Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۰ هفتاد و شش سال پیش، فرانکلین روزولت زمانی که بر سکوی مراسم سخنرانی افتتاحیه ریاست جمهوری ایستاد به ملت یادآور شد که مشکلات اخیر «به لطف خدا فقط مسائل مادی است.» او در بحبوحه رکود اقتصادی به آمریکاییها اصرار ورزید به یاد داشته باشند که «خوشبختی فقط در داشتن پول خلاصه نمیشود» و تشخیص دهند «ثروت مادی را ملاک موفقیت دانستن به کلی نادرست است.» او ادعا کرد «تنها چیزی که باید از آن ترسید خود ترس است.» به مرور زمان آشکار شد که آمریکاییها چیزهای زیادی برای ترسیدن دارند و باور بیآزارشان در این باره که با پول میتوان خوشبختی خرید کاملا درست بود. روانشناسان و اقتصاددان اکنون میدانند که اگر چه آدمهای بسیار پولدار خوشحالتر از پولدارها نیستند، در مورد 99 درصد دیگر آدمها، خوشحالی با داشتن چند چیز جالب مثل خورد و خوراک، سرپناه و امنیت به شدت افزایش مییابد. آنهایی که فکر میکنند مادیات اهمیتی ندارد احتمال میرود که هرگز در صف خرید نان نایستاده باشند. پول مهم است و امروزه بیشتر آمریکاییها مقدار پول کمتری نسبت به چند سال پیش دارند، به طوری که تعجبی ندارد اگر نتایج نظرسنجیهای به دست آمده از «شاخص بهروزی و تندرستی گالوپ» نشان دهد که آمریکایی کمتر لبخند میزنند و نگرانتر از گذشته هستند و شاد بودنشان کاهش یافته و ناراحت بودنشان بالا رفته است، که کمتر خوابشان میبرد و بیشتر سیگار میکشند و اینکه بحران اقتصادی همچنان ادامه دارد. آینده نامطمئن باعث میشود تا انسانها در وضعیت ناراحتکنندهای گیر بیفتند و مستاصل شوند به طوری که هیچ کاری به جز انتظار کشیدن نداشته باشند. اما کیف پول نیمه خالی، علت دلهای پر از غصه ما نیست. هر چه باشد بیشتر ما هنوز دلارهای واقعی (تعدیل شده با تورم) بیشتری نسبت به پدربزرگهایمان داریم و در یک ترس دائمی زندگی نمیکنیم. آمریکاییهای طبقه متوسط کنونی نسبت به آمریکاییهای طبقات بالاتر یک قرن پیش از تجملات بیشتری برخوردار بوده و از آنها لذت میبرند. روشن است که آدمها میتوانند با پولی کمتر از آنچه که ما سال گذشته داشتیم یا امسال داریم هم کاملا خوشحال باشند. بنابراین اگر نداشتن یک مشت دلار باعث غصه و درماندگی ما نمیشود پس چه چیز میشود؟ کسی نمیداند. منظورم این نیست که کسی پاسخ این پرسش را نمیداند. منظور من این است که پاسخ این پرسش میشود اینکه کسی نداند چی به چی است و ندانستن است که ما را بیمار میسازد. آزمایشی که پژوهشگران در دانشگاه ماستریخت هلند انجام دادند را ملاحظه کنید. در این آزمایش به افراد مورد آزمایش تعداد 20 شوک الکتریکی وارد میکردند. به یک گروه از افراد گفته شده بود که به آنها در تمام مراحل آزمایش یک شوک شدید وارد خواهد شد. گروه دیگر میدانستند که آنها 17 شوک ملایم و 3 شوک شدید دریافت خواهند کرد، اما نمیدانستند کدام یک از 20 شوک وارده شدید خواهد بود. نتایج نشان داد آنهایی که فکر میکردند شانس دریافت شوک شدید بسیار کم است بیشتر از کسانی ترسیده بودند که مطمئن بودند شوک شدید دریافت میکنند (گروه اول حسابی عرق کردند و قلبشان سریعتر میزد). علت این است که مردم احساس بدتری دارند وقتی که چیز بدی احتمال رخ دادن دارد نسبت به وقتی که چیز بدی واقعا رخ خواهد داد. بیشتر ما خوابمان را حرام نمیکنیم و هرچه میتوانیم به سیگار پک نمیزنیم چون که شاخص سهام ده درصد سقوط کرده است، اما این کار را معمولا زمانی که نمیدانیم آیا سهام سقوط خواهد کرد یا نه خواهیم کرد. برای انسانها، بلاتکلیف بودن دردآورتر از چیزهایی است که آنها دربارهشان نامطمئن هستند. اما چرا این طور است؟ کلستومی، سوراخی است که با استفاده از جراحی در روده بزرگ ایجاد شده و آن را تغییر مسیر میدهد، به طوری که مدفوع از طریق سوراخی در شکم از بدن خارج میشود و انجام این عمل هم کار هر کسی نیست. یک گروه پژوهشی در دانشگاه میشیگان بیمارانی را مطالعه کردند که کلستومی دائمی داشتند و بیمارانی که این شانس را داشتند که روزی کلستومی آنها برداشته شود. شش ماه پس از عمل، بیمارانی که میدانستند به طور دائمی باید با شرایط جدید سر کنند خوشحالتر از آنهایی بودند که فکر میکردند روزی به شرایط عادی برخواهند گشت. به طور مشابه، پژوهشگران در دانشگاه بریتیش کلمبیا افرادی را مطالعه کردند که آزمایش ژنتیکی انجام داده بودند تا میزان ریسک آنها برای گسترش اختلال مخرب اعصاب معروف به بیماری هانتیگتون تعیین شود. آنهایی که فهمیدند احتمال بسیار بالایی دارند که این بیماری را بگیرند یک سال پس از آزمایش خوشحالتر از آنهایی بودند که نفهمیدند ریسک مبتلا بودنشان چقدر است. چرا ما ترجیح میدهیم بدترینها را بدانیم به جای اینکه در شک و تردید به سر ببریم؟ چون وقتی که ما خبر بد را دریافت میکنیم برای لحظهای گریه و مویه کرده و سپس سرگرم بهترین کاری که میتوانیم برای زندگیمان در شرایط جدید بکنیم میشویم. رفتار و تلقیمان را تغییر میدهیم. ما شناختمان را بالا میبریم و معیارهایمان را پایین میآوریم. ما یدکها و کمکهای خودمان را پیدا میکنیم، اما نمیتوانیم با شرایطی کنار بیاییم که هنوز نمیدانیم آن شرایط چیست. آینده نامطمئن ما را در حالت ناراحتکنندهای معطل و درمانده نگه میدارد که هیچ کاری بدون انتظار کشیدن نمیتوانیم انجام دهیم. افسردگی و ناامیدی ملی ما کاملا واقعی است، اما مشکل بر سر نداشتن پول کافی نیست. مساله بر سر قطعیت ناکافی است. آمریکاییها با ثروتی بسیار کمتر از آنی که بیشتر ما اکنون داریم کاملا خوشحال بودهاند و ما میتوانستیم به سرعت دوباره مثل آن آمریکاییها بشویم فقط اگر میدانستیم که اوضاعمان واقعا چگونه است و به چه سمت و سویی میرود. دانیل گیلبرت مترجم: جعفر خیرخواهان منبع نیویورک تایمز 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده