Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۸۹ اَروَند یا اروندرود که در متنهای کهن گاه ارنگ هم خواندهشده رودیاست در جنوب باختری مرزهای کنونی ایران که مرز میان ما و کشور عراق است. این نام در زبان پهلوی هم اروند و ارنگ بودهاست. در اوستا این رود را رنگها خواندهاند و همچنین ائوروِنت که نخستین ریخت کهن ارنگ و دومین اروند است. در اوستا اروند یکی از دو رود مقدسیاست که در سرزمین ایرانویج روانبودهاند.(رود دیگر وهرود یا بهرود یا ونگهو دائیتیاست). در روزگار ساسانیان این دو رود یادشده را با دو رود مرزی آن زمان ایران-دجله و سند- تطبیق دادند. دجله برابر با ارنگ اسطورهای دانستهشد و سند برابر با بهرود. این نامگذاری برای رودهایی که در دو سوی ایران روانبود با شناسههایی که در اوستا بودهنیز همخوانی دارد. در نامهٔ به نسبت نو گزیدههای زاداسپرم دربارهٔ این دو رود چنین آمدهاست:«...اروند [که] هست دجلهٔ تیز[رو]، به سوی غرب و وهرود به سوی شرق بود. به دو سر [گیتی] بگشتند و به دریاشدند.» از آنچه که آمد چنین برداشت میشود که اروند همان دجلهاست و به آن لقب تیرزو هم دادهاند. این لقب چندان بیجا نیست چرا که از دید معناشناسی هم اروند به معنای تند و تیز است چنانکه در همان اوستا به خورشید لقب ارونداسب یا تیزاسب-به معنای دارنده اسب تند و تیز- دادهاند. ولی دربارهٔ دجله و همانیش با اروند، فردوسی بزرگ چنین آوردهاست: اگر پهلواني نداني زبان بتازي تو اروند را دجله خوان و بر این پایه اروند را برابر پهلوی واژهٔ تازی دجلهخوانده است. ولی داستان ایناست که با اینکه دجله که آن را در متنهای کهن ایرانی دگله نیز نوشتهاند خود در بن واژهای ایرانیاست. در زبان عربی دجله هیچ هم خانوادهای ندارد و معنایی نیز برای آن نتوانستهاند بیاورند. راستی ایناست که این واژه در بن تیگره بودهاست که با واژههای کنونی زبان پارسی مانند تیغ و تیز و تیر هم خانوادهاست و از دید معنایی نیز همان معناها را میرساند. این نام تیگره را یونانیان تیگریس برداشتکردهاند و در زبان عربی دجله شدهاست و همانگونه که دیدیم با اروند یک معنا دارد: تیز. از آنچه در بالا گفتهشد گروهی امروزه چنین برداشت کردهاند که پس اروند همان دجلهاست و نامیدن رود مرزی ایران و عراق به اروند درست نمیتواند باشد. پس نام این رود را همانگونه که عربها دوست دارند بخوانند ما هم باید درست بدانیم: شطالعرب! در اینجا باید دو نکته را یادآوری کرد: نخست آنکه در گذشته دانش گیتاشناسی به گستردگی امروزه نبودهاست. اروندرود امروزه از پیوستن رودهای بزرگی چون کارون، دجله و فرات پدیدمیآید و با این رودها نیز همریزاست. درگذشته اروندرود کنونی را امتداد دجله میدانستند و به همهٔ این دو رود همریز اروند میگفتند. البته گاه کارون را نیز اروند خواندهاند و این میرساند که آن شاخهٔ دجله که در خوزستان رواناست را نیز اروند میدانستهاند وگرنه کارون و کجا و رود بغداد کجا؟ وانگهی اگر از دریچهٔ منطق هم نگاه کنیم نام هر جایی باید پیشینهای داشته باشد و با راستینگیهای تاریخی هم همخوانی داشتهباشد. خوب پس بیایید این نام شطالعرب که بدبختانه از یکسو در بیشتر بنمایههای جهان امروز به همین نام نادرست خوانده میشود و از آن بدتر برخی ایرانیان روشناندیشنما هم این نام را نام درست این رود میدانند را برسیم. آنچه از نام این رود برمیآید این است که این رود رود عربهاست و به نام ایشان خوانده شدهاست، بسیار خوب اگر این رود در بیابانهای عربستان روان بود این نامگذاری درست بیغش میمانست؛ ولی اگر به ایران تاریخی نگاه کنیم این رود در مرکز ایران باختری روانبودهاست و تا پیش از تازش بیدادگرانهٔ مسلمانان عربنژاد از ایشان دست کم گروه انبوهی در دو سوی این رود نمی نشستهاند. در روزگار کهنتر-هخامنشیان- نزدیکترین مردمان عرب(که در عرب بودن یا نبودنشان هنوز هم جای تردید است) به خوزستان مردمان سرزمین جرحا بودهاند که جای آن را در جنوب خلیج پارس میانگارند. سپستر دولت حیره را داریم که در روزگار ساسانیان در نزدیکی کشور کوچک کویت کنونی برپابوده و خود خراجگذار ایرانیان بودهاند. تا میرسیم به دورهٔ سیاه تازش بزرگ عرب؛ خوب بیایید بیانگاریم که عربها دسته دسته آمدند و به ناگاه در خوزستان و عراق کنونی جاگیرشدند! گیریم چنین باشد، پیش از آن آیا این رود نامی نداشتهاست؟ ایرانیانیانی که در دو سوی این رود نشستهبودند بدین رود چه میگفتند؟ آیا باید سادهاندیشانه باور کنیم که این رود نامی نداشته و به ناگاه در هزار و اندی سال پیش گروهی عرب از بیابان آمده و نام خود را بر این رود نهادهاند؟ وانگهی کوچ عربها به سرزمینهای ایرانی میانرودان و بخشهای کوچکی از خوزستان با گذر زمان و اندک اندک انجامشدهاست. شهر بصره که در خاک عراق در نزدیکی اروند ساختهشده در روزگار تازش مسلمانان یک پایگاهبودهاست و پس از پیشروی عربها در ژرفای ایران کاربرد پایگاهی خود را رفتهرفته از دست داد. ولی کوچ تازیان بدین سرزمین اندک اندک گسترش یافت و شمار ایرانیان آن اندکگشت. ولی در خوزستان و این سوی اروند کوچ عربها چیز به نسبت تازهای است و برمیگردد به برآمدن دولت شیعه در ایران و نیاز به افزایش شمار شیعیان به ناشیعیان در ایران و کوچاندن طایفههای عرب در روزگار صفوی و قاجار و نیز پناه آوردن عربهای عراقی در پی رویدادهای تازش وهابیان بدان سرزمین و درگیریهای پیوسته در میانرودان باز میگردد. آنکه جاگیرشدن عربها در این سوی اروند پیشینهٔ دیرپایی ندارد. شوربختانه در میانه و پایان روزگار قاجار و بیگانگی این دودمان با ایرانیگرایی و نبود حس میهنی بسنده در میان ایرانیان این رود را به نادرست و به نابهجا شطالعرب خواندهاند. با برآمدن پهلویها و بیداری بیشتر حس ملیگرایی و بازگشت به خود ایرانیان نام این رود به نام کهنش اروندرود بازگشت. اگرچه گروهی این دورهٔ گمراهی را سندی برای درست دانستن نام شطالعرب میدانند، اینان فراموش میکنند که نامیدن یک رود ارزشمند ایران به نام کسانی که خون نیاکان ما را در شیشهکردهاند به چه میماند! آیا سزاوار است که برای نمونه رود ارس را رود روسها یا رود اترک را رود مغولها و دریای پارس را دریای انگلیسیها بخوانیم؟ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 7 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۸۹ من باشم همون ارنگ میزارم... همون اولشو خوندی؟؟؟؟؟ بقیشم بخون!!!!اسمای خوشگلی براش گذاشتن!!!!:icon_pf (34): 2 لینک به دیدگاه
baybak 4434 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۸۹ همون اولشو خوندی؟؟؟؟؟ بقیشم بخون!!!!اسمای خوشگلی براش گذاشتن!!!!:icon_pf (34): من امروز کتاب کریستین رو خوندم نوشته در زمانه اشکانیان اون رود اسمش دجله بود .. 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ من امروز کتاب کریستین رو خوندم نوشته در زمانه اشکانیان اون رود اسمش دجله بود .. فردوسی بزرگ چنین آوردهاست: اگر پهلواني نداني زبان بتازي تو اروند را دجله خوان کریستین معتبرتره یا فردوسی حکیم!!!!؟؟؟ 4 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ بچه که بودم تو کتاب ابتدایی نوشته بود شط العرب تو خونه که تکرار کردم بابام آنچنان محکم برگشت گفت اروند رود... که همیشه صداش تو گوشم موند 2 لینک به دیدگاه
Babak.PHP 565 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ فردوسی بزرگ چنین آوردهاست:اگر پهلواني نداني زبان بتازي تو اروند را دجله خوان کریستین معتبرتره یا فردوسی حکیم!!!!؟؟؟ یادمه خودتون یه بار گفتین شاهنامه یه کتاب حماسیه نه تاریخی 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ بچه که بودم تو کتاب ابتدایی نوشته بود شط العربتو خونه که تکرار کردم بابام آنچنان محکم برگشت گفت اروند رود... که همیشه صداش تو گوشم موند درود بر پدر وطن پرست شما!!!!!! البته کارشونم خطرناک بوده ها!!!!:icon_pf (34): لینک به دیدگاه
masoume 5751 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ یادمه خودتون یه بار گفتین شاهنامه یه کتاب حماسیه نه تاریخی شاهنامه کتابی حماسی در مورد تاریخ ایرانه . 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ یادمه خودتون یه بار گفتین شاهنامه یه کتاب حماسیه نه تاریخی بله ....اما شاهنامه یک کتاب تاریخی و حماسیه...تاریخیش مربوط به بخش ساسانی و اشکانیه و حماسیش مربوط به پیشدادی و کیانی....اسطوره و حماسه هاشم بی ربط به تاریخ ایران نیست...اما تاریخدانا و باستانشناسا رابط ه دقیقی بینش پیدا نکرده اند...تو زمان بعد از حمله اعراب که ملت تاریخ نمیخوندن...شاهنامه تونست روح وطن پرستی رو زنده کنه..البته میگم تاریخیه قسمت اسطوره و حماسه اش.... کتاب سرزمین جاوید ذبیح الله منصوری خیلی جالب بود....پژوهشای باستان شناسای غربی در مورد ایران بود که مثلا میگفت کیخسرو پسر سیاووش همان کوروشه یا خیلی موارد دیگه..اما به علل آگاهی نداشتن دقیق یا اینکه فردوسی نخواسته اونجوری بیان کنه به صورت اسطوره گفته... امیدوارم اگه دوست عزیزی اطلاع داره مارو هم آگاه کنه... البته بحث این تاپیک فردوسی بزرگوار نیست...بلکه اعراب سودجو و خواب بودن مسولان ماست که معلوم نیست دارن چیکار میکنن!!! 3 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ به لینک زیر مراجعه کنید برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
baybak 4434 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ ستاره خاااانوم و آقا رضا ببخشین یعنی با حساب حرفای شما فردوسی یه مورخ و تاریخ نویس بود؟شاید خیلی مسائل رو از روی اجبار نوشته؟ از کجا معلوم؟ 2 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ ستاره خاااانوم و آقا رضا ببخشین یعنی با حساب حرفای شما فردوسی یه مورخ و تاریخ نویس بود؟شاید خیلی مسائل رو از روی اجبار نوشته؟ از کجا معلوم؟ درود من به جای دوستان پاسخ می گویم امیدوارم حمل بر بی ادبی نباشد شاهنامه یک کتاب حماسی است و ارزش اصلی آن بر حفظ زبان پارسی در مقابل زبان عربی است در وهله ی بعد ارزش آن در حفظ آیین ها و فرهنگ ایرانی(دوست خوبم متوجه باشید که می گویم ایران و نه الزاما پارس زمین) از دستخوش فراموشی هاست و در وهلهی سوم ارزش تاریخی دارد اما این مهم ها چگونه در یک کتاب می گنجد؟ شاهنامه دارای دو بخش اصلی است: -بخش اسطوره ای -بخش تاریخی در بخش اسطوره ای ما با نام ها و توصیفاتی رو به رو هستیم که ارزش تاریخی ندارد (حداقل در بازه ای که ما در بارهی آن اطلاعات دقیق داریم) اما در همین بخش مرام ها و آیین های ایرانی به خوبی مطرح می شود به عنوان مثال اعتقاد ایرانیان به حفظ ارزش بزرگتری و کوچکتری آیین مهمان نوازی آیین های نوروزی و مهرگان و ... در این بخش می بینیم که فردی چون ضحاک هزار سال حکومت می کند .این هزار سال الزاما عددی تاریخی نیست و قطعا اغراق به کار رفته جنبه ی تمثیلی دارد اما در بخش دوم کتاب که بخش تاریخی آن است و شامل بیان تاریخ در دوره ی ساسانیان است در این بخش نام ها و تاریخ ها دقیق می شود اعداد جنبه ی علمی پیدا می کند و توصیفات با دستاورد های باستان شناسی تطابق دارد اما ارزش هنری و حماسی در این بخش ضعیف می شود زیرا دیگر دست سراینده در انتخاب واژگان و صحنه آرایی ها باز نیست و بری خواننده ی آشنا به ادبیات این اختلاف محسوس است و در هر دو بخش با گزیتش واژگان پارسی در مقابل واژگان تازی که رو به گسترش بود سعی بر حفظ این واژگان رو به فراموشی کرد اما چه نیازی بود تا بخش تاریخی از پس بخش حماسی آورده شود؟ در دوره ی مورد بحث بیشتر دانش مردمان نسبت به تاریخ گذشتگان دانش شفاهی بوده و از طرفی گذشت سده ها نقش سلسله هایی پیش از ساسانسان را در ذهن مردم کمرنگ نموده بود لذا فردوسی با ذکر مقدماتی و صحنه سازی هایی برای ایرانیان که به وجود آورنده ی احساس غرور و خود باوری بود ذهن خواننده را برای بیان حقایق تاریخی آماده می سازد و در پس این داستان ها به بیان تاریخ نه چندان دور این قوم می پردازد و یادآور می شود که نه در دوره ی حماسی که در دوره ی پیش از یورش نیز ما از نظر اجتماعی و فرهنگی در چه سطحی بوده ایم و اکنون در چه سطحی در واقع به نوعی به ایرانیان یادآوری می کند که ما از عرش به خاک افتاده ایم امروزه سعی بسیاری را شاهد هستیم تا فردوسی را شیعه معرفی کنند و او را مسلمانی دو آتشه بنامند اما دنبال کردن سیر تفکری فردوسی ما را به این جا می رساند که او یک مسلمان نما بیش نبوده و از تازی و فرهنگ تازی و دین تازی بیزاری می جسته و عامل پسرفت و عقماند ایرانیان را هجوم تازی می داند 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ درودمن به جای دوستان پاسخ می گویم امیدوارم حمل بر بی ادبی نباشد شاهنامه یک کتاب حماسی است و ارزش اصلی آن بر حفظ زبان پارسی در مقابل زبان عربی است در وهله ی بعد ارزش آن در حفظ آیین ها و فرهنگ ایرانی(دوست خوبم متوجه باشید که می گویم ایران و نه الزاما پارس زمین) از دستخوش فراموشی هاست و در وهلهی سوم ارزش تاریخی دارد اما این مهم ها چگونه در یک کتاب می گنجد؟ شاهنامه دارای دو بخش اصلی است: -بخش اسطوره ای -بخش تاریخی در بخش اسطوره ای ما با نام ها و توصیفاتی رو به رو هستیم که ارزش تاریخی ندارد (حداقل در بازه ای که ما در بارهی آن اطلاعات دقیق داریم) اما در همین بخش مرام ها و آیین های ایرانی به خوبی مطرح می شود به عنوان مثال اعتقاد ایرانیان به حفظ ارزش بزرگتری و کوچکتری آیین مهمان نوازی آیین های نوروزی و مهرگان و ... در این بخش می بینیم که فردی چون ضحاک هزار سال حکومت می کند .این هزار سال الزاما عددی تاریخی نیست و قطعا اغراق به کار رفته جنبه ی تمثیلی دارد اما در بخش دوم کتاب که بخش تاریخی آن است و شامل بیان تاریخ در دوره ی ساسانیان است در این بخش نام ها و تاریخ ها دقیق می شود اعداد جنبه ی علمی پیدا می کند و توصیفات با دستاورد های باستان شناسی تطابق دارد اما ارزش هنری و حماسی در این بخش ضعیف می شود زیرا دیگر دست سراینده در انتخاب واژگان و صحنه آرایی ها باز نیست و بری خواننده ی آشنا به ادبیات این اختلاف محسوس است و در هر دو بخش با گزیتش واژگان پارسی در مقابل واژگان تازی که رو به گسترش بود سعی بر حفظ این واژگان رو به فراموشی کرد اما چه نیازی بود تا بخش تاریخی از پس بخش حماسی آورده شود؟ در دوره ی مورد بحث بیشتر دانش مردمان نسبت به تاریخ گذشتگان دانش شفاهی بوده و از طرفی گذشت سده ها نقش سلسله هایی پیش از ساسانسان را در ذهن مردم کمرنگ نموده بود لذا فردوسی با ذکر مقدماتی و صحنه سازی هایی برای ایرانیان که به وجود آورنده ی احساس غرور و خود باوری بود ذهن خواننده را برای بیان حقایق تاریخی آماده می سازد و در پس این داستان ها به بیان تاریخ نه چندان دور این قوم می پردازد و یادآور می شود که نه در دوره ی حماسی که در دوره ی پیش از یورش نیز ما از نظر اجتماعی و فرهنگی در چه سطحی بوده ایم و اکنون در چه سطحی در واقع به نوعی به ایرانیان یادآوری می کند که ما از عرش به خاک افتاده ایم امروزه سعی بسیاری را شاهد هستیم تا فردوسی را شیعه معرفی کنند و او را مسلمانی دو آتشه بنامند اما دنبال کردن سیر تفکری فردوسی ما را به این جا می رساند که او یک مسلمان نما بیش نبوده و از تازی و فرهنگ تازی و دین تازی بیزاری می جسته و عامل پسرفت و عقماند ایرانیان را هجوم تازی می داند 1 لینک به دیدگاه
baybak 4434 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ والله من الان دو سه تا کتاب رو ردیف کردم دارم می خونم یه حرفایی نوشته که دروره باستان رو کمی خشن به تصویر کشیده و همه پادشاهها رو یه جور کشور گشا مثل چنگیز مغول تصور کرده.. نمی دونم باید کتابها رو تموم کنم بعد نظر کلی مو بگم... 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ والله من الان دو سه تا کتاب رو ردیف کردم دارم می خونم یه حرفایی نوشته که دروره باستان رو کمی خشن به تصویر کشیده و همه پادشاهها رو یه جور کشور گشا مثل چنگیز مغول تصور کرده..نمی دونم باید کتابها رو تموم کنم بعد نظر کلی مو بگم... از همون کتابا که گفتین؟؟؟؟؟ میشه پیش بینی کرد.... 1 لینک به دیدگاه
baybak 4434 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ از همون کتابا که گفتین؟؟؟؟؟میشه پیش بینی کرد.... کتاب کریستین بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ کتاب کریستین بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منم گفتم همون کتابا!!!!! کریستین رو هم نخونده ام خودم.... لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده