Managerr 1616 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ [h=3]نگاهی به شعر زن در طول تاریخ[/h] از رابعه قزداری و مه ستی گنجوی كه از قدما هستند اگر بگذریم، پروین اعتصامی آن چهره نجیب و پاك و مهربان در مقابل چشمهای مشتاقمان نقش میبندد و نیز...... اكسیژنی برای حیات 2 كتاب شعر مریم سلیمی و صدیقه مرادزاده اگرچه احساس و مضمون مناسبی دارند، اما از ضعفهای ادبی رنج میبرند شعر زن در طول تاریخ درازآهنگ ادبیات منظوم ایران نه آنچنان كه میبایست باشد شد و نه آنچنان كه باید مطرح میگردید مورد توجه قرار گرفت. از رابعه قزداری و مه ستی گنجوی كه از قدما هستند اگر بگذریم، پروین اعتصامی آن چهره نجیب و پاك و مهربان در مقابل چشمهای مشتاقمان نقش میبندد و نیز ژاله اصفهانی، عالم تاج قائم مقامی، نیمتاج سلماسی، شمس كسمایی، فروغ و... اما در مورد شعر امروز به حق ما برای یكی دو چهره از چهرههای یاد شده باید احترامی ویژه قائل باشیم. شمس كسمایی را میشناسیم كه قبل از نیما یوشیج با آگاهی و اشراف بر ادبیات و زبان دانی و احساس مسوولیت اجتماعی سرودههای نغزی را به وجود آورد و راهی را گشود كه در حقیقت راه هموار و دلپذیر و آرامش بخش شعر نوی فارسی است. اینك دهها شاعر و سراینده ـ از جنس زن ـ داریم كه با چابك اندیشیها، نازك خیالیها، ظرافت تفكر و لطافت بیان چهرههای دلنشینی از خود مینمایانند و من به عنوان شعردوستی كه با تعداد زیادی از شاعران، خوشبختانه حشر و نشر داشته و دارم دلشوره شعر زن ـ و نه شعر زنانه ـ معمولادر قلب و جانم خلجان داشته است و خوشحالم كه دختران معنوی پروین، شمس كسمایی و سپیده كاشانی اینك به جایگاه و پایگاه شایسته خود دست یافته اند و بدون دودلی این موضع را رفیع تر و احترام انگیزتر خواهند كرد. تقریبا هر روز یكی دو دفتر شعر از شاعرگان اغلب جوان به دستمان میرسد كه امروز 2 عنوان از آنها را برمیرسیم. «شبیه باد» عنوان كتابی است ـ مجموعه شعری ـ از صدیقه مرادزاده (متولد 1366) كه توسط انتشارات فصل پنجم ـ كه ناشر اختصاصی و تخصصی شعر است ـ در 1200 نسخه به همان سبك و سیاق و نوع كاغذ و جلد و صفحه آرایی آشنا منتشر شده و در دسترس شعردوستان است. كتاب نسبتا كوچكی است، فقط 70 صفحه و مشتمل بر 50 عنوان شعر كوتاه و خیلی كوتاه. شاعر در این مجموعه كوشیده است مثل رباعی كه معمولامصرع آخر آن آخرین حرف و جان كلام و شوك و ضربه نهایی شاعر است، در آخرین مصرع لب مطلب را خیلی سریع و صریح بیان كند به طوری كه من مدتی است احساس میكنم بین رباعی و دوبیتی و شعركهای شاعریان، فضای مشتركی به وجود آمده و شگردهای مشتركی به كار میرود كه قاعدتا نباید چنین باشد. اشیا و كاربرد آنها در شعرهای مرادزاده نقشی نمایان دارند؛ از كلاه و آینه و دكمه و كفش و گل مصنوعی بگیر تا كلبه و قفل و اتو و یخچال و تلویزیون و ظرفهای آشپزخانه و توپ بازی و روزنامه و لیوان و كیف دستی و قرصهای آرامش بخش و بوم نقاشی و غیره غیره. شئ در شعر فارسی بخصوص در مكاتب مشخصی از آن مثل سبك هندی یا اصفهانی جایگاه ویژه ای دارد. اشیای دور و بر شاعر توانستند در این سبك به شعر شاعران اذن دخول پیدا كنند و دیدیم كه واژههای كفش و عینك نقالی و... بعد از قرنها مغفول و مهجور بودن وارد شعر شاعران فارسی زبان شد. خانم مرادزاده در شعر خود ـ شعرهای خود ـ از واژگان پیرامون، واژگان در دسترس و پیش پا افتاده بخوبی و رسایی استفاده میكند. شئ در شعر او جان میگیرد و با احساس و عاطفه و سیالیت ذهن او درهم میآمیزد. بی شك فضای شاعر هم مثل هر انسان دیگری پر از اشیای گوناگون است و آنها ـ حتی خرده ریزها ـ اجزای زندگی روزمره او هستند و نمیتوانند از منظر او دور بمانند. خرد میشود / اعصاب تو / فنجان چای / و میشكند قلب من / عزیزم این خانه / به كمیسكوت نیاز دارد (كمیسكوت، ص10) یك چالش نامطلوب بین دو نفر ـ احتمالابین یك زوج ـ امری بسیار قدیمیو پیش پا افتاده است، اما در اینجا با به كارگیری «فنجان چای» و شكسته شدن آن به رسانندگی محیط آفرینش شعر كمك دلپذیری شده است. در شعر «آدم برفی» (ص12) احساس شاعر كه زن است، نوعی مهرورزی بانوانه، حساسیت زنانه، عاطفه مادرانه و ... دیده میشود. در سرمای زمستان آدم برفی ای میآفریند كه چشمهایش «به دورترین نقطه زمین مینگرند» و بعد با این مخلوق خود آنچنان مانوس میشود كه میخواهد آن را برای همیشه پیش خود داشته باشد و این در حقیقت بازنمایی سیلان عاطفه ای زنانه و مادرانه است. چهره و شخصیت زن در شعرهای این كتاب به طور مشخص دیده میشود، اما گاه حرف تازه ای، حرف جذابی، حرف ممتازی درباره او نمیگوید: «... آینه را پاك میكنم / به زنی میرسم / كه جز تمیزی این آینه / به هیچ چیز نمیاندیشد» (ص13) 2 لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ شاعر ما در این شعر نگاهی سرسری و فاقد حس زیباشناسی به شاكله وجودی زن داشته است. عشق نیز یكی از كلمههای كلیدی مجموعه شعر حاضر است: پشت به ماه میایستم / سایه ام قد میكشد / بلند میشود / بلند / آنقدر كه از دیوار بالامیرود / به اتاقت میآید / پنجره را میبندد / دست روی پیشانی ات میگذارد / تب نداری / یخ نكرده ای / و خواب كسی را میبینی / كه به سایه ات فكر نمیكند . ص(28 و 29) اما عشق او نوعی شكست و بیزاری را نیز منتقل میكند در پایان همین شعر میگوید: دست روی پیشانی ام میگذارم/ تب دارم/ یخ كرده ام/ و به كسی فكر میكنم/ كه سایه ام را با تیر میزند. و این همان شوك و ضربه نهایی است كه شاعر كوشیده است كاربرد آن را تقریبا در همه شعرهایش حفظ كند. استفاده ادبی و شاعرانه از ضرب المثلها و اصطلاحات یا همان ارسال المثل و گاه تلمیحات و اقتباسها كه این آرایهها را میشناسیم در شعر خانم مرادزاده مثل همین مورد بالاكه ذكر شد یعنی سایه كسی را با تیز زدن زیادند. نكته: اینك دهها شاعر و سراینده زن با نازك خیالیها و لطافت بیان چهرههای دلنشینی از خود در ادب فارسی مینمایانند و امروز دختران معنوی پروین، شمس كسمایی و سپیده كاشانی به جایگاه و پایگاه شایسته خود دست یافته اند بعضی تصویرها در شعر دیده میشود كه زیبایند، اما واقعی نیستند و چون شاعر ما در این كتاب وسط گود ایستاده و شعرش كاملازمینی و واقعگراست این انتظار نمیتواند ناموجه باشد كه تصویرها باید با واقعیت منطبق باشند. تشبیهها باید آمیزه ای از عینیت و ذهنیت باشند با بیانی هنرمندانه نه آن چنان كه قطار به مردی تشبیه شود كه سیگارش را روشن میكند و از ایستگاه میرود. فضاسازی، ایجاد تنفسگاههای دلپذیر و آرامش بخش یا موضعهایی برای برآشفتن، دگرگون شدن و تحول یافتن جزو مولفههای هنرمندانه هر شعری است. درست است در شعرهای كوتاه آنقدر مجال نداریم كه به ساختار هرمیشعر بیندیشیم و آنقدر رهپویی و معناجویی نمیكنیم كه به تنفسگاه نیاز داشته باشیم، ولی شاعر باید همقدم و همنفس خواننده یا شنونده شعرش بشود. اگر خواننده ای نتوانست در فضای خلق شده توسط شاعر قرار بگیرد و از ضریب هوشی متعارفی برخوردار باشد بی گمان لبه انتقاد متوجه شاعر خواهد بود. خانم مرادزاده در این كتاب میزبان خواننده است در فضاهای بسیار محدود و گاه محصوری كه به وجود آورده. پلاك آبی پلاك آبی، مجموعه شعر مریم سلیمی(متولد 1356) تحصیلكرده در رشتههای روابط عمومی، ارتباط تصویری و روزنامه نگاری توسط انتشارات آشیان در سال جاری در 1100 نسخه و به قیمت 2500 تومان در قطع خشتی كوچك روی كاغذ كاهی ضخیم در 120 صفحه منتشر شده است. وجه تسمیه كتاب، همان شعر پلاك آبی است: روی پلاك آبی خانه ام/ قلبی قرمز میكشم/ تا آسوده كنم چشمهایت را/ بی هیچ نشانی/ با تپشهایش/ خانه ام را بیابی/ (ص 9) تقریبا همه شعرهای كتاب كه حدود 100 عنوان هستند و اغلب آنها كوتاه و گاه بسیار كوتاه، علت وجودی خود را از سطر پایانی خود برگرفته اند. بازی با كلمات، شوخی با شخصیتهای معروف (مثل گالیله، ادیسون، گراهام بل و...) و استنتاجات شاعرانه و شوخ طلبانه از كارها و شهرتهای آنان یكی از ویژگیهای این كتاب است. بعضی شعرها واقعا شعر نیستند، بیان هنری ندارند و بیش از حد متعارف محاوره ای و گفتاری اند. نمیگویم شعر گفتاری نگوییم، ولی نه گفتارهایی كه هیچ رنگ و روی هنرمندانه خلاقانه ندارند. مثل: نورداد به جهان ادیسون / از برق چشمهایت (ص 22) یا: زنگ میزدیم با دلهایمان / پیش از آن كه فریاد بزنی / الو... واتسون! من بل هستم . (ص 23) بسیاری از سرودههای این كتاب از این گونه اند. خواندنی اند اما شعر نیستند و من آرزو میكنم كه شاعران ما بدانند هر حرف جالبی نمیتواند شعر باشد مگر آن كه سراینده واقعا شاعر باشد و شعر را بشناسد و برای شعر حساب جداگانه ای باز كند؛ شعر را جدا جدی بگیرد، به شاعری خود ببالد و تصمیم واقعی او این باشد كه «شعر» بگوید و «شاعر» باشد. البته خانم سلیمیكوششی نسبتا موفق داشته است در این كه با كمترین كلمات بیشترین رابطه را با خواننده یا شنونده شعرهایش برقرار كند. از عشق و بی تابی و همبستگیهای بشری ـ خواه از این سر خواه از آن سر به تعبیر مولانا كه هر دو به آن شعر رهبرند ـ در كمال ایجاز و اختصار سخن میگوید كه باز به قول مولانا گر بریزی بحر را در كوزه ای / چند گنجد قسمت یك روزه ای... فی المثل در شعری با عنوان سرزمین بزرگ میگوید: بر روی كاغذ نامرئی / كشیدیم نقشه عشقمان را / با حدود و ثغوری مشخص / عجب سرزمین بزرگی است!/ از قلب من تا قلب تو. (ص 43) . شاعر حساس و عاطفه مند ما توانسته لحظههای زلال و زیبایی را در متن زندگی ـ همین زندگی عادی روزمره ـ شكار كرده و با افسون واژهها به شعربدل كند. چقدر فرق دارد دنیای من با تو / تو بیزاری حتی / از گرد سرمای.../ نشسته بر شیشههای.../ ولی من / دلخوشم به.../ نوشتن بر .../ «ها»ی روی شیشههای ... این خانه گلی . (ص 55) كه تقریبا همه ما این لحظه را داشته ایم كه در روزهای زمستانی، در اماكن گرم، پشت پنجرهها و شیشههای غبارگرفته ایستاده ایم وها كرده ایم و گاه با انگشت روی غشای بخار شیشه كلمه ای نوشته ایم و شاید بهترین پایان برای این مطلب شعر اكسیژن مریم سلیمیباشد كه میگوید: چه فرقی میكند آسمان آبی باشد یا سیاه؟ پاك باشد یا ...؟ وقتی نباشی 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده