pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ صبر كن الان مياد بهت ميگه:w589: خوب بیاد....................... :167: 1 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ خوب بیاد....................... :167: اگه بياد يعني چي كار ميكنه:JC_thinking: 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ اگه بياد يعني چي كار ميكنه:JC_thinking: احتمال داره تو رو به خاطر دخالت در امر مدیران اخراج کنه.......... به من هم جایزه بده دلیلش هم همین طوری 1 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ احتمال داره تو رو به خاطر دخالت در امر مدیران اخراج کنه.......... به من هم جایزه بده دلیلش هم همین طوری نخيييييييييييير اگه بياد اول تورو ميبره دكتربه منم ميگه به مديريتت ادامه بده هركيم راه نده اينجا:girl_yes2: 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ اینم قصه ظهر سجاد تا این رو بخونه یادش میره چی به چی بوده یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی ۱ میلیون دلار افتتاح کرد . سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند . و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود ، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت . قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد . پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد . مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند . تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید راستی این پول زیاد داستانش چیست آیا به تازگی به شما ارث رسیده است . زن در پاسخ گفت خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام . پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید ! مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد ۲۰ هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا ساعت ۱۰ صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است . مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت ۱۰ صبح برنامه ای برایش نگذارد . روز بعد درست سر ساعت ۱۰ صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت . پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به در آورد . مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد . وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد . مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد . پیرزن پاسخ داد من با این مرد سر ۱۰۰ هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون کند!! __________________ 4 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ خييييييييييييراگه بياد اول تورو ميبره دكتربه منم ميگه به مديريتت ادامه بده هركيم راه نده اينجا:girl_yes2: خوب به مدیریتت ادامه بده کی جلوت رو گرفته حالا مدیر جان برو یه 10 تا 15 نفر رو جمع کن بیار اسپم................. اگر میتونی می خوای من سر 30 ثانیه 10 اتوبوس ادم بریزم اینجا................. 1 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ خوب به مدیریتت ادامه بده کی جلوت رو گرفته حالا مدیر جان برو یه 10 تا 15 نفر رو جمع کن بیار اسپم................. اگر میتونی می خوای من سر 30 ثانیه 10 اتوبوس ادم بریزم اینجا................. من مدير اينجام ميگم اسپم ممنوع:167: 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ من مدير اينجام ميگم اسپم ممنوع:167: من هم کاربر فوق ویژه اینجام میگم هر جا برم باید پشت سرم هم اسپم بیاد............... اسپم تو خون منه 2 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ من هم کاربر فوق ویژه اینجام میگم هر جا برم باید پشت سرم هم اسپم بیاد............... اسپم تو خون منه مدير كه بالاتره حالا كه اصرار ميكني باشه چه كنم براي بقا بايد راضي نگهدارم اعضارو.... 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۸۹ عجب؟ :banel_smiley_52: وای صاحبش اومد من نبودم دستم بود تقصیر استینم بود 2 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۸۹ ای ول به تو مدیر مردمی عجب؟ :banel_smiley_52: وای صاحبش اومدمن نبودم دستم بود تقصیر استینم بود داره تشکر میکنه که امار تاپیکش رفته بالا:girl_yes2: 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده