رفتن به مطلب

نگاهی کوتاه بر داش آکل صادق هدایت


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

داداش واژه ای است ترکی که لوطی ها مخفف آن یعنی داش را به کار می‌ برند. آکل نیز از دو جزء تشکیل شده است: یکی (آ) که تلفظ لوطیانه (آقا) ست و دیگری (کل) که به نظر می‌ رسد مخفف (کلو) است. (کلوها) افراد قدرتمندی بوده اند که درکتاب های تاریخی درباره ماجراجویی آنان داستان ها نوشته اند.

 

بند اول داستان که ما بیشتر برآن تاکید داریم این است: همه اهل شیراز می ‌دانستند که داش آکل و کاکا رستم سایه یکدیگر را با تیر می‌ زنند. یک روز داش آکل روی سکوی قهوه خانه دو میل چندک زده بود. همان جا که پاتوق قدیمی‌اش بود. قفس کرکی را که رویش شله سرخ کشیده بود پهلویش گذاشته بود و با سرانگشتش یخ را درکاسه آب می ‌گردانید. ناگاه کاکا رستم از در درآمد. نگاه تحقیر آمیزی به او انداخت و همین طور که دستش پر شالش بود رفت روی سکوی مقابل نشست. بعد رو کرد به شاگرد قهوه چی وگفت: بچه یه چای بیار ببینم!

 

مکان وقوع داستان شیراز است. چرا؟ چون شیراز شهری است که تداعی کننده تاریخ (تخت جمشید) مذهب (شاه چراغ) عشق و رندی (حافظ و سعدی) و سرانجام سنت ها است. مفاهیمی‌ که با درون مایه داستان هماهنگی کامل دارد. علاوه برآن نمادهای دیگر در داستان به فضای تاریخی آن کمک کرده است: قهوه خانه، نام محله سردزک، توصیف گذر، نوع لباس پوشیدن شخصیت ها، حمل قمه، طنین زبان و لحن همه نشان می‌ دهد که داستان قبل از دوره معاصر اتفاق افتاده است.

 

در همان سطر اول قهرمان و ضد قهرمان معرفی می ‌شوند. داش آکل نماینده تیپ عیاران و جوانمردان است و درخدمت ارزش های پذیرفته شده جامعه خویش و کاکا رستم درخدمت قشر فرومایه و انگل جامعه است و نماینده آن تیپ از آدم هاست که به پهلوان پنبه مشهورند. اصولا انتخاب نام برای افراد در داستان مطابق با عملکرد آنان و بسیار پر معناست. داش واژه ای ترکی است و کاکا هم در فارسی به معنای برادر آمده است. وقتی معنای هر دو واژه یکی است در واقع نویسنده یک صنف خاص را با این نامگذاری مشخص می‌ کند. افرادی از یک صنف که درخدمت طبقات مختلف هستند. این اختلاف را هدایت با بار مثبت معنای داش و بار منفی کاکا مشخص می ‌کند. چون کاکا علاوه بر معنای برادر در ترکیباتی نظیر کاکا سیاه نیز به کار می ‌رود.

 

کاکا سیاه آدم روسیاهی است اما پیام آور هار است. به عبارتی آدمی‌ سیاه که ادای خوشبخت‌ها را درمی‌ آورد. هدایت در چند جای داستان این کاکا رستم را معرفی کرده است. می ‌دانیم که رستم جهان پهلوان نامدار ایرانی است و در داش آکل ضد قهرمان نامش کاکا رستم است و نه رستم. به عبارتی ادای رستم را در می ‌آورد ولی خود رستم نیست. نویسنده در دو جا به این نامگذاری کنایی اشاره کرده است (بی غیرت ها رجز می‌ خوانند، آن وقت معلوم می‌ شود رستم صولت وافندی پیزی کیست) یعنی خود را مانند رستم نشان می ‌دهد اما درجنگ می‌ گریزد و ترسوست و در جای دیگر می‌ گوید (داش آکل دست برد قمه خود را از غلاف بیرون کشید. کاکا رستم هم مثل رستم در حمام قمه اش را به دست گرفت) و رستم در حمام اشاره به نقش و نگارهایی است که درقدیم بر روی دیوار حمام می ‌کشیدند. در واقع کاکا رستم سایه اوست نه خود او.

 

دیگر مرجان است. به راستی چرا مرجان؟ زیرا مرجان موجود دریازی است که در اعماق تاریک دریا نشسته. مرجان داش آکل هم در اعماق تاریک جامعه خاموش مانده و حتی در داستان یک کلمه حرف هم نمی‌ زند و هدایت چقدر زیبا او را نشان می ‌دهد از لای پرده. چون زنان جامعه سنتی در پس پرده زندگی می‌ کند. تنها کلامش اشکی است که در پایان داستان از چشمانش سرازیر می ‌شود. واژه‌ ی سرازیر گشودن عقده چندین ساله است. اشکی است پرسر و صدا اما خاموش و چه زیبا هدایت مظلومیت او را در جامعه سنتی نشان می ‌دهد.

 

هدایت در سطر اول سایه را آورده و این سایه تا انتهای داستان ما را رها نمی‌ کند. باید توجه کنیم که از قهوه خانه به بعد داش آکل درمتن زندگی اجتماعی قرار ندارد و همواره چون سایه ای درکنار مردم می ‌ماند و در لاک خود فرو می ‌رود. آنجا که داش آکل بعد از هفت سال سرگذر می ‌رسد، می‌ بیند که ناگهان سایه کاکا رستم نمایان می ‌شود که از دور به سوی او می ‌آید و چنین است که شروع و پایان داستان به عنوان کلی یکپارچه به هم دوخته می ‌شود.

 

یک روز داش آکل روی سکوی قهوه خانه دومیل چندک زده بود. چرا سکو؟ این واژه علاوه بر تداعی کردن بلندی جایگاه مناسبی برای داش آکل است و زمینه ای است که در پایان همین بند نویسنده برای ورود کاکا رستم آماده می‌ شود. چون وقتی کاکا رستم وارد قهوه خانه شد (رفت روی سکوی مقابل نشست) در واقع نویسنده با این رو در رو نشاندن دو شخصیت زمینه درگیری لفظی آن دو را شدت می ‌بخشد.

 

چرا نام قهوه خانه دومیل است؟ عدد دو، دو شخصیت اصلی داستان را بارزتر می‌ کند و دیگر این که میل از ابزار زورخانه است و با روحیه لوطی منشانه و فضای حاکم بر داستان هماهنگی دارد. چندک زدن یعنی روی دو پا نشستن. چندک زدن و با سرانگشت یخ را درکاسه چرخاندن، توصیف فیزیکی و بیرونی شخصیت لوطی منش داستان است.

 

( داش آکل قفس کرکی که رویش شله سرخ کشیده بود پهلویش گذاشته بود) این که قفس همواره با داش آکل و در کنار اوست نماد مهمی‌ به شمار می ‌رود. او قبل و بعد از مرجان قفس را درکنار خود دارد مردی تنها که به اصولی معتقد می ‌ماند که جامعه دارد آنها را به فراموشی می‌ سپارد. پس چه بهتر که قفس این تنهایی را در ذهن خواننده تداعی کند جالب است که قبل از عشق مرجان کرک در قفس دارد اما بعد از عاشقی طوطی. چرا؟

 

کرک یا بلدرچین جسور است و مهمترین خصلتش این است که محکم سر خود را به قفس می ‌کوبد. او آن قدر این کار را می‌ کند تا سرش زخمی‌ شود و گاه حتی می ‌میرد. دیگر از خصوصیات او این است که خودش را با محیط هم ساز می‌ کند و نیز درشب آواز سر می ‌دهد. همه این ها با روحیات داش آکل می ‌خواند او با مردم است اما متمایز از آنهاست. بی‌باکی و جسارتی چون کرک دارد و دیگر این که پارچه داخل قفس را تاریک می ‌کند. در محور جانشینی واژه پهلو آمده نه جلو چون در آخر داستان مردن داش آکل درست شبیه کرک است. سر داش آکل به قفس می‌ خورد و قمه پهلویش را می‌ شکافد. بعد از تغییر حالت درونی داش آکل طوطی جای کرک را می ‌گیرد. نمادی بسیار زیبا از تغییر شخصیت داش آکل. داش آکل عاشق چون طوطی، دست آموز نگاه چشمان سیاه مرجان می‌ شود. خود هدایت درپایان داستان می‌گوید: شاید همان عشق مرجان بود که او را تا این اندازه آرام و دست آموز کرده بود.

 

(با سرانگشتش یخ را دور کاسه آبی می‌ گردانید) یخ علاوه بر این که خونسردی داش آکل را می ‌رساند، سردی فضای حاکم بر داستان را نیز می‌ رساند و این زمینه مناسبی است برای درگیری لفظی که بی‌ فاصله پس از وارد شدن کاکا رستم آغاز می ‌شود. در سطرهای بعدی می ‌نویسد: از مالش حوله دور شیشه استکان صدای غژ غژ بلند شد. صدای غژغژ با حالت سخن گفتن کاکا هماهنگی دارد و نیز برای تحریک کردن زمینه درگیری داستان مناسب است.

 

نویسنده نشان می ‌دهد که وقوع حادثه در دوره قاجار است. پیرهن یخه حسنی، ارخالق و....در واقع نویسنده با این فضا سازی می‌ خواهد آخرین نسل عیاران را نشان بدهد. نسلی که با فروپاشی روابط اجتماعی حاکم بر جامعه اخلاق خود را هم از دست داد. نسلی که به دست نالوطی هایی چون کاکا رستم کشته می‌ شود. زنده ماندن کاکا رستم در واقع پیام اصلی داستان را درخود نهفته دارد. پیامی ‌که می ‌گوید چنین افرادی میان دار شدند و کسانی چون داش آکل که هنوز به اصول جوانمردی پایبندی دارند مردند.

این داستان همه مشخصات داستان کوتاه را دارد و دارای آغاز گاه، اوج و فرود مشخصی است که به ترتیب قهوه خانه، دیدن مرجان، و مرگ داش آکل است.

 

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...