Mohammad Aref 120454 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۰ بلندمرتبههای دهه چهل بهترینها در جهان بودند دکتر محمود ترابیان دانش آموخته دوره دکترای معماری و شهرسازی از دانشگاه فلورانس ایتالیاست و سالها در دانشگاههای ایران به تدریس و مدیریت اشتغال داشته است. وی در طول سالهای فعالیت حرفهای، سمتهایی نیز در مسکن و شهرسازی به عهده داشته که سبب شده با موضوع مورد بحث ارتباط نزدیکتری داشته باشد. همچنین دو کتاب در این باره نیز در دست انتشار دارد. یک ترجمه از زبان ایتالیایی با عنوان «بلند مرتبهها» و دیگری اثری تالیفی که به بررسی نمونههای موردی مجتمعهای مسکونی بلند مرتبه در ایران پرداخته است. با توجه به تفاوتی که در وضعیت بلندمرتبهها پیش و پس از انقلاب وجود دارد، در قسمت نخست گفتگوی وی با پایگاه خبری شهر الکترونیک، دربارهٔ زمینههای شکل گیری و دوران گسترش این جریان از سالهای میانی دهه چهل تا وقوع انقلاب صحبت شده است. از چه زمانی برای دیدن یک دوست در قاب یک پنجره سرمان را بالا گرفتیم؟ شما با یک طبقه ارتفاع هم سرتان را مجبورید بالا بگیرید اما آنقدری که سرتان گیج برود از میانه دهه چهل شروع شد. چرا و چطور؟ با حمایت دولت بود. آنطور که من خاطرم هست دولت قانونی تصویب کرد درباره مالکیت واحدهای آپارتمانی و بعد هم به طرقی شرکتهای سازنده را از مالیات معاف کرد. وامهای خوبی هم به این موضوع تعلق میگرفت. با همین حمایتهای قانونی و مالی دولت به پروژههایی مثل سامان یک در بلوار الیزابت این کار ممکن شد. شروع کار از اینجا بود که مسکن و شهرسازی توسعه سطحی تهران را محدود کند. البته هنوز به وحشتناکی امروز نشده بود. تصمیم سازان این امر معمار و شهرساز بودند؟ بله، وزیر مسکن شهرسازی آن زمان که خود فرد تحصیل کردهای در این زمینه بودند از حامیان این ماجرا بود که باعث تصویب این قوانین تشویقی شد. پس نگاه علمی بود. یک مد نبود. یک تصمیم بود. خیر، هم آگاهنه بود و هم از جهاتی تقلیدی بود. چون هنوز تکنولوژیاش وجود نداشت در آن سالهای ابتدای چهل و حتی یک گام فراتر بگذاریم، نوع زندگیاش هم نبود و جا نیفتاده بود. برخورد اجتماع به چه شکل بود؟ آیا استقبال شد؟ قشری که آمد، قشری بود که به او ارائه شد. خواستند که بیاید و اینجا زندگی بکند. آن زمان تهران فکر کنم هنوز جمعیتی سه یا چهار ملیونی داشت و هنوز چنین مطلبی را نمیپذیرفت. نیازش نبود. ولی برای اینکه توسعه آینده شهر دیده شود با توجه به آنچه آن روز در جهان میگذشت عمل شد، چون میدانید که بلندمرتبهها از ۱۹۲۰ که کانستراکتیویسم مطرح بود و به طور کلی دنیای کمونیسم، بلند مرتبه را به عنوان گامی به طرف پیشرفت و دموکراتیزه شدن بشری میدانست و یک مسئلهٔ انقلابی بود. پس میشود آن را یک مدل توسعه فرض کرد؟ بله، یک مدل توسعه بود به قول شما. امر ساده و گذرایی نبود در جهان. از یک سو کانستراکتیویسم در روسیه با یک منطق و از سوی دیگر با منطقی دیگر در شیکاگو این امر دنبال میشد و دیدید که برای تسهیل این امر اصلاً تکنولوژیهای جدیدی ساخته شد. آسانسور ساخته شد و یا اسکلت فلزی به این شکل در آمد برای بیست تا بیست و پنج طبقه. والبته انباشت سرمایه هم در حدی بود که بتواند چنین پروژههایی را سامان بدهد. یعنی هر چه مورد نیاز بود تامین شده بود. چیزی که هنوز در ایران نبود و منابع دولتی برای این کار مجبور به تامین سرمایه بودند و تکنولوژی که باید وارد میشد. تا کجا این حمایت دولتی وجود داشت؟ آیا در سالهایی و یا در پروژههایی این اتفاق به صورت خصوصی افتاد؟ میخواهم ببینم آیا این مدل پذیرفته شد و یا تا آخر دولت پهلوی با همین حمایتها جلو آمد؟ حمایت بود. البته دولت راساً شروع نکرد به ساختن اما حمایتهای قوی، وامهای کلان برای وارد کردن ملزومات این قضیه بود. چون اعتقاد بر این داشتند که این تکنولوژی باید بیاید. از نظر من اگر بخواهید، این مطب خودش مطلبی کاملاً منطقی بود که زمانی که یک تکنولوژی در دنیا مطرح میشود، هر چند که امروزه مورد نیاز ما نباشد، مسلماً فردا مورد نیاز خواهد شد که شد! پس یکی از آثار جانبی ورود بلند مرتبه سازی تحول در صنعت ساختمان در ایران بود. بله، در آن سالها این سیاست رشد پیدا کرد، پیگیری شد و در بحث و گفتگو با اروپاییها مقامات ایران فهمیدند که بلندمرتبهها فقط ساختمان نیستند و حیثیت شهری دارند. در آمریکا برای سالها، در مرکز شهرها بلندمرتبه سازی دنبال میشد. اما اروپا این را به این شکل نپذیرفت. بلکه به عنوان یک عنصر شهری که تمرکز ایجاد میکند و یک جمع کننده شهری به آن نگاه کرد و آن را توسعه داد. چیزی که شما در شهرک غرب تهران هم میبینید. این نمونه چطور بود؟ تکنولوژی و ساختش به طور کامل از غرب وارد شد. کاملا کار آمریکاییها و اروپاییها بود. در زمان خود جزو بهترین مجمتعها چه در خاورمیانه چه حتی در جهان بود. چه از نظر سیاستهای ساخت و چه برنامه. برنامه اصلا در ایران مطرح نبود. مثلا ما در ایران اصلا پارکینگ برای ساختمانهایمان نمیساختیم. پارکینگ زیرزمینی مطرح نبود. اما در همان سالها در مجتمع آ اس پ شما ناگهان با سه طبقه پارکینگ و فضای باز در زیر ساختمان مواجه هستید. زمانی که اصلاً پارکینگ برای ساختمانها مطرح نبود. مسئلهای که برای ما تازگی داشت این بود که چه در این پروژه و چه در پروژههایی مثل سامان یک و سامان دو طراحی محوطه و روابط زیستی را مطلقاً از ماشین بری میکند. این مسئلهای بود که از نظر فنی و علمی برای جامعهٔ تخصصی ما تازگی داشت. پس یعنی بلند مرتبه سازی به عنوان یک رویکرد رادیکال خیلی از مسائل را در طراحی معماری وارد کرد و تغییر داد؟ دقیقاً. مسائل جدیدی مطرح شد. این تکنولوژی در ایران نیروهای متبحر نداشت. توسط خود فرانسویها هم طراحی و هم اجرا میشد. یعنی هم مشاور و هم شرکتهای ساختمانی. برای مثال در پروژه آ اس پ، وقتی من به تازگی از ایتالیا به ایران آمده بودم و در شهرداری تهران در منطقه ۹ مشغول به همکاری شدم ، به عنوان مهندس ناظر بر سرپروژه میرفتم، واقعیت آن است که آنها کاملاً خودمختار بودند و التفاتی به ما نداشتند. طبق آنچه ما محاسبه کردیم آنها حدود هفتاد هزار متر زیربنای اظافه داشتند. اما اینها اصلا مطرح نبود! چون کار دست خودشان بود. ما نه از نظر اداری و نه از نظر فنی امکان تسلط بر آنها را نداشتیم و خودشان انجام میدادند. و حقیقت آن است که حالا که نگاه میکنیم میبینیم با بهترین تکنیک و بهترین طراحی کار را انجام میدادند. البته هزینهاش را هم دریافت میکردند. البته هزینهای که پرداخت میکردیم فقط برای ساختمان نبود در کنار این هزینههای دیگری نیز در بر داشت. هر چند بعدها از این دستاوردها استفاده نشد اما باید اذعان داشت که آن ساختمانهایی که بین سالهای دهه چهل و پنجاه خورشیدی احداث شدند قابل مقایسه با نمونههای اروپایی بود. چرا؟ به علت همان امکانات مالی ِ نفتی و قدرت سیاسی پهلوی که از این امر پشتیبانی میکرد. وضعیتی که با پایان عمر دولت پایان یافت و ماجرای بلند مرتبهها به فراموشی سپرده شد. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۰ مجتمعهای خوابگاهی جایگزین مجتمعهای زیستی شدهاند در بخش نخست گفتگوی پایگاه خبری شهر الکترونیک با دکتر محمود ترابیان، مروری بر سیاستهای دولت پهلوی در حمایت از بلندمرتبه سازی و نتایج این سیاست در شکل گیری بسیاری از پروژههای موفق معماری و شهرسازی در قامت مجتمعهای زیستی بلند مرتبه انجام شد. دراین بخش به پیگیری موضوع در سالهای پس از انقلاب پرداخته شده است. به اعتقاد آقای ترابیان هنوز که هنوز است بهترین مجموعه های بلندمرتبه همانهایی هستند که بین سالهای 45-55 ساخته شدهاند و آینده مسکن مهر به دلیل عدم انجام مطالعات علمی لازم، تاریک و در بهترین حالت تبدیل شدن به مجتمع هایی خوابگاهی است. وضعیت مجتمعهایی مثل شهرک غرب یا آ اس پ و در سطحی بالاتر، سیاستهای ایجاد کننده این مجتمعها پس از انقلاب چگونه شد؟ متاسفانه افرادی بر سر کار آمدند که هیچ نسبتی با این ماجرا نداشتند. چه قشری ساکنان نخستین این فضاها بودند؟ بخش عمده اینها قشر متوسط و مرفه اجتماعی بودند. البته اقشار بالا چندان استقبال نمیکردند چون حریم خصوصی خود را میطلبیدند. شاید این زبان کانستراکتیویستی سوسیال چندان با منش اشرافی این قشر همخوان نبود. بدون شک. ولی قشر متوسط رو به بالا استقبال میکرد. اما زندگی در فضاها هنوز مسئله بود و نکته بسیار بسیار ظریفی که وجود داشت این بود که ما مدیریت را بلد نبودیم. بگذارید بگویم اصلاً اعتقاد به مدیریت ساختمان نداشتیم. غالباً رسم بر این شده بود که افرادی بازنشسته که هیچ اطلاعی از مسائل مدیریتی نداشتند را به مدیریت مجتمعهایی مثل آ اس پ با مثلاً پانصد واحد مسکونی منصوب میکردند. شما جامعهای حدود دو هزار نفر را در نظر بگیرید، به اضافه کاربریهای تجاری و خدماتی و روابط آنها و مسائلی که در چنین جامعهای با چنین کثرتی وجود دارد. در مجموعه دیگر واحدهای مستقل نداریم. بخشی از زندگی به اتفاق ساکنین شکل میگیرد و تداوم پیدا میکند. من تجربهٔ خودم را ذکر میکنم. بعد از مدتی سکونت در یک مجتمع حالتی نزدیک به همان روستاهای قدیم پیش میآید و افراد احساس الفت و رابطه با یکدیگر میکنند. همدیگر را میشناسند و با یکدیگر مشارکت دارند. محله عمودی؟ بله! محلهای که البته با آن محلهای که شما فرض میکنید فاصله دارد و مفهوم و روابط آن تغییر میکند. یکی از مباحثی که امروزه در باب مجتمعهای مسکونی وجود دارد و من در کلاسها به دانشجویان متذکر میشوم آن است که مجمتع مسکونی زیربنای شهرسازی ما را تغییر میدهد. شما در همین دامنهٔ دراک شیراز ملاحظه میکنید که تفکیکها با دیگر بافتها متمایز است. دیگر خیابانها به آن صورت نیست. تفکیکها یک هکتاری صورت میگیرد و به عهدهٔ افرادی که قطعات را تملک میکنند گذاشته میشود تا تکلیف اینها مشخص شود. یعنی دو قطعه مجاور هم ممکن است از نظر زیربنا و دیگر سیاستهای ساخت کاملاً متفاوت باشند. وضعیتی که سبب ایجاد تنوع در بافت شهر میشود.برای مثال من در سوییس مواجه با بافتی بودم که در عین زیبایی بناها مشخص نمیکرد شما کجا هستید و من بارها گم شدم. علت تشابه تمام قطعات بود. اما در دامنه دراک علی رغم اتفاقات ناگواری که در ساخت و ساز میافتد اما سیاست درست در تفکیک باعث آدرس پذیری میشود. البته که هر کدام از این ساختهها این ظرفیت را دارند تا یک نماد شهری باشند و دریغ که نیستند. و نکته دیگر هم این است که ما دیگر زیر محلات را نداریم. یعنی زیرمحلههایی نیستند که یک محله را بسازند و محلاتی که مناطق را شکل بدهند. این اتفاق در این مدل از شهرسازی نمیافتد. شاید بتوان گفت امروز زیرمحله را یک مهدکودک و یک واحد تجاری مختصر بتوانند تشکیل بدهند. الان دیگر کاربریهای تجاری میروند درون خود مجتمعها. جمعیت این اقتصاد را ایجاد میکند؟ بله. چون از بیرون مراجعه قابل توجهی وجود ندارد. و این طور است که بلند مرتبه سازی شکل محله ما و شکل شهرسازی ما را تغییر میدهد. متاسفانه اینجاست که ما درباره این گونه مسائل کار تحقیقی نمیکنیم. ما یک طرح پژوهشی درباره همین دامنه دراک که عرض شد به شهرداری پیشنهاد کردیم و این طور جواب گرفتیم که کار تحقیقاتی برای چه؟ ما این را ساختیم و تمام. خانهها سرپاست و مردم هم زندگی میکنند. اما متوجه این نبودند که این یک وضعیت با اهمیت پژوهشی است که میتواند درباره این تجربه بسیار به ما بیاموزد. اما چطور است که در آلمان در سالهای دهه پنجاه میلادی تنها یک کار از "میس وند روهه" سبب تالیف چندین کتاب پژوهشی درباره نتایج این رویکرد میشود؟ اما اینجا ما دریا دریا ساخت و ساز میکنیم ولی دریغ از یک تحقیق مفصل و علمی. این رویکردهای نظری نسبت به مسائل شهرسازی در ساختمانهای دهه چهل و پنجاه وجود داشت؟ بله! دقیقاً در نظر میگرفتند. رابطه مجتمع با شهر دقیقاً دیده میشد. بعضی از این ساختمانها در هنگام ساخت خارج از سطح شهر ساخته میشده و هنوز خیابانهای شهر به آنجا نرسیده و یک فاصلهٔ خالی وجود دارد بین اینها و شهر؛ اما در زمان ساخت، کلیهٔ خطوط ارتباطی ساختمان با شهر در نظر گرفته شده است. یک نمونه اکباتان است که دارد تواناییهای خودش را نشان میدهد. اینها نکاتی بود که ما میتوانستیم بسیار از اینها بیاموزیم و در دانشگاه درس بدهیم. شاید آن وقت اتفاقی مثل آپادانا نمیافتاد. خب! شما بین این همه توانستید بدترین را پیدا کنید. شما وارد آپادانا که میشوید هکتار هکتار تبدیل شده به فضای سبز و چمن و هیچ فضایی برای بازی کودکان ندارد. بچهها مثل محلههای قدیم در خیابان بازی میکنند. ولی در خود طراحی، ساختمانها با زندگی مردم همخوانی دارند. اتفاقاً این موردی که شما مطرح کردید نمونه خوبی برای مقایسه است که میشد در دانشگاه مورد تدریس قرار بگیرد. نرفتیم دنبال پیگیری اینها و بعد از انقلاب هم که قضایا آنطور شد. پس برگردیم به ماجرای بعد از انقلاب، چه سیاستهایی در شهرسازی نسبت به بلندمرتبهها پس از انقلاب اتخاذ شد؟ چه اتفاقی برای تهران و یا شهرهای بزرگ ما میافتد؟ من کاملاً در جریان بودم. حرفهایی از سر بیاطلاعی زده میشد. از روی غرض نبود. مسائل را سیاسی تحلیل میکردند و البته از همان تحلیلها هم نکات مثبتش را نگرفتند. میگفتند این ساخت و سازها بهانهای برای خروج پول نفت بوده و دلایلی که چندان پشتوانهٔ علمی نداشت. نتیجه این شد که جلوی احداث چنین ساختمانهایی را گرفتند. حرکت جدیدی نشد و طرحهای پیشین نیز مسکوت ماند. من در همین دوران در وزارت مسکن و شهرسازی بودم. با ساخته نشدن بلند مرتبهها ناگهان در عرض ده سال یعنی از پنجاه و هفت تا شصت و هفت شهر تهران وسعت وحشتناکی پیدا کرد. توسعهٔ در سطح، خیلی نیازها میطلبد. انواع کاربریها و خدمات شهری تا انواع تاسیسات شهری. اصلاً مدیریت شهرسازی میخواهد. اینها دیدند کار دارد به جاهای باریک میرسد. متاسفانه ما دیدیم که بسیاری از فضاهای سبز طرحهای جامع را تکه پاره کردند و ساختمانهای یک یا دو طبقه ساختند. گسترش طوری بود که دیگر از عهده بر نیامدند. متاسفانه بر گشتیم به طرف ارتفاع اما نه به آن صورت مجتمعهای زیستی. قطعات زمین سیصد یا چهارصد متری را یک طبقه طراحی کردیم و بعد ضربدر بیست کردیم. بدترین شکل ممکن. درست بغل خیابانها. در حالی که ما اطلاع داشتیم. طبقه مهندسین مطلع ما کاملاً متوجه بود که چه اتفاقی دارد میافتد. هنوز هم همینطور است؟ بله. به دفعات آمدند و هی کم و زیاد کردند. یعنی کاملاً کورکورانه و البته به دیوار هم خوردند. متاسفانه دیگر آن نوع ساخت و ساز مثل مجتمعهایی که صحبتش شد دیگر قطع شد. و بعد شروع کردند به آن ماجرای تراکم فروشی که همه درجریاناند با شهرها چه کرد. ولی خب این یک علم است. هنوز امروزه من که در دانشگاه مجتمعهای مسکونی را به دانشجویان درس میدهم، ایزوله و تنها هستم. میگویند بد است. همکاران و مسولین آموزشی مدام تبلیغ سوء میکنند درباره بلند مرتبه سازی. دوستان پول بلند مرتبه را دوست دارند. خودش را نه بله آقا! بله! متاسفانه؛ و میسازند. نکتهای را که من اینجا متوجه شدم و اهمیت هم دارد این است که بساز بفروشها به مراتب سریعتر از دانشگاهیان به ضرورت و ارزش یک مسئله تازه مثلاً زیر زمین بردن پارکینگ پی میبرند. چون بازدهاش را دیدند. ولی شما هنوز در دانشگاه میبینید که از یک زمین یک هکتاری پنجاه درصد آن رفته برای تامین پارکینگ. یا خانهها را طوری طراحی کردهاند که دور تا دورش ماشین چیده میشود.چون بحثی در این باره نمیشود. چون تحقیقی صورت نگرفته است. امروزه دیگر بلندمرتبه سازی یک تاریخ مدون دارد. از شیکاگو تا کانستراکتیویستها و بعد در هر دههای جریانی وتفکری این روند را ادامه داده تا امروزه. مسیری که سیاستهای مختلف و اقتصادهای مختلف بر آن تاثیر گذاشتهاند و هر کدام دورهٔ خودش را داشته. یک زمانی سبکی بین الملل را میبینید و زمانی دیگر پست مدرنها را. این را میخواهم بگویم که یک عده از افراد روی ساخت و ساز به این شیوه کار علمی کردهاند. چون بخش مهمی از اقتصاد را شامل میشود. کاری که ما متاسفانه انجام ندادهایم. هنوز که هنوز است بهترینها همانهایی هستند که بین سالهای چهل و پنج تا پنجاه و پنج ساخته شدهاند. پس میتوان سه برهه زمانی را در نظر گرفت. سالهای چهل و پنج تا پنجاه و پنج به عنوان دوران طلایی بلند مرتبه سازی. سپس یک دوره توقف ده ساله و پس از آن نیز تراکم فروشی. بعد از این سه دوره نیز به موضوع مسکن مهر میرسیم. من از این ماجرا فاصله دارم. البته همیشه دنبال کردهام از دور. در مسیر بیضا یک بار به طرف لپویی رفتم تا ببینم این همه غوغا بر سر چیست. ناگهان شما میبینید در بین دو روستا و کاملاٌ منتزع از این بافت اقدام به ساخت و ساز شده. آن هم روستاهایی که محل سکنای اجباری عشایر قشقایی است. خب، این فاصله فرهنگی پس چه؟ بعد فاصله بین این روستاها تا مجموعه مسکن مهر را هم عدهای زاغه نشین به صورت ارگانیک حلبی آباد ساختهاند و منطقه جرم خیز شده است. بعد از دوستانی که دخیل بودهاند سراغ میگیریم متوجه میشویم اصلاٌ به فکر این مسائل نبودهاند. یعنی آیندهای ندارد؟ خوابگاه میشود. آن مواد فروش و یا خوبش را بگوییم آن کشاورزی که آنجاست که درآمدش همانجا تامین میشود. اما کسانی که آنجا سکنی داده خواهند شد چه؟ باید کوه را دور بزنند و به شیراز بیایند و شب دوباره به آن منطقه با آن وضعیت بروند. خب این کارها متوقف خواهد شد. بازار ظرفیت حل کردن این نوع از ساخت و سازها را در خود دارد؟ اختلاف بین عرضه و تقاضا میتواند این ضعفها را پوشش دهد؟ مسکن در ایران همواره یک متاع بوده. همواره نیز ارزش افزوده پیدا میکرده است. هنوز هم این جاذبه هست که خریداری شود و رشد قیمت پیدا کند. شاید مورد سکونت واقع نشود اما مورد معامله خواهد بود همچنان. چنانکه در خود شهر هم این را میبینید. بسیاری از واحدهای شهری خالی هستند و تنها خرید و فروش میشوند. همین است که حالا دولت تهدید میکند که چنان و چنین میکند و مالیات میگیرد و اینها. بدون شک سرمایه کار خودش را میکند. چون با این حجم از ساخت و ساز مصالح گران میشود و دستمزد هم همین طور. اما این که نیاز مسکن را تامین بکند بسیار بعید است. و مشکلات جدی شهرسازی خواهند داشت. من برخی طرحها را دیدهام که افراد واقعاً فاقد صلاحیت طراحی کردهاند. همه چیز با عجله و بیحوصلگی اتفاق افتاده. حتی طرحهای معماری. در حالی که مسکن فرآوردهای است که حوصله و زمان میطلبد. در ساخت و ساز سنت بود که فونداسیون را میریختند بعد آب میبستند و یک یا دو سال بعد بنا را برپا میکردند تا نشست صورت نگیرد. حالا در عرض دو سال شهر ساخته میشود؟ نتیجهاش میشود همین پرند که میبینید نازک کاری هم شده اما تاسیسات شهری ندارد. پرند مال چه زمانی است؟ مطالعات پرند مربوط به دوره پهلوی است! حالا شما حساب کنید این شهرهای یک شبه چه نتیجهای خواهند داشت؟ ممنون که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید. خواهش میکنم. موفق باشید. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده