Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۰ تعدادی از نظریات برنامه ریزی شهری که در قرن بیستم میلادی به وجود آمده بودند (نسبت به سایر نظریات) برتری یافتند و بسته به محبوبیت و طول عمر خود بر ظهور و تجربه چشم انداز شهری تاثیر گذاشتند. هدف اولیه برنامه ریزی شهری در میانه قرن بیستم جامعیت بود. یک بازشناسی روز افزون در رابطه با وابستگی متقابل ابعاد مختلف یک شهر سبب درک این موضوع می شود که کاربری، حمل و نقل و مسکن نیاز دارند که در ارتباط با یکدیگر طراحی شوند. تحولات رشته های دیگر به ویژه علم مدیریت و پژوهش های اجرایی بر برنامه ریزان آکادمیک که به دنبال ساخت دقیق یک متد جهانی- که تحت عنوان مدل عقلانی نیز شناخته شده است- بودند، تاثیر نهاد، که بدین وسیله متخصصان گزینه های پیشنهادی را در رابطه با تعدادی اهداف تعیین شده مورد ارزیابی قرار می دهند و سپس راه حل بهینه را از میان آن ها انتخاب می کنند. مدل عقلانی در مجموع مدلی سلطه طلب بود، اما این روش علمی برای اتخاذ سیاست های عمومی به سرعت توسط منتقدان به چالش کشیده شد؛ آن ها باور داشتند که نتایج انسانی تصمیمات برنامه ریزی نمی تواند به طور منظم مورد ارزیابی و اصلاح قرار گیرد. الگوی مدرنیستی که شامل تخریب گسترده و بازسازی-بر طبق نظر و هدایت برنامه ریزانی بیگانه با افکار عموم-بود، هم از لحاظ ذهنی و هم در واقعیت تحت حملات شدیدی قرار گرفت. مهم ترین منتقد رویکرد مدرنیستی، جین جیکوبز(Jane Jacobs)، متخصص شهری بود. او در کتاب خود، مرگ و زندگی در شهرهای بزرگ امریکایی (The Death and Life of Great American Cities -1961) به نحو طعنه آمیزی مراکز شهری احیا شده و پروژه های مسکونی را تحت عنوان باغشهر درخشان توصیف می کند (اشاره کنایه آمیزی به ایده برج در پارک لوکوربوزیه -اشاره به ایده شهر درخشان لوکوربوزیه- و ایده ضد شهری ابنزر هوراد یعنی باغشهر). جیکوبز علیه عملیات پاکسازی وسیع به منظور از میان بردن بافت پیچیده ی اجتماعی شهرها و تحمیل یک نظم غیر انسانی بر آن ها را مورد انتقاد قرار داد. وی به جای اینکه به تراکم بالای جمعیتی به عنوان یک تهدید نگاه کند، آن را به عنوان یک فاکتور مهم برای سرزندگی شهری مورد توجه قرار داد. او تاکید کرد که یک زندگی خیابانی سرزنده، شهرها را جذاب می کند و تنوع کاربری و گروه های جمعیتی را به عنوان یک ارزش بنیادی در کنترل توسعه شهری مورد تشویق قرار داد. بر طبق دیدگاه جیکوبز تنوع شهری به توسعه پایدار کمک می کند، در حالی که ساختار شهری یکنواخت به بهره برداری ناپایدار می انجامد، که این امر در منتهای درجه در شهرهای چوب بری یا معدنی که پس از اتمام منابع با ارزش مضمحل می شوند، مشهود است. این تنها جیکوبز نبود که به این امر انتقاد می کرد. در اوایل دهه 1960 حرکت های اجتماعی شهری در زمان اوج خود با جابجایی های ناشی از طرح های بزرگ مقیاس مدرنیستی به مخالفت برخاستند. در شهرهای ایالات متحده و اروپا تلاش برای از میان بردن خانه های تحت سکونت با مخالفت شدیدی روبرو شد. در کشورهای در حال توسعه کوشش های دولتی برای تخریب سکونتگاه هایی که ساکنان آن ها را بدون پرداخت هزینه ای غصب کرده بودند، سبب واکنش اعتراضی مشابهی شد. در پایان قرن بیستم، برنامه ریزی ارتدکسی در ایالات متحده و اروپا از استدلالات جیکوبز استفاده کرد. تاکیدات جدیدی برای باز زنده سازی بناهای موجود، حفاظت تاریخی، استفاده تطبیقی مجدد از ساختارهای فرسوده، توسعه با کاربری مختلط و شهر بیست و چهار ساعته انجام گرفت(یعنی محدوده هایی که طیف گوناگونی از عملکرد ها فعالیت تمام وقت را ممکن می نمایند). بیشتر پروژه های کنونی با وجود اینکه برخی اوقات شامل تخریب مساکن تحت سکونت یا ساختمان های تجاری است، ولی به طور فزاینده ای به سوی ساخت و ساز در زمین های خالی یا متروک مانند کارگاه های راه آهن، تجهیزات بندری از رده خارج شده و محدوده های کارگاهی مترو گرایش یافته است. با این حال در کشورهای در حال توسعه ایده های مدرنیستی دوره های پیشین هنوز به طرز قابل توجهی حفظ شده است. برای مثال در چین، آماده سازی المپیک 2008 پکن شامل جابجایی عمده ی جمعیت شهری به منظور ساخت راه ها و تجهیزات ورزشی بود و به همین ترتیب محدوده های تجاری جدید با ساخت بناهای بلند-بر طبق مدل عملکردی که لوکوربوزیه مبدع آن بود(1)- توسعه یافتند. برنامه ریزی معاصر مسیر هایی که برنامه ریزی در ابتدای قرن بیست و یکم پیمود با یک مدل منفرد در رابطه با یک فرایند تکرار پذیر و یا یک نتیجه مطلوب مطابقت نمی کرد. در اروپا و ایالات متحده مدل مشارکتی- که ساکنانی را که تحت تاثیر فرایند برنامه ریزی مناطق خود بودند در بر می گرفت- در برخی شهرها مورد توجه قرار گرفت، البته نه در سایر شهرها. ایده برنامه ریزی مشارکتی با وجود اینکه در سایر نقاط جهان گسترش یافته ولی در پذیرش با محدودیت مواجه است. عموما اینکه تا چه اندازه برنامه ریزی در یک مکان شامل مشارکت عموم است، درجه ی دموکراسی مقبول در آن مکان را نشان می دهد. در جایی که دولت اقتدار گراست برنامه ریزی نیز به همان ترتیب اقتدار گرایانه است. با یک چارچوب مشارکتی تر نقش برنامه ریز از یک متخصص به یک میانجی میان گروه های مختلف و یا سهامداران تغییر می یابد. این تغییرِ نقش مورد تایید نظریه پردازانی است که از ایده عقلانیت ارتباطی حمایت می کنند. هر چند منتقدان این دیدگاه استدلال می کنند که این فرایند ممکن است خلاقیت را فرونشاند یا به سهولت به پیشبرد خواسته های کسانی که بیشترین قدرت را دارند کمک کند و به نتایجی در تضاد با خواست عموم بیانجامد. همچنین این منتقدان می اندیشند که مخالفت ساکنان با برنامه ی توسعه ای (NIMBYism) (2) و وتوی آن ها-در برابر هرگونه ساخت و سازی که گمان می کنند ارزش املاک آن ها را پایین بیاورد- ممکن است مانع ساخت مسکن ارزان قیمت و تسهیلات مورد نیاز عموم شود. در مجموع، طیف بسیار متنوعی از انواع پروژه ها که برنامه ریزان بر روی آن ها کار می کنند، عدم اجماع بر روی فرایند ها، و اهداف و رویکردهای گوناگون اتخاذ شده در شهر و کشورهای مختلف سبب تنوع بسیار زیادی در برنامه ریزی شهری معاصر شده است. با این وجود، اگرچه اصول اولیه ی جدایی مطلق کاربری ها هنوز در بسیاری از مکان ها غالب است، ولی گرایش قابل توجهی نیز به سوی توسعه کاربری مختلط به ویژه در رابطه با فعالیت های مکمّلی چون خرده فروشی، سرگرمی ها و مسکن در مراکز شهری وجود دارد. تغییر اهداف اگرچه اهداف مشخص برنامه ریزی مانند حفاظت زیست محیطی همچنان دارای اهمیت است، تاکید بر اهداف گوناگون دستخوش تغییراتی شده است. به طور خاص برنامه ریزی توسعه اقتصادی، به ویژه در شهرهای قدیمی که از کاهش تولید رنج می برند مورد توجه قرار گرفته است. برنامه ریزان مسئول توسعه اقتصادی بیشتر شبیه مدیران اجراییِ کسب-که درگیر بازاریابی هستند-عمل می کنند: آنها شهر خود را برای سرمایه گذاران بالقوه ترقی می دهند و به جای سلامت و مطابقت توسعه کالبدی با طرح جامع، آن را با هدف جذب سرمایه و پتانسیل کار آفرینی مورد ارزیابی قرار میدهند. این برنامه ریزان برای دستیابی به موافقت نامه های توسعه ای، با سازندگان و شرکت هایی که به تجارت محلی کمک خواهند کرد کار می کنند. به ویژه در ایالات متحده و بریتانیا، نهادهای برنامه ریزی به تشویق توسعه اقتصادی می اندیشند و درگیر مذاکرات با توسعه گران بخش خصوصی شده اند. در بریتانیا این امر میتواند شامل داد و ستد مجوز برنامه ریزی برای منفعت برنامه ریزی یا سایر منافع جامعه باشد. به بیان دیگر ممکن است توسعه گران به جای فراهم نمودن سرمایه، تسهیلات و یا سایر منافع برای جامعه مجاز به ساخت باشند. در ایالات متحده زمانی که ساختمان با مقررات منطقه بندی مطابقت کند مجوز خاصی مورد نیاز نیست، به همین دلیل معاملات معمولا شامل انواع یارانه های دولتی است. موافقتنامه های توسعه ایِ متداول شامل اعطای زمین، بخشودگی مالیات یا تخفیف مقررات برای توسعه گران املاک در ازای تعهد به سرمایه گذاری در یک منطقه یا فراهم نمودن امکانات رفاهی است. نیز یک موافقتنامه میتواند میان شهر و یک شرکت خصوصی باشد که بر طبق آن شرکت به ازای امتیازات گوناگونی موافقت میکند که به یک ناحیه انتقال یابد یا در آن باقی بماند. بسیاری از موافقتنامه های این چنینی جنجال ایجاد می کنند، به ویژه اگر یک شهرداری برای توسعه پروژه ای دست به تملک اجباری و گرفتن زمین خصوصی بزند. جنبش برنامه ریزی در اواخر قرن بیستم-که با نام های متفاوت شهرسازی نوین، رشد هوشمند یا نوسنت گرایی خوانده می شود- توسط دیدگاه های آلترناتیو خود در رابطه با توسعه ی حومه اذهان عمومی را جذب کرده است. این جنبش پس از بازتاب واکنش منفی عمده در مقابل پخشایش شهری، تراکم ترافیک درون شهری و زمان طولانی رفت و آمد ساخت نوینی را به ارمغان می آورد که در آن مسکن، محل کار و خرید در مجاورت یکدیگر قرار می گیرند، رفت و آمد پیاده تشویق می شود، توسعه در پیرامون گره های ترافیکی سنگین را تشویق میکند و انواع مساکن را با هم ترکیب می کند. در بریتانیا پرنس چارلز (Prince Charles) از طریق حمایت خود از پوند بری(Poundbury) -شهرجدیدی با ظاهر سنتی در دورست(Dorset)- پشتیبانی قوی برای برنامه ریزی نوسنت گرایی گردید. در ایالات متحده که رشد بی وقفه در پیرامون کلانشهرها روی داده است، اقداماتی مشابه به صورت نواحی محدود با توسعه ی از پیش اندیشیده شده در میان پراکندگی و پخشایش ظهور یافتند. اگرچه تاثیر اولیه جنبش بر توسعه حومه های جدید شهری بوده است، ولی بر توسعه مجدد نواحی قدیمی تر بریتانیا و ایالات متحده نیز تاثیر گذاشته است. میدان پاتر نوستر(Paternoster Square) در لندن در مجاورت کلیسای سنت پل و تعدادی از طرح های امید ششم (HOPE VI schemes) (3) در ایالات متحده (ساخته شده تحت یک برنامه فدرال که پروژه های مسکن دولتی را تخریب کرد و آن ها را با توسعه هایی که برای سطوح مختلف در آمد قابل استفاده بود، جایگزین کرد) در مطابقت با ایده های نو سنت گرایی یا نو شهرسازی ایجاد شده اند. تکثر گرایی جدید اصول جهانی در خصوص برنامه ریزی مناسب، به طور روز افزونی به عنوان نتیجه ی روندهای مختلف تقسیم بندی شده اند. اول اینکه بحث های فکری در برابر روش "یک طرح برای همه مناسب است" توفیق یافته است. توافق اولیه بر سر شکل توسعه ی منظم که متضمن جدایی کاربری ها و ساخت استاندارد در مسیر مدرنیسم بود، توسط حساسیت به تفاوت های محلی و تمایل بیشتر به نیروهای دموکراتیک جایگزین شده است. دوم اینکه این امر به رسمیت شناخته شده است که علیرغم اینکه اجرای استاندارد ها مطلوب است، بسیاری از مکان های دارای منابع کافی برای دستیابی به آن نیستند. در جهان در حال توسعه بازارها و سکونتگاه های غیر رسمی که پیش تر توسط برنامه ریزان تقبیح می شدند، اکنون به نظر می رسد که اغلب برای ارضای نیاز های جوامع فقیر اجتناب ناپذیر هستند. برنامه ریزان در این بافت ها تحت تاثیر نهاد های کمک های بین المللی به طور فزاینده ای تلاش می کنند بجای اینکه سکونتگاه های غیر رسمی و بازارهای خیابانی را به اسم پیشرفت حذف کنند آن ها را ارتقا بخشند. سوم، نیروهای سیاسی پیوند یافته با بازار آزاد برنامه ریزان را مجبورمیکند تا به دنبال راه حل های مبتنی بر بازار برای حل مشکلات باشند، مانند آلودگی و فراهم نمودن خدمات عمومی. این امر به جای یک رویکرد صرفا نظارتی منجر به خصوصی سازی تسهیلات و امکانات دولتی و مبادله ی حقوق برای توسعه زمین و خارج نمودن آلودگی می شود. برنامه ریزی در خاستگاه خود یک فرض پذیرفته شده داشت که شهری که به طرز خوبی طراحی و به شیوه ی جامعی برنامه ریزی شده باید از نظر اجتماعی بهبود دهنده باشد. به بیان دیگراین فرض به جبر محیطی گرایش داشت. اهداف برنامه ریزی متعاقبا معتدل تر شده است و این باور که محیط کالبدی می تواند به شدت رفتار اجتماعی را تحت تاثیر قرار دهد کاهش یافته است. با این وجود برنامه ریزی به عنوان تمرین و نظم بر سیاست های عمومی- به عنوان ابزاری برای تولید یک محیط عادلانه تر و جذاب تر- متکی است، نه تغییر بنیادین رفتارهای انسانی، ولی با این حال به بهبود کیفیت زندگی تعداد زیادی از مردم نیز کمک می کند. پی نوشت 1. Corbusian model 2. NIMBy مخفف اصطلاح Not In My Back Yardاست. این اصطلاح برای توصیف مخالفت ساکنان با طرح های پیشنهادی و توسعه های جدیدی در مجاورت محل سکوتنشان اتفاق می افتد به کار می رود. برخی اوقات خود ساکنان مخالف نیز Nimibies خوانده می شوند. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3. امید ششم یک طرح بزرگ متعلق به وزارت مسکن و توسعه شهری امریکاست که بدترین پروژه های مسکن عمومی را به صورت توسعه هایی برای اقشاری از سطوح مختلف در آمد تجدید حیات می بخشد. فلسفه این برنامه بر اساس شهرسازی نوین و ایده فضای قابل دفاع است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام منبع: انسان شناسی و فرهنگ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده