رفتن به مطلب

گابریل گارسیا مارکز


ارسال های توصیه شده

354px-Gabriel_Garcia_Marquez_1984.jpg

 

 

گابریل خوزه گارسیا مارکِز (به

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
: Gabriel José García Márquez ) (زادهٔ
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در در دهکدهٔ آرکاتاکا*
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
درمنطقهٔ سانتامارا*
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
)
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
است. او بین مردم کشورهای
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
زندگی می‌کند.

[TABLE=class: cquote]

[TR]

[TD=width: 20, align: left]«[/TD]

[TD]« اگر عمر دوباره می‌یافتم، به هر کودکی دو بال می‌دادم، اما رهایش می‌کردم تا خود پرواز را بیاموزد.»[/TD]

[TD=width: 20, align: right] »[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[h=2]زندگی

[/h] او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور به همکاری پرداخت. در همین روزنامه بود که گزارش داستانی
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
را بصورت پاورقی چاپ شد.

در سال ۱۹۵۴ به عنوان خبرنگار ال‌اسپکتادور به

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و در سال ۱۹۵۵ پس از بسته شدن روزنامه‌اش به
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
رفت. در سفری کوتاه به کلمبیا در سال ۱۹۵۸ با نامزدش مرسدس بارکاپاردو ازدواج کرد. در سال‌های بین ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ به چند کشور
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و اروپایی سفر کرد و در سال ۱۹۶۱ برای زندگی به
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
رفت.

در سال ۱۹۶۵ شروع به نوشتن رمان

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
کرد و آن را در سال ۱۹۶۷ به پایان رساند. صد سال تنهایی در
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
منتشر شد و به موفقیتی بزرگ و چشمگیر رسید و به عقیدهٔ اکثر منتقدان شاهکار او به شمار می‌رود. او در سال ۱۹۸۲ برای این رمان، برندهٔ
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بوده است.

در سال ۱۹۷۰ کتاب سرگذشت یک غریق را در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
چاپ کرد و در همان سال به وی پیشنهاد سفارت(کنسولگری؟) کلمبیا در
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به وی داده شده که وی این پیشنهاد را رد کرد و یک سفر طولانی به مدت ۲ سال را در کشورهای
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
آغاز کرد و در طول این مدت کتاب
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
را نوشت که جایزه
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بهترین رمان را بدست آورد. وی سپس دوباره به اسپانیا برگشت تا روی دیکتاتوری
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
از نزدیک مطالعه کند که حاصل این تجربه رمان
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بود.

در اوایل دهه ۸۰ به کلمبیا برگشت ولی با تهدید ارتش کلمبیا دوباره به همراه همسر و دو فرزندش برای زندگی به مکزیک رفت.

او در سال ۱۹۹۹ رسماً مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد و در سال ۲۰۰۰ مردم کلمبیا با ارسال طومارهایی خواستار پذیرش ریاست جمهوری کلمبیا توسط مارکز بودند که وی نپذیرفت.

مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
است، اگرچه تمام آثارش را نمی‌توان در این سبک طبقه‌بندی کرد.

 

لینک به دیدگاه

[h=3]رمان‌ها

[/h]

  • ۱۹۶۲-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    (به
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : La mala hora)
  • ۱۹۶۷-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، (به
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : Cien años de soledad) ترجمه
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، ۱۳۵۳. همچنین توسط
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، نشر؟، سال؟
  • ۱۹۷۵-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، (به
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : El otoño del patriarca) ترجمه
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۹۸۵-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، (به
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : El amor en los tiempos del cólera)، ترجمه
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۹۸۹-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، (به
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : El general en su laberinto) ترجمه
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، چاپ میهن (کتاب مهناز)، چاپ دوم:۱۳۷۰
  • ۲۰۰۴-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، (به
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : Memoria de mis putas tristes)،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، ۱۳۸۶. (این کتاب پس از انتشار در ایران توقیف شد )

[h=3]داستان‌ها و رمان‌های کوتاه

[/h]

  • ۱۹۵۵-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۹۶۱-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۹۶۲-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۹۷۲-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۹۸۱-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۹۹۲-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    (مجموعه داستان کوتاه، همچنین با عنوان
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    )
  • ۱۹۹۴-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

[h=3]غیر داستانی

[/h]

  • ۱۹۷۰-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    . ترجمه
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، کتاب‌های روزگار ما، تابستان ۱۳۵۹
  • ۱۹۸۲-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۹۸۶-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۹۹۶-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، ترجمه
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، نشر آگه، ۱۳۷۶
  • ۲۰۰۲-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

[h=3]مجموعه داستان‌های کوتاه

[/h] در ایران چندین مجموعه داستان کوتاه از مارکز به چاپ رسیده که بیشتر آن‌ها از کتاب‌های مختلف وی جمع‌آوری شده‌اند و نسخه مشابهی در کتاب‌های اصلی نویسنده ندارند.

  • ۱۳۷۳-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۳۸۱-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۳۸۱-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۳۸۱-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • ۱۳۸۵-
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

من رمانِ خاطرات دلبرکانِ غمگین من خوندم...واقعا قشنگ بود!

ولی رمانِ صد سال تنهایی رو گرفتم و هنوز نخوندمش چون خیلی خیلی اسم داشت و زیاد اولاش منُ جذب نکرد!

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

[h=3]بیوگرافی گابریل گارسیا مارکز:[/h] گابریل گارسیا مارکز(Marquez – G.G) بزرگترین نویسنده کلمبیا و نام‌آورترین نویسنده جهان و برنده جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۸۲؛ در ششم ماه مارس ۱۹۲۸ میلادی در دهکده آراکاتاکا در منطقه سانتاماریای کلمبیا متولد شد و تا سن هشت سالگی در این دهکده نزد مادربزرگش زندگی می‌کرد. وی که پسر بزرگ یک مرد داروساز و زنی متصدی تلگراف بود، در سال ۱۹۳۵ به قصد زندگی با والدینش به شهر بارانکیا رفت و تحصیلات ابتدایی خویش را در مدرسه سیمون بولیوار به اتمام رساند. در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته­هایش در روزنامه‌ای به نام خوونتود که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود، منتشر شد. تحصیلات دبیرستانی او با وقفه روبه‌رو گشت و مارکز، یک سال به سوکو رفت. در سال ۱۹۴۳ پس از پایان سال تحصیلی، ساحل آتلانتیک را جهت رفتن به بوگوتا ترک کرد ودر این شهر در کنکوری جهت گرفتن بورسیه شرکت کرد. گارسیا مارکز در آن روزگار که در دبیرستان زیپاکوئیرا به تحصیل مشغول بود، با انتشار مجله­ای به نام لیتراتورا قدرت ادبی خویش را به سایر همکلاسی-هایش بازشناساند، ولی متاسفانه نشریه فوق بعد از یک شماره توقیف شد. در سال ۱۹۴۷ مارکز تحصیل در رشته حقوق را در دانشگاه بوگوتا آغاز کرد. بی آنکه نوشته­ای را منتشر کند، مسئولیت ضمیمه دانشگاهی مجله هفتگی رازون را به عهده گرفت و با پیلینو مندوزا و کامیلو تورس آشنا شد. در سپتامبر همان سال، اولین نوول خود را در ضمیمه ادبی ال اسپکتادو منتشر کرد و در ماه دسامبر، مارکز امتحانات سال اول حقوق را گذراند. در ژانویه سال ۱۹۵۰ گارسیا مارکز مقاله نویس روزنامه ال ارالدوی بارانکیا شد. نوشتن کتاب “برگ‌ریزان” را همان سال آغاز کرد. در سال ۱۹۵۱، مارکز به کارتاخنا، جایی که والدینش در آن مستقر شده بودند، برگشت. اما در سال ۱۹۵۲، دوباره به بارانکیا برگشت و دست‌نویس برگ‌ریزان به انتشارات لوسادای بوینس آیرس داد، اما رد شد. با این حال او همچنان به خواندن، سیر و سفر کردن و نوشتن ادامه داد و سرانجام در سال ۱۹۵۵ کتاب برگ ریزان منتشر شد. در ژانویه سال ۱۹۵۷، مارکز نوشتن “کسی به سرهنگ تامه نمی نویسد” را تمام کرد. در ماه می همراه مندوزا به آلمان شرقی رفت. در ژوئیه، باز به همراه پلینیو مندوزا، به شوروی سفر کرد و از آن­جا، به مجارستان رفت در ماه اکتبر، به پاریس برگشت و گزارشی طولانی درباره ممالک بلوک شرق نوشت. مارکز در مارس ۱۹۵۸، در جریان یک سفر کوتاه به کلمبیا، با نامزدش مرسدس بارکاپاردو، ازدواج کرد. در همان سال سردبیر مجله ونزوئلا گرافیکا شد و کتاب “کسی بهسرهنگ نامه نمی‌نویسد” را منتشر کرد. همچنین بسیاری از قصه­های کتاب مراسم تدفین مادربزرگ، رمان ساعت شوم‌رابه‌پایانرساند. در آوریل ۱۹۶۱، “کسی به سرهنگ نامه نمی­نویسد” مجدداً چاپ شد. در همین سال به مکزیک رفت و با زن و فرزند دو ساله‌اش زندگی کرد. برای فیلم­های سینمایی فیلمنامه نوشت. همچنین دست­نویس داستان ساعت شوم را به مسابقه ملی رمان که در بوگوتا توسط شرکت نفت اسو ترتیب یافته بود، فرستاد و جایزه اول آن را از آن خود کرد. در سال ۱۹۶۲ کتاب “کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد” وی در مکزیک منتشر شد؛ همچنین ترجمه همان کتاب در پاریس. اولین روایت “پاییز پدرسالار” را هم در همین سال نوشت. در سال ۱۹۶۵، نوشتنصد سال تنهایی” را آغاز کرد و در آوریل ۱۹۶۸، صد سال تنهایی در بوینس آیرس منتشر شد و به موفقیتی فوری و چشم­گیر رسید طوری که کتاب به طور مداوم تجدید چاپ می‌شد. در سال ۱۹۶۹ صد سال تنهایی، جایزه فرانسوی بهترین کتاب خارجی را نصیب خود کرد. در سال ۱۹۷۰ در بارسلون “سرگذشت یک غریق” چاپ شد. مارکز پس از این که پست سفیر بودن در بارسلون را رد کرد، به سفر طولانی در کشورهای کاراییب پرداخت. انتشار نوول های کتاب داستان غم‌انگیز و باورنکردنی “ارندییرای ساده‌دل و مادربزرگسنگ‌دلش”، باعث شد که جایزه رومولوگایه‌گوس را در مورد بهترین رمان به دست آورد. در سال ۱۹۷۶، “پاییز پدرسالار” منتشر شد. در فوریه سال ۱۹۸۱، اولین مجموعه آثار روزنامه­نگاری‌اش در بارسلون چاپ شد. در ماه مارس همان سال ارتش کلمبیا او را تهدید کرد فوراً کشورش را ترک کند و او هم ناچار به مکزیک بازگشت. در سال ۱۹۸۲، کتاب “چشمان آبی رنگ سگ” را منتشر کرد و نیز در همین سال موفق به اخذ جایزه ادبی نوبل گردید. کتاب“عشق سال­های وبا” را در ۱۹۸۶ منتشر کرد. انتشار کتاب “ژنرال در هزار توی خویش” در سال ۱۹۸۹ در سطح جهانی جنجال آفرید. در ۱۹۹۲، کتاب “از عشق و شیاطین دیگر”، ۱۹۹۶ انتشار “پرونده یک گروگانگیری”، ۱۹۹۸ “کارگاه سناریونویسی و فرهنگ جامع اصطلاحات آمریکای لاتین”، ۱۹۹۹ “سرزمین کودکان” و “برای آزادی” و در سال ۲۰۰۰ دو عنوان کتاب به نام “یاداشت‌ها” و “خانه بزرگ” از او منتشر شد. تا همین اواخر، مارکز با همسر، دو فرزند، عروس و نوه شش‌ساله‌اش در شهر نیومکزیکو زندگی می‌کردند، اما با وخامت اوضاع جسمانی و سرطان رو به ‌پیشرفت ،همچنین با احساس نزدیکی مرگ، به سرزمین خود بوگوتا رفت. از چندی پیش، عنوان بزرگترین مرد و مرد سال ۱۹۹۹ آمریکای لاتین رسماً به وی داده شد. در همین سال بود که متوجه شد سرطان غدد لنفاوی دارد و بدون لحظه­ای درنگ خود را گوشه­نشین کرد. چنان انزوایی که شاید از زمانی که شاهکارش، «صدسال تنهایی» را در ۱۹۶۷ نوشته بود، تا به امروز از او دیده نشده است. تنها عادت بدش در این سال­ها مصرف پی در پی سیگار بود که آن را هم همسرش­، مرسدس، تهیه می­کرد. نویسنده به روزنامه کلمبیایی «ال تمپو» در معدود توضیحاتی که درباره بیماری­اش داده، گفته است: «در حال حاضر روابطم را با دوستانم به حداقل رسانده­ام، تلفنم را قطع کرده­ام، همه سفرها و برنامه­ها و طرح­های جاری و آینده­ام را لغو کرده ام… و تنها خودم را در نوشتن بدون وقفه هر روزه‌ام جست وجو می کنم.» گارسیا مارکز ۷۵ ساله، مرتب برای شیمی درمانی میان یکی از بیمارستان­های لس­آنجلس و خانه­ای که در مکزیکوسیتیی برای مداوا و نوشتنش تهیه کرده در رفت و آمد بود. و حالا بعد از سه سال پژوهش و نوشتن، کتابش را که بسیار منتظرش بودند با نام «زیستن برای باز گفتن» منتشر ساخته است. نخستین جلد خاطرات نویسنده، شرح تلخ و شیرین و گاه احساساتی سال­های ابتدایی مرد بسیار محبوب آمریکای لاتین است که معمولًا با لقبش، «گابو»، شناخته می شود. بسیاری از صفحات این کتاب بر روی «آراکاتاکا» و بر روی رازها و جادوهایی که از آن­جا به داستان­سرا الهام شده متمرکز است. شهری که در همه جا به سرزمین موز شهره است؛ اما با این وجود، هنوز در فلاکت و انزوا نگاه داشته شده است. روزنامه La Vanguardia چاپ بارسلون از این نویسنده ۷۸ ساله نقل کرده است که: «سال ۲۰۰۵ اولین سال زندگیم بود که در آن یک خط هم ننوشتم. من اصلاً پای کامپیوتر ننشستم. به علاوه، هیچ دورنمای خاصی هم در این کار نمی­دیدم… من قبلاً عادت داشتم که هر روز از ۹ صبح تا ۳ بعد از ظهر کار کنم. و معمولاً می­گفتم که این کار دستم را گرم نگه می­دارد، اما راستش این کار را به این دلیل انجام می­دادم که صبح­ها هیچ کار دیگری نداشتم.» مارکز می­گوید که -اگر الهام یاری کند- شاید یک کتاب دیگر در وجود او باقی مانده باشد، اما چندان هم خوش‌بین نیست. او می­افزاید : «اگر فردا یک رمان تازه به ذهن من وارد شود، بسیار خارق­العاده خواهد بود. با تجربه­ای که من دارم، بدون هیچ دردسری می­توانم یک رمان دیگر را هم بنویسم، اما مردم به خوبی متوجه می­شوند که برای آن انرژی خاصی صرف نشده است.

کتاب ” دلبرکان غمگین من “، عنوان آخرین اثر گابریل گارسیا مارکز است که خاطرات ۹۰ سالگی به بعد اوست و توسط کیومرث پارسایی ترجمه به فارسی شده و درمرحله دریافت مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می­باشد.

در میان آثار گوناگون مارکز صد سال تنهایی، پاییز پدر سالار، عشق در سال­های وبا ، کسی برای سرهنگ نامه نمی نویسد و ژنرال در هزارتوهای خود، اهمیت و ارزش ویژه‌ای دارند.

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

8j08ncw638qmfykglgrx.jpg

 

گابریل گارسیا مارکز غول رئالیسم جادوئی ادبیات جهان که دوستان نزدیک و هموطنانش او را " گابو" صدا می کنند یک روزنامه نگار بخش حوادث و اتفاقات بود. او که در سال ۱۹۸۲ میلادی جایزه ادبی نوبل را برای رمان"صد سال تنهائی" دریافت کرد بعدها درآمد حاصل از آن جایزه را خرج کرد تا مجله هفتگی ای را در کلمبیا خریداری کند. این مجله در حال سقوط آنچنان تیراژی بخود گرفت که در تاریخ روزنامه نگاری کلمبیا و کلیه کشورهای امریکای لاتین کم سابقه بود. مارکز بارها گفته است که عاشق روزنامه نگاری بوده و همیشه خودش را یک روزنامه نگار خطاب کرده است که این خشم خیلی از ادیبان را برانگیخت.

 

مارکز که در ضیافتی با بیل کلینتون رئیس جمهور پیشین امریکا شام صرف کرد دوست نزدیک فیدل کاسترو رهبر پیشین کوبا نیز بوده است. وقتی جیمی کارتر رئیس جمهورپیشین امریکا به هاوانا رفت و دست فیدل را به گرمی فشرد امریکای لاتینی ها بدون شک و تردید مارکز را بانی آن دیدار دانستند. میگل سیلوا روزنامه نگار معروف گفته است رونق کار روزنامه نگاری کلمبیا در امریکای لاتین مدیون گابریل گارسیا مارکز است.

 

"گابریل خوزه د لا کنکوردیا گارسیا ماركز" فرزند آقای "گابریل الیخیو گارسیا" و خانم "لوسیا سانتیاگو مارکز ایگواران" در ششم ماه مارس ۱٩۲٨ میلادی در روستای"آراكاتاكا" در ناحیه "سانتامارا" در کشور کلمبیا چشم بر جهان گشود. هر چند پدرش که یک تلگرافچی بود گفته است " گابو" در ۱٩۲۷ به دنیا آمده است.

 

گابو از خانواده کم درآمدی بود که پدر بزرگ با یک سنت خانوادگی و نیاکانی، پرورش او را بر عهده داشت. در روزگار کودکی پدر بزرگ او را "گابیتو" به معنی گابریل کوچولو صدا کرد. نظم برگرفته از پدر بزرگ، سرهنگ "نیکولاس ریکاردو مارکز" و قصه گوئی های شبانه مادر بزرگ "ترانکلینا ایگواران کورتس" از مارکز نویسنده ای با نظم و گفتاری جادوئی ساخت.

 

در امریکای لاتین نیز به گونه برخی کشورها و بویژه شهرهای جنوب ایران نام کودکان در زبان محاوره ای دگرگونه می شود و نزدیکان، همسایگان و دوستانی که کودک را دوست می دارند با نام کوتاه شده، او را صدا می زنند. گابریل اسم کوچک مارکز را نیز به این گونه "گابو" یا "گابیتو" صدا می کردند. نه تنها مارکز بلکه فیدل کاسترو رهبر بلندآوازه انقلاب کوبا را نیز مردم امریکای جنوبی با نم دل، فیدل صدا می کنند که ژرفای واژه فیدل در فرهنگ اسپانیولی زبانان سراسر جهان، وفاداری است.

 

هر چند خانواده و هم میهنان سن و سال دار کلمبیائی و دوستداران گارسیا مارکز در قاره امریکای جنوبی اورا "گابو " یا "گابیتو" صدا می کنند، اما در روزگار کودکی پس از ورود به مدرسه، در پانسیون شبانه روزی در "بارانکیا" شهری که پس از دهانه رود "ماگدالنا" نزدیک به دریای کارائیب در شمال کلمبیا قرار دارد، به عنوان پسری سر به زیر که شعرهای طنز نیشدار می‌گفت و برای خودش كاریكاتور می‌كشید چون تا حدودی اخمو به نظر می رسید همكلاسی ها به او"بیه خو" به معنی پیرمرد، می گفتند.

گابو در روزگار کودکی با مادر بزرگش دمساز و با گفتگوی خود با پدربزرگ و داستان‌هائی که مادر بزرگ برایش تعریف می کرد لالائی می شد.

 

قصه های مادر بزرگ با باورهای کهن، پر از بازگوئی ارواح و اشباح بود. ماركز گفته بود كه باورها و حرف های پدر بزرگ و مادر بزرگ بر روند فکری اش تاثیر گذار بوده است. از این گفته مارکز شاید بشود گفت که احتمالا شیوه داستان سرائی رئالیسم جادوئی او نیز ریشه در روزگار کودکی داشته است هر چند که خود او این را نپذیرفته است. اما در لابلای داستان های مارکز تاثیرات روزگار کودکی موج می زند.

 

در سن ۱۴سالگی با دریافت کمک تحصیلی‌ به مدرسه عیسوی‌"لی سئو ناسیونال" که آن را آموزگاران مذهبی اداره می كردند در شهر "زیپاكیرا" در نزدیکی "بوگوتا" وارد شد و در سال ۱٩۴٦ در آن مدرسه درسش پایان پذیرفت اما چندان چنگی به دلش نزد چون می خواست درس خبرنگاری را ادامه بدهد.

 

او در سال ۱۹۴۱ میلادی نخستین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام " خوونتود" (جوانان) که ویژه دانش آموزان دبیرستانی بود چاپ نمود و چیزی نگذشت که در سال ۱۹۴۷ میلادی برای تحصیل در رشتهٔ حقوق در دانشگاه ملی کلمبیا در بوگوتا پایتخت کشور پذیرفته شد و در روزگار دانشجوئی با روزنامه "ال‌اسپکتادور" (تماشاگر) نیز همکاری کرد. در این روزنامه داستان او به گونه پاورقی چاپ شد. یک سال پس از آن بود که آقای "خورخه الیسر گایتان آیالا" از حزب لیبرال به قتل رسید که آن کار برای مدت درازی باعث شورش اجتماعی و چند دستگی شد. در سال دوم درگیری ها دانشگاه کلمبیا بسته شد و مارکز ناچار به دانشگاه "کارتاخنا" رفت.

 

در ۱٩۵۰ میلادی در "ال هرالدو" روزنامه ای در "بارانکیا" مقاله می نوشت. در آن روزگار به نویسندگانی چون ویرجینا وولف، سوفوکلس، ویلیام فالکنر، فرانتس کافکا، جیمس جویس و ارنست همینگوی علاقمند بود. پس از آن در سال ۱۹۵۴ میلادی به عنوان خبرنگار روزنامه که داستان هایش را چاپ می کرد به شهر رم پایتخت ایتالیا رفت و در ۱۹۵۵ میلادی پس از بسته شدن آن روزنامه به فرانسه سفر کرد. در دیدار کوتاه خود به کشورش کلمبیا، در ۱۹۵۸ میلادی با "مرسدس بارچا پاردو" مصری تبار که مدت ها نامزد بودند، ازدواج کرد و حاصل آن ازدواج دو فرزند به نام های "رودریگو" و گونزالو" می باشد.

 

مارکز علاقه شدیدی به سفر داشت و در سال‌های جوانی به کشورهای اروپای شرقی و اروپای غربی مسافرت کرد و خاطرات خود را نوشت. پس از هفت سال در ۱۹۶۱ میلادی به کشور هم زبان خود، مکزیک رفت و مدت ها در آنجا روزگار گذراند.

 

در ۱۹۶۵ میلادی بود که نوشتن رمان " صد سال تنهایی" را آغاز کرد و دو سال پس از آن در بوینس آیرس پایتخت آرژانتین چاپخش شد که پیروزی بزرگ و چشمگیر این غول ادبیات امریکای جنوبی و پس از آن جهان را در بر داشت چرا که رمان "صد سال تنهائی" یک زمین لرزه هنری بود و توانست برنده جایزه نوبل ادبیات۱۹۸۲ میلادی جهان شود.

 

هر چند که پیش از آن " سرگذشت یک غریق" به گونه پاورقی در روزنامه "ال اسپکتادور" چاپ می شد، اما در سال ۱۹۷۰ درشهر بارسلونا اسپانیا به گونه یک کتاب وارد بازار شد . چیزی نگذشت که با پخش آن، از مارکز خواسته شد تا کاردار سفارت کلمبیا در اسپانیا شود اما نپذیرفت چرا که رویای او فراتر از آن بود و می خواست سفیر فرهنگی کلمبیا در دل مردم سراسرجهان باشد.

 

مارکز همیشه کشورهای حوزه کارائیب را دوست داشت اما نسبت به روند کار نشر کتاب هایش گله مند بود. با پشتکار دست از نوشتن بر نداشت و سرانجام جایزه "رومولوگایه گوس" حاصل دوتا از کتاب های او در آن روزگار بود. او که بخوبی می دانست کشور اسپانیا مادر زبان اسپانیولی قاره امریکا، در اروپاست دوباره به اسپانیا برگشت. هدفش از رفتن به اسپانیا برای چند چیز بود که عمده ترین آن این بود تا بر روی دیکتاتوری و شب دراز فاشیزیم ژنرال فرانکو در اسپانیا از نزدیک مطالعه کند که رمان "پاییز پدرسالار" بر گرفته از آن تجربه بود.

 

یادآوری این نکته شاید بی جا نباشد که دیکتاتوری فرانکو بسیاری ازنویسندگان آزادیخواه جهان از جمله ارنست همینگوی، مارکز، اوکتاویو پاز، پابلو نرودا و بیله ای از نقاشان، نویسندگان ، شعرا و هنرمندان نامدار اسپانیولی زبان و زبان های دیگر جهان را برای رویاروئی ناوک قلم در برابر گلوله به کارزار با شب پرستان خشک مغز فالانژیست، به اسپانیا کشانده بود چرا که در درازنای تاریخ ، نویسندگان و شعرا و نقاشان و موسیقی دانان و همه هنرمندان در کنار مردم و بر ضد دیکتاتوری و استبداد بوده اند.

 

هنگامی که مارکز در دهه ۸۰ به زادگاهش کلمبیا برگشت، با ردی که سازمان اطلاعات امنیت کلمبیا از او داشت زندگی او تهدید شد و چیزی نگذشت که فشار زورگویان دیکتاتور امریکای لاتین آن روزگار بر قلم چربید و مارکز دوباره به همراه همسر و دو فرزندش برای زندگی به مکزیک که از نظر سیاسی شرایط بهتری برای مارکز داشت کوچ کرد. اما سرنوشت غول رئالیسم جادوئی چنان شد که یک دهه و اندی پس از آن آوازه قلم او باعث شد تا بیل کلینتون رئیس جمهور کشور قدرتمند امریکا در منزل گارسیا مارکز در "کارتاخنا" به دیدار نویسنده ای برود که حالا دیگر آوازه ای جهانی داشت.

 

گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۹۹ میلادی با آوازه جهانی خود، مرد سال آمریکای لاتین شد و در سال ۲۰۰۰ مردم کلمبیا خواستار آن شدند تا گابو رئیس جمهور کلمبیا شود و حتا سازمان های چپ نیز با بغضی غمگنانه از گابو خواستند تا دست به کار شود اما گوئی مارکز هدفش جز هنر و ادبیات چیز دیگری نبود و با آن که به خوبی در کارزار سیاسی نیز پولاد آب دیده بود از پذیرفتن درخواست ها سر باز زد و با خریدن امتیاز نشریه "کامبیو" (تغییر) خود را سرگرم نوشتن برای دگرگونی های فرهنگی ای کرد که با ارتقاء آن فرهنگ سیاسی مردم کشورش را نیز هم در کلمبیا و هم در سراسر امریکای لاتین یقینا تحت تاثیر قرار می داد.اما دل غافل به قول انوری ابیوردی از شاعران قرن ششم هجری خودمان: هزار نقش برآرد زمانه و نبود / یکی چنان که در آئینه تصور ماست / کسی ز چون و چرا دم همی نیارد زد / که نقشبند حوادث ورای چون و چراست.

 

در سال ۱٩٩٩ میلادی در اوج کار و آوازه، شوربختی بیماری لنفاوی سر رسید، اما در لس آنجلس تا حدودی مداوا شد. چیزی نپائید که بیش از یک دهه پس از آن در ۲۰۱۲ میلادی نیز پچپچه ، پیچید که دچار اختلالات آلزایمر (خود فراموشی) شده است و برخی از روزنامه ها، خبرگزاری ها و از جمله برادر جوان او " خیمه گارسیا مارکز" در دانشگاه کارتاخنا در حضور دانشجویان نیز به آن اشاره کردند.

 

مارکز که کتاب "مسخ" کافکا در پلکان نخست روزگار جوانی باروت انبار استعداد نویسندگی اش را شعله ور کزده بود، در روزگار کهن سالی برای مبارزه با هیولای شوم بیماری میان مکزیکو سیتی و نیویورک و لس آنجلس برای مداوا در سفر بود و با رژیم ویژه غذائی روزگار گذرانید.

 

در شناساندن مارکز به ایرانیان بهمن فرزانه که مدت زیادی در ایتالیا زندگی کرده بود و با مارکز و روال فکری اش آشنا بود ٨ سال پیش از آن که جایزه نوبل ادبیات نصیب خالق کتاب "صد سال تنهائی" شود آن را در پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به ایرانیان معرفی کرد و انتشارات امیر کبیر آن را در ۱۳۵۲ چاپ نمود. اما کسانی از جمله احمد میرعلائی، بابک قهرمان و رضا نور جهان نیز برخی از داستان های مارکز را به فارسی برگردانده و در مجلات به چاپ رسانیده اند.

 

پس از انقلاب با آوازه جایزه نوبل به نویسنده "صد سال تنهائی"، سیل برگردان بیشتر کتاب های مارکز به بازار کتاب ایران روان شد چرا که تب و تاب سیاسی در ایران با گویش داستانی مدرن وبویژه روال سینمای فارسی، هنرمندان و طرفداران هنر کتاب های این نویسنده امریکای لاتین که با اقامت در کارتاخنا، پاریس، ژنو، رم، بوگوتا و مکزیکوسیتی و کوبا و ونزئلا و اسپانیا در کنار نویسندگی به فعالیت های سیاسی و فرهنگی نیز می پرداخت را مفید دیدند.

 

از میان گفتار به یاد ماندنی گابو این که: "رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم بلکه در این خواهد بود که کاری را که به انجام می رسانیم، دوست داشته باشیم". و از میان ۱۵ جمله به یاد ماندنی او این پند نیز برای کسانی که عاشق راهشان هستند و می خواهند از باغ فرهنگ، میوه برای ملت خود برچینند، دلنشین است که:" در ٦۰ سالگی پی بردم بدون عشق می شود از خود گذشت اما بدون از خود گذشتگی نمی شود عاشق بود.

 

 

دکتر محمود دهقانی

 

پانوشت:

 

۱-دراین مطلب بیش از یک صفحه از بهمن فرزانه نوشته بودم که گابریل گارسیا مارکز را با برگردان "صد سال تنهائی" سال ها پیش از آن که مارکز برنده جایزه نوبل شود به ایرانیان شناساند. سرنوشت چنان شد که درست همان روزی که این نوشته را تکمیل کردم تا برای چاپ بفرستم، گزارش رسید بهمن فرزانه در بیمارستان طالقانی تهران درگذشت. آنچه از بهمن فرزانه نوشته بودم را تا مجالی دیگر حذف کردم و در پست کردن این مطلب به روزنامه نیز عجله نکردم تا غم در گذشت بهمن فرزانه این انسان پاک نهاد از ذهنم دور شود. هنگامی که داشتم خبر درگذشت بهمن فرزانه را می خواندم لحظاتی هاج واج به صفحه رایانه نگاه می کردم و از این پیشامد و آن هم درست در پایان این نوشته متحیر بودم تا جائی که اشک، بر دیده ام پرده کشید. بهمن فرزانه ۵۰ سال در ایتالیا زندگی کرده بود اما روح و روانش در ایران بود. در گذر از زبان ایتالیائی که به اسپانیولی نزدیک است چند زبان از جمله انگلیسی و فرانسه هم می دانست. با چشمی اشکبار. م. د

 

۲-سرچشمه های برخی از نکات این یادداشت نسخه های اینترنتی روزنامه اسپانیولی زبان "ال پائیس" چاپ اسپانیا و کتاب هائی به زبان های اسپانیولی و انگلیسی است که لینک نسخه های اینترنتی روزنامه "ال پائیس" و لیست کتاب ها به شرح زیر است:

 

3-Aquellos tiempos con GABO. Plinio Apuleyo Mendoza.Impreso en España, en Liberduolex, S.L. Constucio, 19 . Barcelona.

 

4-Gabriel Garcia Marquez, “Vivir para contarla”. Alfred A. Knopf. Nueva York 2002

 

5- Gabriel Garcia Marquez, “Living to tell the tale”. Translated from the Spanish, by Edith Grossman.Penguin Booka, 2008

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...