spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ «فرانسوا دو مالرب» در شهر کان متولد شد، اما به جز دو سفری که به ایالت نورماندی رفت بقیه عمرش را در شهر اکس گذراند، زیرا ارباب و ممدوح او به نام دوک دانگولم حاکم ایالت پرووانس در آنجا اقامت داشت. مالرب تا پنجاه سالگی جز چند شعر پراکنده آثار ادبی دیگری نداشت. در 32 سالگی قطعه شعری نوشت با عنوان «اشکهای پتروس قدیس» و سه سال بعد شعر دیگری با عنوان «تسلیت به آقای پریه». در سال 1605 هانری چهارم به او سفارش کرد که قطعهای بسراید. مالرب برای اجرای امر پادشاه منظومهای نوشت با نام «دعا برای اعلیحضرت هانری کبیر به هنگام سفر به لیمون »که بسیار مورد توجه پادشاه قرار گرفت. بعد از این چریان به پاریس دعوت میشود و در آنجا پادشاه مقرری مناسبی برای او تعیین میکند و به عنوان یکی از محبوبترین شاعران دربار به خدمت هانری چهارم درمیآید. مالرب تا آخر عمر در آنجا میماند و وظیفهاش را به عنوان مدیحهسرای دربار انجام میدهد. به ستایش اعمال درباریان، ثبت وقایع بزرگ، ستایش جمال و کمال برخی از زنان درباری و مقداری هم به شرح و تفسیر متون مقدس میپردازد. مالرب که آدم هوشمندی بود، اما علم و فضلی در خور مقام خود نداشت، مردی مغرور و زودرنج بود که شاگردانی دور خود جمع کرد و نقش رییس مکتب شعر و ادب عصر خود را بازی کرد. از میان شاگردان او، دو نفرشان برجستهتر بودند، منار و راکان. آثار شعری مالرب اگرچه اندک هستند، آنچه سروده در حد اعلای کمال و استحکام بیان است، اما از نظر محتوا و مضمون به آن اندازه قابل توجه نیست زیرا خود وی به الهام شاعرانه و عواطف عمقی اعتقاد چندانی نداشت و تنها به شکل و استحکام ظاهری کلام اهمیت میداد. به قول خودش او تکنسین نظم است نه شاعر. این سراینده باروک، از نظر صورت کلام به حد اعلای مهارت در ایجاد وزن و قافیه و تنظیم مصراعها و آهنگ درخشان کلمات دست یافت. سرودههای او گویی ترکیبی از هنر موسیقی و معماریست که نمونه بارز آن را در قطعه ترانهای برای کالیست میبینیم. این شعر را در سال 1609 سروده و در آن شکوه و جلال و زیبایی قصر فونتن بلو را که به امر هانری چهارم انجام شده ستوده است: «بناهای رفیع و زیبا با ساختار جاودانه برآورده با مصالحی شایسته از همه دست بنایی که سلطان بی همال در آن معجزه کرده و طبیعت را با همه زیباییهایش به خضوع و ستایش واداشته است.» اگر میبینیم تقریبن همیشه سبک غنایی مالرب به دلیل بیگانگی با عواطف و احساسات همچون بنایی از سنگ مرمر سرد به نظر میرسد و به ندرت به مسایلی از قبیل مرگ، آرامش، روح، نسیان و ناآگاهی انسانها اشاره دارد، با وجود این دنیای شعری مالرب گاهی تصاویر درخشانی از پیوند انسان و طبیعت عرضه میکند: «خداوندگارا، در آن هنگام، تو زندگی شیرینی به ما عطا خواهی کرد و ما این سالهای پر مرارت را بار دیگر نخواهیم دید، سالهایی که حتا برای انسانهای خوشبخت آغشته به حسرت و آه بوده است، در آن زمان، خاندانهای ما از همه نعمتها سرشار خواهند شد، محصول مزارع ما داسها را خسته خواهد کرد و میوههای درختان فراوانتر از عدد شکوفههایی خواهند بود که نوید داده بودند.» مالرب در شعرهایش به طور مکرر ترکیبات غریب به کار میبرد اما استحکام زبان شعری، روانی ترکیبات و هماهنگی واژهها خصوصیاتی هستند که نه فقط در معاصرانش بلکه در کار بسیاری از شاعران و منتقدان پس از او نیز اثر کرده است، از آندره شنیه گرفته تا بودلر و فرانسیس پونژ مالرب هیچ مقالهای در مورد آرای هنری و ادبی خود ننوشته است، اما نظریات او را در این زمینه از حواشی و یادداشتهایی که بر کتاب دیوان اشعار دپورت نوشته و نیز تقریراتش که به وسیله یکی از شاگردان او جمعآوری شده میتوان دریافت. این استاد مسلم شعر فرانسه، طرفدار استقلال هنری و نوآوریست. وی نه تنها با تبعیت از سبک ایتالیاییها به شدت مخالف است بلکه با غالب شاعران باستانی یونان و لاتین میانهای ندارد. از معاصران اعتبار چندانی برای رنه و دپورت قایل نیست و به این ترتیب بعد از طرد همه این صاحبان هنر، اصول شعر نو مورد توجه خود را مطرح میکند. دو اصل برای او در درجه اول اهمیت هستند، استحکام و دقت منطقی کلام و شفافیت مطلق زبان به گونهای که خواننده به هیچ صورت نباید در فهم تعابیر با مشکل روبهرو شود. بنابراین عبارات و ترکیبات مبهم و دوپهلو، تغییر خودسرانه نظام کلمات زبان، اشارات مهجور به مفاهیم اساطیری که در حیطه فهم اکثریت نیست، به کار بردن واژههای دور از ذهن و دیرفهم، همه اینها از نظر مالرب جزو معایب شعریست و به شفافیت و استحکام آن لطمه میزند. مالرب به دلیل تعصبی که در کاربرد واژهها و ترکیبات داشت، در ساختار زبان فرانسه به مداقه و پژوهش دست زد و سرانجام به صورت یک گرامردان و زبانشناس ماهر درآمد و درباره معانی و نوع کلمات اظهار نظر دقیق کرد. با وجود این اگر میبینیم گاهی شیوه سخن گفتن عوام الناس و به تعبیر خودش زبان حمالها را تحسین میکند به دلیل زنده بودن آن زبان و کاربرد صریح و بیابهام واژهها و تعبیرات است. وگرنه خود در سرودههایش و حتا در گفتار از شیوه بیان رایج در میان نخبگان پاریس استفاده میکند و معتقد است که نباید صحت دستوری و شفافیت زبان و ساختار اصیل واژهها را فدای ضرورت وزن و قافیه کرد. و در آخر آنکه در اهمیت هنر شاعری مالرب همین بس که بوالو، نویسنده و شعرشناس قرن هفدهم در رساله خود با عنوان هنر شاعری، به همین مقوله یعنی سلطه مالرب اشاره میکند، آنجا که میگوید: «عاقبت مالرب پا به میدان گذاشت و برای نخستین بار در فرانسه، وزن و آهنگ درست واژهها را شناساند و به شاعران آموخت که چگونه هر کلمه در جای خود صاحب قدرت و اعتبار میشود. وی خدای شعر را با وظایفش نسبت به قواعد ترکیب کلمات آشنا کرد.» 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده