spow 44198 مالک ارسال شده در 16 خرداد، 2014 تو درست فکر میکنی پس تو محقی خب مسئله حل شد ولی این فقط زاویه دید تو هست نه من و نه بقیه و اصل ماوقع خب بزار برگردم به مشکل خودم قضاوت کردم حکم دادم وحتی تنبیهش هم کردم اما همش اشتباه بود معذرت خواهی! ، جبران! ، اصلاح رفتار! خیلی دیره هاه طنز زندگیمون همینه که ما همیشه محقیم همیشه واغلب اشتباه میکنیم! مثل گفته ثورو که بهترین دولت دولتی است که حکومت نکند بهترین زندگی زندگی ای است که در اون تصمیم گرفته نشه ولی هممون هم میدونیم جفتشون هم محاله هم از لحاظ ایده و منطق و هم از لحاظ عینیت و عمل پس زیاد درگیر این تثلیث مونشهاوزنی نشوم کجا بودم؟ قضاوت نکن ... ------------- صبح نیم ساعت مغز خوابزده منو خورد اخرشم جوری مسئله رو قلب کرد که به گفتن ساده ترین مسائل در پیش اون احساس حماقت بهم دست داد قدرت دست شماست حکما شما درست میفرمایید ولی تشریف ببرید در خودتون رو بزارید ------------- خوابم میاد! همه کارهای امروزمو و بیشتر انجام دادم فردا روز پر مشغله ایست... 6
spow 44198 مالک ارسال شده در 19 خرداد، 2014 چندتا اهنگ که اگه دوست داشتین دانلود کنین و گوش بدین تو یه برهه های زمانی به دلایل خاصی اپ شدن و اهنگ های خاصی هم نیستن اما تجلی لحظات خاصی برای من هستند! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام / برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام / برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام / برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام / برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام / برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام / برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام / برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام / برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام / شاید پسورد هم داشته باشن که معمولا روی فایل اضافه میکنم اگر نبود بهم خبر بدین اصلاح کنم امیدوارم سالی شاد درکنار خانواده محترم داشته باشین و به ارزوهای ریز و درشتتون برسین الان با Scrooge شدیدا حس همذات پنداری دارم! یه سال هم پیرتر شدیم!! اینم اهنگ عید برای شما از فرزاد فرزین برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ---------- پ.ن : پسورد اهنگ باریش مانچو spow هست ممنون 8
spow 44198 مالک ارسال شده در 24 خرداد، 2014 گاهی وقتا یعنی دقیقا گاهی وقت های خیلی خیلی خاص و نایاب لحظاتی تو زندگی پدیدار میشن که نه دست خود ادمه نه دوست داره این تجربه های خاص رو و نه از اطناب اون خوشش می اد لحظه هایی که در بدترین شرایط روحی و روانی هستی و یک موضوع احمقانه میتونه لبنخد به لبات بیاره یا در اوج سرخوشی و شادی هستی و به یکباره غمی عمیق و جانکاه تمام وجودتو میگیره مثل اینکه دچار یک تخلیه کامل و انی کیشی وحشتناکه! با تمام ناخوشایند بودن این نوع تجربه خاص بودنشون یک ضرورت و موهبت هم هست یک جور بالانس شرایط روحی و روانی ناخواسته تا به فرم نرمال خود برگردی. تا زمانی که میرایی امواج ذهنیت به حد قابل قبولی برسه وبتونی دوباره شرایط خودتو و رفتارتو تحت کنترل داشته باشی هرکسی با چیزهای احمقانه ای این فاز رو میتونه تجربه کنه ولزوما نشانه حماقت یا کمبودی نیست این مسئله اما ابزارها و مسائل موجب این حالت ها میتونن در شرایط مختلف تاثیرهای متفاوت و عمیقی بر ذهنیات وروحیات ادمی بزارن که تا مدتها دردشون التیام پیدا نکنه دوست داشتن یا نداشتن من چه تاثیری تو این مسئله داره؟ --------------------------- سالها پیش به پیشنهاد دوستی رمان تهوع سارتر رو خوندم والان جز سیاه نقشی نامفهوم چیزی در ذهن برام باقی نمونده و امروز که به دلیل یک بحث شروع به خوندن مجددش کردم لحظه به لحظه با روکانتن همگام شدم و مثل اون دارم خودم رو بالا میارم همذات پنداری چیز خیلی مزخرفیه... --------------------------- وقتی تو لایه های وجود اشخاص کنکاش کنی به چیزهای بسیار جالبی میرسی مردم همیشه از روی ظاهر تورو مورد قضاوت قرار میدن والبته هیچ حرجی براین مسئله وارد نیست چون مهمترین راه ارتباط انسان ها چشماشونه و مردم از روی دیده هاشون یا شنیده هاشون از دیده های بقیه تجسم میکنن و از لحاظ ذهنی شروع به تحلیل ماوقع میکنن ودراین میان راست ودروغ مسئله سیری چند؟ اما وقتی از سطحیات بگذری و کمی دقیقتر بشی یکمی بیشتر وکمی بیشتر ازان! وقتی به زیرین ترین لایه های وجود یک شخص برسی فقط و فقط یک چیز وجود داره... ترس و ترس و ترس و ترس همیشه مارو نجات میده ، ترس راهنمای زندگی انسانهاست تا در مورد هرچیزی هرکسی هر اتفاقی هر مسئله ای با ترس هاشون که امیخته به ذات و وجودشون هست قضاوت کنن تا اونو با ترس هاشون تطبیق بدن و از روی این فیدبک ها منطقی عمل کنن! اما زیر این پوست عظیم و به ظاهر نهایی لایه ای شکننده و فوق العده ناپایدار وجود داره که اگر شخص بخواد کنترل اونو به دست بگیره مسیر زندگیش عوض میشه این لایه رفتاری اصلا سیاه نیست شاید من اونارو سفید ببینم وشاید تو بنفش اما مثل ترس نیستن که ناجی باشن و در بدترین حالت شمشیر داموکلیس این ها فرار و کنترل ناپذیرند و اگر این اسب های وحشی و سرکش به اختیار ادمی قرار بگیرند راه رو بیراهه تبدیل میکنن ... چیزهایی مثل نفرت ، عشق ، طمع و فهم و ... اگر کسی دچار شد دیگر ترسی برای تغییر باقی نمیمونه و این داستان وحشت درون انسانهاست جایی که اشوب غوغا میکند... --------------------------- هرکسی میتونه یکسری برنامه کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت برای زندگیش بچینه و ارزوها و امالش رو در اون برنامه دخالت بده مثل اون داستان کوزه و سنگ ها واستاد خب من سنگ بزرگمو برای امسال توی کوزه انداختم و زودتر از اون چیزی که انتظارشو داشتم به جواب بزرگترین سنگم میرسم همه با هم متفاوتند و بعضی ها متفاوت تر مهم نیست چه کسی چقدر متفاوت تر هست فقط از این تفاوت باید نتیجه گرفت وگرنه سیزیف هم شخص بسیار متفاوتی است! --------------------------- میخوام امسال صد کتاب بخونم و سیصد فیلم ببینم! اوپس! چه برنامه مهیجی! زندگیمنه ولذت من با لذت تو مثل داستان شعر این کجا و ان کجاست!! ایا فرصت کافی خواهم داشت؟ دوفیلم و یک کتاب تا اینجا چندان بدک نیست به اضافه کارهایی که در یک لیست بی نهایت یادداشت میشوند انگار در برنامه نویسی حلقه های تودرتوی بی نهایت بنویسی لذت برنامه نویسی احمقانه! --------------------------- بعضی چیزهای احمقانه مثل اون اشاره اول نوشته میتونن حال ادمو خوب یا بد کنن این اهنگ توی امضام هم همینطوره مزخرف به نظر میرسه و نسخه وطنیش هم از اصلش توزرتره اما توی یک لحظه خاص توی یک موقعیت خاص توی یک مکان خاص تونسته حال منو خیلی بد یا خیلی خوب بکنه کی میدونه! 4
spow 44198 مالک ارسال شده در 26 خرداد، 2014 سرمی روم از خویش از گوشه گوشه فرو می ریزم و عطر تو رسوایم می کند. ---------------------- حکایت من و زندگی تو این دنیای لعنت الود حکایت اون مردی بود که بهش گفتن اینقدر باقلا نخور مغزتو از کار میندازه دچار سفاهت میشی برگشت گفت کجای کاری عمو من خونمو فروختم دادم باقلا خوردم دچار سفاهت نشدم! این زندگی رو کجای دلم بزارم اخه؟ این ورش یا اون ورش مدیون مش غلام زمبه اید اگه فکر کنید دچار مشکل ریش و لحاف ملا نصرالدین شدم! ---------------------- حقا که غمت از تو وفادار تر است ... ---------------------- این اهنگ Another Brick In The Wall برای کسانی که عمیقا دوسش دارن نقش کشیدن سوهان روی فلز رو بازی میکنه میچسبه! ---------------------- چه خوب است آدمها یک نفر را هر روز دوست داشته باشند نه...هر روز یک نفر را....!! ---------------------- اصلا به من چه!! 3
spow 44198 مالک ارسال شده در 26 خرداد، 2014 وبه همین سادگی مسیر زندگی ادمی عوض می شود هرچقدر هم سرسخت باشی یک اتفاق کوچک میتواند بزرگترین طوفان ها را در زندگیت رقم بزند سنگ بزرگ داخل کوزه در حال لگد زدن است! --------------------- نظم اتفاقات زندگی ما را چه کسی می چیند؟ انسان قادر به تغییر و تنظیم نیست! 3
spow 44198 مالک ارسال شده در 27 خرداد، 2014 این راننده های ماشینای کشنده جنگی اسباب تفریح بقیه راننده های ماشینای مدل بالا تو جاده ها هستن لاک پشتی و اروم و غرق دود تو جاده ها همون کاری رو میکنن که بقیه ولی همیشه نگاه بالادستی بهشون میشه به خاطر ظاهرشون بخاطر پیرشدنشون بخاطر خیلی چیزای ساده ای که برای بقیه روتین شده! تو زندگی هم همینطوره خیلی از ادما خودشونو با اجتماع وفق میدن و تو بردگی اجتماعی چنان گوی سبقت رو از همدیگه کش میرن که فقط احسنت الن دلون شنیده نمیشه ولی یه عده ای هم هستند مثل اون راننده های ماشینای جنگی میمونن نه اینکه نتونن خودشونو وفقف بدن یا امکاناتشو ندارن چون اون راننده ها هم میتونن ماشینای مدل بالا هم بگیرن ولی کافیه این کارو بکنن اون شور و عشق و حالشونو از دست میدن این عده هم اگر یخورده بیش از حد اجتماعی بشن دچار روابط روانپریش کننده اجتماعی بشن اشفتگی همه زندگیشونو احاطه میکنه خوبه یا بد؟ کی میدونه! همه کارهامون به نوعی اینجوریاست اره عمو نوشتن ، خواندن ، خوردن و خوابیدن ، دوست داشتن ، زندگی کردن، خلاصه زندگی عاطفیمون ، زندگی فکریمون و زندگی جنسیمون این مردم تورا به جرم تفاوت محاکمه میکنند نه به جرم گناه! 2
spow 44198 مالک ارسال شده در 27 خرداد، 2014 الان این بنوع خیلی زیادی شرح روزگار منه! تصنیف علی اکبر شیدا در مایه اواز اصفهان که خوانندگان خیلی زیادی اونو بازخوانی کردن ولی هیچی مثل بازخوانی یه ادم سرخوش نمیمونه! اهنگ رو با صدای سیما مافیها بشنوید که همپای صدای مرضیه برای این ترانه هست امشب به بر من است آن مایه ی ناز یارب تو کلید صبح در چاه انداز ای روشنی صبح به مشرق برگرد ای ظلمت شب با من بیچاره بساز ای روشنی صبح به مشرق برگرد ای ظلمت شب با من بیچاره بساز امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام خواب است وبیدارش کنید مست است و هوشیارش کنید گویید فلانی اومده آن یار جانی اومده آمده حال تو احوال تو سيه خال تو سفيد روی تو ببیند برود آمده حال تو احوال تو سيه خال تو سفيد روی تو ببیند برود امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3
spow 44198 مالک ارسال شده در 31 خرداد، 2014 بار دیگر مهاجرت! از این دریا به ان دریا چه طوفانی در پیش است!؟ زندگی با طعم زندگی 2
spow 44198 مالک ارسال شده در 1 تیر، 2014 انجام دادن یه سری کارا مثل این میمونه که شدیدا تشنه باشی و نون بیات بخوری بدنیست ولی ناخوداگاهتو اون من و کودک درونتو دچار سرگیجه میکنه انگار توبازی شطرنج حریفت با قلعه دیوانه میخواد بازی رو پات کنه درحالی که با یه حرکت دیگه تو میبری دلم یه معلم از اون انگلیسی هاش میخواد که جرات جیک زدنم پیشش نداشته باشی! روزگار غریبیست مش قنبر 5
spow 44198 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2014 ایمان داشته باش در حیرت انگیزترین موقعیت ها و عجیب ترین لحظات نجاتت میدهد! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6
spow 44198 مالک ارسال شده در 8 تیر، 2014 یه دونه تخمه از دستم در رفت با سرعت برگشتم بگیرمش چنان پشتک وارویی از رو صندلیم زدم که اگه تو المپیک زده بودم صددرصد مقام اول و مدال طلا رو گرفته بودم حالا خوبه نیم کیلو تخمه رو میزم دارن بروبر منو نیگا میکنن! یعنی عاشق این حرص و طمع ادمیتم --------------------- بدنم به شدت کوفته هست اونقدری که فقط دلم میخواد منو الان بزور ببرن بندازن وسط استخر اب جوش حتی! با این همه خیلی خوبه که ذهنم خسته نیست یک واحد خستگی ذهنی به صد واحد خستگی بدنی پنالتی میزنه! --------------------- تلاقی دو نگاه چه انجامی میتونه داشته باشه؟ نگاه پر از نیاز ، نگاه پراز شهوت ، نگاه پر از تمنا ، نگاه پر از خواهش ، نگاه پر از حسرت ، نگاه پر از نفرت ، نگاه پر از درد و... هر روز با نگاه هایمان بیشتر از زبانمان صحبت میکنیم چه تجربه های خوب وبدی! 6
spow 44198 مالک ارسال شده در 10 تیر، 2014 شخص شماره یک صحبت نمی کند دور از جمع می نشیند و سرش به کار خودش گرم است از نظر عامه او منزوی است شخص شماره دو در کنار جمع است بسته به نیاز و موقعیت صحبت می کند و کار خودش را انجام می دهد از نظر خودش او منزوی است شخص شماره سه همیشه و در مورد همه چیز حرف می زند همیشه در مرکز جمع قرار دارد و به هرکاری سرک می کشد او حتی در حرفهایش هم منزوی است ...! 6
spow 44198 مالک ارسال شده در 11 تیر، 2014 یک نوار کاستی داشتم جوک و لطیف میگفت از زبان کسی به نام مستجاب الدعوه که انگار زمانی در شهرمان شهر بوده دوتاش یادم اومد و خندیدم یه ذره تلخ یه ذره بدون شکر! یه روز امام جماعت یکی از مساجد بزرگ شهرمون که انگار این مستجاب الدعوه خیلی لیلی به لالاش میذاشته بعد نماز مستجاب الدعوه رو میبینه و میگه: میدونی این همه منو اذیت میکنی و در مورد من حرف میزنی چی میشه؟ مستجاب الدعوه میگه : نه نمیدونم چی میشه؟ میگه : تو اون دنیا گردنت مثل مو نازک میشه و سرت به اندازه کوه بزرگ و سنگین میشه و تو باید این عذاب رو بخاطر من تحمل کنی! مستجاب الدعوه میگه : ایول پس اصل خنده تو اون دنیاست یه روز هم یک مردی میره کشیش و میگه اومدم تا به گناهانم اعتراف کنم کشیش میپرسه این زنگوله ها چیه بستی به پات؟ میگه اینارئو بستم تا حشرات و موجودات با شنیدن صداش از مسیر من به کنار برن و زیر پای من له نشن کشیش با خودش میگه این مرد با این کاراش حکما هیچ گناهی نمیتونه مرتکب بشه! میگه خب اعترافاتتو بگو تا بشنوم مرد میگه : ای کشیش من با خواهر زنم همخوابگی کردم! کشیش میگه استغفرالله این گناه کبیرست ولی با توبه و دعا بخشیده میشی مرد میگه من با مادرزنم هم همبستر شدم دوباره کشیش میگه استغفرالله این گناه کبیرست ولی با توبه و دعا بخشیده میشی مرد میگه من با خاله ام هم این کاررو کردم این دفعه کشیش یکی میخوابونه زیر گوش مرد و میگه مرتیکه تو این زنگوله هارو ببند به کمرت تا زنها از تو دوربشند نه حشرات 5
spow 44198 مالک ارسال شده در 11 تیر، 2014 مردی در راهی میرفت که دید یک نفر در باتلاقی در حال غرق شدن هست فورا لباساشو میکنه و به کمک شخص در حال غرق شدن میشتابه وقتی که اونو نجات میده نزدیک بوده که حتی جان خودش رو هم از دست بده ولی اون شخص نجات یافته شدیدا به مرد اعتراض میکنه و میگه چرا منو از باتلاق نجات دادی من اونجا زندگی میکردم و مرد از این پیشامد بسیار غمگین و ناراحت میشه! هاه این داستان زندگی عامه مردم در این دنیاست که به زیبایی در فیلم نوستالگیای تارکوفسکی تصویر شده بود تارکوفسکی رو به عنوان تصویرگر پوچی محض معرفی میکنن در حالی که باید بهش گفت تصویرگر حقیقت محض ... 6
spow 44198 مالک ارسال شده در 20 تیر، 2014 Opportunity برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4
spow 44198 مالک ارسال شده در 22 تیر، 2014 باران رعد و برق اسمان کاملا تیره و مشوش چراغ های کم سو و لرزان صدا صدای غریب مبهم و موزون نوستالژی خاطرات روزهای ناخوب! باران باران نیسان کلمه ای با ریشه رومی است امان از هجوم واژه ها حتی از هجوم خاطرات هم مهیب ترند حتی از هجوم اتیلا و چنگیز و تیمو به سان لشگر سلم و تور چه داستان هایی چه افسانه هایی باران باران ... 4
spow 44198 مالک ارسال شده در 26 تیر، 2014 حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما فانی شو و چون برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام افسانه شو افسانه شو تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر نطق زبان را ترک کن بیچانه شو بیچانه شو مولانا 2
ارسال های توصیه شده