رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

معماری، ابزاری برای هستی‌ شناسی

 

از ایده تا طرح در گفت و گو با علی حمیدی مقدم -

● اجازه بدهید یک سوال خیلی کلی و البته‌اساسی مطرح کنیم؛ شما چرا معماری می‌کنید؟

جواب دادن به‌این سوال همیشگی بشر که ‹من کیستم؟› برای من هم مطرح بوده و من ابزاری را که برای این کار انتخاب کرده‌ام معماری است؛ رسیدن به‌این جواب با پای نهادن در مسیری آغاز می‌شود که هرگز به‌انتها نمی‌رسد و ما هم هرگز به جوابی قطعی و نهایی برای این سوال ابدی و ازلی بشر نخواهیم رسید. وقتی یک پروژه به من پیشنهاد می‌شود و قرار می‌شود سرنوشت زمین پروژه را تعیین کنم، برای من به‌این معناست که باید سرنوشت قسمتی از هستی را بیان کنم و تمام تلاشم معطوف به‌این می‌شود که خودم را از طریق اثرم ارائه کنم. ‹خودی› که همیشه در جریان است و اجازه نمی‌دهد به دنبال سبک خاصی از معماری بروم. بر همین اساس، حضور حرفه‌ای من در پی بیان فضای ذهنی خودم در معماری رقم خورده‌است و من برای این حضور، مسیر و محوری را طراحی کرده‌ام که بر اساس آن از مراحلی می‌گذرم و همزمان با طی مرحله‌ای و رفتن به مرحله بعد خودم را در آثارم بیان می‌کنم.

● این اتفاقی است که خواسته یا ناخواسته برای هر معمار یا حتی هنرمندی می‌افتد و او خودش را در آثارش بیان می‌کند؟

بله و البته هر معماری نحوه تصرف فضایی خاص خودش را دارد؛ من هم با این سوال روبرو شدم که نحوه تصرف فضایی من به عنوان یک معمار چگونه باید باشد؟ و با این دغدغه وارد زندگی حرفه‌ای شدم وخیلی چیزها در این حضور حرفه‌ای بر اساس همین سوال و دغدغه برای من رقم خورد. تز فوق لیسانس من که با راهنمایی مهندس بهرام شیردل ارائه دادم، تلاشی بود برای جواب دادن به‌این سوال و کار ساده‌ای هم نبود.... من می‌دانستم دارم مسیرم را آرام آرام پیدا می‌کنم، پیش رفتم تا به مبحث link یا پیوند رسیدم. مبحثی که هنوز دارم روی آن کار می‌کنم. در حقیقت من از خودم شروع کردم و برای ابداع ساختار در معماری به ریاضی، هندسه و توپولوژی، رسیدم و استفاده‌از این ابزار برای واقعیت بخشیدن به‌افکار و ایده‌هایم. این شروع زندگی حرفه‌ای من است و در مسابقه کوشک جهانی تئوری‌های من عملی و تبدیل به طرح شدند. برای من معماری، ابزاری است برای ارائه دیدگاه ‌از جهان هستی و در مسابقه کوشک جهانی به‌این هدف رسیدم. من از نقطه تبدیل درک و ایده‌هایم از جهان هستی به معماری گذشته‌ام و در راستای مسیر و محوری که برای خودم تعریف کرده‌ام به پیش می‌روم.

● وحالا در کجای این مسیر یا محور هستید؟

حالا مساله من در این محور پیش رونده و فزاینده ‌این است که به کمک ابزار ریاضی و هندسه به وحدت با جهان هستی برسم؛ ابزارم را یافته‌ام و قصد دارم در معماری به کمک ریاضی و هندسه به هماهنگی صرف با محیط و دنیای خارج از خودم و در مقیاس کلی‌تر با جهان هستی برسم.

هر معماری نحوه تصرف فضایی خاص خودش را دارد و هر کدام برای بیان خود، ابزاری داریم که علیرغم متفاوت و حتی منحصر به فرد بودن، ما را به سمت هماهنگی سوق می‌دهد چنانکه دیگر تضادی در بین نباشد. از این منظر هر معماری می‌تواند با اشکال و فرم‌های مختلف، اثری منطبق بر مفاهیم هستی و البته خود تنظیم گر ارائه کند.

● این ذهنیات چقدر قابلیت عینی شدن دارند؟

من حالا دیگر همه کارهایم را بر این اساس ارائه می‌کنم و به تمام مراحل آن هم فکر کرده‌ام و همیشه هم تلاش کرده‌ام ایده‌هایم در حد ذهنیات و ادبیات باقی نمانند. به همین دلیل هم برای عینی شدن آنها ابزاری چون ریاضی، هندسه و توپولوژی را انتخاب کرده‌ام. بر طبق روند مورد نظر خودم پیش می‌روم، در جریان همه‌اتفاقات و رویدادها قرار می‌گیرم اما با دغدغه‌ها و خواسته‌های معمول هم کاری ندارم و روند خودم را پی می‌گیرم.

● شرکت در مسابقات معماری و مجالس و محافل و سخنرانی‌ها هم در مسیر و محور مورد نظر شما پیش بینی شده‌اند؟

دقیقا. حتی پروژه‌هایی که کار می‌کنم نیز در راستای همین محور و مسیر قرار دارند. شرکت در همایش‌ها، مسابقات، کنگره‌ها و ... نیز بهانه‌ای هستند برای مطرح کردن دیدگاهم. معتقدم از پژوهش باید به‌ابداع ساختار رسید و ابداع ساختار باید به فرم و شکل و ساختمان بدل شود. من با همه‌این برنامه ریزی‌ها در فکر به چالش کشیدن دیدگاههای خودم هستم و هر کدام از برنامه‌های جنبی که شما اشاره کرده‌اید در مسیر و محور کاری من جای بگیرد حتما می‌پذیرم و البته تاثیرات و برد آن را هم برای به چالش کشیدن دیدگاههایم بررسی می‌کنم. این روش باعث می‌شود همیشه در تغییر باشم، در حقیقت به نوعی مرا به روز نگه می‌دارد.

● پایانی که برای محور و مسیرتان متصور شده‌اید کجاست؟

هیچ کجا. جذابیتش هم در این است که برایش پایانی متصور نشوم. اگر انتها مشخص باشد، جهت و مسیر معنی خودش را از دست می‌دهد. چه هدفی می‌تواند برای این مسیر و محور بهتر باشد جز اینکه مسیری بارور شونده و افزاینده‌است؟ خیلی وقتها، مراحل قبلی این مسیر، مراحل بعدی را تعریف می‌کنند و من مرحله به مرحله پیش می‌روم.

● یعنی برنامه‌ای برای این مسیر تدارک ندیده‌اید؟

چرا! برای کل مسیر و محورم برنامه داشته و دارم اما نه در حد تعریف دیتیل‌ها و جزئیات. در حقیقت حالا که‌از مراحل مختلف گذشته و عبور کرده‌ام، می‌توانم جزئیات را تفکیک و تدوین کنم. اصولا ویژگی فزاینده بودن مسیر ناشی از همین عدم تعیین و پیش بینی جزئیات است. من فقط می‌دانم مسیر را طوری طراحی کرده‌ام که مرا به پاسخ سوال من کیستم برساند. من بستری دارم به نام معماری که همه زندگی مرا جهت داده و به‌ان عشق می‌ورزم، پس جواب سوال اذلی من کیستم را از این طریق جستجو می‌کنم و در این راستا و در مسیری که طراحی کرده‌ام، از مراحل مختلفی عبور کرده و حالا به مرحله سکوت رسیده‌ام. همه‌انرژی و توجه من به همین محور و مسیر معطوف شده و در راستای آن است. امکان دارد در برهه‌ای از زمان سکوت کنم و زمانی دیگر حرف بزنم، یا زمانیحضور حرفه‌ای پر رنگ داشته باشم یا نداشته باشم یا... همه‌اینها بر اساس مسیر و محور تعیین شده و برنامه‌هایی که دارم اتفاق می‌افتند.

● اما مسیر و محور مورد نظر شما پر از آزمون و خطاست!

نه... اتفاقا با شکل گیری این محور و مسیر آزمون و خطاهای من خیلی خیلی کمتر شده‌است. وقتی درکی کلی از کاری که قرار است انجام بدهیم وجود داشته باشد، مسیر هم بر اساس این درک نعیین شود، درصد خطا خیلی کاهش پیدا می‌کند.

این درک و دریافت انسانها هم ممکن است دستخوش تغییر بشود و یا به نتیجه برسید که بر اساس دریافت‌هایتان باید روش دیگری را به کار بگیریرد!

معتقدم سوالی که مسیر را بر اساس آن طراحی کرده‌ام مرا به‌انطباق با جهان و کائنات سوق می‌دهد و تغییرات به‌ان اندازه نخواهند بود که به یک باره مجبور شوم تغییر بزرگی در روشم ایجاد کنم. این سوال و مسیر زمانی شکل گرفتند که من تز فوق لیسانسم را ارائه می‌کردم و چون می‌خواستم به معنی واقعی تز ارائه کنم، بیش از چهارسال در گیر بودم. تمام این چهار سال صرف این شد که‌ابزاری برای کاهش آزمودن و خطا کردن پیدا کنم. به‌این مسیر رسیده‌ام و هر چه می‌گذرد احساس می‌کنم با این محور و روش همه چیز برایم دقیق تر و شفاف تر شده‌است. من نه معتقد به پژوهش صرف هستم و نه معتقد به ساختن صرف. من معمارم و باید بتوانم اندیشه‌هایم را که با پژوهش از خامی‌در آمده‌اند، در ساختمان به عنوان یک اثر معماری متبلور کنم. نمی‌توانم دست از معماری بردارم و صرفا پژوهش کنم و یا بالعکس.

براساس دانسته‌هایم از معماری فاخر ایران و معماران ارزشمند ایرانی، می‌دانم که‌اثار بزرگ از آن معمارانی است که سالها برای رسیدن به خود شناسی و معرفت تلاش کرده‌اند، ریاضت کشیده‌اند، عمیق شده‌اند و در کنار یک استاد مانند یک مرید تجربه کرده و آموخته‌اند تا پیش از خلق هر اثری، به پاسخ سوال من کیستم برسند و یا لااقل درکی از این امسئله به دست بیاورند. وقتی خود را شناختند و دانستند که کجا ایستاده‌اند و چه می‌خواهند بکنند، اثرشان را ارائه کرده‌اند. اما معماران امروز همزمان با سیر مراحل تکامل و تحول معماری می‌کنند و اصولا به‌این واسطه به شناخت و درکی از وجود و ماهیت خودشان می‌رسند...

دقیقا حق با شماست. من عرض کردم که بر اساس همان مسیر و محور مشخص شده، مدتی است که در سکوت به سر می‌برم... خیلی نمی‌خواهم درباره‌این سکوت حرفی بزنم اما قبول دارم که‌این عمیق شدن و غور کردن در خود بخصوص در عصر ما به‌این سادگی‌ها رخ نمی‌دهد. تلاشم این است که سیر تحولی را طی کنم.۳۲ سال عمر زیادی نیست برای اینکه یک معمار به پختگی کامل رسیده باشد. فقط می‌دانم باید اول بنیان را بسازم و بعد ساختمانهایم و مراقب باشم که خیلی زود تمام نشوم و انتها نرسم.

اما تعداد زیادی از آثار شما در آلبوم کاریتان، مربوط به قبل از مرحله‌ای است که شما نامش را گذاشته‌اید مرحله سکوت ...

درست، اما تحول نیاز به پرهیزها و دنباله روی‌های خاصی دارد. نمی‌توان از حقیقت زندگی دور شد. پس باید حضور داشت و کار کرد. من سعی کرده‌ام لااقل در مسیری که برای خودم طراحی کرده‌ام تحول و تکامل را مد نظر داشته باشم و از این بابت خدا را شکر می‌کنم. به عنوان یک معمار تا اینجا بستر کاری ام را تا حد زیادی شناخته‌ام، ابزار خاص خودم را پیدا کرده‌ام و به‌ابداع ساختاری در معماری رسیده‌ام. مسیر را برای خودم مشخص کرده‌ام. پروژه گرفتن هم برای من هوس یا شهوت نیست. در مراحل اولیه کارم بیشتر از شکل و ساختار به ذات معماری توجه کرده‌ام. در معماری اصیل ایرانی هم به دنبال کشف مفاهیم و اندیشه‌ها رفته‌ام ( چون معتقدم شکل و فرم زمانمند هستند)، به‌استحاله درونی معماران گذشته‌اندیشیده‌ام و به قداست معمار و نه تجارت در معماری، به مفاهیمی‌اندیشیده‌ام که مشمول زمان نمی‌شوندو... حتی در ملاقات‌هانری استریلند نویسنده کتاب ‹اصفهان، تصویر بهشت› از او درباره نسبت معماران امروز ایران با معماری اصیل ایرانی سوال کرده‌ام و جالب است بدانید که‌او به من جواب داد: معماری فاخر ایران به عنوان یک گزینه‌ارزشمند موجود هست، پس باید رهایش کرد و به خلق گرینه‌هایی دیگر اندیشید...

و من معتقدم مشکل امروز معماری ما را نباید در ساختمانها و شهرها جست. مشکلات از در درون ما معماران امروز ناشات گرفته‌اند. بنابراین به سهم خودم به راهکاری رسیدم که همان طراحی یک مسیر و محور برای روند حضور حرفه‌ای ام به عنوان یک معمار است. منی که معتقدم آنچه باید از معماری اصیل ایرانی بگیریم، مفاهیم و تحولات و درونیات معماران قدیم-به عنوان فوت کوزه گری- است و می‌گویم معماری بیان خود من است، پس شناختن ‹خود› برایم اهمیت ویژه دارد و برای رسیدن به‌ان تلاش می‌کنم.

● فرض که ذهنیت‌ها شکل گرفته باشند و مفاهیم مشخص شده باشند، تبدیل ذهنیات‌ها به عینیت هم خودش ماجرایی است. شما در این ماجرا چگونه عمل می‌کنید؟

من از ریاضی، هندسه و توپولوژی کمک می‌گیرم و به روشی رسیده‌ام که نامش را گذاشته‌ام:link . قطعا گزینه‌های دیگری هم هست اما من این شیوه را انتخاب کرده‌ام، چون معتقدم ریاضی، هندسه و توپولوژی کاملا عینی و منطقی هستند و فرم‌ها و ساختار مورد نظرم را به کمک آنها شکل می‌دهم. شاید هم چند سال دیگر به‌این نتیجه برسم که‌از ابزار دیگری استفاده کنم.

فرایند تبدیل ذهنیت به یک بنای عینی و واقعی به کمک ریاضی و هندسه چگونه‌اتفاق می‌افتد؟

من معتقدم وجود هر چیزی در جهان هستی، دیاگرام خاص خودش را دارد. دیاگرامی‌که می‌توان آن را با مداد روی کاغذ کشید. من دیاگرام ایده‌ها و فضاهای مورد نظرم را پیدا و آن را ترسیم می‌کنم. ارتباط بین دیاگرامها را هم مد نظر قرار می‌دهم و در حقیقت به بی نهایت فرم و الگو می‌رسم که در عین مستقل بودن می‌توانند مرتبط با هم و کا ملا انعطاف پذیر باشند. ارتباط همه چیز در اجزا هستی یک تفکر شرقی است و من بر اساس این تفکر هم دیاگرامها و هم ارتباط بین آنها را مد نظر قرار می‌دهم.

تا به حال موبیوس یه عنوان تعریفی از مسائل جهان مد نظر معماران بوده‌است، اما من معتقدم موبیوس دیگر جوابگو نیست. چون به‌ارتباط بین فرم‌ها و پدیده‌ها معتقدم و ارتباط و اتصال آنها که موبیوس تعریفی از آن ندارد. فولد هم چند نمونه به عنوان الگو ارائه داد. الگوهایی که بر اساس اعتقاد او به جهش و تحولات ناگهانی پدیده‌ها شکل گرفته‌اند، اما هم تعداد الگوهای فولدینگ محدود است و هم بر اساس شوک فضایی شکل گرفته‌اند نه بر اساس تحول فضایی.

وقتی قرار است ذهنیتی از جهان هستی و مفاهیمی‌از آن را با آجر و سیمان و بتن بسازیم با پدیده‌هایی واقعی طرف هستیم، از این رو لازم است مانند همه هستی به دنبال باز تعریف و تنظیم دوباره باشیم. من با این دیدگاه به link رسیده‌ام و به دیاگرام پدیده‌ها و موجودات و اتفاقات و ارتباط بین دیاگرام‌ها، تلفیق و تر کیب آنها که هم منعطف هستند و هم واقعی، هم مستقل و هم مرتبط... مثل الگوی برونین که‌از نمونه لینک‌های معروف است. این الگوی یک لینک سه گانه‌است که در عین حال در اثر پیوند و ارتباط می‌توان آن را یک کلیت مستقل هم فرض کرد. در الگوهایی که‌از دیاگرام هر چیزی طراحی می‌کنم می‌توانم تا تعداد قابل توجهی جز را با هم لینک کنم و به‌الگویی واحدی برای سازماندهی فضا برسم.

● این شیوه چقدر قابلیت اجرایی شدن دارد و در عمل قابل استفاده‌است؟

خیلی زیاد. من روی لینک‌های مختلف و متفاوتی کار کرده‌ام و جزئیات آن را مرحله به مرحله بررسی کرده‌ام با مهندسین سازه هم مشورت‌هایی داشته‌ام. بسیاری از پروژه‌هایم را نیز با همین شیوه طراحی کرده‌ام. مثل پروژه مسکونی کیش قطعه ۱۳۵، تالار رستوران شمشک و....علی خیابانیان-آذر مهاجر

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...