Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۰ سکانسی از فیلم راننده تاکسی که در اون دنیرو تو اینه با خودش حرف میزنه.توضیح دادنی نیست.ببینید مطمئنم چند بار نگاش میکنید 4 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۰ سریال امام علی ع:فک کنم جنگ صفین بود عمروعاص و فک کنم مروان بودن. امام علی از دور اونها رو مبینه به طرفشون می آد. تصور کنید: امام علی با لباس سفید/ اسبش هم سفید/ منتها یه جورهایی زیر اسب مخفی شده/ بکوب داره نزدیک میشه به عمروعاص و... یه جورایی می خواست رعب و وحشت بندازه تو دل دشمن. عمروعاص و مروان دستپاچه که علی داره می آد و چکار کنیم؟ عمروعاص زیرک به مروان می گه لخت شو. لخت بشیم علی ما رو نمیکشه چون کفاره داره درود مروان در این سکانس نبود عمر بن عاص از دور حضرت علی را می بیند به سرباز کناری می گوید: به مصاف ذوالفقار آمده ایم ناگهان با حمله ی حضرت امیر با په فرار گذاشته حضرت رکاب عمر را می برد عمر به زمین می افتد ، حضرت به سمتش می شتابد و او در حالت دویدن خود را برهنه می کند در همین فیلم و در سکانس بعد معاویه می گوید: - عمر چه شده ، این چه وقت آب تنیست؟- عمر: ابایزید ، عورتم جانم را نجات داد! . . . . 3 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۰ بیمارستان / داخلی / شب پرویز پرستویی در بیمارستان بانداژ را باز می کند و با حالتی تواما با جنون ، عشق و شور در راهرو بیمارستان مانند کودکان راه می رود فردوگاه / داخلی / روز پرویز پرستویی مادر خود را می بیند و او را بین چند زن جستجو میکند ، بسته سبز رنگی از دعا را به شکرانه می بوسد و با چشمانش به مادر می گوید: آری میدانم تو مادر من هستی ، آری میدانم این دعا را تو بر سینه من نهادی بید مجنون/ اثر مجید مجیدی 7 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۰ زندان / داخلی / روز پولاد کیمیایی خبر مرگ مادرش را از خواهرش می شنود ، وارد بند می شود ، هم بندانش از این واقعه آگاه می شنود به ناگاه در صحن زندان ، دسته عزاداری درست می شود و برای مادر کاراکتر اصلی عزاداری جانانه ای می کنند جرم/ مسعود کیمیایی 7 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۰ دیوانه ی سکانس آشپزی ببعی در کلاه قرمزی نود هستم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام . . . . 5 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۰ فیلم زن دوم... وقتی استاد فروتن رو بالکن واستاده به ماه نگاه میکنه و سالگرد ازدواج با زن اولشه و به یاد زن دومش(نیکی کریمی) داره آهنگ شام مهتاب داریوشو گوش میده... بعد زن اولش میاد هدیه سالگرد ازدواجشونو میاره که دو تا بلیطه اما میبینه فروتن داره گریه میکنه ... 6 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۰ فیلم زن دوم...وقتی استاد فروتن رو بالکن واستاده به ماه نگاه میکنه و سالگرد ازدواج با زن اولشه و به یاد زن دومش(نیکی کریمی) داره آهنگ شام مهتاب داریوشو گوش میده... بعد زن اولش میاد هدیه سالگرد ازدواجشونو میاره که دو تا بلیطه اما میبینه فروتن داره گریه میکنه ... فوق العاده بود . . . . 3 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مهر، ۱۳۹۰ Full Metal Jacket (1987) غلاف تمام فلزي فيلم مربوط به جنگ ويتنام ِ ، تا نيمه هاي فيلم ماجراي اموزشي تعدادي سرباز در يك پادگان نظامي رو نشون ميده كه فرماندشون چطور از يك مشت جوان تازه وارد افراد جنگي و قاتلان بي رحم ميسازه توي اين عكس سرباز شلخته و بينظم و چاقلو كه نتونسته وظايفش را انجام بده تنبيه نميشه عوضش همه اونهايي كه با او تو يك گروه هستند تنبيه ميشن در طول فيليم سختي ها و تنبيه هاي رواني كه فرمانده بر سر اين سرباز مياره باعث ميشه كه تو يك سكانس عجيب و تكان دهنده خوده فرمانده توسط اين سرباز كه تبيدل به قاتل و جاني شده كشته بشه ...و بعدشم به طرز فجيع خودش را ميكشه. 8 لینک به دیدگاه
Artaria 13629 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۰ سه چهار سال پیش از رسانه ملی ، در دهه مبارکه زجر فیلمی درباره انقلاب پخش میشد . متاسفانه اسم فیلم خاطرم نیست که عکسهاشم بذارم براتون . احتمالا دیدید. یه جاییش که شاه برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میره، تو اتاقش و کنار دوستش بود . بعدش پیشخدمت میاد که اتاقو تمیز کنه ، چشم هیز شاه هم در حین انجام کار به دنبالش بود. بعد که پیشخدمت میره، شاه به دوستش میگه : « فردوست ، میتانی این رِ امشب به اتاق من دعوت کنی؟» 6 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۹۰ فیلم فرار از شائو شانگهام یه سکانسی بود که پیرمرده که نمیخواست از زندون آزاد بشه ولی بعدِ 50 سال آزاد شد و تو اتوبوس نشسته بود و اون نگاهی که داشت خیلی زیبا بود یه نگاهی پر از پوچی بی حسی بی هدفی و....!!! 4 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۱ ديشب يه فيلم ديدم يارو به بچه كوچيك سه چهار ساله همراش بود داشت تو خيابون راه ميرفت يهو بچه شاش اومد دست شويي چيزيي دم دستشون نوبد رفت به صاب رستوران گفت جوابي نشنيد رفتن يه گوشه خيابون كنار درب ساختمون به بچه گفت همين جا بشاش ولي بچه ميگفت نميتونم بايد خودت هم انجام بدي بعد مرده زيپش را كشيد پايين پشت به خيابون هر دو تاشون رو در سرپا شاشيد .... ديگه بچه تو پارك تو مهد كودك هرجا شاش مي امد سريع يه درختي چيزي پيدا ميكرد كارشو انجام ميداد ترسش حسابي ريخته بود ديگه 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ فیلم ایرانی اینجا بدون من تو یکی از سکانس ها احسان(صابر ابر) رو کانپه کنار مادرش (فاطمه معتمد آریا) نشسته می گه: می دونی چه طوری می تونیم از این همه بدبختی خلاص شیم؟!.. یک شب یه شام درست حسابی بپزی بخوریم.. بعد سر فرصت..همه ی درزای در و پنجره ها رو ببندیم.. یکیمون شیر گاز رو باز کنه...بریم بخوابیم.... . (چند لحظه سکوت)..... . صبح نشده همه ی دردسر هامون پریده... 9 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ سکانس اخر اینجا بدون من که صابر ابر روی صندلی نشسته و روی متن فیلم حرف میزنه: کسایی که پشت سر هم یه فیلم دو بارنگاه میکنن ادمای عجیبی به نظر میان .وقتی هنوز شخصیتای یه فیلم تو ذهنت زندن و دارن نفس میکشن میتونی روی پرده به چشماشون خیره بشی میتونی باهاشون حرف بزنی... میتونی سرنوشتشون تغییر بدی...اینطوری میتونی واقعیتو به شکل خواب و رویا بازسازی کنی میتونی تو صندلی سینما فرو بری لحظه ای که چراغا خاموش میشن معجزه اتفاق میافته... درست تو لحظه ای که فکر میکنی هیچ راهی برای فرار باقی نمونده,مهم اینه که فقط بتونی با تمام توانت ادامه بدی... همه چیز درست از همینجا شروع میشه... 6 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ سکانس آخر فیلم Papillon امید و ناامیدی... 5 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ تو فیلم تایتانیک اونجایی که رز سوار قایق میشه و قایق میره پایین و داره به جک نگاه می کنه 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده