Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۸۹ با تحلیلی کلی و کارشناسانه از معماری امروز ایران، و مشکلاتی که با آنها مواجهیم به چه نکاتی بر می خوریم؟ معماری ایران در چه جایگاهی در مقایسه با معماری معاصر دنیا قرار دارد؟ تا چه حدی توانسته ایم به مفاهیم و اندشیه های فرهنگی – ایرانی در معماری پرداخته و موفق باشیم؟ فعالیت های حرفه ای معماران چگونه در سطح جامعه و در دید عموم مردم تعریف شده و چگونه باید تعریف شود؟ و هزاران سوالی که افکار بسیاری از معماران و کارگزاران امر را به خود معطوف ساخته و از ارایه ساختاری مشخص و الگویی منظم باز می دارد. اگر کمی به عقی برگردیم و دهههای 40 و 50 را بررسی کنیم، خواهیم دید که چگونه معماران بزرگی در فاصله کمتر از سه چهار دهه توانسته بودند آثاری را خلق کنند که بدون اغراق تا سالیان درازی به عنوان نمادهایی از ورود مدرنیته و مواجهه آن با معماری ایران خواهند درخشید. موارد بسیاری را میتوان در عدم تداوم فکری و عملی، اندیشههای آن دوران برشمرد که بسیار حائز اهمیت بوده، هماکنون نیز شاهد تاثیرگذاری گونهای از اقدامات انجام گرفته در دهههای گذشته به خصوص دوران سازندگی هستیم؛ ولی اینبار نمیخواهیم به گذشته بازگردیم و خلاهای فکری معماران جامعه امروز ایران را با تخطئه گذشته، ارضاء کنیم! از طرف دیگر پرداختن به آینده نیز با شرایط حاکم بر معماری ایران بیهوده به نظر میرسد! همیشه رسم بر این بوده که دغدغه گذشته را به بلندپروازیها و شعارهای آینده گره بزنیم و از زمان و مکانی که در آن حضور داریم، بگریزیم. هیچ وقت سعی نکردهایم که واقعیت جامعه خویش را باور کرده، در چارچوبی که اقتضای شرایط، اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی ما است فعالیت کنیم. سالهاست که در سایه تخت جمشید و میدان نقش جهان، آنهم با غروری بس گران، خود را به جهانیان عرضه میداریم و از هرگونه حرکت و بازاندیشی نو در روند معماری سر باز میزنیم و گروهی دیگر نیز دست تمنا به دنیای غرب گشودهاند و ابزار و آرا ایشان را صحیحترین مسیر نیل به یک معماری «درست» معرفی میکنند. اینها همه در شرایطی نقل و حتی استفاده میشوند که ما از شناخت جایگاهی که در آن مستقریم، عاجز و ناتوانیم؛ نمیتوان بدون بررسی میزان تواناییهای معماران امروز و بار معنایی که از معماری در ذهن کارگزاران و مردم موجوداست به راهکارهای ارایه شده از خارج این جامعه چه از معماری سنتی ایران و چه از دنیای غرب پرداخته و به نتیجه مطلوبی دست یابیم. دهه 80 معماری ایران همراه است با مشاورین بزرگ معماری و همکارانی از کشورهای اروپایی، معمارانی که تحصیلات گستردهای را در کشورهای مختلف انجام دادهاند، آثار مکتوب بسیاری در مورد معماری سنتی ایران موجود است، ورود تکنولوژی هاو مصالح جدید به بازار ایران و مهمتر اینکه هنوز چندی از معماران دهه های 40 و 50 ایران در قید حیاتند، در چنین بستر و با چنین امکاناتی که در دهههای گذشته کمتر شاهد آن بودهایم، معماری ایران در چنین وضع اسفباری به سر میبرد! اگر واقعبینانه به اطراف خویش بنگریم، خواهیم دید که رهآورد سه دهه گذشته ما به جز چند اثر معماری که تنها در مقیاس کشوری میتوانند مطرح شوند و شمارشان از انگشتان دست نیز تجاوز نمیکند چیزی در دست نیست و نمی توان رویکرد یا آغازی از اندیشه ای نو و تاثیر گذار در آنها یافت که بتواند خلاهای فکری و ساختاری معماری ایران را بهبود ببخشد. معماران امروز ایران و کسانی که بر اریکه استادی این مرز و بوم تکیه زده اند، در چنین شرایط بحرانی، وظیفه بس دشوار و سنگینی، به خصوص در قبال آیندگان بر عهده دارند و انتظاری بس فراتر از فعالیت های انجام شده از ایشان وجود دارد. باید به باوری عمیق از خود و ایرانی بودن خویش دست یابیم و هرگز پند و اندرز گذشتگان را فراموش نکنیم که ما قرن هاست که توانسته ایم و باز هم اگر اراده کنیم می توانیم به اندیشه های والایی در معماری دست یابیم و اینبار ما به عنوان الگو و مظهری از پیشرفت و نوآوری در جهان و در مقابله با جهان غرب قدرت نمایی کنیم. نه تخت جمشید و... نه مسجد مدرسه آقابزرگ و نه تک اثرهای معماری هلندی (که این روزها دیگر حتی دانشجویان تازهوارد هم آنرا کپی میکنند)، میتواند برای من الگوی خوبی باشند؛ من انسانی هستم که در جهان چهارم، با هزاران محدودیت و استعدادهای بزرگ زندگی می کنم... جامعه ما بسیار بسیار متاثر از دنیای مدرن و دستاوردهای آن است و ما را از آن گریزی نیست و نباید فراموش کنیم که معماری سرآمد همه علوم و فنون نیست که امروزه، به گونهای اغراق شده جلوه میکند و سعی دارد مختصات جهان را عوض کند... امری ناممکن و تلاشی بیهوده! باید واقع بین باشیم و بدانیم که جامعه و معماری ما بر اساس دستاوردهایمان میتواند شکل بگیرد و به پا خیزد نه بر اساس اندوختههایی که از غرب و شرق بر ما تحمیل شده و هزاران بار در کلاس های درس و مجامع مختلف تکرار میشود! باید نقشی نو زنیم و قبل از همه امور به فکر تولید اندیشه و فکر معماری باشیم. مسئله فعلی جامعه معماری ما عدم شناخت و آگاهی از اصول اولیه معماری نیست، بلكه مشكل اصلی، نبودن تفكر معماری و شناختی ست كه باید از خود و توانایی های جامعه، داشته باشیم. ظهور و پیدایش یك معماری موفق به عوامل بسیاری بستگی دارد كه تضعیف هر كدام از آنها می تواند تأثیرات مهمی در عمق و شكل گیری آن داشته باشد ولی نمی توان منكر سیر تفكر معماری در یک دوره موفق بود؛ چه بسا آرا و اندیشه های متفكری به تنهایی جوابگوی نیازهای دهه های بعد از خود بوده و به علت نبود بستری مناسب به منصه ظهور نرسیده است، بستری که در وهله اول نیازمند شناختی عمیق از محیط اطراف خویش است تا بتواند اندیشمندان و معماران آگاهی را در زمینه های مختلف به کار گرفته و یا پرورش دهد، آنگاه می توانیم به تولید اندیشه و فکر در عرصه معماری کشور امید وار باشیم. به کمک نقد و جسارتی که صاحب نظران معماری باید از خود نشان دهند، آن هم به دور از مناسبات و تشریفات رایج جامعه معماری، کیفیت و میزان کارآیی پروژه های اجرا شده، مشخص و عیوب و توانایی های اثر به وضوح معلوم خواهد شد؛ چنین روندی بر تحقق پروسه شناخت می افزاید و حتی در پالایش و بازنگری افکار و ایده های مطرح شده در عرصه معماری بسیار مفید و کارساز خواهد بود. بیایید آب را گل نکنیم و بدانیم که نه معمار و نه معماری درستی را در چنین فضای ناهمگونی از معماری و بدون هرگونه نقد و انگیزشی از جانب اندیشمندان این عرصه، با وجوود داشتن امکانات و ابزار بسیار، نمی توان پرورش داد، مگر اینکه جایگاه خودمان را بدون اغراق و بدون بهرهگیری از مفاهیم و اندیشههای گذشتگان و غربیان، با ذهنیتی درست – تاکید می کنم با ذهنیتی درست – شناخته، و آنگاه تحلیل به تحلیل و بررسی رابطه ای بپردازیم که باید با تاریخ و آیندگان برقرار سازیم. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده