رفتن به مطلب

کاروان احد


ارسال های توصیه شده

این کاروان پر شکوه و جلال احمد است.آری، قافله ی احمد مشک آورده است. نه آن مشک ختن از خون آهوان بی گناه، بلکه مشکی از خطه ی غیب که عطر دلاویزش هزار خاطره ی ازلی را در دل زنده می کند.احمد که بوی خوش و زن و نیایش را در این جهان برگزید، این هر سه را یکی دید. این هر سه همان گوهر حواست که طیب خوش و حضور دلکش او بوی ابدیت می دهد. اما هزاران خون جگر باید خورد تا بویی از عشق به مشام آدمی رسد

 

به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره گشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

 

کاروان احمد غلامان و کنیزا بی شمار نیز آورده است. نه آن غلامان و کنیزا که خودپرستان به خدمت گیرند و خوار کنند و خود از ایشان خوارتر شوند، بلکه غلامان و کنیزانی چون فرشتگان که مشتاقند تا به خدمت انسان در آیند: چه خوش کنیزی است «حسن خلق» که احمد با خود آورد تا به عقد جهانیان در آورد. و کدام غلام خوشتر از شجاعت و کدام شجاعت در میدان عالم، برتر از بریدن دست و پای حرص و طمع و برآوردن زبان به حق و راستی است.اینهاست غلامان و کنیزانی که احمد بی هیچ انتظار از درهم و دینار به آدمیان هدیه کرده است که در آغوش تواضع باشید، در زمین به غرور و تکبر راه مروید و در صحبت عدل و احسان باشید تا فرشتگان شما را بشارت دهند. نه همان در آخرت که در همین نشئه ی دنیا

 

و کاش تبلیغاتیان بازار سود و سودا این درس را از پروردگارشان می گرفتند که کالای خوب و مرغوب، خود خالق بازارها و ثناها و ستایش هاست و نیاز به همکاری شیطانهایی چون دروغ و فریب ندارند. این شایستگی آن شراب مختوم است که خوب ترین میخانه ی مستی بخش در جهان است و می تواند، نه محله و شهری، بلکه دنیایی را نسل در نسل مست و سرخوش کند

 

کاروان احمد پارچه ها و خلعت ها و لباسهای گران سنگ از ترمه و تافته آورده است نه از ختا و ختن و نه از چین و ماچین بلکه از کارخانه ی رب العالمین که فرمود: شما زنان و مردان را لباس یکدیگر قرار دادیم تا مایه ی آسایش و آرامش جسم و جان یکدیگر باشید و اگر خواهید عریان شوید، عریان شوید از هر آن جامه که بر قامت آدمی زیبنده نیست همچون ردای کبر و غرور و حمایل حرص و حسد

 

احمد شکر فروش عالم جهان است و تفقدی کرده است جمله ی آدمین را که بیش از این زهر کین منوشید و زهره ی مردمان مدرید که من شما را شهد عشق و دوستی و برادری و برابری و آزادی و آزادگی آورده ام

 

ترشی مکن چو سرکه چو شهد باشد شیرین

قند و نبات و شکر دکان ماست امشب

 

******************

 

احمد از جانستان سرمد خبر می دهد تا مردمان از غم این جان عاریت وارهند. جانها از عدم نیامده اند که به عدم بازگردند، اگر خاک به خاک می رود پاک نیز به پاک باز می گردد و جان، همان کبوتری است که از زمان و مکان و جهت و آشیان مبراست

بدین نگاه است که آدمیان می توانند با رقص و آواز، شادی کنان، از این گذرگاه بگذرند

اما خبرگزاری شیطان خبری به دروغ پخش کره است که شما آدمیان جمله هلاک خواهید شد، در خاک خواهید رفت و دیگر هیچ خبری نخواهد شد. او تبلیغات جهانی کرده است که بشتابید به حرص و آز و جاه و مقام و بدرید جامه ها و جگرهای یکدیگر را همچون درندگان و یکسر در سودای منافع چند روزه ی خود باشید و زندگی را تلخ کنید و هوای عشق و دوستی و صلح و آشتی را به آلایندگانی چون کینه و انتقام و وحشت و هراس و دروغ و فریب و ناامنی آلوده کنید تا من حسود سعادت و عنود کرامت و خلافت شما ، شادکام شوم

احمد در برابر این تبلیغات ایستاد، از آنکه احد با او گفت: فاستقم کما امرت: یعنی چنانکه پیش از این نیز فرمان دادم استوار و شکیبا باش و به هیچ روی میدان را خالی مکن که میدان از پهلوان خالی است و این بشارت تو چون خورشید ضلام، آن خبر هولناک و هلاک آفرین شیطان را در سطوع انوار خویش محو خواهد کرد.

 

 

365 روز در صحبت قرآن

دکتر حسین الهی قمشه ای

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...