رفتن به مطلب

نقد ادبی بدون خلاقیت


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

در مذمت نقد دانشگاهی همین بس که بیش از حد بر اصول استوار است، و این مهم ترین مشخصه هر گفتاری است که آرمانش عنان زدن بر خلاقیت و قوام بخشیدن به ایدئولوژی خاص در هر عرصه ای است. فرآیند کاری نقد دانشگاهی کاملاً مشخص است، برخلاف ظاهر پر زرق و برقش، یا شاید دقیقاً به خاطر ظاهر پر زرق و برقش، ماجرا آنقدرها پیچیده نیست که برای تجزیه و تحلیلش نیاز چندانی به قلم فرسایی باشد.

 

نقد دانشگاهی، حوزه های نقد را مشخص می کند؛ نقد روانکاوانه، نقد سیاسی، نقد اجتماعی، نقد ساختارگرایانه، نقد فرمالیستی و... برای هر حوزه اصولی تعریف می کند و معیارهایی قرار می دهد. مثلاً برای نقد روانکاوانه، کتابی منتشر می کند که در آن اصول و شیوه های صحیح نقد روانکاوانه به اختصار و به شیوه ای قابل فهم آمده است، کتابی در حجم حدوداً دویست تا سیصد صفحه، و دانشجویان می توانند با مطالعه ای سرسری و به خاطر سپردن اصولی که برای نقد روانکاوانه در آن آمده است، نمره لازم را بگیرند و درس را پاس کنند و از فردای روز امتحان هر کدام تبدیل شوند به معیاری برای سنجش کیفیت نقدهای روانکاوانه ای که در مطبوعات و کتاب ها می خوانند.

 

آن کتاب درسی دقیق و تمیز و روان، که اما به احتمال قریب به یقین چیز چندان دندان گیری نیست، تبدیل می شود به معیاری دقیق و بی دردسر برای سنجش کیفیت نقد روانکاوانه، برای تشخیص اینکه آیا فلان نقد منتشرشده در فلان مجله و کتاب، نقدی درست و اصولی هست یا نه، اصول چندگانه نوشتن نقد روانکاوانه در آن رعایت شده است یا نه، منتقدی که به نوشتن چنین نقدی دست زده تا چه حد با اصول نقد روانکاوانه آشنا بوده است. به این ترتیب، کسی که با چند ساعت مطالعه سرسری و حفظ کردن مجموعه ای از اصول مضحک و بی فایده، که شکستن و پشت سر گذاشتن شان نخستین مرحله در نوشتن نقدی خلاق است، موفق به گذراندن واحد دانشگاهی اش شده، با اتکا به همین کتاب بی مایه و سطحی می تواند همه جا چهره ای حق به جانب به خود بگیرد، در هر محفلی بنشیند و با اعتماد به نفس نشان دهد که فلان نقد روانکاوانه مزخرف است به این دلیل که از کتاب اصول مضحک او تبعیت نکرده یا به این دلیل که اصول مورد توجه فلان استاد دانشگاه را زیر پا گذاشته است.

 

چنین دانشجوی سطحی نگری که بویی از خلاقیت نبرده و شاید در طول زندگی اش با هیچ رمان جدی و پیچیده ای دست و پنجه نرم نکرده، به واسطه همین کتاب اصول مضحک کاذب این اعتماد به نفس را می یابد تا نه فقط خردک شررهای خلاقیت را که گاه و بی گاه در مقالات منتشر شده در ایران می بینیم زیر سوال برد، بلکه به راحتی وجدان خود را آسوده نگاه دارد و سنگ شدگی خلاقیتش را نه فضاحت،که فضیلت بداند. نقد دانشگاهی، بی شک نهاد تولید ایدئولوژی در نقد ادبی است. ایدئولوژی، حداقل به تعبیری که تعبیر غالب است، چیزی نیست جز بر ساختن مجموعه ای از اصول و قالب کردن آنها به عنوان واقعیت. این شیوه نقد کوشید نشان دهد چگونه سرمایه داری از طریق طبیعی جلوه دادن مجموعه ای از اصول کاذب چهره واقعیت را پوشانده است و چگونه باید این اصول را بشکنیم، این نقاب را پس بزنیم و اجازه دهیم واقعیت با تمام تباهی و سیاهی اش توی صورت مان بخورد، و بعد از این شوک که به قول لویناس سرآغاز تفکر است، تلاش برای تغییر واقعیت را آغاز کنیم. نقد دانشگاهی ادبی با متن ادبی، همان کاری را می کند که سرمایه داری با واقعیت زندگی انسان ها کرد.

 

متن ادبی، منظور آن متون ادبی است که از هر نظر اتفاقی، هر چند بسیار کوچک، در عالم ادبیات محسوب می شوند، متنی سیاه و تباه است، بیمار و ناقص است، و اولین ویژگی آن ایجاد اضطراب در خواننده است. متن ادبی آن متنی است که زندگی روزمره خواننده اش را دچار بحران کند، خون آشوب و آشفتگی را به پیکر صلب و منفعل او تزریق کند، و به هر طریق، همان شوکی را بر خواننده وارد کند که سرآغاز فکر کردن اوست. متن منتقد خلاق، همان متنی است که به بازی متن ادبی تن می دهد، متنی است که بیماری و نقص و تباهی متن ادبی را درونی خود می کند و همسو با متن ادبی، می کوشد پرده ایدئولوژی را از چهره واقعیت کنار زند. نقد دانشگاهی اما شیفته مسیر عکس است.

 

آشوب و نقص برای نقد دانشگاهی تعریف نشده است. آنچه در نقد دانشگاهی حرف اول را می زند اصول است، و نقد دانشگاهی موفق آن است که بتواند متن ادبی را به مجموعه ای از اصول فروکاهد. نقد دانشگاهی شیفته یافتن پیوندهایی است که اصول مبتذل او را به متون ادبی گره می زنند، و از یافتن هر کدام از این پیوندها از خوشحالی به مرز جنون می رسد، هر چند همین رسیدن به مرز جنون از فرط خوشحالی نیز نزد دانشگاهیان عملی مذموم است. نقد دانشگاهی، بلاشک برده سرمایه داری است، و در خواندن متن ادبی همان اصولی را اعمال می کند که سرمایه داری در پوشاندن چهره واقعیت. اما شرایط ما در ایران عجیب تر از این حرف هاست. واقعیت این است که در دانشگاه های ما، حتی همان کتاب اصول مبتذل نیز هرگز نوشته نشده است.

 

 

منبع:امیر احمدی آریان

روزنامه اعتماد

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...