رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

به نام خداوند قلم و نوشته ها

پروردگار کلام و اصوات

انکه نانوشته ها را بخواند و ناگفته ها را بازگوید

رب وجود و حضور و خضوع

خدای هفت اسمان

خدای زمین و زمان

خالق زیباییهای جهان

..................

اغاز میکنم این دفتر عشق را با یاد او

که دارم امید جود او

خدایی که همه خواندش مهربان

خدای شادی نورو ذوق بی انتها

به نام پروردگاری که از رگ گردن به ما نزدیکترست:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

دلم گرفته از نگاه شکاک مردم

از تنگی اتاق سرد وتاریکم

از دوراهی جادی بی انتها

از قفس پرندی بی صوت وصدا

هی

بی خیال این شعرم کمی سرو یخ زدست انگار:ws44:

لینک به دیدگاه

برایت ارزوداشتم درختی از محبت را

نگاهی پرسخاوت را

صدایی پرصلابت را

نگاهت به سان ابی دریا

کلامت به سان چشمه ی دلها

باتوام باتو

ای قافیه ی بی انتهای شعر شب من

با توام ای خورشید فروزان دل من

با تو ای شعله ی اتش عشق

باتو ای

هزار راه نرفته

باتو ای نور دوعینم

سبز ترین ارزوی بیشه

باران لطف اسمان

کرمت

مهرت

نگاهت

امیدت

بی انتها

گوشه چشمی به ما نظ کن

من که مست می عشقم

من که گدای گوشه نشین خیابانم

من میشکنم در برابر گردباد مصائب

اغوش مهرت را خریدام دوستانه

بیا لحظه ای با دل من باش

دلربایی کن عزیز خوش فکر تنها

دلم پر بود نقشی بر دفترم زد

به رنگ غم کمی نزدیکترم کرد

نباید خورد این غمهای بی خود

دلم تنگ است ولی

کمی ارام تر میگریم

صبح نزدیک است ای دوست

مرا تا ان روز خوب شیرین تحمل کن:ws3:

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...

گلها را می بویم بوی تو میدهند

اسمان را میبینم رنگ تو گرفته

زمین سایه سار تو را میخواهد

زمان به دنبال تو میدود

عظمت جهان متعلق به نگاه توست

با من بمان ای شکوه بر بادرفته

دستانم را بگیر ای شعر ارامش

با من بخوان ای نغمه ی زندگی

تور ا به اندازی فاصله ها دوست میدارم.

لینک به دیدگاه
  • 4 ماه بعد...

باران عشق ولطف ببار

 

بر ویرانه های کلبه ی محزون عشق

باران

ای باران حب و وفا ببار

بر دل سنگهای کوه

ببار و موج براار از دل دریاهای تشنه

باران نور و ایینه

ببار

کویر در انتظارت ترک خورده

ماهی ها در مرداب ها به گل نشستند

قایقها دل به اب نمی بندند

ای قطرات شفابخش

ای ایمان دلهای مرده

بر دامان مردمان سرزمین فانوسهای خاموش ببار

انجا که شمها قصه ی سوز وگداز پروانه را نمی گویند

در مکانی که زمان ایستاده

نگاهها خاموش است

دلها پژمرده است

قابها خالیست

آه ، ای پژواک آرمان رادمردان

ای موسیقی چکاوکان گلو بسته

کجایی

صدای رود به دریا نمیرسد

باران گونه های نمناک

سالهاست دگر لاله ها خون نمی دهند

قلبم در انتظار امدنت شکسته

دوستت دارم بارن

دوستت دارم

ببار و ریشه ها را از دل خاک برون آر

ارزوی قاصدک را یاری کن

ببار ای همه سبزی

ای همه پاکی

ای سرود طبیعت

ببار و زمین را جانی دوباره ده

 

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

سیلااااااااام

امروز برای اولین بار تو عمرم متوجه شدم چقدر تو این دنیا من تنهام

یعنی همه ی ما تنهاییم تنها تر از اون چیز ی که حتی بتونیم فکرش رو بکنیم

باید متشکر باشم از دوستان واشنایانی که در سخت ترین لحظات زندگیم تنهام گذاشتن و من و به راحتی کنار گذاشتن چون به من یاد دادن که چه طور استقلالم رو بدست بیارم و به کسی وابسته نباشم

واقعا متشکرم

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

تقدیمی خوش فکر بمناسبت نوروز 1391....................:icon_gol:

 

 

باز برای شنیدن بوی تو چشمانم را میبندم

باز ساعتها دقایق را در انتظار ثانیه ها جستجو میکنم

باز آسمان را با تمام وسعتش نفس میکشم

باز واژه واژه کلام را نثارت میکنم

باز دشت را مامن قدمهای سبزت مینمایم

بازچهری گلگون تو را بوسه باران میکنم

باز نگاه پر مهرت را قاب میکنم

باز غنچه ها را عاشق شهدت میکنم

باز چهان را بر گرد تو میگردانم

باز شکوفه را مجذوب روشناییت میکنم

باز مرگ زمستان را تسلیم زندگی تو میکنم

 

 

باز طلوعی تازه را با تو اغار میکنم

باز با تو

با تو

بهار را در اغوش میکشم:ws3:

......................

لینک به دیدگاه
  • 4 ماه بعد...

با تو

 

باورم هست

باورت هست

که جایی در شکاف میان فاصله ها

وجودی از جنس باران

روحی به لطافت محبت مادری

امیدی شبیه باور ریشه به خاک

عشقی به سان جذر و مد دریا و ماه

نفس می کشد

و ما را در قاب نگاه دوستی نقش می کند

و این آرزوی همیشگی ستاره برای زمین است

آشتی دوباری نرگس و یاس

 

ترنمی است لحظه ی دیدارمان

اشک ها فرصت سخن گفتن نمی دهند

شایدم ، شایدم زبانم از حضور کلمات خالی ست

فرصتی اگر باشد با پروانه ها در میان خواهم گذاشت

راز عشق کاکتوس های بیابان را

که به استوار به انتظار باران تلف می شوند

داستان ماهی رودخانه ای که غرق دریا می شود

حکایت شیدایی ساحل و شن به دریا

 

حال این لحظه ، ساده و بی ریا

قاصدکی را با تنها رویای کودکانه ام فوت می کنم

که پیغام دوست داشتنم را

از عمق کوهها و دشتها

به دستان ابرها برساند

 

من اینجا هستم

جایی میان علف های خیس

جایی میان شبدرها

جایی بین مرز هستی و نیستی

به انتظار گرمی دست تو به سحر می اندیشم

که چقدر زمان خواهد برد

تا باز بدوییم در حیاط زندگی

تا باز با هم تنفس کنیم در هوای عشق

تا باز دوباره شب را به رنگ صبح کنیم

 

عزیزم

با تو حال همه ی ما خوب است:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 10 ماه بعد...

خیلی اوقات فکر میکنم دنیایی که توش هستیم خواب مشوش یه موجود که ما همه تو خواب اون داریم نفس میکشیم و راه میریم مطمئن نیتسم این خواب یه رویای شیرینه یا یه کابوس ترسناک و سرد ولی در عین این که جذابه خیلی احمقانست

 

من دارم سعی میکنم این و از صمیم قلبم میگم دارم تمام تلاشم و میکنم که مردم و دوست داشته باشم سعی میکنم درکشون کنم سعی می کنم کاری کنم برای این که هممون رشد کنیم ولی نمیدونم چرا جز یاس چیزی نصیبم نمیشه

 

نمی دونم چرا نمی تونم اون عشقی که پس پرده ی نگاهم هست رو برای بقیه باور پذیر کنم

 

نمی دونم چرا وقتی با مشتری تو مغازه برای منفعت اون و خودم کاری انجام میدم متهم به کم کاری و گرون فروشی میشم

 

نمی دونم چرا وقتی میخوام تو مترو یا بی ارتی بقیه رو هول ندم بهم توهین میشه

 

نمی دونم چرا وقتی تواضع بخرج میدم طرف مقابل احساس قدرت میکنه

 

نمی دونم چرا زمانی که راستش و میگم تنها میمونم

 

نمی دونم برای چی دارم تو جایی زندگی میکنم که زندگی کردن یه اجبار نه یه حق

 

نمی دونم به چه علتی رفتم دانشگاه وقتی می دونستم به دردم نمیخوره

 

خیلی سوال دارم از خودم ولی جوابی براشون پیدا نمیکنم

واقعا زندگی کردن بدون داشتن هدف زندگی کردن بدون این که لذت ببری زندگی کردن با یه ذهن بسته و پر از ادا و اطوار زندگی کردن بدون این که دوست داشته باشی یا دوس داشته بشی چه فایدای داره

 

این مسیر مشمئز کنندای که دنیای ما داره توش حرکت میکنه چیه که دو دستی بهش چسبیدیم

 

خیلی راحت دل همیدگر و می رنجونیم بخاطر خودخواهی خودمون بخاطر این که یه ریال بیشتر داشته باشیم یا جایگاه بالاتری از رفیقمون داشته باشیم

 

واقعا متاسفم وقتی نگاه میکنم می بینم همه دنیا مسخرست و واقعا ارزشش رو نداره

 

واسه خودم متاسفم که خیلی راحت تسلیم شرایط شدم و خودم و زندانی چیز هایی کردم که می دونم اشتباهه

دنیایی که ساختیم داره مارو نابود میکنه تا دنیای جدید برپا کنه چون تو این دنیا عشق رفاقت شهامت و خیلی چیزها دیگه معنی خودش رو نداره

 

این روزا فکر کردن به یه چیز تنها یه چیز حالم و خوب میکرد اون یه چیزم الان به نظرم بی معنی میاد خیلی بده حالم

 

بیخیال...... فعلاایام حماسست و فرصتی برا رقابت سر دنیایی که پر از تناقض و دروغ و فساد شده گوشی برا شنیدن حرف و حدیث های تلخ من وجود نداره:icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...