Mohammad Aref 120454 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۰ قرون وسطی یا سدههای میانه، نام یکی از چهار دورهای است که برای تقسیم بندی تاریخ اروپا استفاده میشود. این چهار دوره عبارت بودند از دوران کلاسیک باستان، قرون وسطی، عصر نوزائی (رنسانس) و دوران جدید یا مدرن که از ۱۶۰۰ میلادی شروع میشود. معمولاً قرون وسطی را از پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه توسط دولت عثمانی و پایان امپراتوری رم شرقی (یا بیزانس) در ۱۴۵۳در نظر میگیرند. قرون وسطی در تاریخ اروپای غربی یکی از مهمترین مراحل تاریخی است که از ۴۰۰ میلادی تا ۱۴۰۰ میلادی را در بر میگیرد. در بعضی از موارد از قرون تیره یا Dark age یاد میشود که از ویژگیهای آن تاریک اندیشی، اختناق و حاکمیت اولیاء و اصحاب دین در مناسب مختلف است. در این دوران دین به عنوان یک مکتب کلی بر تمام جامعه سیطره انداخته و هیچ حرکتی خارج از این مساله قابل تبیین نیست. دین نوعی اقتدار همه گیر دارد و حوزه سیاست، اقتصاد، جامعه و فرهنگ و افراد را تحت نظارت و کنترل دقیق خود دارد. بهطور معمول در تاریخ مغرب زمین قرون وسطی را به سه دوره اساسی تقسیم میکنند. ۱. قرون وسطی اولیه یا ماتقدم (سه قرن اول از ۳۵۰ م تا قرن ششم یعنی ۵۵۰ میلادی) ۲. قرون وسطی ثانویه یا میانه (از قرن ۶-۷ م تا ۱۲ و ۱۳ میلادی) ۳. قرون وسطی متاخر یا عالی (از قرن ۱۴ تا ۱۶) قرون وسطی اولیه در قرون وسطی اولیه که بعد از فروپاشی امپراتوری روم و یونان و یا تغییر کیش این نظامها به مسیحیت آرام آرام شاهد تحول در ساختار اجتماعی و اقتصادی هستیم. عمدهترین تحول در زیر بنای اقتصادی این جوامع صورت میگیرد؛ یعنی نظام تولیدی مبتنی بر بردهداری جای خود را به نظام تولید مبتنی بر ارباب و رعیتی یا فئودالیته میسپارد. در نظام فئودالیته همانند نظام بردهداری دو طبقه اجتماعی اصلی در ارتباط با مناسبات تولید نقش تعیین کننده دارند. ۱. طبقه فئودال یا زمینداران، صاحبان املاک و اراضی، کشتزارها، مزارع، چمنزارها، مرغزارها، شکارگاهها و حتی بیابانها و کوهها که در قالب قلعهها، دهها و قصبههای اربابی به عنوان اراضی تحت مالکیت این اشخاص محسوب میشوند. ۲. طبقه عظیم و گسترده دهقانان و کشاورزان و همراه با طبقات میانی و واسط دیگر. در این دوران یک نوع تمایز بین نظام فئودالیته به عنوان نظام سیاسی با نظام کلیسا به عنوان نظام فکری- فرهنگی به چشم میخورد. کلیسا و دولت در موازات هم حرکت میکنند. گهگاه تضادها و همکاریهایی بین آنها دیده میشود. نظام فئودالیته برای تداوم خود نیازمند نوعی عقاید رسمی است تا بتواند به کمک آن ایدئولوژی به توجیه اعمال و رفتار خود پرداخته و اقدامات خود را مشروع سازد. بنابراین در این دوران ارباب دولت، مقامات و اولیاء سیاست متوجه کمک گرفتن از اصحاب کلیسا و روحانیون میشوند. یعنی نیاز دارند که پایههای فقهی و شرعی این ساختمان فراهم شود. کلیسا نظام سیاسی فئودالیته را تقدیس کرده، پس تودهها سر تعظیم فرود میآورند. قرون وسطی ثانویه در قرون وسطی ثانویه این مرزبندی (تفکیک دین و سیاست) از میان برداشته میشود. تا پیش از این، این دو طبقه جداگانه بودند و با هم کاری نداشتند. اما با ورود به قرون وسطی میانه کلیسا داعیه سیطره یافتن بر عالم سیاسی را در سر میپروراند. به عبارتی دیگر بین دین و سیاست نوعی وحدت ایجاد میشود. پاپها هستند که پادشاهان را تعیین میکنند و بر آنها نظارت کامل دارند. قرون وسطی پایانی مراحل پایانی قرون وسطی متأخر همراه با ظهور و برآمدن جنبشهای اجتماعی و سیاسی مختلف همراه است. زمینهها برای پیدایش نهضتهای فکری و علمی و در نهایت سر بر آوردن دو سده ۱۴ و ۱۵ میلادی که از آن تحت عنوان دوران نوزایی یاد میشود. در این دوران دستگاه و نظام فلسفی کلیسا که از قرن ۱۱ شروع شده بود و همچنان تا قرن ۱۷ هم ادامه پیدا کرد یعنی نظام موسوم به اسکولاستیسم که به آیین مدرسی موسوم است مبنای اصلی توجیه و دفاع از حاکمیت و دستگاه دین و دولت محسوب میشد. این آیین مبتنی بر آموزههای مسیحیت، همراه با گرایشهای فلسفی افلاطونی، فیثاغورث، آراء رواقیون و نقطه نظرات فلوطین یا نحله نو افلاطونی و دیدگاههای سن آگوستین است. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 خرداد، ۱۳۹۰ قرون وسطي از حدود سال 500 ميلادي، به هنگام سقوط امپراطوري روم آغاز شد و تقريبا" تا سال 1500 پس از ميلاد دوام آورد، يعني تا هنگامي که رنساس آغاز شد. اين دوره را به عنوان عصر فئوداليسم و عصر شواليه گري نيز مي شناسند، چرا که فئوداليسم نظام اقتصادي و سياسي اي بود که بيشتر اروپا به ويژه بخش غربي آن در اين دوره در آن بسر مي برد. شواليه گري رسم و آييني بود که جنگاوران زرهپوش و سواره، يا شواليه ها، چه در ميدان نبرد و چه در خارج از آن مي بايست رفتار و سلوک خود را بر اساس آن تنظيم مي کردند. اصطلاح قرون وسطي را تاريخدان ايتاليايي فلاويو بيوندو در قرن پانزدهم برگزيد. از نظر بيوندو و ساير تاريخ نويسان رنسانس، قرون وسطي يا دوران مياني دقيقآ يک دروازه واسط در تاريخ جهان بود. چرا که بين دوران کلاسيک تمدن يونان و روم و رنسانس قرار داشت. با آنکه تاريخ نويسان امروزي هنوز هم قرنهاي پنجم تا پانزدم را قرون وسطي مي دانند، اما اينک مي پذيرند که اين هزار سال در تمامي تاريخ جهان يا حتي اروپا يک دروازه نبوده است. از نظر اکثر دانشوران امروزي قرون وسطي تنها قسمتي از فرايند رشد تمدن غرب از يونان تا به امروز بوده است. اما تاريخ نويسان رنسانس با نوشته هاي خود بر نگرش عمومي به قرون وسطي تاثير خاصي گذاشته اند. اين دانشوران قرون وسطي را چونان عصري واپسگرا به تصوير کشيده اند که در آن مردم نادان و خرافاتي بودند، هنر، ادبيات، و آموزش از ميان رفته بود و پيشرفت در همه زمينه ها باز ايستاد. اين تاريخ نويسان بر اين باور بودند که اروپاي عصر رنسانس وارث مستقيم يونان و روم باستان است و به هيچ وجه وام دار ده قرن بين سقوط روم و زمان خود نيست. قرون وسطي از آنها چيزي جز هزارسال عقب ماندگي فکري و بي عدالتي اجتماعي که دوران کلاسيک باستان را از عصر نوين روشنگري جدا مي کرد، نبود. اما درست است که ناداني و خرافه باوري در قرون وسطي وجود داشته است اما اين در يونان و روم باستان هم وجود داشته و امروز نيز وجود دارد و نبايد در باره دامنه اين مسايل و دشواريهاي ديگر جامعه قرون وسطي مبالغه کرد. واقعيت آن است که قرون وسطي عقب مانده تر از دوران کلاسيک يونان و روم نبود. درست است که فرهنگ آن با فرهنگ تمدنهاي باستاني متفاوت بود، اما به هر حال اين فرهنگ از درون همان جامعه هاي قديمي تر سر بر آورده بود و تمدن قرون وسطي از تمدن دنياي باستان پايين تر نبود. به واقع يک دليل اهميت قرون وسطي براي ما اين است که آفريننده يک تمدن بود. افزون بر آن تمدن قرون وسطي پيش درآمد مستقيم فرهنگ مدرن غربي است. قرون وسطي عصري بود که آداب و رسوم و الگوهاي غرب در آن شکل گرفت و بسياري از چيزها که امروز در نظر ما عادي جلوه مي کند سر رشته آن مربوط به قرون وسطي است. در عين حال نبايد فراموش کرد که مردم قرون وسطاي اوليه بخش بزرگي از دست آوردهاي تمدن روم را از دست دادند، اما به هيچ وجه تمام آن تمدن از دست نرفت و آنها ضمن تلاش براي بازسازي فرهنگ از دست رفته روم، راه هاي کاملآ تازه اي را براي انجام امور خود ابداع کردند. مثلآ فئوداليسم سر برآورد يا اختراعات و اکتشافات جديد در عرصه کشاورزي شکل گرفت. نبايد فراموش کرد که تا قبل از سال 500 ميلادي اروپا محدود به تمدن مديترانه بود يعني فقط روم و يونان و اين در قرون وسطي بود که اروپا به سمت شمال و غرب کشيده شد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده