رفتن به مطلب

معرفی کتاب "جهانی شدن های بدیل"


Neutron

ارسال های توصیه شده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

جهانی شدن های بدیل،نوشته: دکتر حامد حسینی (2010) چاپ انتشارات رَوتلج، نیویورک

زبان اصلی: انگلیسی

از زمان پایان جنگ جهانی دوم، تحولات اجتماعی عظیمی در سراسر جهان بطور مکرر بقای ایدئولوژی های مدرن را به چالش کشیده اند. تأسیس دولت رفاه در غرب به همراه دخیل کردن طبقه کارگر در منافع نظام سرمایه

داری و سپس ظهور چپ جدید در دهه 60 و 70 میلادی با دلبستگی های فراماتریالیستی، بسیاری را متقاعد ساخت که عصر ایدئولوژی ها به پایان رسیده است. ایدئولوژی های سیاسی-حزبی غالب در آن زمان به بحران مشروعیت دچار شده و مقبولیت خویش را در میان عامه مردم از دست می دادند. احزاب و اتحادیه های به طور مشهودی اعضای فعال خویش را از دست داده کوچک تر و کوچک تر می شدند. پایان جنگ سرد در اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 حادثه دیگری بود که اگر نه دقیقا پایان ایدئولوژی اما حداقل پایان نزاع بین ایدئولوژها را نوید می داد. گسترش لیبرال دموکراسی پس از پایان جنگ سرد همراه با ظهوردست آورد های بی نظیر اقتصادی (به لحاظ رشد نجومی حجم معاملات و درآمد جهانی) عده بسیاری از نخبگان، رسانه های جمعی و سیاستگذاران را چنان مشعوف نمود که دیگر بدیلی برای وضع موجود تصور نمی کردند. همه چیز دلالت بر برحق بودن جهانی سازی بازار داشت؛ ایدئولوژی که اکنون دیگر با اتکاء به زبان اقتصاد نوکلاسیک نه یک ایدئولوژی بلکه علمی معتبر شناخته می شد.

با وجود همه این تحولات اما، دیری نپایید که اعتبار تز پایان عصرایدئولوژی نیز خود به زیر سوال رفت. از اولین سالهای بکارگیری سیاست های آزاد سازی اقتصادی، جنبش های اجتماعی نیرومندی مجهز به گفتمانهای ایدئولوژیک ضد هژمونی بر علیه سلوک نئولیبرالی سرمایه داری و نهادهای آن (سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، و صندوق جهانی پول) در سرتاسر جهان قد علم نمودند. دهه اول قرن 21 ام از همان ابتدا به عنوان دهه ای پراز چالش و بحران نمود پیدا کرد. از ترکیدن حباب اقتصاد دات کام و متعاقباً ورشکستگی شرکت های غول آسایی چون انرون گرفته تا حمله تروریستی یازده سپتامبر در سال 2001، رویه تاریک جهانی شدن را به کسانی نشان داد که افسون زده سراب ظهوردنیایی همگون و صلح آمیز تحت رهبری نظام های سرمایه داری ولیبرال دموکرات بودند. جنگِ به درازا کشیده شده علیه تروریسم پیچیده تر و متناقض آمیز تر از آنچه که تصور میگردید از آب در آمد و در نهایت جهان شاهد بحران مالی در سال 2008 شد که با سقوط بازار بورس وال استریت آغاز گردیده به سرعت گسترش پیدا کرد. بحرانی که هنوز سایه رعب انگیزش از سر بسیاری از جوامع درگیر در روابط نظام مالی سرمایه داری مرتفع نشده است و بر بسیاری تحلیل گران مستقل مشخص نمود که آنچه علم بی بدیل اقتصاد نوکلاسیک نامیده می شد عمدتا چیزی جز یک گفتمان ظاهرا حرفه ای بر مبنای بینشی ایدئولوژیک نبوده که واقعیت را در راستای تامین منافع اقشار و طبقات برتر تفسیر می نموده است. پیروزی باراک اوباما در نوامبر 2008 که با سوار شدن بر موجهای نارضایتی مردم آمریکا از وضع بحران زده اقتصادی ممکن شد به همراه گسترش ناآرامی ها در برابر اعمال سیاست های عسرت اقتصادی در یونان واسپانیا و اعتصابهای فراگیر اتحادیه های کارگری دربرخی کشورههای اروپایی، کاهش چشمگیر مشروعیت احزاب اصلی در بریتانیا و بسیاری کشورهای لیبرال دموکراتیک دیگر همگی نشانه های تحولی جهانی هستند که بنیان های نظری-ایدئولوژیک جهانی سازی را به چالش گرفته اند (Gills 2008).

در جهان جنوب نیز تحولات اجتماعی موازی با جهان شمال در حال شکل گیری بوده اند. از زمانی که بحران اقتصادی آرژانتین (گل سر سبد نئولیبرالیسم در آمریکای لاتین) در سال 2002 تحلیل گران را شوکه نمود تا کنون، کشورهای آمریکای لاتینی یکی پس از دیگری از سیاست های به ظاهر بی بدیل نئولیبرالی دوری گزیده و بعضاً به سمت تاسیس دولت های سوسیالیستی-پوپولیستی حرکت کرده اند. بسیاری گروههای فقیر در کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتینی و آسیای جنوبی توانستند برگزارکننده فروم اجتماعی جهانی به مثابه بدیل فروم اقتصاد جهانی باشند. فشار وارده بر دولت های روبه رشد جهان سومی بخصوص در برابر روند خصوصی سازی اموال عمومی و موافقت نامه های یکجانبه تجاری در دهه اخیر عملا به بی فرجامی بسیاری از گفتگوهای سازمان تجارت جهانی انجامیده است. هرچند فروم اجتماعی جهانی پس از چند سال شکوفایی بی نظیر (2001-2006) اخیراً خود به افول گراییده است و انتقادات بسیاری را نسبت به میزان دموکراتیک و منسجم بودنش بر انگیخته اما تأثیری که در شکل گیری شبکه های اجتماعی و ارتباطی بین جهان و جنوب بر جای گذاشت غیر قابل انکار می باشد. تشخیص ریشه های مشترک استضعاف، جای باز کردن برای نگرانی های و منافع "دیگری" در تعریف منافع و نگرانی های "خود" و درک پیچیدگی تحولات جهانی از جمله عمده پیامد های معرفتی-ایدئولوژیکی این گونه فعالیت های فرا ملی در بخش هایی از جامعه مدنی جهانی بوده اند.

بنابراین عصر پسا ایدئولوژی، در واقع، زمانه ای است که در آن ایدئولوژی های سیاسی نسبتاً منسجم (مانند سوسیالیسم و لیبرالیسم و محافظه کاری) جای خود را به گفتمان های ظاهراً ایدئولوژی ستیز اما مبتنی بر بینش و تفسیر های ایدئولوژیک از واقعیت می دهند. در چنین زمانه ای کار روشنفکران و فعالین اجتماعی برگرفتن نقاب کاذب عینیت گرایی از این گفتمان ها و نشان دادن ابعاد ایدئولوژیک آنان و در نتیجه استیلا زدایی است. با این حال این فقط گفتمان های غالب نیستند که به چنین مشخصه ای دچارند. گفتمان های استیلا زدا نیز کمتر به شکل انتقادی به تشخیص و ارزیابی ریشه های ایدئولوژیکی خود اقدام می کنند.

حسینی (2010) در کتاب خود، جهانی شدن های بدیل، تلاش دارد نشان دهد که چگونه بینش های ایدئولوژیک بدیل در جنبش ضد جهانی شدن (عدالت جهانی) تولید و متحول می شوند. وی با بررسی ساختار فکری-ایدئولوژیک جنبش "عدالت جهانی" (معروف به جنبش ضد جهانی شدن ) بحث خویش را با این سوال آغاز می کند که آیا گسترش مقاومت در برابر جهانی سازی نئولیبرالی در دهه های اخیر (خصوصا پس از فروپاشی نظام کمونیستی بلوک شرق) منجر به پیدایش ایدئولوژی های جدید شده است. آیا حضور جنبش های اجتماعی کارگری در کنار جنبش های هویت محور ( مانند فمینستی)، جهان سومی (مانند مقاومت دهقانان و زاغه نشینان) و محیط زیست گرا تنها معرف یک همبستگی عملگرایانه است یا ریشه در تحولی عمیق تر در شیوه های تولید فکر وعمل این جنبشها دارد؟ آیا این جنبش جهانی متکثر در نهایت به بازسازی و یا بازگشت ایدئولوژی های سوسیالیستی دولت محور یا سوسیال دموکراتیک می انجامد یا به علت تکثر افکار و آراء عملا از به چالش کشیدن معنا دار نظام سرمایه داری بطور جدی در می ماند؟ آیا گوناگونی در جنبش عدالت جهانی (جنبشی که برخی آنرا جنبش جنبشها می نامند) یک نقطهء قوت است که تدوام جنبش های پسا ماتریالیستی دهه شصت و هفتاد غرب را تداعی کرده و جهانی شدن سرمایه داری را با گسترش جنبش های خاص گرای خودمختار متوقف می نماید؟ بین این جنبش و جنبشهای اجتماعی قدیمی در غرب (مانند جنبش کارگری، سندیکایی و آنارشیستی) و یا جنبش های جدید اجتماعی عمدتاً تک موضوعی یا هویت محور (مانند فمینیستی و محیط زیست گرا و جنبش های حقوق شهروندی) چه تفاوتها و شباهت هایی موجود است؟

حسینی یافتن پاسخ سرراست به این سوالات را ممکن ندانسته، نشان می دهد که جنبش عدالت جهانی پیچیده تر از آن است که هریک از سناریوهای فوق به تواند به تنهایی در آن شکل گیرد. هرچند هیچ ایدئولوژی بدیل فراگیری در حال ظهور از درون این نهضت نیست اما تکثر مانع پیدایش و پیشرفت گفتگو، تعامل، همبستگی و همکاری بین این گروهها و شبکه های فعال نشده است. در واقع زیربنای این "همبستگی های تعاملی" و منعطف، نوع جدیدی از معرفت یا آگاهی اجتماعی است که حسینی آنرا "معرفت همسازوار" می نامد. ضمن این که وی در تعمیم این شیوه آگاهی به کلیت جنبش محتاط بوده و آنرا زیر بنای فکری تنها یک بینش ایدئولوژیک موجود در مقاومت جهانی میداند اما سعی می نماید خواننده را نسبت به نوآورانه و توانمند بودن آن در بدیل سازی برای نظم موجود جهانی مطمئن سازد. معرفت همسازوار نوعی معرفت معترض است. معرفت معرض را حسینی (2010: 18) اینگونه تعریف می کند: "فرآیند مستمر باز تولید معرفت اجتماعی در یک جنبش اجتماعی (در دوره مشخصی از تنشهای سیاسی-اجتماعی و کنش های ارتباطی در فضاهای عمومی) حول مجموعه مشخصی از مسائل اجتماعی با هدف درک و تغییر واقعیت". معرفت همسازوار نوعی معرفت معترض است که بین ابعاد به ظاهر تناقض آمیز کنش جمعی مانند فرد و جمع، اصلاح و انقلاب، جهانی و محلی، هویتی و ایدئولوژیک، مادی و پسا مادی، خاص و جهانشمول و وحدت و تکثر نه تنها تناقض نمی بیند بلکه در اندیشه و عمل خواهان برقراری تعادل است. بنابراین معرفت همسازوار ضد تقلیل گرایی است. ظهور این معرفت در حوزه عمل اجتماعی سیاسی نتایجی را برای علوم اجتماعی به همراه خواهد داشت. اگر ظهور جنبش های کارگری با ظهور پارادیم های ساختارگرا و ماتریالیستی در علوم اجتماعی همراه بود و اگر ظهور جنبش های فرهنگی-هویتیء دهه 60-70 برآمدن نظریه های عاملیت محور را تسهیل نمود، ظهور معرفت همسازوار ضرورت تولید و تقویت پارادیم های تلفیقی را تداعی می نماید.

دراین راستا، حسینی (2010) با اتخاذ رویکردی بین رشته ای و تدوین چهاچوب نظری تلفیقی ، به بررسی عوامل موثر بر شکل گیری و تطور ایده ها، همبستگی و هویت سیاسی در این جنبش می پردازد. چهار چوب نظری و تحلیلی که وی تدوین نموده است برخلاف سایر نظریه پردازی های تلفیقی دیگر (مانند گیدنز، ریتزر و بوردیو) بر مبنای برقراری رابطه دیالکتیکی مستقیم بین عاملیت کنشگران اجتماعی و ساختار های اجتماعی نیست. وی در فصل سوم کتاب بحث می کند که چنین رابطه مستقیمی در عمل تنها به واسطه شناخت یا معرفت اجتماعی ممکن است. بنابراین شناخت یا آگاهی اجتماعی همان حلقه مفقوده در چهارچوب های نظری تلفیقی غالب است. از این رو این نظریه ها در مقام تدوین مدل های تحلیلی و پژوهشی، در نهایت امر، معرفت اجتماعی را یا به ساختار های اجتماعی تقلیل می دهند یا به عاملیت اجتماعی. چهاچوب نظری که حسینی تدوین می کند بر اساس یک مدل سه وجهی است (شناخت – ساختار- عاملیت) که درآن تولید و تحول ایدئولوژی ها به عنوان نوع منسجم شده تر معرفت اجتماعی باید همزمان براساس تحولات ساختاری آن گونه که این تحولات توسط کنشگران تجربه شده اند و براساس کنش های اجتماعی عاملین اجتماعی آن گونه که توسط ساختارها مشروط شده اند تبیین شود.

در فصل چهارم کتاب، نویسنده چهار بینش ایدئولوژیک را در جنبش عدالت جهانی تشخیص می دهد. وی این بینش ها در سطح نمونه های آرمانی وبری توصیف می نماید که تنها به مثابه ابزار پژوهشی جهت سنجش کیفی میزان نزدیک بودن اندیشه های مختلف تولید شده در جنبش به این نمونه های آرمانی باید بکار گرفته شوند. این سنخ شناسی (همچنان که ماکس وبر توضیح می دهد) خود از طریق بکار گیری روش تأویل در شناسایی و درک و سنخ بندی گفتمان های تولید شده توسط فعالین فکری در این جنبش تدوین می شود و در دور بعدی پژوهش، ارزیابی تجربی و تعدیل می شوند.

بینش های ایدئولوژیک چهاگانه مذکور عبارتند از: (1) بینش ضد جهای شدن ؛ (2) بینش بدیل جهانی سازی ؛ (3) بینش ضد جهانی سازی ؛ و بالاخره (4) بینش بدیل جهانی شدن . این سنخ شناسی بر اساس تمایز "تحلیلی" (نه وجودی) بین "جهانی سازی" (به مثابه ایدئولوژی همسان سازی روابط بین المللی و بین جوامعی) و "جهانی شدن" (پدیده فشردگی زمان و فضا و فراملی شدن روابط اجتماعی) و تمایز بین "ضد" بودن و "بدیل" بودن است. لازم به ذکر است این تمایز صرفا تحلیلی است و در دنیای واقعی، هردوی "جهانی شدن" به مثابه یک پدیده تاریخی و "جهانی سازی" (به مثابه مجموعه ای از ایدئولوژی ها و پروژه های حمایت کننده از هژمونی یک نظام واحد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی خاص) به شدت هم متکثر و هم درهم تنیده اند.

(1) بینش ایدئولوژیک ضد جهانی شدن: با جهانی شدن در کلیت آن مخالف بوده آنرا تهدیدی برای روابط و ارزشهای درون گروهی مانند هویت های ملی، محلی، قومی و یا مذهبی می داند. از ملی گرایی شوینیستی احزاب رادیکال دست راستی در اروپا گرفته تا بنیادگرایی مذهبی سنتی در این سنخ قرار می گیرند؛ بنیانهای معرفت اجتماعی غالب در این بینش ایدئولوژیک بر پایه یک خصومت ورزی ذات گرایانه است.

(2) بینش بدیل جهانی سازی: کلیت جهانی شدن را به مثابه یک پدیده واحد می پذیرد ولی رویه تاریک آنرا به مقررات زدایی ها و عدم وجود نظارت دموکراتیک لازم در سطح تصمیم گیری های کلان جهانی نسبت می دهد. شاخه رادیکال تر این بینش تلاش می کند تا جهانی سازی به شیوهء نئولیبرال را از طریق مقاومت مدنی با جهانی سازی به شیوهء سوسیال دموکراتیک و یا سوسیالیستی جایگزین کرده، و شاخهء اصلاح طلب این بینش تلاش دارد تا نهاد های بین المللی را عمدتاً در راستای تقویت شفافیت و مسئولیت پذیری آنان اصلاح نماید (مانند رفع حق وتو در شورای امنیت بین الملل) و حتی ممکن است ادعا کند که به نهادسازی های جدیدی چون یک پارلمان جهانی یا مقرارات جدیدی چون "مالیات توبین" نیاز است. به لحاظ معرفتی، این بینش، ریشه های شناختی مشترکی با جنبش های کارگری، سوسیالیستی و سوسیال دموکراتیک در غرب دارد و مفهومی نزدیک به مفهوم راولزی عدالت را اما در چاچوب نظام بین المللی بکار می گیرد.

(3) بینش ضد جهانی سازی: هر چند با کلیت پدیده جهانی شدن مخالفتی ندارد و خواهان مقابله با فراملی شدن روابط اجتماعی نیست اما با غلبه هر گونه ایدئولوژی جهانی سازی (چه نئولیبرال، چه سوسیالیستی، چه سوسیال دموکراتیک) مخالفت کرده جهانی سازی را ذاتا مغایر دموکراسی حقیقی می داند. بنابر این راه حل در تقویت تفاوتها اما نه به شکل بنیادگرایانه ، نژادگرا یا ملی گرا، یا قوم گرا بلکه از طریق تقویت دموکراسی های محلی می باشد. دموکراسی مستقیم که ارزشهای محلی را به رسمیت می شناسد در نهایت به هارمونی بین اجتماعات در سطح بین المللی و جهانی می انجامد. همبستگی های فراملی عمدتا به مثابه استراژی تقویت این روند و نه به عنوان یک هدف جهت تنظیم روابط جهانی قابل توجیه اند. بر اساس این بینش، اینکه چگونه روابط سیاسی اقتصادی بین این اجتماعات منفرد می تواند تنظیم شود جواب واضحی پیدا نمی کند و اینکه با وجود حاکمیت روابط غیر یا ضد دموکراتیک در سطح جهانی، این اجتماعات می توانند خود را از دایره روابط مذکور رهانیده و روند دموکراتیک مستقلی را آغاز نمایند کمترتوجه می شود. به لحاظ معرفت شناختی این بینش را می توان بازسازی معرفت های هویت محور و پسا ماتریالیستی، پسا مدرن و پسا استعماری جهان سومی دهه های 60 و 70 دانست.

(4) بینش بدیل جهانی شدن: بینشی دیالکتیکی است که تضاد بین رفرمیسم و رادیکالیسم ، بین جهانی و محلی ، بین جهانشمول گرایی مدرنیستی بودن و نسبیت گرایی پسا مدرنیستی ، بین عدالت اقتصادی-توزیعی و تشخیص حقوق فرهنگی و بین وحدت و تنوع که زیر بنای تضارب بینش های قبلی را فراهم می کنند به رابطه ای سازنده بین این قطب ها تبدیل می نماید. نسبت به پیچیده بودن، متکثر بودن، چند بعدی و چند لایه بودن و تناقض آمیز بودن فرآیند های جهانی شدن آگاه بوده بنابراین تغییر از بالا و پایین را لازم و ملزوم یکدیگر می داند. هر چند وحدت مبتنی بر یکپارچگی نه ممکن و نه مطلوب است اما همانطور که تجربه "فروم اجتماعی جهانی" نشان داد امکان برقراری روابط سازنده جهت شکل دهی به پروژه های مشترک، مبادله تجارب، کسب حمایت های متقابل و همبستگی های تعاملی وجود داشته و برای بدیل سازی لازم اند. از نظر حسینی این معرفت همسازوار است که ریشه های فکری این بینش را تغذیه می کند.

در فصل پنجم کتاب، نویسنده به تشریح مشخصات شناختی این بینش با تکیه به تحلیل انتقادی گفتمان های تولید شده توسط دامنه وسیعی از فعالین اجتماعی و روشنفکری در جنبش عدالت جهانی می پردازد. از چهره های شاخصی چون نیومی کلاین ، الکس کُلینیکاس ، آنتونی نگری ، جرج مونبیو ، سوزان جورج ، کوین داناهر ، آرییل صالح ، مایکل آلبرت ، تکیس فوتوپولاس ، و نوام چامسکی گرفته تا نمونه هایی از تالارهای گفتگوی اینترنتی و دهها مجموعه مقاله هایی که توسط فعالین سیاسی-اجتماعی مشارکت کننده در فورم اجتماعی جهانی منتشر شده اند مورد بررسی قرار گرفته اند. فصل ششم و هفتم کتاب به ترتیب به اعمال دو مؤلفه مدل تلفیقی حسینی که "جامعه شناسی معرفت معترض" نامیده شده است جهت تبیین عوامل موثر برپیدایش و شکل گیری معرفت همسازوار می پردازد. از نظر وی گسترش روابط فراملی از یک طرف و مواجهه با چالش های خاص این فرایند ها از طرف دیگر، بسیاری از فعالین این جنبش را به بازنگری ضمنی در مبانی ایدئولوژیکشان برانگیخته است. پیچیدگی روزافزون روابط جهانی و چند بعدی بودن آنان زمینه را برای رشد معرفت های ضد تقلیل گرا فراهم کرده است. به عنوان مثال ابعاد فرهنگی و اقتصادی جهانی شدن چنان در هم تنیده اند که امکان تقلیل یکی به دیگری حتی در تحلیل ناممکن شده و نیاز به تشخیص این در هم تنیدگی، تحلیلی های ماتریالستی را که به فرهنگ جایگاهی فرعی می دهند همانند تحلیلی های فرهنگ محوری که ابعاد بازتوزیع منابع مادی را کم اهمیت می دانند در موضع تدافعی قرار داده است. شرایط ساختاری وعاملیتی الزاما بطور خودکار به رشد معرفت همسازوار نمی انجامد بلکه حضور بینش های متضارب در جنبش خود یکی از عوامل اصلی پیدایش سنتز معرفت همسازوار بوده است.

در پاسخ به این سوال که چه طبقه یا گروه خاصی حاملین و عاملین اصلی این جنبش و به خصوص بینش بدیل جهانی شدن اند، نویسنده معتقد است نمی توان هیچ سنخ اجتماعی خاصی را موتورحرکت تاریخی درعصر جهانی شدن و پسا جهانی شدن دانست. با این حال این بدین معنا نیست که تاریخ امروز فاقد عاملین تحول ساز است. حاملین "بالقوه" این معرفت همسازوار معمولا کسانی هستند که به شکل چند جانبه حاشیه نشینی و استضعاف و استثمار را در عصر جهانی سازی ها و جهانی شدن ها تجربه می کنند. ازاین جمله اند کسانی مانند زنان مهاجر کارگررنگین پوست، کارگران صنایع محلی و دهقانانی که اقتصاد معیشتی شان عمیقا وابسته به سلامت محیط زیست اطرافشان و تغییرات اقلیمی است و در همه سطوح از محلی تا ملی و جهانی توسط اربابان قدرت در حال تضعیف شدنند؛ کارگران با سطح آموزشی قابل توجه و مهاجرین ماهر که تحت تاثیر مقررات زدایی در روابط صنعتی، دیگر از امنیت شغلی برخوردارنیستند، مردمان نواحی که سکونتشان مورد تعرض فعالیت های شرکت های چند ملیتی قرار گرفته و مجبور به مهاجرت و حاشیه نشینی شده قربانی نژادگرایی می شوند و نمونه های بسیار دیگر. نویسنده در فصل پایانی کتاب با توجه به یافته های مطرح شده در فصل ششم متذکر می شود که هیچ یک از زمینه های ساختاری فوق بطور خودکار منجر به شکل گیری معرفت همسازوار در بین این عاملین نمی شود، بلکه شرایط دیگری نیز باید تأمین شوند. از این جمله است ارتباط با حلقه های متکثر روشنفکری، شبکه های همبستگی تعاملی، فروم های اجتماعی، گروهها و سازمانهایی با روند تصمیمی گیری افقی و ساختار غیر سلسله مراتبی یا دموکراتیک. کتاب مذکور در نهایت یکی از مبسوط ترین لیست های ممکن از منابع به روز در حوزه مطالعات جنبش های اجتماعی و جهانی شدن را ارائه می دهد.

منابع:

Hosseini, S. A. H. 2010, Alternative Globalizations: An Integrative Approach to Studying Dissident Knowledge in the Global Justice Movementو Routledge Milton Park, Abingdon, Oxon; New York.

Gills, B. K. 2008, 'Editorials: The Swinging of Pendulum: The Global Crisis and Beyond', Globalizations, 5, 4, 513-22.

* با تشکر از آقای خسرو صادقی بروجنی بخاطر ذکر نکات ارزنده شان در مورد برخی معادل های فارسی رایج در ایران

دکتر حامد حسینی (دکترای مطالعات جهانی از دانشگاه ملی استرالیا)، استاد یار و پژوهش گر ارشد مرکز مطالعات علوم انسانی دانشگاه نیوکسل استرالیا و مدرس سابق دانشگاه ملی استرالیا، دانشگاه تکنولوژی سیدنی و دانشگاه ایالتی نیوساوت ویلزاست.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

***

Dot.com economy

ENRON

Austerity

Objectivism

Hegemony

Counter-hegemonic

Global Justice Movement

Anti-globalization movement

Neoliberal globalism

Identity based movements

Environmentalist

Solidarity

A movement of movements

Post-materialist

Particularist

Autonomous

Old Social Movements (OSMs)

New Social Movements (NSMs)

Single Issue Movements

Interactive solidarities

Social cognition/consciousness

Accommodative Cognition/Consciousness

Interdisciplinary

Integrative theoretical framework

Agency

Social structures

 

 

انسان شناسی و فرهنگ

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...