Fahim 9563 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۸۸ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام واي سرم رفت. چهقدر حرف ميزني...! هيس. تو را به خدا يك دقيقه ساكت باش.شايد هم برعكس: چهقدر ساكت و كمحرف هستي. خب يك چيزي بگو...!شايد هم متعادل باشي. نه كمحرف، نه پرحرف. كدام را بيشتر ترجيح ميدهي؟ براي ترجيح دادن البته اول بايد خودت را بهتر بشناسي. و اگر دوست داري خودت را بشناسي ، به اين سؤالها پاسخ بده. با خود حرفزدن... الف- هرگز با خودم حرف نميزنم. ب- بيشتر وقتها با خودم حرف ميزنم. ج- به اينكار عادت ندارم اما گاهي برايم پيش ميآيد. يك دوست صميمي برايت در مورد تعطيلاتي كه گذرانده صحبت ميكند... الف. جملهها را بهجايش تمام ميكني. ب- از مكثهايش استفادهميكني تا ماجراي تعطيلات خودت را تعريفكني. ج- در سكوت به حرفهايش گوش ميسپاري. از بين اين شغلها يكي را انتخابكن: الف- كمدين ب- يك مرد يا زن سياستمدار ج- بازيگر پانتوميم هنگام صرف غذا با خانواده... الف- مثل هميشه غذا ميخوري تا زمان بگذرد. ب- در تمام مدت صرف غذا، ماجراهاي عجيب و شگفتانگيزي را براي بقيه تعريفميكني. ج- در همه بحثها شركت ميكني. در گروه دوستانت تو بيشتر وقتها... الف- نظارهگر هستي. ب- در زماني كوتاه كلي جوك و ماجراي بامزه تعريف ميكني. ج- در حال صحبتكردني و ديگران به حرفهايت گوشميكنند. ميخواهي يك شعر بخواني. كدام يك از اين كارها را انجام ميدهي... الف- با حالتي شاعرانه سعي ميكني كلمات را بكشي. ب- خيلي سريع ميخواني. انگار در حال روزنامهخواندن هستي. ج- اداي شاعرهاي كاركشته را درميآوري و شعر را ميخواني. اصلاً انگار كه خودت آن را سروده باشي. معلم از تو ميخواهد براي درس جواب دادن پاي تخته بيايي... الف- حتي سؤالهايي را هم كه بلد نيستي بيپاسخ نميگذاري. ب- سريع به همه سؤالها جوابميدهي، اما جوابهاي تقريباً بيربط. ج- كمي استرس داري، به همين دليل من و من ميكني و جواب خيلي از سؤالها يادت ميرود. در كلاس درس هميشه در جاهايي مينشيني كه... الف- دنج باشد و به راحتي ديدهنشوي. ب- وسطهاي كلاس باشد تا بتواني ج- به راحتي و آرامي با بغلدستيهايت پچپچ كني.ميز اول مينشيني تا بتواني مدام با معلم تبادلنظر كني. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لكنت زبان الف- متأسفانه گاهي دچار اين حالت ميشوي. ب- هيچوقت دچار اين حالت نميشوي. ج- بله، خيليزياد پيش ميآيد. بعدها دوستداري كدام يك از اينها باشي: الف- طراح يا نقاش ج- خواننده ب- كمدين اگر بيشتر پاسخها «ج» باشد: تقريباً پرحرف هميشه به راحتي كلمهاي را كه لازم داري تا از يك شنونده تبديل به گوينده شوي، پيداميكني. در مواقعي كه خطايي در حرفهايت پيدا شود قابليت اين را داري تا با حرفهاي جديد شنونده را به گوش دادن علاقهمند كني. آفرين! اين خيلي خوباست، اما بايد قبولكني كه هميشه نبايد فكر كرد حرفهايت براي ديگران هم جالب است. گاهي وقتها يك شنونده پيدا ميكني كه دلت ميخواهد ساعتها با او حرف بزني. اما بايد مراقب باشي كه در يك جمع دوستانه نبايد مدت طولاني فقط با يك نفر حرفزد و به بقيه بياعتنا بود. اين كار بيادبياست. شركتكردن در بحث فقط صحبتكردن نيست. گاهي فقط بايد گوشكرد. اگر بيشتر پاسخها «ب» باشد: وروره جادو ! « فيلم ديشب را ديدي؟ وقتي داشتند پليس را ميبردند زندان...» «اين گوشيهاي جديد را ديده اي؟ آنها كه درشان از بالا باز ميشود...» و داستان ادامه دارد... وقتي از تعريف كردن فيلم فارغ ميشوي، ميروي سراغ آخرين مدل گوشيهاي تلفن همراه ! تو هيچوقت ساكت نميشوي: حرف ميزني و حرف ميزني بدون اينكه لحظهاي مكث كني. درست مثل يك وروره جادو ! خيلي ساده بگويم، به راحتي ميتواني اسمت را در كتاب ركوردهاي جهان ثبتكني: به عنوان پرحرفترين آدم روي زمين. پدر و مادر، دوستها و بعضي از معلمها گاهي به تو ميگويند: هيس، مي شود يك لحظه ساكتشوي؟ اما چرا اين قدر از سكوت ميترسي؟ سكوت هميشه به ما اجازه فكركردن ميدهد و فقط در آرامش است كه آدم ميتواند خوب فكركند. اگر بيشتر پاسخها «الف» باشد: كمحرف با خندههاي نخودي خواندن شعر يا رفتن پاي تخته براي تو يك شكنجه واقعي است. درست از همان لحظهاي كه قرار است با صداي بلند خطاب به بقيه صحبتكني يا حتي زماني كه ميخواهي با يكي از دوستهايت درباره عقايدت صحبتكني، زبانت ميگيرد، گونههايت سرخميشود و جملههايت ناتمام ميماند. لكنت زبان ميگيري و كلمهاي را رهاميكني تا كلمه بعدي را بگويي، آن قدر كه بيان كردن حرفهايت گاهي برايت غيرممكن ميشود. با اين حال هميشه حرفهاي جالبي براي گفتن داري. نبايد براي گفتن حرفهايت تا اين حد بترسي. اما اگر واقعاً سخت است، در يك كلاس تئاتر ثبتنام كن. بازي در نقشهاي كمدي كمك زيادي به تو خواهدكرد. 5 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۸۸ اگر بيشتر پاسخها «الف» باشد: كمحرف با خندههاي نخودي خواندن شعر يا رفتن پاي تخته براي تو يك شكنجه واقعي است. درست از همان لحظهاي كه قرار است با صداي بلند خطاب به بقيه صحبتكني يا حتي زماني كه ميخواهي با يكي از دوستهايت درباره عقايدت صحبتكني، زبانت ميگيرد، گونههايت سرخميشود و جملههايت ناتمام ميماند. لكنت زبان ميگيري و كلمهاي را رهاميكني تا كلمه بعدي را بگويي، آن قدر كه بيان كردن حرفهايت گاهي برايت غيرممكن ميشود. با اين حال هميشه حرفهاي جالبي براي گفتن داري. نبايد براي گفتن حرفهايت تا اين حد بترسي. اما اگر واقعاً سخت است، در يك كلاس تئاتر ثبتنام كن. بازي در نقشهاي كمدي كمك زيادي به تو خواهدكرد. این شد برا من ولی تقریبا غلطه من اینجوری نیستم فقز خط اول درسته رفتن پای تخته برام شکنجه ست!! 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۸۸ واسه من که تقریباً مساوی بود فکر کنم حالت نرمالی ندارم 1 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۸۸ واسه من که تقریباً مساوی بود فکر کنم حالت نرمالی ندارم بعبارتی شما آنرمال تشریف دارید!! 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده