Anarchist 1419 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ ................................. 29 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ ما نیز تنکس ول بدادیم چرا که طنزی بحق خوب ول بدادی 16 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ اقا این جا رو بو ورداشت دارین چیکار میکنین 4 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 تیر، ۱۳۹۰ خیلی جالب بود یاد تاپیک محمدامین افتادم. هرچند خیلی شباهت نداره. اما نوع بیانش و عنوان تاپیکش منو یاد اون انداخت http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=4401 ایشالا که ادامه پیدا کنه 6 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۰ به خودم ميگم چه فايده كه آدم از آدما بدش بياد.. چه فايده كه از حلقه هاي فلزي كه به پره دماغشون ميندازن حالش به هم بخوره.. چه فايده كه از رنگ عوض كردنشون بيزار باشه.. چه فايده كه بدي هاشون رو دوره كنه.. چه فايده كه از آروغ هاي روشنفكري شون متنفر باشه.. چه فايده كه از شلوارهاي نه كوتاه نه بلندشون ..... بگيره.. چه فايده كه از شخصيت هاي آويزون لنگ در هواشون خسته بشه.. چه فايده كه از نگاه هاي سنگين شون بدش بياد.. چه فايده كه از شكمبارگي شون احساس بدی بهش دست بده.. چه فايده كه از دروغ هاشون بيزار باشه.. به خودم ميگم چه فايده كه آدم از آدما بدش بياد؟ به خودم ميگم ميشه آدما رو دوست داشت، ميشه دست دوستي به سمتشون دراز كرد و گفت: . . . . بر اون فرق سرتون که 5000 ساله دارین درجا میزنین. َ بعدش به خودم میگم : ظاهرا من امروز فراموش کردم قرصامو بخورم. 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ روایت غریبیست رفیق تاکسیدرمی در خاطرات شب نشینی با زئوس وهگل وپوپر وچه رفاقتی وای... صدای فریاد انتی کاریزماست که طنین افکن شده برسکوت مردگان وما ساده دلانه درجستجوی انارشیسمی هستیم تا مارا از انتروپی بی نهایت به نظم نوین جهانی رهین سازد خیلی جالب بود ممنون رفیق:icon_gol: 12 لینک به دیدگاه
اندیشه 2345 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بنه ... چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند چندی پیش بر آن شدیم که امورات کشوری لشگری بگردانیم که به حمدالله گردید شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد ... حوریان رقص کنان ساغر شکرانه زدند از چه؟! از داستان لینک به دیدگاه
Anarchist 1419 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۰ روزی از حکیم پرسیدم بارزترین ویژگی مردم نواندیش بعد از مهمان نوازی، صمیمیت، مهربانی، خون گرمی، رفاقت و اخلاق ورزشی چیست؟ حکیم لختی درنگ کرد و بدین سان جواب داد : جنبده ای را در حالت عادی نمی بینی که حال و حوصله ی فکر کردن داشته باشد! همی مریدان به کف آمدند! 7 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۰ .....یک مدیر مدبر و متخصص ادبیات بنده ی حقیر را به تمسخر گرفت، گفت: ای مگس، عرصه ی سیمرغ نه جولانگاه توست. آن شد که فهمیدیم فرهنگ لغت چه چیز بدی است که مدیره ی محترمه ی مدبری که متخصص ادبیات نیز هست این چنین از صفحه ی روزگار محوش کرده است..... اينا همش از فرط علاقه ست :there: اگر با ديگرانش بود ميلي / چرا ظرف تو را بشكست ليلي 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده