Himmler 22171 ارسال شده در 7 فروردین، 2012 ای غزل خوان بلبل باغ خدا میرسد این مژده از گلشن به گوش مرغ حق هرگز نخواهد شد خموش گر به تاراج خزان گلبن رود خون رز خود در قدح آید به جوش بار دیگر تازه گردد جان ما ای همه مغبچگان میفروش ای غزلخوان بلبل باغ خدا یاسمن بیمار گردد رخ مپوش گوش ما نامحرم اسرار نیست لب گشا از بهر پیغام سروش ای صبا از کوی جانان نکهتی آور آخر سوی این دلرفته هوش گر به جای باده زهرت میدهد یار داند چیست ای عاشق بنوش بارالها مرغ باغ خویش را در امان دار از خطرهای وحوش ای عجب گر دیده خون گرید ازین نالهها کز نای دل آید به گوش در غمت ای راحت روح و روان دل به درد آمد -خدا- جان در خروش 3
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 ابرهای اجابت ای خدای مهربان و پاک ما! دفن کن شمشیر را در خاک ما ما ز شرک و شمر و شیون خستهایم ما ز برق کوه آهن خستهایم سوختیم ای کرت کار بامداد ما نداریم ابر و باران را به یاد شهر باران را به رومان باز کن خاکمان را معدن آواز کن نسل ما صد پشت خنجر دیده است قرنها این خاک قیصر دیده است خان علیا، خان سفلی، خان خواب خان صد شبنم ده و صد پاچه آب بارالها! عرصه بر گل تنگ شد روح شبنم در صحاری سنگ شد بارالها! ناودانهامان کرند خوشههامان خسته و ناباورند 3
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 .....................ابرهای اجابت خاک ما نسبت به گل مسؤول نیست کشت شبنم بین ما معمول نیست ما به تعویق زمان افتادهایم ما به کنج کهکشان افتادهایم از تو میجوییم سمت باد را سایههای سبز بیفریاد را ما گرفتاریم با جرمی جهول در ظلومستان عصری بیرسول رقص ما برگردد تشییع تن است بهترین آوازمان از شیون است ما گرفتاریم در قرنی مذاب زیر سقف سرب عصری لاکتاب خاک خواهان، دشمن سنجاقکند دوستداران شقایق اندکند نهر راه سبزه را گم کرده است نرخ زیبایی تورم کرده است جز صدای شوم شبنم خوارها نیست باغی در طنین سارها 3
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 .....................ابرهای اجابت نسترن رسوای خاص و عام شد خون داوودی مباح اعلام شد زاهدان رفتند شب با قافله نیست آواز نماز نافله هیچ کس با گریه خود قهر نیست لولی بربط زنی در شهر نیست ماه رفت و یاسها یاغی شدند سیبهای کرمکی باغی شدند کودکان با نیلبک بیگانهاند دختران در حسرت پروانهاند کس چراغ عشق را روشن نکرد عکس گل را نقش پیراهن نکرد این همان عصر سیاه ثانی است این کمون آخر ویرانی است دامداران ولایت غافلند گوسفندان رسالت بزدلند 3
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 .....................ابرهای اجابت ما به فرعونیترین قصر آمدیم ما به موسیترین عصر آمدیم باغداران «فلسطین» مردهاند شاعران «دیر یاسین» مردهاند کس نیارد در قدمگاه هجا مستحبات شقایق را به جا ما به سوی آبهای ناگوار بستهایم از برکه بابونه بار ای خدا! آواز ده خورشید را بین ما تقسیم کن توحید را گلهای بخش از شبانان امین رسم شیون را برانداز از زمین دست هر آلاله یک بیرق بده کسب و کار باد را رونق بده قفل شبهای «حرا» را باز کن کوه بعثت را طنین انداز کن از زمین بردار رسم لرزه را منزوی کن آبهای هرزه را 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 جعد مشکین طره عنبر گشا دارد حسین حُسن یکتا را ببین زلف دو تا دارد حسین شورش امکان اگر طرح محیط دهر ریخت بر دو عالم سایه بال هما دارد حسین نیست بی عشق حسینی ذره ای در ذات دهر در حقیقت تکیه بر ارض و سما دارد حسین می کند هر قطره اش ایجاد گلزار شهید دست همت بر سر شاه و گدا دارد حسین ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسین جنس مردان خدا را از شهادت باک نیست در کف پای جنون رنگ حنا دارد حسین خیمه هل من معین را لشکر امداد کو؟ تا قیامت برکف بانگ رسا دارد حسین عالم از اوغوطه در طوفان خون خواهد زدن بحر اگر توفد به وسع دیده جا دارد حسین سیر این وادی نما در خویشتن گر عارفی خویشتن هم زانکه شوق کربلا دارد حسین "احمد" از خمخانه شاه شهیدان مست شد بی دلان عشق را زیرا هوا دارد حسی 3
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 كتاب «طغيان ترانه» مجموعه اشعار احمد عزيزياست كه در قالب مثنوي سروده شده است. اين مجموعه شامل بيش از 200 عنوان شعري است . دراين مجموعه اشعار شناسنامه رويا، نيايش خاك، زائران تشنه، اقليم كاشها،بغض بعثت، شستشو در طنين، باغ تصوير، بهشت صحرا، چشمه دختران، بيات نينوا، ابرهاي اجابت، جنايت آل سكوت، شعر جاهلي، دولت يار، رو به پايان، از دشت مطلق،آخرين دعاي عشق، دو ركعت عشق، ضريح گمشده، ما در آهوان، نخل و خون، نقاهت عشق، باران تاريك، گل گيسو، پاييز لالهها، بوي پونه، گل افسانه، تلاوت ياسمين، روياي شقايق، دعوت دائم، زارع نيت، سوغات عدم، ساحل رود، شيون جهان، جادههاي آسمان، بشارت تشنگان و گوشه بيداد ديده ميشود. در شعر «صد چمن ادراك» آمده است: من تكلم ميكنم با رنگها شيشه ميگيرم من از اين سنگها خيمهاي از خواب برپا ميكنم لانهاي از رنگ پيدا ميكنم اي تو تنها يوسف قصر نگاه در زليخايي ترين عصر نگاه عشق تو از عصر آتش با من است تا ابد اين اسب سركش با من است اي سواد صوفيان يادت به خير اي حروف كوفيان يادت به خير عصر آواز غزلهاي جوان عصر عشق شاعر و سرو روان آدمي در مرتع آواز بود مرز دانشهاي شرقي باز بود 3
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 عشق من پاییز آمد مثل پار باز هم ما بازماندیم از بهار احتراق لاله را دیدیم ما گل دمید و خون نجوشیدیم ما باید از فقدان گل خونجوش بود در فراق یاس مشکیپوش بود یاس بوی مهربانی میدهد عطر دوران جوانی میدهد یاسها یادآور پروانهاند یاسها پیغمبران خانهاند یاس ما را رو به پاكی میبرد رو به عشقی اشتراكی میبرد یاس در هر جا نوید آشتی است یاس دامان سپید آشتی است در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس بر لبان ما كه میخندید؟ یاس یاس یك شب را گل ایوان ماست یاس تنها یك سحر مهمان ماست بعد روی صبح پرپر میشود راهی شبهای دیگر میشود یاس مثل عطر پاك نیت است یاس استنشاق معصومیت است یاس را آیینهها رو كردهاند یاس را پیغمبران بوییدهاند یاس بوی حوض كوثر میدهد عطر اخلاق پیمبر میدهد حضرت زهرا دلش از یاس بود دانههای اشكش از الماس بود داغ عطر یاس زهرا زیر ماه میچكانید اشك حیدر را به چاه عشق محزون علی یاس است و بس چشم او یك چشمه الماس است و بس اشك میریزد علی مانند رود بر تن زهرا: گل یاس كبود گریه آری چون ابر چمن بر كبود یاس و سرخ و نسترن گریه كن حیدر كه مقصد مشكل است این جدایی از محمد مشكل است گریه كن زیرا كه دخت آفتاب بیخبر باید بخوابد در تراب گریه كن زیرا كه گلها دیدهاند یاسهای مهربان كوچیدهاند گریه كن زیرا كه شبنم فانی است هر گلی در معرض ویرانی است ما سر خود را اسیری میبریم ما جوانی را به پیری میبریم زیر گورستانی از برگ رزان من بهاری مرده دارم ای خزان زخم آن گل در تن من چاك شد آن بهار مرده در من خاك شد ای بهار گریهبار ناامید ای گل مأیوس من یاس سپید 3
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 بـــاز هـــوای ســـحـــــرم آرزوســـت خــلـــوت و مــــژگـــان تــرم آرزوسـت شـکــــوه غــربـــت نــبـرم ایـن زمـان دسـت تـــــــو و روی تــــو ام آرزوســت خــــســتـــهام از دیـــدن ایـن شـوره زار چـشـم شـقــــایــــق نـگـرم آرزوســـت واقــعـــه دیـــــدن روی تـــــــو را ثـــانــــیـــه ای بـیـشــتــرم آرزوسـت جــلـوه ایـــن مـاه نـــکـــو را بـبـیـن رنــــــگ و رخ و روی تــــــوام آرزوسـت ایــن شـب قـدر اســت کـه مــا بـا هـمـیـم؟ مـن شـب قـــــدری دگــــرم آرزوســـت حـــسِّ تــــو را مـیکـنـــم ای جـان مـن عــزلـت بِـــیـتــی دگـــرم آرزوســــت خـانـه عــشـِاق مــهـاجـر کـجـــاسـت؟ در سـفـــرت بـــال و پـــــرم آرزوســـت حــسـرت دل بـــارد از ایـــن شـعـــر مـن جـام مِـیای در حـرمـــم آرزوســـــت 3
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 عزیزی با قدرت تمام از همه محفوظاتش بهره میگیرد و به همین سبب، شعرش سرشار است از تلمیحها و اشاراتی به داستانهای کهن، آیات و احادیث، متون ادب، شخصیتهای تاریخی و مذهبی و همین آن را از نظر پشتوانة فرهنگی تا حدودی غنی ساخته است. من بلور قصر قیصر بودهام سالها سدّ سکندر بودهام چاوشان از چای من نوشیدهاند بردگان در بزم من رقصیدهاند بر فراز شانة من شد سوار تا بسوزد سبزهزاران را سزار سالها در سور تو ساسانیان کوزهها کردند از کلدانیان مادها مدهوش ماندانا شدند کاهبان رهبان رکسانا شدند 3
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 احمد عزيزي عنايت خاصي به ايهام و تناسب دارد و اين از دستگيره هاي مهم او در شعر است. اين ايهام و تناسب ها نيز كمتر دست فرسود و كهنه اند، يعني چنين نيست كه باز ايهام كلمه «شيرين» و ارتباط آن با فرهاد در نظر باشد. او اگر هم يك ايهام و تناسب قديمي را به كار مي گيرد، رنگي نوين به آن مي زند، مثل ايهام در «پرده ساز» كه در شعر كهن سابقه داشت و مثلا بيدل گفته بود: «بيدل، چو تار ساز، جهانگير شهرت اند در پرده هم اگر اهل سخن گفت وگو كنند» ولي عزيزي آن را با «گلدوزي» ربط مي دهدو اين يك ارتباط تازه است: «پرده آوازشان گلدوزي است لحن نرگس هايشان نوروزي است» (شناسنامه رؤيا) همين گونه است ايهام در «قانون» و «اشارات» كه نام كتاب هاي ابن سينا را به خاطر مي آورند در اين بيت: «اي كه معمار عبارات مني اي كه قانون اشارات مني» (نيايش خاك) ولي بايد پذيرفت كه گاهي اين ايهام ها و تناسبها خالي از يك هدف معنايي خاص اند، بلكه بيشتر براي زيبايي صوري شعر به كار رفته اند. اين را بيتهايي از شعر «رنگهاي مرگ» تأييد مي كند: «رنگهاي شاد مرگ آسان ترند مرگهاي پسته اي خندان ترند مرگ ميناها به روي طاق هاست مرگ شيري شيوه قنداق هاست ... مرگ بيدل درپري طاووسي است مرگ فردوسي به رنگ طوسي است مرگهاي خوشه اي بر بافه هاست مرگهاي قهوه اي دركافه هاست» اينجا فقط تناسب ميان «پسته» و «خندان»، «مينا» و «طاق»، «شير» و«قنداق»، «طوس» و «طوسي» و «قهوه» و «كافه» ملاك سرايش بوده است و فراتر از آن، معنايي دركار نيست. 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 شاعر ما به تناسبهاي لفظي يا همان واج آرايي درشعر بسيار راغب و مايل است و حتي گاه به افراط. گاهي اين تناسبها درمسير معناي شعر است، مثلا آنجا كه شاعر از تشابه حروف «پالان» و «پوليور» بهره گرفته و با آن، بعضي مظاهر ظاهري تجدد را نقد كرده است و چه زيباست اين: «بوي پالانهاي پوليور شده بوي حيوانات همبرگر شده» (سفرنامه خواب) ولي به نظر مي رسد كه دربسيار جايها، تناسب لفظي كلمه تنها ملاك انتخاب و كاربرد آن درمصراع است. يعني شاعر بيشتر پيرو شكل آوايي كلمات است، تا شكل معنايي شان؛ و اين به گمان من از جايهايي است كه شعر احمد عزيزي سخت فرود مي آيد و به يك بازي با كلمات تنزل مي يابد: اي صداي صاف تصنيف صدف واي عبور عاج درعصر علف اي عروج روح در روحانيان واي حلول جسم درروحانيان اي نسيم ساز درنهر ندا واي رسوب راز دركوه صدا اي تو در لالاي لادن لب زده واي تو بر شولاي شبنم شب زده ... اي تجلي تربت تنبور خيز و اي نيايش نردبان نور ريز (نيايش خاك) 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 درشعر عزيزي يك هنرنمايي ديگر ديده مي شود كه در شعر ديگران كمتر ديده شده است و ارزش هنري خاصي دارد. من در متون بلاغت فارسي براي اين هنرمندي، نامي نيافته ام. مي توان گفت كه پيوندي است ميان ايهام و جناس. شاعر كلمه اي به كار مي برد كه خوديادآور كلمه اي ديگر است، ولي نه به خاطر دو معنايي بودن، بلكه به خاطر تشابهي كه از نظر آوايي با آن دارد. مثلا شاعر كلمه «كي كابوس» را به كار مي برد و اين ضمن اين كه «كابوس» را مي رساند، يادآور «كي كاووس» نيز هست. «درنگاه ما به جز فانوس نيست خوابمان دردست كي كابوس نيست» (جامي از جمكران) و يا كلمه «اسكلت» را در مقامي به كار مي برد كه يادآور «اسكله» نيز هست و با «دريانورد» ارتباط مي يابد. به واقع اين كلمه اسكلت دومعني ندارد كه آن را ايهام معمولي بدانيم، بلكه تشابه لفظي آن با «اسكله» منظور است: عاقبت دريانوردان غروب آمدند از اسكلت هاي جنوب (زن موعود) و دراينجا با تركيب «ماري جوانان» هم به ماده مخدر «ماري جوانا» اشاره دارد و هم به شيوع اعتياد در ميان جوانان اين عصر: عصر پير سخت جانان است اين دوره ماري جوانان است اين (پس از بوسه باران) و دراينجا با كاربرد «سارالله» درآن واحد پرنده «سار» و «ثارالله» را يادآوري مي كند: گشت سارالله روي آسمان رد شود از كوچه رنگين كمان (نبش قلب) 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 اين را حتي درنام بعضي شعرهاي عزيزي نيز مي توان ديد، مثل همين «نبش قلب» كه يادآور «نبش قبر» است و «بهشت صحرا» كه «بهشت زهرا» را تداعي مي كند و «جنايت آل سكوت» كه به واقع «جنايت آل سعود» است. ولي باز هم متاسفانه اين هنرمندي غالباً بي هدف و بدون يك كاركرد معنايي ويژه رخ داده است. اين را اخوان ثالث هم داشت، آنجا كه درشعر «آنگاه پس از تندر» گفته بود:«ديدم كه شاهي در بساطش نيست» و اين يادآور ضرب المثل «آه در بساط نداشتن بود». آنجا اين يادآوري ضرب المثل دقيقا در راستاي معني شعر يعني افلاس و بينوايي طرف مقابل بود. اما درشعرهاي عزيزي غالباً چنين نيست و اين كار زباني ارزشمند، گاهي به هرز رفته است. احمد عزيزي استاد تركيب سازي و گاه واژه سازي است و الحق بعضي تركيبهاي او بسيار بديع و هنري از كار درآمده است، مثل «آدم شور»، «ناخداگاه» و «سيلو ناپذير» «من بميرم، روز عيد كورهاست من بميرم، جشن آدم شورهاست» (بهشت صحرا) «يك نفر درعرشه هاي آه يك نفر درناخدا آگاه من» (چشمه دختران) «عصر بي نام و نشان گله ها عصر سيلوناپذير غله ها» (ستايش زيست) 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 سخن درباره مزاياي تركيب سازي، نقد ما را به درازا خواهد كشاند. دراين مقام فقط اين قدر مي توان گفت كه اين كار هم به شعر كمك مي كند (به واسطه آشنايي زداي خود) و هم به زبان ياري مي رساند، چون هيچ بعيد نيست كه بعضي از اين تركيبها به مرور وارد زبان محاوره شود. اگر احمد عزيزي قدري كم گوي و گزيده گوي مي بود، شايد ميزان تأثير اين كارهايش بر زبان شعر و زبان محاوره امروز هويدا مي شد، ولي متاسفانه اينها به تعبير رايج در فيلمهاي پـليسي، «سوزن درانبار كاه» است. دركنار تركيب سازي، بعضي كارهاي زباني ديگر هم در شعر احمد عزيزي ديده مي شود كه البته بسيار نيست، ولي ارز ش هنري بالايي دارد، مثل كاربرد يك جمله درمقام صفت، چنان كه دراينجا مي بينيم: «اي زن امروز آتش خرم است اي زن امروز عيد شبنم است اي زن ما خاك باران خورده ايم اي زن ما بي رسولان مرده ايم» (زن موعود) اين كارهاي زباني مي تواند براي شاعران جوان بسيار آموزنده باشد. 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 چه زیبا دیدگانم اشک می ریزند در این آیینه صد رنگ و از مجذور چشمان تو در محراب ابرویت عجب رنگین کمانهای قشنگی در نگاه من می آمیزند تو مثل نور مشهوری تو در عینی که در نزدیکی ذهن منی، دوری تو یک منظومه ی شمسی پر از اوزان نورانی تو مثل شعر منثوری چقدر از حجم اندوه تو می ترسم چقدر از شط گیسوی خروشانت و مثل بره ای از شانه ی کوه تو می ترسم به قدری دوستت دارم نمیدانی من از مهر تو کین خوردم و از زلف تو چین خوردم و از آن لحظه ای که پا نهادم در ره عشقت زمین خوردم چه شیرینم ز شور اشتیاق تو شدم بلبل ، شدم مثل قناری قاری غربت شدم یک واژه خونین شدم یک آه سرگردان شدم مطرود عالم ـ در میان جاده های گنگ بی پایان ـ به وصل بی کسی گویی رسیدم از فراق تو چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزد چرا بعضی نمی دانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد چرا بعضی تمام فکرشان ذکر ست و در آن ذکر هم یاد خدا خالی ست و گویی میوه اخلاصشان کالی ست بیا از زردی رنگ شقایق منفعل باشیم بیا از غربت آواز بیا از دستهای التماس عشق بیا از روی دلداران خجل باشیم .بیا با خود بیندیشیم اگر روزی تمام جاده های عشق را بستند اگر یک سال چندین فصل برف بی کسی بارید اگر یخ زد تمام واژ ه های مهربان ما اگر یک روز نرگس از کنار چشمه غیبش زد اگر یک شب شقایق مرد تکلیف من و تو چیست ؟ و من احساس سرخی می کنم چندی ست و من از چند شبنم پیشتر خواب نزول عشق می بینم . 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 مثنوی «کفشهای مکاشفه» سروده احمد عزیزی با مقدمه محمد حسین جعفریان است که به گفته برخی کارشناسان، صمیمی بودن وی با مخاطب از ویژگیهای این اثر عزیزی است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: آبهای خواب من آرام بود میوههای خلوت من خام بود گاه فصلی از زمین را یکسره مینشستم در تب یک منظره خاطرات خوب من در عکس بود زندگی در چشم من برعکس بود... روی خاک خلسه میرفتم به خواب شکر میکردم خدا را در شراب رهن میدادم نگاهم را به آه قرض میکردم شبی یک قرص ماه ** 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 بی تو در آواز من رودی نماند بر لبم گلهای داوودی نماند بیتو آتش اضطرابم میدهد بیتو تنهایی عذابم میدهد اف بر این ساعات سرد وازده اف بر این آیینهء سودازده رفتی ای از یاس،پرآوازهتر رفتی ای از نسترنها تازهتر رفتی و در من گلی یخ بست و مرد رفتی و آیینهام را گریه برد 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2
Himmler 22171 مالک ارسال شده در 7 فروردین، 2012 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2
ارسال های توصیه شده