سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۹ اگر صبح امروز موقع خروج از منزل به فقیری کمک کردی، اتومبیلی را که در سرما خاموش کرده بود هل دادی، به کودکی که زمین خورده بود با مهربانی کمک کردی که بایستد و یا حتی لبخندی را به صورت نگران انسان افسردهای هدیه کردی و بعد تا غروب هزاران اتفاق خوب و فرصتهای دوستداشتنی برایت رخ داد، شک نکن که این اتفاقات خوب با آن کارهای خوبی که صبح انجام دادی و به تو احساس خوبی دادند، ارتباط دارند. برعکس اگر صبح که از خواب برخاستی حوصله نداشتی و به خشم و ناراحتی اجازه دادی ساعاتی از صبح تو را خراب کند و در نتیجه اوقات بقیه را هم تلخ کند و بعد تا غروب بدشانسی و بدبیاری پیدرپی نصیبت شد، شک نکن که این اتفاقات نامطلوب با آن اخلاق ناخوش و رفتارهای ناپسندی که صبح انجام دادی و در وجود تو و اطرافیان احساس بد ایجاد کردند، مرتبط هستند. لازم نیست حتما در آزمایشگاههای مدرن و در مقالات علمی ثابت شود که بین احساس خوب وجود یک انسان و خوششانسی او در طول زندگی رابطهای وجود دارد. همه ما به صورت غریزی از این ارتباط آگاهیم و چیزی در عمق وجود ما شک ندارد که اگر اتفاقات بدی پشت سر هم در طول روز برای ما رخ میدهد حتما مرتبط است با احساس و خلق و خوی ناخوشایندی که اول صبح داشتهایم. هر اتفاق بد احساس بد جدیدی خلق میکند و با ظهور احساس بدتر اتفاقات بدتر هم رخنمایی میکنند. آیا تا به حال متوجه شدهاید که وقایع نامطلوب در زندگی با هم رخ میدهند؟ آیا تا به حال به ارتباط ظریف بین احساسات بد و وقایع نامطلوب فکر کردهاید؟ برعکس آیا تاکنون دقت کردهاید که آدمهای خوشباطن و باصفا چقدر کارهایشان بیدردسر انجام میشود و دستاندازهای زندگی آنها کم و ناپیداست؟ همه اینها به خوبی نشانگر ارتباط ظریف اما کاملا روشن بین احساسات عمق وجود ما با وقایع زندگی ماست. نتیجه اینکه اگر میخواهیم امور زندگی ما راحتتر انجام شوند شاید کافی است به جای بدخلق بودن و پروراندن احساسات بد در وجودمان، سعی کنیم تا میتوانیم احساسات خوب و دوستداشتنی و به طور کلی احساساتی که روحیه ما را بهتر میسازند در وجودمان زنده کنیم. اگر میبینیم شانه کردن موها و یا انجام چند حرکت ورزشی صبحگاهی باعث سرزندگی ما میشود بدانیم که نه به خاطر فقط این احساس خوب بلکه به خاطر تاثیری که در کل وقایع روزانه ما دارد باید بلافاصله این حرکات را انجام دهیم. از سوی دیگر اگر میبینیم صحبت با افراد خاصی یا بحث در موضوعات خاصی احساس بدی در وجود ما زنده میکند و یا گوش کردن به سخنان بعضی آدمها احساس ناخوشایندی را برایمان به ارمغان میآورد، به هیچوجه نباید تحمل کنیم و اجازه دهیم آن احساس بد در وجودمان ریشه زند و گسترده شود. باید بدانیم که تاثیر این احساس نامطلوب در وقایع بعد از این زندگی ما حتمی است و باید به خاطر خودمان و اطرافیانمان هم که شده از نشستن پای صحبت این افراد و یا صحبت کردن در مورد این موضوعات فرار کنیم. در واقع اگر انسانها بدانند احساسات خوبی که در وجودشان جریان پیدا میکند چه معجزهای را در وقایع زندگی آنها و اطرافیانشان باعث میشود، مسلم بدانید که حتی یک لحظه سراغ چیزهایی که به آنها حس بد و ناخوش میدهند، نخواهند رفت. شما هم از این به بعد اگر بعضی آدمها را خیلی خوششانس میبینید و معتقدید که فرصتهای طلایی از زمین و آسمان بر روی ایشان میبارد، کافی است کمی عمیقتر به رفتار و تفکر این آدمها هم دقت کنید. خواهید دید که آنها در طول شبانهروز در دریایی از احساسات خوب و رضایتبخش شناورند. خیلیها میگویند که به خاطر اتفاقات دائما خوب زندگیشان است که این افراد به طور دائم حس خوبی از دنیا و زندگی دارند. اما حقیقت دقیقا برعکس است. آنها چون حس خوبی از زندگی دارند و به طور جدی این احساس خوب را در وجودشان حفظ میکنند، وقایع و اتفاقات خوب هم به سراغشان میآید و سراسر لحظات زندگی آنها مملو از فرصتهای شادیبخش است. آنها فقط چون شادند خوششانس هستند نه اینکه خوششانسی باعث حس خوب آنها شده است. در مورد آدمهای بدشانس هم دقیقا قضیه همینطور است. آدمهای بدشانس دائم بد میآورند چون همیشه حس بد و روحیه ناخوش را با خود حمل میکنند. بدشانسی باعث احساسات بد آنها نمیشود. این احساسات ناخوشایند است که بداقبالی را برایشان به همراه آورده است. خلاصه اینکه به ارتباط احساس خوب داشتن و رخ دادن وقایع خوب در زندگیتان شک نکنید. حال این شما هستید که وقتی صبح از خواب بیدار میشوید باید انتخاب کنید آیا امروز دنبال اتفاقات خوب و طلایی میگردید و یا انتظار حوادث تلخ و زشت و ناخوشایند را میکشید. هر نوع اتفاقی که منتظرش هستید از همان صبح احساس متناظر با آن را در وجودتان فعال سازید. شک نکنید که اتفاق دلخواهتان به همان شکلی که سفارش دادید برایتان رخ میدهد. نظر شما چیه؟ موافقید یا فقط شعاره؟ 9 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ میگن یه ادمی داشته همینجوری واسه دل خودش ول میگشته میرسه به لب ساحل ومیبینه یه بطری بزرگ هست میکشه از اب بیرون ومیبینه یه ماری توش اسیر شده ودرش بستس میگه خدارو خوش نمیاد بزار ازادش کنم تا بره دنبال زندگی خودش! همین که دربطری رو باز میکنه ماره میپره بیرون وجلدی دور گردن این اقای قصه ما چمبره میزنه ومیگه الان میکشمت مرده میگه بابا من به تو خوبی کردم داشتی میمردی ونجلتت دادم من به تو خوبی کردم ولی داری جواب خوبی منو با بدی میدی ! ماره میگه خیر جواب نیکی بدیه وباید تو رو بکشم خلاصه بحث میکنن وقرار بر این میشه از سه نفر بپرسن اگر گفتن جواب خوبی خوبیه ماره اینو ولش کنه واگه گفتن جوابش بدیه اونو بکشه! برمیگردن واز دریا میپرسن خب جواب خوبی چیه؟ میگه ای بالام جان! مردم میان ماهیشونو میگیرن تو پلاژهای رنگارنگ استراحت وتفریحشونو میکنن اخرشم یه خرابکاری خوشگل تو اب مبکنن ودبرو که رفتیم این سهم من از خوبیه پس جواب نیکی بدیست! یخورده میرن جلوتر ومیرسن به یه درخته ازاون که سوال میکنن میگه والا از برگ وسایه ومیوه وتنه وهرچیز ممکن ما این ابوالبشر استفاده میکنه ولی اخرش یا تیشه به ریشمون میزنه یا میشیم محل نوشتن یادگاری رو تنمون یا اتیشمون میزنن وخوش میگذرونن نه عزیز من جواب نیکی همون بدیه! یخورده هم میرن جلوتر ومرد عرقریزان منتظر سرنوشت! میرسن به برادر زیباچهره وخوشگل روباه از اونجا که روباه نماد صداقت ومنطق وشعور!!!هست اول یک نگاه عاقل اندر سفیهی به این دوتا میندازه وبعد میگه مگه شما از جابلقا میایید که اینقدر عوام هستید؟ میگن چطور؟ میگه اخه ادم عاقل ماربه این گندگی چطور تو این شیشه کوچولو جا میشه من که عمرا باور کنم! ماره میگه نخیر من تو شیشه بودم واین مردک منو نجات داده وحالا میخوام بکشمش روباهه میگه من تا به چشمم نبینم باور نمیکن همچین چیزی امکان نداره خلاصه ماره برای اثبات ادعاش خودشو از گردن مرد بیسچاره باز میکنه ومیره تو شیشه ورفتنش اون تو همانا وپریدن روباه رو شیشه وبستن درش همانا!! بعد روباهه برمیگرده ودرحالی که داره فرار میکنه به مرده میگه ابله جواب نیکی بدیه وچون من درحقت نیکی کردم برای درامون موندن از شرت دارم ازت فرار میکنم حالا اینارو گفتم ولی به شخصه به مکافات عمل اعتقاد دارم ومطمئنم هرکسی جواب هرعملشو میگیره شاید از دید ما این مسئله قابل توجیه نباشه یا منطقی به نظر نیاد ولی این سیر بالاخره نتیجشو نشون میده ممنون 8 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ میگن یه ادمی داشته همینجوری واسه دل خودش ول میگشتهمیرسه به لب ساحل ومیبینه یه بطری بزرگ هست میکشه از اب بیرون ومیبینه یه ماری توش اسیر شده ودرش بستس میگه خدارو خوش نمیاد بزار ازادش کنم تا بره دنبال زندگی خودش! همین که دربطری رو باز میکنه ماره میپره بیرون وجلدی دور گردن این اقای قصه ما چمبره میزنه ومیگه الان میکشمت مرده میگه بابا من به تو خوبی کردم داشتی میمردی ونجلتت دادم من به تو خوبی کردم ولی داری جواب خوبی منو با بدی میدی ! ماره میگه خیر جواب نیکی بدیه وباید تو رو بکشم خلاصه بحث میکنن وقرار بر این میشه از سه نفر بپرسن اگر گفتن جواب خوبی خوبیه ماره اینو ولش کنه واگه گفتن جوابش بدیه اونو بکشه! برمیگردن واز دریا میپرسن خب جواب خوبی چیه؟ میگه ای بالام جان! مردم میان ماهیشونو میگیرن تو پلاژهای رنگارنگ استراحت وتفریحشونو میکنن اخرشم یه خرابکاری خوشگل تو اب مبکنن ودبرو که رفتیم این سهم من از خوبیه پس جواب نیکی بدیست! یخورده میرن جلوتر ومیرسن به یه درخته ازاون که سوال میکنن میگه والا از برگ وسایه ومیوه وتنه وهرچیز ممکن ما این ابوالبشر استفاده میکنه ولی اخرش یا تیشه به ریشمون میزنه یا میشیم محل نوشتن یادگاری رو تنمون یا اتیشمون میزنن وخوش میگذرونن نه عزیز من جواب نیکی همون بدیه! یخورده هم میرن جلوتر ومرد عرقریزان منتظر سرنوشت! میرسن به برادر زیباچهره وخوشگل روباه از اونجا که روباه نماد صداقت ومنطق وشعور!!!هست اول یک نگاه عاقل اندر سفیهی به این دوتا میندازه وبعد میگه مگه شما از جابلقا میایید که اینقدر عوام هستید؟ میگن چطور؟ میگه اخه ادم عاقل ماربه این گندگی چطور تو این شیشه کوچولو جا میشه من که عمرا باور کنم! ماره میگه نخیر من تو شیشه بودم واین مردک منو نجات داده وحالا میخوام بکشمش روباهه میگه من تا به چشمم نبینم باور نمیکن همچین چیزی امکان نداره خلاصه ماره برای اثبات ادعاش خودشو از گردن مرد بیسچاره باز میکنه ومیره تو شیشه ورفتنش اون تو همانا وپریدن روباه رو شیشه وبستن درش همانا!! بعد روباهه برمیگرده ودرحالی که داره فرار میکنه به مرده میگه ابله جواب نیکی بدیه وچون من درحقت نیکی کردم برای درامون موندن از شرت دارم ازت فرار میکنم حالا اینارو گفتم ولی به شخصه به مکافات عمل اعتقاد دارم ومطمئنم هرکسی جواب هرعملشو میگیره شاید از دید ما این مسئله قابل توجیه نباشه یا منطقی به نظر نیاد ولی این سیر بالاخره نتیجشو نشون میده ممنون مرسی. شما داستان نویس خوبی می شید ها. خوب تقل می کنید می شه یکم این جمله رو بیشتر باز کنید. شما به چه جور مکافات عملی اعتقاد داری؟ من آدمی رو می شناسم 95 ساله، از هیچ بدی توی زندگیش در حق دیگران کوتاهی نکرده!! و زندگی خیلی خوش و خرمی هم، هم چنان داره!! یا امثال این جور آدم ها رو حتما همه ما توی اطرافمون جامعه و یا تاریخ دیدیم. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ مرسی. شما داستان نویس خوبی می شید ها. خوب تقل می کنیدمی شه یکم این جمله رو بیشتر باز کنید. شما به چه جور مکافات عملی اعتقاد داری؟ من آدمی رو می شناسم 95 ساله، از هیچ بدی توی زندگیش در حق دیگران کوتاهی نکرده!! و زندگی خیلی خوش و خرمی هم، هم چنان داره!! یا امثال این جور آدم ها رو حتما همه ما توی اطرافمون جامعه و یا تاریخ دیدیم. ممنون مریم جان شما لطف دارین خب ما فقط ظاهرخیلی ازاتفاقات رو میبینیم یادمه یه بار با یکی سراین مسئله بحث میکردیم بعد گفت مثال سادش هیتلربود که اون همه ادم تحت اثر ایدئولوژی وافکار سیاسی -نظامیش کشته شدن واون ویرانی به بار اومد ولی مکافاتش چی بود؟ شاید جواب من قانع کننده نباشه یا کامل نباشه ولی خب شایدهم دارم خودمو توجیه میکنم تو دنیایی که یک با یک برابر نیست اینکه یک عمر تلاش کنی وبه اون عظمت برسی ودراخرین لحظه ضمن دیدن فروپاشی هرچیزی که ساختی مجبور بشی عزیزترین داشتتو(جان ادمی)به دست خودت متلاشی کنی از نظر فکری به نظرم برابری میکنه گفتم شاید هم من صرفا توجیه میکنم 2 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ ممنون مریم جان شما لطف دارینخب ما فقط ظاهرخیلی ازاتفاقات رو میبینیم یادمه یه بار با یکی سراین مسئله بحث میکردیم بعد گفت مثال سادش هیتلربود که اون همه ادم تحت اثر ایدئولوژی وافکار سیاسی -نظامیش کشته شدن واون ویرانی به بار اومد ولی مکافاتش چی بود؟ شاید جواب من قانع کننده نباشه یا کامل نباشه ولی خب شایدهم دارم خودمو توجیه میکنم تو دنیایی که یک با یک برابر نیست اینکه یک عمر تلاش کنی وبه اون عظمت برسی ودراخرین لحظه ضمن دیدن فروپاشی هرچیزی که ساختی مجبور بشی عزیزترین داشتتو(جان ادمی)به دست خودت متلاشی کنی از نظر فکری به نظرم برابری میکنه گفتم شاید هم من صرفا توجیه میکنم خب آره. مرسی دقیقا من هم فکر می کنم ما خیلی اوقات ظاهر مسائل یا ظاهر زندگی افراد رو می بینیم. اگه ریز خیلی از زندگی ها یا ریز درونیات و احساسات انسان های خیلی ایده آل مون رو بدونیم شاید حاضر نباشیم یک لحظه توی جایگاه اون ها قرار بگیریم. زندگی خیلی از افراد نمونه واقعی جمله (تومون خودمون رو می سوزونه، بیرونمون مردومو) هستش. با این نوع نگاه کاملا موافقم. ولی واقعا گاهی توی شرایط که آدم قرار می گیره، ته ته همه این حرف ها باز هم می رسه به این که گفتین. این که نکنه من فقط دارم خودم رو توجیه می کنم. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده