببرید فرمت: پاورپورینت ppt حجم: 2.5 مگابایت تعداد صفحه: 30 لینک دانلود تحقیق در مورد ایفل: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام به نقل از وبلاگ عشق است معماری 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ همیشه دانشمندان یا هنرمندان نبودهاند كه با انجام كارهایی كه قبلاً كسی آن را انجام نداده و یا با خلق اثری كه مشابه آن وجود نداشته، به تاریخ پیوسته باشند. كلاهبرداران هم در تاریخ جایی برای خود دارند.. بودهاند كسانی كه در دنیا چیزهایی را جعل كردهاند كه عقل جن هم به آن نرسیده. مطلب فوق که یکی از سلسله مطالب برگهایی از تاریخ اقتصادی است شاید جاداشت که در ستون طنز قرارگیرد ولی مطمئن باشید که جز به جز واقعه عین واقعیت است! ویكتور لوستیگ Victor Lustig سلطان كلاهبرداران تاریخ، مردی كه برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در كشور آمریكا، مردی كه میتوانست زیركترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال 1890 در بوهمیا (كشور كنونی چك) در یك خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریكا رفت. وی در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره كلاهبرداری بیعیب ونقص و پرسود، ویكتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهكار خود را اجرا كرد. فروختن برج ایفل! ایده این كلاهبرداری بعد از خواندن یك مقاله كوچك در روزنامه به ذهن ویكتور رسید. در این مقاله آمده بود كه برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این كار برای دولت كمرشكن خواهد بود. زنگی در سر ویكتور صدا كرد و بلافاصله دست به كار شد. ابتدا اسناد و مداركی تهیه كرد كه در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامههایی با سربرگهای جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسهای دولتی و محرمانه در هتل كرئون (creon) كه محلی شناخته شده برای قرارهای دیپلماتیك و مهم بود، دعوت كرد. شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویكتور حاضر بودند. ویكتور برای آنها توضیح داد كه دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینههای نگهداری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد كه در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستكار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئنترین افرادند. ویكتور تأكید كرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد. فروش برج ایفل در آن سالها زیاد هم دور از ذهن نبود. این برج در سال 1889 و برای نمایشگاه بینالمللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این نبود كه به صورت دائمی باشد. در سال 1909 برج بهخاطر اینكه با ساختمانهای دیگر شهر همچون كلیساهای دوره گوتیك و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت. چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه كردند. ویكتور به دنبال بالاترین رقم نبود، او از قبل قربانی خود را انتخاب كرده بود؛ مردی كه نامش در كنار ویكتور در تاریخ جاودانه شد! آندره پویسون (Andre poisson). در بین آن شش نفر، آندره كمسابقهترین بود و امیدوار بود كه با برنده شدن در این مناقصه، یكشبه ره صدساله را طی كند و كلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود. ویكتور به آندره اطلاع داد كه در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست. اما همانطور كه تاجر عزیز میداند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یك كارمند ساده بیش نیست و در این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده كند و… آندره به خوبی منظور ویكتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و كارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویكتور لوتینگ كیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی كه در یك جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه! 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ برج ایفل فصلنامه فلسفی ارغنون، شماره 19، رولان بارت / ترجمه یوسف اباذری؛ گی دو موپاسان اغلب در رستوران برج نهار می خورد، هرچند اعتنایی به غذا نداشت. او می گفت اینجا یگانه جایی در پاریس است که مجبور نیستم برج را ببینم. و این امر حقیقت دارد که باید در پاریس احتیاطهایی بی اندازه به عمل آوری تا برج ایفل را نبینی؛ هر فصلی که باشد، از خلال مِه و ابر، در روزهای ابری و آفتابی، در باران، هر جا که باشی، هر چشم اندازی از بامها و گنبدها یا شاخه های درختان باشد که تو را از آن جدا کند: برج حضور دارد؛ ادغام شده در زندگی روزمره، تا زمانی که دیگر صفت خاصی به آن نسبت ندهی و تصمیم بگیری که موءکّدانه آن را همچون صخره ای یا رودخانه ای به عنوان پدیده ای طبیعی به معنای حقیقی کلمه در نظرگیری، که تا ابد می توان پرسید چه معنایی دارد اما وجودش مسلّم و بی چون و چراست. در عمل، نگاه هر پاریسی در زمانی از روز نمی تواند به برج نیفتد. از زمانی که نوشتن این سطور را آغاز کرده ام برج پیش رویم حضور دارد، درون قاب پنجره ام و درست در لحظه ای که شب ژانویه آن را تیره و تار می سازد و به ظاهر می کوشد تا از نظر پنهانش کند و حضورش را انکار کند. دو شعاع باریک نور که دور سرش در حال چرخش اند به نرمی چشمک می زنند و به بیرون می تراوند، در تمامی طول این شب نیز آنجا خواهند بود و مرا از فراز پاریس به یک یک دوستانم که می دانم در حال دیدن آنند پیوند خواهند زد. ما در قیاس با برج پیکرهایی چرخان هستیم که او مرکز استوار آن است؛ برج رفیق است. برج در تمامی جهان نیز حضور دارد. نخست به عنوان نماد کلی پاریس، و در هر جایی از کره ارض که پاریس باید به عنوان ایماژ بیان شود حاضر است: از غرب میانه تا استرالیا هیچ سفری به فرانسه انجام نمی شود مگر به طریقی به نام برج؛ هیچ کتاب درسی، پوستر یا فیلمی در فرانسه وجود ندارد که آن را به عنوان نشانه عمده مردم و کشور فرانسه نداند. برج به زبان همگانی سفر تعلق دارد. فزونتر؛ برج ورای تجلی صرفاً پاریسی اش بر کلیترین خزانه ایماژ بشری تأثیر می گذارد. شکل ساده و بدوی آن بارِ رمز و رازی بی پایان را بر دوش آن می نهد. برج، فی نفسه و برحسب آنچه تخیل ما را مجذوب می سازد، نمادِ پاریس، مدرنیته، ارتباطات، علم یا قرن نوزدهم، موشک، ساقه، دکل حفاری، ذکر، برق گیر یا حشره است و با مسیرهای بزرگ روءیاهای ما تلاقی می کند. برج نشانه ای ناگزیر است. همان طور که هیچ نگاه پاریسی وجود ندارد که مجبور نباشد با آن مواجه شود، هیچ تخیلی نیز نیست که دیر یا زود شکل برج را پذیرا نشود و از آن مایه نگیرد. مدادی بردار و بگذار دستت یا به عبارت دیگر اندیشه هایت پرسه زند؛ اغلب اوقات برج است که ظاهر می شود، فروکاهیده به آن خط مستقیمی که کارکرد رمزآلوده یگانه اش، همان طور که شاعران می گویند، پیوند دادن حضیض و اوج یا زمین و آسمان است. این نشانه نابِ ذاتاً تهی گزیرناپذیر است، زیرا که به معنای همه چیز است. برای نفی برج ایفل (هرچند چنین وسوسه ای نادر است زیرا که این نماد، به هیچ چیز در ما لطمه نمی زند) باید مثل موپاسان بر بالای آن شوی و، به اصطلاح، خود را با او یکی کنی. برج همچون خود آدمی که یگانه کسی است که نگاه خود را نمی شناسد، یگانه نقطه کور نظامی بصری است که خود مرکز آن است و پاریس محیط آن. اما در این آهنگی که به نظر می رسد برج را محدود کند او قدرتی تازه کسب می کند: چیزی که هر زمان به آن دیده می دوزیم، هر زمان از آن بازدید می کنیم، خود به دیده بان بدل می شود و اینک پاریسی را که در عین حال زیر پایش گسترده و گرد آمده است و هم اکنون به او می نگرد به عنوان چیزی برمی سازد. برج چیزی است که می بیند، نگاهی است که دیده می شود، فعل کاملی است، لازم و متعدی، که در آن هیچ کارکردی، هیچ بنای فعلی (همان طور که در دستور با ابهامی بامزه می گوییم) ناقص نیست. این دیالکتیک به هیچ وجه پیش پا افتاده نیست و برج را به یادمانی یگانه مبدل می کند؛ زیرا که جهان معمولاً یا ارگانیسمهای کارکردیِ خالص (دوربین یا چشم) برای دیدن چیزها تولید می کند که خود هیچ منظری را نمی توانند مهیا کنند و آنچه می بینند به شکلی اسطوره ای به آنچه پنهان باقی می ماند پیوند می خورد (این است مضمون شاهدِ پنهان)، یا مناظری تماشایی تولید می کند که خود کور است و به انفعال محضِ امر تماشایی فرو افتاده است. برج، از این تفکیک، از این جدایی عادی دیدن و دیده شدن، تخطی می کند (و این است یکی از نیروهای اسطوره ای آن)؛ برج به دَورانی قاهر میان این دو کارکرد دست می یابد؛ برج چیزی کامل است که درباره اش اصطلاحاً می توان گفت هر دو نوع جنسیت بینایی را داراست. در نظم ادراک، این حالت مشعشع [ برج ] قابلیتی عظیم برای معنا داشتن بدان می بخشد. برج معنا را جذب می کند، به همان شیوه که برقگیر برق را؛ برای تمامی عاشقانِ دلالت، برج نقشی پُرشکوه ایفا می کند، نقش دال ناب را، یعنی نقش شکلی که آدمی بی وقفه در آن معنا می ریزد (و مردم این معناها را بنا به اراده خود از معرفتشان و روءیاهایشان و تاریخشان بیرون می کشند). بدون چنین معنایی برج متناهی و ساکن است. چه کسی می تواند بگوید که برج برای بشر فردا چه خواهد بود، اما تردیدی نیست که او همواره چیزی خواهد بود، چیزی از خود بشر. نگاه، چیز، نماد، این است مدار گردش نامتناهی کارکردهایی که به برج مجال می دهد همواره چیزی دیگر و چیزی بس بیشتر از برج ایفل باشد. برج برای برآوردن این کارکرد روءیایی عظیم، که آن را به یادمانی تام بدل می سازد، باید از عقل بگریزد. نخستین شرط فرار پیروزمندانه این است که برج یادمانی کاملاً بی فایده باشد. بی فایدگی برج به شیوه ای مبهم، رسوایی تلقی شده است، یعنی نوعی حقیقت، حقیقتی ساختگی و نپذیرفتنی. برج حتی قبل از آن که ساخته شود، به سببِ بی فایدگی اش، شماتت شد، صفتی که در آن زمان برای محکوم کردن آن کافی بود. روح آن دوره، روحی که وقف عقلانیت و تجربه گرایی اقدامات بزرگ بورژوایی بود، تحمل مفهوم شی ء بی فایده را نداشت، مگر این که آشکارا شیئی هنری باشد و به فکر کسی هم نمی رسید که برج شیئی هنری باشد. به همین سبب، گوستاو ایفل، در پاسخ به شکواییه هنرمندان و در دفاع از طرح خود، با وسواس، تمامی فایده های آینده برج را فهرست کرد. همان طور که از مهندسی انتظار می رود، جملگی آنها فایده های عملی بودند: اندازه گیریهای آیرودینامیکی، مطالعه مقاومت مصالح، کالبدشناسی صعودکننده، تحقیق رادیو الکتریک، مسائل ارتباطات از راه دور، مشاهدات هواشناسی و جز آنها. این فایده ها بی چون و چرا و مسلّم هستند، اما در قیاس با اسطوره عظیم برج و با معنایی انسانی که او در سراسر جهان کسب کرده است، مضحکه ای بیش نیستند. سبب این است که دلیل تراشیهای فایده گرایانه هر اندازه که نزد اسطوره علم، والا و بلندمرتبه باشند، در قیاس با کارکرد تخیلی عظیمی که آدمیان را قادر می سازد تا انسان کامل باشند چیزی نیستند. با این همه، این بار نیز مثل هر بار، معنای کار در عین عبث بودن آن مستقیماً ابراز نشد، بلکه تحت عنوان فایده، عقلانی گردید. ایفل برج خود را در هیأت چیزی جدّی، عقلانی و مفید می دید؛ آدمیان این برج را در هیأت روءیای باروک عظیمی به او بازگرداندند که به شیوه ای کاملاً طبیعی تا مرزهای امر غیرعقلانی پیش رفت. این جنبش دوگانه، جنبشی عمیق است. معماری همواره روءیا و کارکرد بوده است، تجلی تخیل و ابزار آسایش. حتی قبل از تولد برج، قرن نوزدهم (خاصه در آمریکا و انگلستان) اغلب در روءیای بناهایی فرو می رفت که بلندیشان شگفت آور باشد زیرا که این قرن وقف معجزات تکنولوژیک شده بود و فتح آسمان بار دیگر بشر را به دام انداخته بود. در سال 1881، اندکی قبل از ساختن برج، معماری فرانسوی طرح برجی آفتابی را ریخته بود. این طرح که از نظر تکنیکی جنون آمیز به شمار می رفت زیرا که بر [ مصالح ] بنّایی متّکی بود و نه بر آهن کاملاً به سبب فایده مندی عملی، توجیه می شد. از یک سو بنا بود آتشی که بر قله بنا برافروخته می شد از طریق تنظیم آینه ها (تنظیمی که بدون شک پیچیده بود) هر گوشه و کنار تاریک پاریس را روشنایی بخشد، از سوی دیگر آخرین مرتبه این برجِ آفتاب (که همچون برج ایفل هزار پا بلندی داشت) می بایست به عنوان نوعی محوطه آفتابگیری مورد استفاده معلولان قرار گیرد و آنان از هوای آن، «هوایی پاک همچون هوای کوهستان»، استفاده کنند. اما در این مورد نیز، مثل مورد برج، فایده گرایی ساده لوحانه این طرح از کارکرد روءیایی و بی نهایت نیرومندی که عملاً الهام بخش ایجاد آن بود، جداشدنی نبود؛ فایده هیچ کاری نمی کند مگر پنهان کردن معنا. بنابراین می توانیم از عقده بابِلی Complex) (Babel حقیقی در آدمیان سخن بگوییم: گمان می رفت که برج بابل در خدمت ارتباط با خدا قرار گیرد، با این همه بابل روءیایی بود که به ژرفاهایی بس عظیمتر از طرحی الوهی می رسید؛ و به مجرد آن که این روءیای عروجی عظیم از تکیه گاه فایده گرایانه خود رها شد، دست آخر آنچه باقی ماند بابلهای بی شماری بود که نقاشان ترسیمش کردند؛ گویی که کارکرد هنر آشکار ساختنِ بی فایدگی ژرف چیزهاست. بر همین سیاق هنگامی که برج نیز بلافاصله از ملاحظاتی علمی که سبب تولدش شده بودند آزاد شد (در اینجا کوچکترین اهمیتی ندارد که برج در واقع می بایست مفید باشد) از میان روءیای انسانیِ عظیمی قد برافراشت که در آن معانیِ جاندار و بی پایان در هم آمیخته بودند: او بر بی فایدگی بنیادی که آن را در تخیل بشری زنده نگه می داشت باز چیره شد. در ابتدا در پی آن برآمدند چه تناقضی است مفهوم یادمانی تهی که آن را به «معبد علم» بدل سازند، که استعاره ای بیش نیست. در واقع برج هیچ چیز نیست؛ نوعی یادمان از نوع درجه صفر است؛ در هیچ مناسکی شرکت نمی کند نه در کیشی نه حتی در هنری؛ نمی توانی از برج به عنوان موزه بازدید کنی؛ هیچ چیز برای دیدن در درون برج وجود ندارد. با این همه این یادمان تهی، همه ساله پذیرای بازدیدکنندگانی است که دو برابر بازدیدکنندگانِ لوور و بسی بیشتر از تماشاگران بزرگترین خانه سینما در پاریس است. پس چرا به بازدید برج ایفل می رویم؟ شکی نیست برای شرکت در روءیایی که (و این است اصالت آن) برج بیشتر شکل دهنده آن است تا موضوع حقیقی آن. برج تماشاگاه(2) معمولی نیست؛ وارد شدن به برج، بالا رفتن از آن، گشتن دور آن، به شیوه ای که هم ابتدایی و هم ژرف است، به چشم اندازی دست یافتن و کاوش درون آن (هرچند که بنایی بی در و پیکر است) یعنی تبدیل آداب توریستی به مخاطره جوییی بصری و هوشمندانه. پیش از آن که در نتیجه گیری به کارکرد نمادین عمده برج که معنای غایی آن است بپردازم می خواهم به ایجاز از همین کارکرد دوگانه سخن بگویم. برج به پاریس می نگرد. بازدید از برج به معنای رفتن به بلندیی است تا به نوعی جوهر پاریس را درک کرد، فهمید و چشید. در اینجا نیز برج باز یادمانی اصیل است. بنا به عادت، مهتابیها و کلاه فرنگیها، تماشاگاههایی هستند بر فراز طبیعت که عناصر آن آبها، درّه ها، جنگلها را در زیر پای خود گرد می آورند، به گونه ای که توریسم، که در پی دستیابی به «منظره ای خوش» است، به یقین متضمن اسطوره شناسیی طبیعت گراست. اما برج نه بر طبیعت که بر شهر مشرف است؛ با این همه، برج درست به سبب جایگاهش، که عبارت از تماشاگاهی است که از آن بازدید می شود شهر را به نوعی طبیعت بدل می کند؛ او انبوه آدمیان را به منظره بدل می سازد و به اسطوره شهری غالباً عبوس، بُعدی رمانتیک، نوعی هماهنگی و نوعی تسکین می افزاید. به دست برج و با آغاز کردن از آن، شهر پهلو به پهلوی مضامین طبیعی بزرگی می زند که در معرض کنجکاوی آدمی است: اقیانوس، طوفان، کوهها، برف، رودخانه ها. بنابراین بازدید از برج، مانند بازدید از بیشتر یادمانها، تماس گرفتن با چیزی نیست که از لحاظ تاریخی مقدس باشد بلکه تماس گرفتن با طبیعتی جدید است، یعنی طبیعتی ساخته از فضای انسانی: برج، جای پا نیست، یادگاری نیست؛ سخن کوتاه، چیزی از فرهنگ نیست؛ بلکه محصول آنیِ امری انسانی است که بر اثر نگاهی که آن را به فضا بدل می کند به امری طبیعی تبدیل شده است. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ به همین سبب می توان گفت که برج خیالی را تحقق می بخشد که برای نخستین بار در ادبیات متجلی شده بود. (غالباً کارکرد کتابهای بزرگ آن است که از قبل پیشرفتی را مجسم سازند که تکنولوژی بعداً آنها را صرفاً به عمل درمی آورد.) قرن نوزدهم، 50 سال قبل از احداث برج، به واقع دو اثر ادبی خلق کرد که در آنها خیالِ (شاید بسیار کهن) بینشِ سراسر نما vision) (panoramic از تضمین نوشتار شعری بزرگ بهره مند شد: این دو اثر عبارت بودند از بخشی از گوژپشت نتردام که با نظری کلی به پاریس می نگریست و همچنین لوح گاهشماری Chronologique) (Tableau اثر میشله. اینک آنچه در این دو بینش کلی بزرگ، یکی درباره پاریس و دیگری درباره فرانسه، ستودنی است این است که هوگو و میشله به روشنی فهمیدند که بینش سراسرنما، نیروی بی نظیر اندیشه ورزی را به آرامش زیبایی که در ارتفاع نهفته است افزود؛ نظر کلی که هر بازدیدکننده برج می تواند بلادرنگ برای خود بیابد، جهانی را به ما اعطا می کند که از برایِ خواندن است و نه فقط از برای دیدن. به همین سبب است که این امر با حساسیت جدید درباره بینایی مطابق است. در گذشته، سفر (می توان برخی از گردشهای ستودنی روسو را به یاد آورد) به معنای رفتن به میان احساسها و دیدن فقط نوعی از خیزشِ امواج چیزها بود؛ اما برعکس اتخاذ نظر کلی که نویسندگان رمانتیک آن را به ما عرضه کردند چنان که گویی هم ساختن برج و هم پیدایش هوانوردی را پیشگویی کرده باشند به ما مجال می دهد که از احساسها فراتر برویم و چیزها را در ساختار خودشان مشاهده کنیم. بنابراین، همین آثار ادبی و معماری ساخته خیال (که در همان قرن و احتمالاً از همان تاریخ زاده شده بودند) ظهور این بینش جدید و این حال و هوای اندیشه ورزانه را میسر ساختند: پاریس و فرانسه در زیر قلم هوگو و میشله (و زیر نگاه برج) به چیزهایی مفهوم بدل شدند، بدون این که چیزی از مادیت خود را از دست بدهند که تازگی آنها در همین است؛ مقوله جدیدی پدید آمد یعنی انتزاع انضمامی. افزون بر این، این همان معنایی است که امروز ما می توانیم به واژه ساختار بدهیم؛ پیکره هایی از شکل های فهمیدنی. همانند مواجهه مُسیو ژوردن(3) با نثر، هر بازدیدکننده برج، بدون این که بداند، ساختگرایی را عمل می کند (عملی که نثر و ساخت را از آنچه هستند بازنمی دارد). بازدیدکننده در پاریسی که زیر پای او گسترده است، به شکلی خودانگیخته، نقاطی را از آن جهت که شناخته شده اند، جدا می سازد، با این همه نمی تواند آنها را به یکدیگر پیوند نزند، یعنی آنها را در درون فضای کارکردی عظیمی درک می کند؛ سخن کوتاه، او جدا می کند و پیوند می زند. پاریس خود را به او به عنوان چیزی می نمایاند که ذاتاً آماده است و در معرض اندیشه ورزی است، با این همه مشاهده گر باید آن را با کنش غایی ذهن خود برسازد: هیچ چیز از منظری سراسری که برج به پاریس عطا می کند منفعلتر نیست. این کنشِ ذهن که نگاه فروتنانه توریست آن را بیدار و خودآگاه می سازد، نامی دارد: رمزگشایی. سراسر نما در واقع چیست؟ ایماژی است که ما تلاش می کنیم رمز آن را بگشاییم؛ ایماژی که از طریق آن می کوشیم تا مکانهای شناخته شده را بازشناسیم و نقاط عطف را تشخیص دهیم. در برج ایفل بایستید و منظری را انتخاب کنید؛ تمامی تپه ای را خواهید دید که از شایو تا به پایین امتداد می یابد، آن جایی که بیشه بولونی واقع است؛ اما طاق نصرت کجاست؟ آن را نمی بینی، و همین غیبت وادارت می کند تا سراسر نما را یک بار دیگر وارسی کنی، برای یافتنِ این نقطه ای که از ساختار تو غایب است. دانش تو (دانشی که ممکن است از نقشه پاریس داشته باشی) با آنچه می بینی به مبارزه برمی خیزد، و به معنایی اندیشه ورزی چیزی به جز این نیست: باز برساختن، وادار کردن خاطره و احساسها به همکاری با یکدیگر تا در ذهن تو مشابهی از پاریس ساخته شود، مشابهی که عناصرش روبه روی تو هستند، واقعی، نیاکانی، مع هذا جهت گم کرده به دست همان فضای تامّی که در آن، آن عناصر به تو داده شده اند، زیرا که این فضا از برای تو ناشناخته است. از این رو، ما به سرشت پیچیده و دیالکتیکی تمامی منظر سراسر نما نزدیک می شویم. این منظر از یک سو منظری وجدآمیز است زیرا که می تواند به آهستگی و نرمی در تمامی طول ایماژ پیوسته پاریس بلغزد و ابتدائاً هیچ «رخدادی» نمی تواند این لایه عظیم قشر معدنی و گیاهی را که از دور در پرتو نعمتِ ارتفاع درک شده است برآشوبد و بگسلد؛ اما از سوی دیگر، همین استمرار، ذهن را به مبارزه ای خاص درمی افکند، زیرا که این پیوستار در انتظار آن است که رمزش گشوده شود ما باید درونِ آنْ نشانه ها را بیابیم، نوعی روند آشنایی که از تاریخ و اسطوره نشأت می گیرد؛ به همین سبب است که سراسر نما را نمی توان به عنوان اثری هنری مصرف کرد. علاقه زیبایی شناختی به نقاشی زمانی قطع می شود که ما تلاش می کنیم در آن نکات خاصی را که از دانش خود بیرون کشیده ایم بازشناسیم. گفتن این امر که پاریس زیباییی دارد که در پای برج گسترده است، بی هیچ تردید، اعتراف به لذت بینشی هوایی است که به جز فضاهایی که به زیبایی به یکدیگر مربوط نشده اند چیزی را بازنمی شناسد؛ اما گفتن این امر همچنین به معنای فرو پوشاندن تلاش صرفاً اندیشه ورزانه چشم در برابر چیزی است که نیازمند تقسیم شدن و مشخص شدن و به خاطره سپرده شدن است، زیرا که نعمت احساس (هیچ چیز خوشتر از تماشاگاهی رفیع نیست) برای گریز از سرشت پرسنده ذهن در برابر ایماژ بسنده نیست. این خصوصیت اندیشه ورزانه عامِ بینش سراسر بین با پدیده ای که در پی خواهد آمد بیشتر تصدیق خواهد شد، پدیده ای که هوگو و میشله به سرچشمه اصلی نظر کلی خود بدل کردند: دیدن پاریس از بالا به طور مسلّم به معنای تصور نوعی تاریخ است؛ از فراز برج، ذهن خود را در حال روءیا بافتن درباره تغییرات جهشگون چشم اندازی می یابد که در برابر چشمانش گسترده است؛ ذهن از خلال شگفت آمیز بودن فضا، به درون رمز و راز زمان می جهد و به خود رخصت می دهد که تحت تأثیر نوعی تاریخچه شخصی خودانگیخته قرار گیرد: این نفسِ استمرار زمان است که به سراسر نما بدل می شود. بگذارید به پس بازگردیم (که تکلیفی شاق نیست) و در سطح معرفت متوسط قرار گیریم، و پرسشی معمولی از سراسربینِ پاریس بپرسیم. چهار لحظه بزرگ، بلاواسطه در منظر دید ما یعنی در معرض آگاهی ما قرار می گیرد: نخستین لحظه از آنِ ماقبل تاریخ است؛ پاریس در آن زمان پوشیده از لایه ای از آب بود که اندک نقاطی صلب و سخت از آن بیرون زده بود. بازدیدکننده ای که در طبقه اول برج قرار گیرد به محاذات بینی خود سطحی از امواج و جزایر کوچک پراکنده ای را خواهد دید؛ اِتوال، پانتئون و جزیره پُردرختی که مونمارت نام داشت و دو بلندی آبی رنگ در دوردست یعنی برجهای نتردام، و در سمت چپ او، در لبه این دریاچه عظیم، پستی و بلندیهای مون والرین. و برعکس، مسافری که تصمیم می گیرد هم امروز در هوای مِه آلوده بر بالای این دو بلندی [ برجهای نتردام ] برود، می تواند دو طبقه بالایی برج را ببیند که از پایه آبگونش ظهور می کند. این نسبت ماقبل تاریخی برج با آب، به اصطلاح، به طور نمادین تا روزگار ما حفظ شده است، زیرا که برج، تا اندازه ای در خم باریک رود سن ساخته شده و آن را (تا خیابان اونیورسیته) کامل کرده است و هنوز به نظر می رسد که بخشی از چهره رودخانه و نگهبان پلهای آن است. دومین تاریخی که زیر نگاه برج خفته است از آنِ قرون وسطی است. کوکتو زمانی گفت که برج، نتردام ساحل چپ [ رود سن ] است؛ هرچند کلیسای جامع پاریس بلندترین یادمان شهر نیست (ساختمانهای انوالید، پانتئون، ساکره کور، بلندترند)، اما با برج، جفتی را تشکیل می دهد، زوجی نمادین. فولکلور توریستی، به اصطلاح، این زوجیت را بازشناخته است، فولکلوری که عملاً پاریس را به برجش و کلیسای جامعش فرومی کاهد: نمادی که حول تقابل ساخته شده است، تقابلِ گذشته (قرون وسطی همواره مبیّن زمانی فشرده و متراکم بوده است) با حال، تقابل سنگ که به قدمت جهان است با آهن که نشانه مدرنیته است. سومین لحظه که می توان آن را از فراز برج قرائت کرد به تاریخ به معنای وسیع کلمه تعلق دارد و وجه ممیزه ای ندارد زیرا که از سلطنت تا امپراطوری، از انوالید تا طاق نصرت امتداد داشته است. این تاریخ دقیقاً تاریخ فرانسه است یعنی همان تاریخی که کودکان دبستانی فرانسوی آن را می آموزند، تاریخی که بسیاری از دوره های آن که در خاطره کودکان دبستانی حاضر است به پاریس مربوط می شود. دست آخر، برج شاهد چهارمین تاریخ پاریس است، همانی که هم اکنون در حال ساخته شدن است، برخی از یادمانهای مدرن (یونسکو، ساختمان رادیو و تلویزیون) بنا به نشان دادنِ نشانه های آینده را در این فضا کرده اند؛ و برج امکان هماهنگ ساختن این اجسام ناسازگار (شیشه، فلز) را فراهم می کند یعنی هماهنگی اشکال جدیدی که از شیشه و فلز ساخته شده اند با سنگها و گنبدهای گذشته. پاریس، در طی زمان، در زیر نگاه برج، خود را همچون نقاشیِ ابستره ای ترسیم کرده است که در آن، مستطیلهای سیاهی که از گذشته دور بر جای مانده اند، در جوار راست گوشه های سفید معماری مدرن آرمیده اند. زمانی که از فراز برج، چشم این نقاط متعلق به تاریخ و فضا را معین کرد، تخیل به پُر کردن سراسرنمای پاریس ادامه می دهد و به آن ساختار عطا می کند؛ اما آنگاه چیزی که مداخله می کند، برخی از کارکردهای انسانی است. بازدیدکننده برج، زمانی که بر فراز پاریس اِستاد، همچون آسمودیوسِ اهریمن(4)، دچار این توهّم می شود که پوشش عظیمی را که زندگی خصوصی میلیونها انسان را پنهان کرده است به کنار زند؛ آنگاه شهر به روابط صمیمانه ای بدل می شود که او کارکردهایش یعنی پیوندهایش را رمزگشایی می کند. در محور قطبی بزرگ که بر خمِ افقی رودخانه عمود است، سه ناحیه یکدیگر را محصور کرده اند، همان طور که در بلندای تن انسانِ درازکشیده، سه کارکردِ زندگی بشری در کنار هم قرار گرفته اند: لذت در بالا در پایِ مونمارت، زندگی تجاری و مالی در مرکز گرداگردِ اپرا، معرفت و تحقیق در پایین در پای پانتئون؛ و سپس در چپ و راست که این محور حیاتی را فرومی پوشاند، همچون دو دستپوش محافظ، دو منطقه وسیع سکونت وجود دارد، یکی معمولی و دیگری متعلق به کارگران؛ و کمی دورتر دو نوار پُر درخت، بولونی و ونسن. مشاهده شده است که نوعی قانون کهنِ قدیمی، شهرها را برمی انگیزد تا در جهت غرب گسترش یابند، در جهت غروب آفتاب؛ در این سمت است که بخش ثروتمندنشین امتداد می یابد، شرق جایگاه فقر باقی می ماند. به نظر می رسد که برج با جایگیری اش، در نهان از این حرکت پیروی می کند؛ می توان گفت که در حرکت به سوی غرب با پاریس همراه است، حرکتی که پایتخت ما را چاره ای از آن نیست و حتی شهر را به سوی قطب تحول خویش دعوت می کند به سوی جنوب و غرب، به جایی که آفتاب گرمتر است، و بدین سان در این کارکرد رمزآلودِ بزرگ که هر شهری را به موجودی زنده بدل می سازد شرکت می کند: برج که نه مغز شهر است، نه تن آن و اندکی دورتر از منطقه حیاتی آن قرار دارد، فقط شاهد است، نگاهی که محتاطانه، با آن عَلَم باریکش، کل ساختار جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی فضای پاریس را تثبیت می کند. این رمزگشایی از پاریس که نگاه برج آن را انجام می دهد فقط کنشی ذهنی نیست بلکه نوعی آغاز کردن نیز هست. بالا رفتن از برج برای تأمل در پاریس از فراز آن، مساوی نخستین سفری است که مردی جوان را از ولایت به پاریس کشاند تا شهر را فتح کند. ایفل جوان در 12 سالگی به همراه مادر خود رنج سفر را از دیژون بر خود هموار کرد تا «جادوی» پاریس را کشف کند. شهر، که نوعی پایتخت ممتاز است، تمامی حرکت فرا رفتن به نظم برترِ لذتها، ارزشها، هنرها و تجملات را موجب می شود. این جهان، جهانِ گرانبهایی است که شناخت آن آدمی را می سازد، بدین معنا که نشانِ ورود به زندگی حقیقی احساسها و مسئولیتهاست. همین اسطوره است بی تردید اسطوره ای بسیار کهن که سفر به برج به ما امکان می دهد که وجودِ آن را تصدیق کنیم. برای توریستی که از برج بالا می رود، هر اندازه هم ملایم طبع باشد، پاریسی که بر اثر تأمل فردی و عمدی او پیش چشمانش ظاهر می شود، هنوز چیزی از آن پاریسی را داراست که راستینیاک(5) با آن مواجه شد، به مبارزه اش طلبید و مالکش شد. بنابراین از میان تمامی جاهایی که فردی خارجی یا شهرستانی از آن بازدید می کند، برج یادمانی است که بنا به تکلیف در صدر بازدیدهای او قرار دارد. برج مدخل است و نشان دستیابی به معرفت است. آدمی باید قربانیی نثار برج کند که همان اجرای مناسک بازدید مسلّم از برج است، مناسکی که فقط فردی پاریسی قادر است از اجرای آن سر باز زند. برج حقیقتاً جایی است که اجازه می دهد هر کس عضوی از قومی گردد. زمانی که برج به پاریس مربوط شود جوهره پایتخت را جمع می کند و به بیگانه ای تقدیم می کند که نخستین فدیه اش را نثار او کرده است. اکنون به پاریسی که از فراز برج در آن تأمل شده است پشت می کنیم و به سوی خودِ برج می رویم؛ برجی که (قبل از آن که به عنوانِ نماد بسیج شود) به عنوان شی ء زندگی می کند. برای توریست معمولاً هر چیزی در وهله نخست نوعی اندرونی است، زیرا که هیچ بازدیدی بدون کاوش در مکانی سربسته، وجود ندارد: بازدید از کلیسا، موزه، قصر، بیش از همه چیز محصور کردن خویش است، «گردش کامل» در اندرونی است، آن هم اندکی به شیوه مالکانه؛ هر کاوشی تصاحب است. افزون بر این، این گردش در اندرونی مطابق است با پرسشی که برون مطرح می کند: یادمان معماست، ورود به آن حل آن است، تصاحب آن است. در اینجا ما در بازدید توریستی همان کارکرد اولیه ای را بازمی شناسیم که در خصوصِ سفر به برج بدان متوسل شدیم. گروه بازدیدکنندگانی که در اندرونیِ یادمانی محصور شده است و قدم به قدم، پیچ و خمهای درونی آن را قبل از خارج شدن تعقیب می کند کاملاً شبیه به تازه کاری است که برای دستیابی به منزلت مخصوص تازه وارد، مجبور است از بنای اولیه، راهی تاریک و ناآشنا را بگشاید و از آن عبور کند. بنابراین در تشریفات دینی، همچون در مراسم توریستی، حصر شدن تابعی از مناسک است. در اینجا نیز برج چیزی متناقض است: نمی توان درون آن محصور شد زیرا که مشخصه برج، شکل طولی آن و ساختار باز آن است. چگونه می توان درون چیزی بی در و پیکر محصور شد؟ چگونه می توان به بازدید خطی مستقیم رفت؟ اما به یقین برج مورد بازدید قرار می گیرد: ما قبل از آن که از آن به عنوان رصدخانه استفاده کنیم، درون آن درنگ می کنیم. چه پیش آمده است؟ چه بر سر آن کارکرد اکتشافی بزرگِ اندرونی می آید هنگامی که آن را به این یادمان خالی و بی در و پیکر به کار بندیم، بنایی که می توان گفت جوهره آن بیرونی است؟ برای فهمیدن این امر که بازدیدکننده مدرن چگونه خود را با این یادمان متناقض تطبیق می دهد، یادمانی که به تخیل او عرضه می شود، ما صرفاً نیازمند مشاهده این هستیم که برج به او چه می دهد، یعنی تا آنجا که آدمی آن را نه به منزله تماشاگاه، بلکه به منزله چیز می بیند. از این دیدگاه، آنچه برج پیش می نهد از دو نوع است: نوع اول، نظمی تکنیکی است؛ برج عرضه کننده شمار مشخصی از کنشها یا به عبارت بهتر تناقضهاست، به گونه ای که بازدیدکننده به نایب مهندس بدل می شود. اینها در وهله اول (با توجه به این که جسیم بودن تعجبی ندارد) چهار پایه برج است، و به ویژه فرو رفتنِ کاملاً مورّب ستونهای فلزی در مصالح معدنی است. این حالت مورّب از آن جهت خارق العاده است که موجد شکلی قائم می شود، به گونه ای که عمود بودن آن نقطه شروع آن را که شکلی مورّب دارد محو می کند، و در اینجا نوعی تکاپوی دلپذیر برای بازدیدکننده به وجود می آید. بعد آسانسورها هستند که مورّب بودن آنها باعث کمال شگفتی است، زیرا که تصور معمولی مستلزم آن است که هر آنچه به شکل مکانیکی بالا می رود به شکلی عمودی حرکت کند. و برای کسی که از پله ها بالا می رود دو واقعه رخ می دهد: یکی گشوده شدن منظره ای است بس فراخ از تمامی جزئیات، صفحه ها، تیرهای آهنی، پیچها، که سازنده برج اند و دیگری شگفتی روءیت این امر است که چگونه این شکل مستقیم که از هر گوشه پاریس به صورت خطی محض دیده می شود از قطعات، تکه های به هم پیوسته، بخشهای متقاطع و قسمتهای متنوع بی شمار تشکیل شده است؛ یعنی رخداد فروکاستن نمودی (خط مستقیم) به واقعیت ضد آن (یعنی مجموعه ای از مصالح شکسته و کج)، نوعی از رمزگشایی که گسترش ساده سطح ادراک بصری آن را مهیا می کند، درست مثل آن عکسهایی که در آنها انحنای صورت، اگر عکس را بزرگ کنیم، معلوم خواهد شد که از هزاران مکعب کوچکی تشکیل شده است که از زوایای متفاوت به آن نور تابیده شده است. بنابراین، برج به عنوان چیز برای مشاهده گر، به شرط آن که او دل خود را به او بسپارد، مجموعه ای از تناقضها را فراهم می کند، یعنی انقباض مطبوع ظاهری که با باطنی که با آن متضاد است همراه است. دومین چیزی که برج به عنوان چیز پیش می نهد این است که، به رغم یگانه بودن تکنیکی آن، مقوّم «جهان کوچکِ» آشنایی است؛ از همان طبقه همکف، مجموعه ای از کسب و کارهای کوچک، فرا رفتن آن را همراهی می کنند: فروشندگانِ کارت پستال و یادگاری و زلم زیمبو و بادکنک و اسباب بازی و عینک، مبشّرِ زندگی کاسبانه ای هستند که ما مجدداً آن را در طبقه اول، به شکلی کاملاً استقراریافته، از نو کشف می کنیم. یکی از کارهایی که کاسبی انجام می دهد رام کردن مکان است؛ فروختن، خریدن، معاوضه، همان رفتارهای ساده ای هستند که آدمیان به کمک آنها بر سبعترینِ مکانها و بر مقدسترین بناها حقیقتاً تسلط می یابند. اسطوره رباخوارانی که از معبد بیرون رانده شده اند،(6) عملاً اسطوره ای مبهم است، زیرا که چنان کسب و کارهایی گواهی است بر نوعی آشنایی عاطفی با یادمانی که یگانگی اش، دیگر ترس برنمی انگیزد و فقط با احساسی مسیحی است (که تا درجه ای احساسی خاص است) که امر معنوی و روحانی، امر آشنا را طرد می کند. در ایام کهن، جشنهای دینی بزرگ و همچنین نمایشهای تئاتری، که مراسم مقدس تمام عیاری بودند، به هیچ رو مانع بروز این روزمره ترین اعمال، از قبیل خوردن و نوشیدن، نمی شدند؛ تمامی تفریحات همزمان با یکدیگر جریان می یافتند، آن هم نه به سبب نوعی اباحه گری بی اعتنا و بی توجه، بلکه به سبب این که جشن و سرور هیچگاه افسارگسیخته نبود و یقیناً با امور روزمره تضادی نداشت. برج، یادمانی مقدس نیست و هیچ تابویی نمی تواند بسط و گسترش زندگی معمولی را در آنجا قدغن کند، با این همه تردیدی نیست که پدیده ای پیش پا افتاده در آنجا وجود دارد. به عنوان مثال، باز کردن رستورانی در برج (غذا موضوعِ نمادیترین تجارتهاست)، پدیده ای است که با کل معنای فراغت تناسب و مطابقت دارد. به نظر می رسد که آدمی همواره علاقه مند است که اگر تضییقات و موانعی بر سر راه او ظاهر نشوند در جستجوی نقطه مقابل و مکمل تفریحات خویش باشد، و این همان است که آسایش نام دارد. برج ایفل چیزی راحت است و فزونتر. از همین سبب است که چیزی است که یا بسیار قدیمی است (فی المثل مشابه سیرک باستانی)، یا بسیار مدرن (مشابه نهادهای آمریکایی خاصی مثل اتوسینما که در آن می توان همزمان از فیلم و اتومبیل و غذا و طراوت هوای شبانه لذت برد). افزون بر این، برج با ارائه طیف متنوعی از تفریحات به بازدیدکننده، از شگفتیهای تکنولوژیک گرفته تا غذاهای عالی و من جمله سراسر نما، در نهایت، تمامی جایگاههای عمده بشری را متحد می سازد: خودکفایی. برج می تواند قائم به ذات زندگی کند: می توان در آنجا روءیا بافت، در آنجا غذا خورد، در آنجا مشاهده کرد، در آنجا فهمید، در آنجا پرسه زد، در آنجا خرید کرد؛ همچون مسافر کشتی اقیانوس پیما (چیز اسطوره ای دیگری که کودکان را به خیال بافی فرو می برد). آدمی می تواند خود را بریده از جهان و با این همه مالک جهان احساس کند. این مقاله ترجمه ای است از بخش اول : Roland Barthes (1979): The Eiffel Tower and other Mythologies, New York, Hill and Wang. از جناب آقای منوچهر بدیعی، که در ترجمه این مقاله و نیز ترجمه «اسطوره زمان حاضر» ( ارغنون 18) نوشته رولان بارت مرا یاری کردند، سپاسگزارم. 2منظور جایی است که می ایستند و از آنجا منظره ای یا چشم اندازی را تماشا می کنند. 3قهرمان نمایشنامه مولیر به نام بورژوای جنتلمن که سالها پیش به نام جناب آقا به فارسی ترجمه شده است. مسیو ژوردن، فردی تازه به دوران رسیده است که می خواهد سری از سرها درآورد و به همین سبب معلمان چندی می گیرد تا از علوم مختلف مطلع شود. معلم ادبیات او کلام بشری را به دو نوع تقسیم می کند: شعر و نثر. مسیو ژوردن می گوید که من می دانم شعر چیست، پس از نثر برایم بگو. معلم پاسخ می دهد که نثر عبارت از جملاتی است که خود او می گوید و مسیو ژوردن با کمال شگفتی می گوید: پس من سالهاست که دارم نثر می گویم و خودم خبر ندارم! 4یکی از اهریمنان در اسطوره یهودی. 5Rastignac ، یکی از قهرمانان رمان باباگوریو اثر بالزاک. 6اشاره ای است به قصه ای از انجیل که بر مبنای آن، مسیح، رباخواران را از معبد بیرون می راند. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۹۱ بـرجی کـه بـا هیـچ بـادی نمی لـرزد برج ایفل یکی از نمادهای کشور فرانسه، در خیابان شام دومارس پاریس واقع شده و ارتفاعی معادل ۳۲۴ متر دارد. این برج که به خاطر سازنده اش (مهندس گوستاو ایفل) به این نام شهرت یافته، به عنوان بخشی از منظره شهری در حاشیه رود سن از سال ۱۹۹۱ در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده است. ● افتتاح برج برج ایفل در ۳۱ مارس سال ۱۸۸۹ به مناسبت جشن صدمین سالگرد انقلاب فرانسه افتتاح شد. این بنا صرفا به همین دلیل ساخته شده بود. پرنس «والز» و پادشاه ادوارد انگلیسی برای اولین بار این بنای تاریخی را افتتاح کردند. از میان هفتصد طرح پیشنهادی ارائه شده از سوی طراحان متفاوت، طرح «گوستاو ایفل» با توجه به دارا بودن اکثریت آراء، مورد قبول واقع شد، اگرچه این طرح در ابتدا با موافقت همگان همراه نبود و گی دو ماپاسان (نویسنده)، امیل زولا (نویسنده) و چارز گارنیز (معمار اپرای گارنیز) مخالفان اصلی آن بودند. ماجرای ساخت برج در سال ۱۸۸۴ و هنگامی آغاز شد که امیل نوگوییه و موریس کوچلن، دو مهندس اصلی کارخانه گوستاو ایفل تصمیم می گیرند یک برج سیصدمتری بسازند. آنها معماری به نام استفان سووستر را خبر می کنند تا درباره پروژه با او مشورت کنند. ● شروع ساخت پروژه پروژه ایفل واکنش های متفاوتی برانگیخت. در چهاردهم فوریه ۱۸۸۷، سیصد تن از هنرمندان نامه اعتراض آمیزی برای آلفاند، مدیر اجرایی پروژه ایفل می نویسند که در میان آنها چهره هایی چون گای دوموپاسان، شارل گرینه و فرانسوا کوپه نیز دیده می شود. این هنرمندان در عریضه خود به نام فرانسه، تاریخ و هنرش، ساختن برج بی مصرف و هیولاگونه ایفل را محکوم می کنند اما کسانی چون روسو و شاگال، ایفل را می ستایند و در سال ۱۹۶۰ نیز رولان بارت در تحقیقات جامع و کامل خود در باب نشانه شناسی، این برج را مورد مطالعه قرار می دهد. با وجود تمام واکنش های مثبت و منفی، ساخت برج ایفل آغاز می شود و دو سال و دو ماه و پنج روز به طول می انجامد و در نمایشگاه جهانی سال ۱۸۸۹ حضور می یابد. خالق این بنا، گوستاو ایفل است که بیشترین شهرتش را مدیون ساخت سازه های بلند آهنی و مقاوم در برابر باد چون «مجسمه آزادی»، «پل دره گذر گارابیت» و «نیوگاتی پو» (لهستان ۱۸۷۹) است. ● اجزای برج ایفل در ساخت برج ایفل بیش از هجده هزار قطعه آهنی و دو میلیون و پانصد هزار میخ پرچ به کار رفته و پنجاه مهندس و ۱۳۲ کارگر روی آن کار کرده اند. این مهندسان تدابیر بسیاری اندیشیده اند تا نحوه خم کردن این میله های عمودی را بیابند و آن را به ارتفاع ۳۲۴ متری اش برسانند به طوری که در برابر هیچ بادی نلرزد. ایفل از زمان ساختش تا امروز، هجده بار رنگ شده یعنی تقریبا هر هفت سال یک بار رنگ خورده است. نقاشی این بنا به زعم سازنده اش تمهیدی است برای حفظ ساختار آهنی اش، پس رنگ آن تاکنون بارها تغییر کرده است. در ابتدا به رنگ قهوه ای – قرمز بود، سپس زرد مایل به سرخ و رنگ های دیگر بود و حالا به رنگ برنز است. در رنگ آمیزی برج، طیف های متفاوتی آزموده شده تا همه چیز به چشم بیننده ای که از دور بنا را می بیند، یکپارچه بیاید. نقاشان زمانی نزدیک به یک سال را در پای این برج گذرانده اند و شصت رنگ را آزموده اند تا به رنگ دلخواه شان رسیده اند. آخرین باری که ایفل رنگ شد، سال ۲۰۰۱ بود که کار نقاشی، نوامبر همان سال آغاز و ژوئن ۲۰۰۳ تمام شد. برج ایفل دارای سه طبقه یا به عبارتی سه صحن متفاوت است. در طبقه اول برج ایفل نمایشگاهی از عکس های گوناگون از دوران گذشته وجود دارد که ما را به سال های ۱۹۰۰ می برد؛ پیراهن های بلند زنان، چترهایی که در دست می گرفتند و کلاه های گوناگونی که نجیب زادگان آن زمان بر سر می نهادند تصاویری از سال های گذشته را در ذهن مجسم می کنند. رستوران های متعددی در طبقه اول واقع شده که مهمترین آنها رستوران روس ها ست که دارای جوی کاملا روسی است و تصویری زنده از مسکو را در ذهن شکل می دهد. سالن تئاتر آلتیتود که صحنه نمایش تئاترهای شاخص و قابل تحسین فراوانی بوده، نیز در همین طبقه واقع شده است. توریست ها علاقه زیادی به تماشای پاریس از بالاترین نقطه برج نشان می دهند و تنها دلیل، آن است که منظره بسیار شگرف و زیبایی را در مقابل چشمان شان به نمایش می گذارد. ● لابراتوار علمی – تحقیقی گوستاو ایفل در سال ۱۸۸۹ برج ایفل را تبدیل به یک لابراتوار علمی – تحقیقی کرد و وسایل بسیاری در آنجا نصب کرد که از جمله آنها می توان به فشارسنج و برق گیر اشاره کرد. ایفل در پیشرفت این موزه علمی نقش بسزایی ایفا کرده است: هواشناسی (دستگاه های مختلفی در برج بودند که تغییرات جوی را ثبت می کردند)، رادیو، تلگراف و آیرودینامیک. در سال ۱۹۰۶ نیز در برج، یک ایستگاه رادیویی راه اندازی شد که قطعا در پیشرفت علم امواج رادیویی گام جدیدی محسوب می شد و گوستاو ایفل نیز آنقدر عمر کرد تا بالاخره در سال ۱۹۲۱ اولین پخش برنامه رادیویی که از برج او مخابره می شد را بشنود. علاوه بر اینها در طبقه سوم برج نیز موسساتی برای مطالعه نجوم و روانشناسی تاسیس شده بود و برج ایفل که تنها بیست سال از ساخت آن می گذشت، تبدیل به مکانی علمی – فرهنگی – تفریحی شد. ● اتفاقات جالب از اتفاقات جالبی که در برج ایفل افتاده، می توان به بازدید آدولف هیتلر از آن اشاره کرد. در جریان اشغال فرانسه در سال ۱۹۴۰، هیتلر تصمیم گرفت تا نوک برج برود و از آنجا به کل پاریس نگاه کند اما فرانسوی های آزادیخواه، کابل های آسانسور را قطع کردند و هیتلر مجبور شد تمام ۱۷۹۲ پله برج را پیاده بالا برود. در زمان سقوط نازی ها نیز هیتلر از یکی از ژنرال هایش خواست برج ایفل را تخریب کند اما ژنرال فون شولتیتز که پاریس و بناهایش را بسیار دوست داشت، از جان خود گذشت تا ایفل را زنده نگه دارد. ● نکات برجسته برج برج ایفل از معدود بناهای فرانسوی است که بدون هیچ کمکی از دولت اداره می شود و درآمد خوبی هم دارد که در سال ۲۰۰۳ بیش از ۵۱ میلیون یورو بود. نمایشگاهی که در برج ایفل برگزار می شود نیز بسیار اشتغال زاست، ۲۵۰ نفر حقوق بگیر ثابت (میزبانان، تکنسین ها و مسئولان بخش اداری) و ۲۵۰ نفر دیگر به صورت متفرقه کسب درآمد می کنند مانند (رستوران دارها و فروشندگان بوتیک ها)، پلیس، کارکنان پست و... در کل ، ایفل یک منبع مالی ارزشمند برای فرانسه به شمار می شود. برج ایفل از جذابیت بسیار بالایی برخوردار است. علاوه بر جذابیتی که خود برج داراست، پارک های اطراف آن نیز شگفت انگیزند؛ پارک های بزرگی که در هر فصل زیباتر از فصل پیش هستند. تعداد حیرت انگیز توریست ها یا پاریسی ها که در پای این برج جمع می شوند، موید این نکته است. برج ایفل در شهر پاریس یکی از چشم نوازترین دیدنی های فرانسه و به عبارتی دنیاست. اگر سالیانه شش میلیون نفر هم از برج ایفل دیدن کنند، بازهم تعداد کسانی که چشم به آن دوخته اند اما هرگز موفق به بالا رفتن از پله های آن نیستند، زیادتر است و چه بسیار افرادی که آن را به خوبی می شناسند اما همچنان آرزوی دیدنش را در سر می پرورانند. ● نگاهی کوتاه به زندگی گوستاو ایفل در سال ۱۸۳۲ در دیجون متولد و در سال ۱۸۵۵ از دانشکده هنرهای صنعتی فارغ التحصیل شد. ایفل قابلیت و توانایی ویژه خود را در ساختن بناهای بسیار زیادی نشان داد از جمله می توان به دو نمونه برجسته «پورت ویادوکت» در رودخانه «دورو» سال ۱۸۷۶ و نیز «گارابیت ویادوکت» سال ۱۸۸۴ اشاره کرد. او با ساخت برج ایفل به اوج شهرت خود رسید و سرانجام در ۲۷ دسامبر ۱۹۲۳ دیده از جهان فروبست. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۶ برج ایفل اثری از گوستاو ایفل دنیا دیگر مشابه چنین پیکره آهنینی که در اواخر دهه ۱۸۸۰ از Paris Champ de Mars برخاسته است را نخواهد دید. برج ایفل به عنوان سازه ای موقت برای نمایشگاه جهانی سال ۱۸۸۹، به دلیل ظاهر نوین و منحصربفرد و ارتفاع غیر معمول خویش ناگهان به موضوع هیجان انگیز روز دنیا تبدیل شد. این برج بیشتر از آنچه برایش پیش بینی شده بود، ماندگار شد و نه تنها به یکی از مهمترین نشانه های شهری پاریس بلکه به یکی از قابل توجه ترین سازه های جهان در تاریخ بشریت تبدیل شد. در سال ۱۸۸۴ دولت فرانسه برنامه ای را برای برگزاری یک نمایشگاه اکسپو به احترام صدمین سالگرد انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه، چهاردهمین برنامه مشابه ای که در فرانسه حوالی قرن هجدهم برگزار می شد، اعلام کرد. مدت کوتاهی پس از اعلام برنامه، مهندس سازه فرانسوی گوستاو ایفل (Gustave Eiffel) طرح سازه ای آهنین با ارتفاع ۳۰۰ متر را به عنوان دروازه ورودی نمایشگاه پیشنهاد داد. طرحهای پیشنهادی مشابه این حداقل چندین بار از دهه ۱۸۳۰، به خصوص قبل از صدمین سالگرد نمایشگاه فیلادلفیا در سال ۱۸۷۶، مطرح شده بودند؛ اما هیچکدام از این پروژه ها هیچگاه به مرحله اجرا نرسیدند. ایفل فردی با تجربه در زمینه سازه های فلزی در میانه دهه ۱۸۸۰ بود. شرکت وی یکی از بزرگترین شرکت های سازه ای در فرانسه، تاکنون سازه های منحصربفردی از جمله سازه داخلی مجسمه آزادی را طراحی کرده بود. ایفل همچنین مشاوره مهندسی گالریها و پاویون های عظیم اکسپو در سالهای ۱۸۶۷ و ۱۸۷۸ را به عهده داشت. علاوه بر این رزومه درخشان، یکی از آثار این شرکت، پل راه آهن Viaduct of Garabit، بلندترین پل جهان در زمان خود، عامل اصلی شهرت این شرکت بود. تجربه طراحی و اجرا چنین سازه های فلزی فوق العاده ای بعدها منجر به شکل گیری طرح موفق برج ایفل شد. با اینکه نهایتاً برج ایفل به نام گوستاو ایفل نامگذاری شد اما در ابتدا سه نفر از کارمندان شرکت، ایفل را طراحی کردند. اسکیس های اولیه و محاسبات برج پیشنهادی را مدیر دفتر امیل نوگیر (Emile Nouguier) و مهندس ماریس کوچلین (Maurice Koechlin) با همکاری معمار استفن ساوستری (Stephen Sauvestre) تهیه کردند. به خصوص ساوستری در طراحی المانهایی که این دکل غول آسا را به برجی با معیارهای زیبایی شناختی تبدیل می کند، نقش مهمی داشت. این نقش مایه های طراحی که شامل قوس های در پایه برج و زینت های نوک برج است نه تنها نظر عموم مردم بلکه شخص ایفل را نیز جلب کرد. طرح پیشنهادی در ابتدا ایفل را تحت تاثیر قرار نداد، با این حال وی درخواست ثبت اثر را به اسم خودش، نوگیر و گوچلین را داشت. بعدها در سال ۱۸۸۴، ایفل، نوگیر و کوچلین را از پروژه خارج کرد و مستقیماً برای ارتقاء ابعاد زیبایی شناختی طرح با ساوستری همکاری کرد. این نسخه جدید از طرح برای بررسی در سال ۱۸۸۶ ثبت نام شد و جز سه طرح برتر از میان ۱۰۷ طرح ثبت شده شناخته شد. در نهایت طراحان دو طرح برتر دیگر برای دو سازه اصلی دیگر در اکسپو انتخاب شدند و ایفل و ساوستری در نهایت برندگان نهایی مسابقه برج شناخته شدند. برج ایفل شامل ۴ پایه بافته شده آهنی میانه یک میدان است که با شیب اولیه ۵۴ درجه بالا رفته و قوس برداشته اند تا به یکدیگر رسیده اند، در هر یک از این نقاط برخورد برج به صورت هرمی واحد و ظریف بالا رفته است تا فرم انتهایی نوک برج را شکل دهند. فرم برج عمدتاً با توجه به باد در این ارتفاع از سطح دریا شکل گرفته است این امر همچنین در اندازه و جانمایی حفره ها و پرچ های اعضای آهنی برج نیز تاثیر داشته است. سه طبقه برای بازدید عموم باز است در طبقه اول و دوم بین چهار پایه برج معلق است و طبقه انتهایی در نوک برج در ارتقاع ۳۲۴ متری واقع شده است. قبل از اینکه اجرای پروژه آغاز شود، ایفل تخمین زده بود که برج ۶۵۰۰ تن وزن خواهد داشت و ۳۱۵۵۰۰۰ فرانک برآورد هزینه های ساخت برج خواهد بود. برج ایفل پس از اجرا نهایتاً ۷۳۰۰ تن وزن و ۲.۵ برابر هزینه برآورد شده مخارج در پی داشت. برج ایفل با وجود ارتفاع بی سابقه اش، نیروی انسانی نسبتاً کوچکی بالغ بر ۳۰۰ کارگر داشت و در طی فقط دو سال ساخته شد.۱۸۰۰۰ قطعه فولادی در کارخانه ریخته گری ایفل در حومه لولوئیس – پرت (Levallois-Perret) ساخته و از آنجا به محل اجرا آورده شده و با کمک جرثقیل های بخاری بلند شده و در جای خود نصب می شدند. بسیاری از المانهای تزئینی که ساوستری طراحی کرده بود هنگام اجرا برای کاهش هزینه های ساخت و وزن سازه حذف شدند. در طی ساخت برج تنها یک مورد سانحه منجر به مرگ اتفاق افتاد. برج در حال ساخت نظرات مخالفی را در میان پاریسی هایی که برخاستن آن را در کنار رود سن نظاره گر بودند، برانگیخت. ساختار فولادی سخت آن به عنوان سمبلی از شکاف عمیق میان معماری و سازه انتقادات تندی را از سوی جامعه هنرمندان شهر در پی داشت. برخی آنرا هیولاوار و غیر لازم نامیده بودند و عده ای دیگر آن را با دودکش سیاه و غول آسای یک کارخانه مقایسه می کردند. منتقدان برج شامل هنرمندانی چون معمار چالرز گارنیه (Carles Garnier) که برای طراحی سالن اپرایی با نام خود مشهور شده بود، نمایش نامه نویس الکساندر دوما (Alexander Dumas) و نویسندگانی چون گای د مپوزنت(Guy de Maupassant) بودند. تا حدی که مپوزنت نهار خود را مرتباً در برج صرف می کرد، با این ادعا که تنها جایی از پاریس که مجبور نیست از آنجا برج را ببیند، خود برج ایفل است. مخالفتهای پروژه بی حاصل ماند و گوستاو ایفل پرچم سه رنگ فرانسه را در ماه مارس سال ۱۸۸۹ یک ماه زودتر از موعد بر فراز برج تکمیل شده به احتزاز درآورد. دو ماه بعد، بازدید از برج برای عموم امکانپذیر شد. برج برای بازدیدکنندگانی که آرزو داشتند پاریس را طوری که هرگز تاکنون ندیده بودند، ببیند، فرصتی محیا کرده بود و آنهایی که آرزو داشتند نظاره گر منظره ای از فراز شهر باشند، می توانستند از طریق پلکان طولانی نهان در پایه دکلها صعود کنند و یا از طریق یکی از آسانسور چهارگانه، که با سیستم پیستونی طراحی شده اند و با دنبال کردن شیب متغییر و رو به بالا، خود را به طبقه اول برسانند. اینجا بازدیدکنندگان می توانستند منظره ای از شهر را در میان راهروهای سرپوشیده در حالی که وعده ای غذا در یکی از چهار رستوران بین المللی برج میل می کنند، نظاره گر باشند. بازدیدکنندگان پر جرات تر می توانستند با دو آسانسور دیگر بالا روند و به طبقه دوم و نهایتاً به بالای برج برسند. در زمان افتتاح، سیستم آسانسور و دستگاه پله قابلیت جابجایی ۵۰۰۰ نفر را برای بازدید از برج ایفل در هر ساعت را داشت. برج ایفل خیلی زود به موفقیتی هیجان انگیز و بین المللی تبدیل شد. چرا که هیچ چیزی شبیه به آن هرگز دیده نشده بود. این برج دو برابر المان واشنگتن که قبل از آن بلندترین المان دنیا بود، ارتفاع داشت و روش مبتکرانه ساخت برج نیز مزید بر علت شد. در طول ۱۷۳ روز برگزاری نمایشگاه بیشتر از ۲ میلیون بازدیدکننده از سراسر دنیا با پرداخت مبلغ ورودی از میان فرم لاغر و کشیده آهنی برج ایفل صعود کردند. برج ایفل هزینه اولیه ای که برای ساختش از بودجه صرف شده بود را در طی یک سال جبران کرد و ارزش اقتصادی سرمایه گذاری گوستاو ایفل و دیگر سرمایه دارانش را به اثبات رساند. با این حال هیجان عمومی در سالهای پس از اکسپو خیلی سریع فروکش کرد. در سال ۱۸۹۰ بازدیدها به یک پنجم سال قبلش رسید. همانطور که زمان تخریب به تاریخ خود یعنی سال ۱۹۰۹ نزدیک می شد، گوستاو ایفل با قدرت از ماندگاری برج به عنوان اثری منحصربفرد و ارزشمند برای مطالعات فیزیک و متالوژی دفاع کرد. در خلال مباحثه هایی که بر سر برج در گرفت ایفل نه به عنوان یک اثر علمی محافظت شده بلکه به عنوان دکلی که قابلیت استفاده برای آنتن رادیو و بعدها تلویزیون را دارد، بر جای خود باقی ماند. در قرن اخیر، برج ایفل که از تخریب نجات یافته بود به یکی از مهمترین المانهای دنیا تبدیل شد. این بنا عنوان بلندترین سازه جهان را برای ۵۰ سال به دوش کشید و بعد از آن این افتخار به ساختمان کرایسلر نیویورک سیتی رسید. برج ایفل برای مردم فرانسه چیزی جدید و منحصربفرد به ارمغان آورد؛ ساختار یگانه برج ایفل آن را به سمبلی برای ملت فرانسه و شهر پاریس تبدیل کرد و نمونه های مشابهی از آن سراسر دنیا و در شهرهای مختلف ساخته شدند. هفت میلیون نفر سالانه از این برج هنوز با همان هیجان و انگیزه سال ۱۸۸۹ بازدید می کنند. مترجم: شیوا ابراهیمی منبع: معمار منظر لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده