رفتن به مطلب

همسایه ام از گرسنگی مرد ، اقوامش در عزایش گوسفندها سر بریدند


هوتن

ارسال های توصیه شده

روز اول که بابا مُرد قیامت شد توی خونه…! مادر خودش رو میزد و ابجیا گیس خودشون رو میکندن و ما برادرا هم با دیدن اونا گریه هامون شدیدتر میشد…! روز دوم که شد چشما همه باد کرده بود و سرا درد میکرد و توی غسالخونه که رفتیم باز دوباره محشر کُبرا شد…! یکی از دامادها که از اول چشمش فقط دنبال مال و مِنال بابا بود و چون بابا نَم پس نمیداد دل خوشی از بابا نداشت سرش رو گذاشته بود روی لبه تابوت و چنون های های گریه میکرد که همه فکر میکردن یکی از پسرای مرحومه….. اقا دلم میخواست همونجا چنون با لگد بزنم تو سرش تا یادش بیاد پشت سر بابا چه فحشایی داده بود …!

جنازه رو که خاک کردن همه رفتن تو حسینیه چلو مرغ خوردن با نوشابه و دوتا اروغ مَشتی زدن…! سوم که شد قاری توی مسجد چنون از بابای ما تعریف میکرد انگار از بچگی با هم بزرگ شدن….توی حرفاش هم هی دستمال کشی اقازاده های مرحوم رو میکرد که بنده هم جزوشون بودم…! ( این دستمال کشی ها 650000هزار تومن خرج برداشت برامون…! ) هی مردم میومدن فاتحه میخوندن بلند میشدن میگفتن خدا رحمت کنه و ما هم هی خم میشدیم میگفتیم خوش امَدِن…خوش امَدِن…! ظهر که شد همه رفتن رستوران جوجه کباب زدن تو رَگ و خیلی ها هم سر میز کِرکِر و هِرهِرمیخندیدن و کُ…شعر میگفتن…! بعد از صرف غذا هم حرف از تُردی جوجه کباب بود و قد کشیدن برنج وشرط بندی بر سر اینکه برنجش رَحمت غلامیه یا فلاح و بحث بر سر اینکه جوجه کباب اینجا بهتره یا جوجه کباب رستوران رضایی…!!

هفتم که شد توی یه مسجد خیلی بزرگ مراسم برقرار شد و دیگه کسی گریه نمیکرد…یه لوستر بزرگ وسط مسجد بود که هرچه خواستم قیمتش رو تخمین بزنم نتونستم اخر سر هم طاقت نیاوردم از دایی جان که جزو هییت اُمَنای اونجا بود پرسیدم : دایی جان او لوستر وسطیه چند فی مُخُوره…؟ دایی جان گفت 25 میلیون تومن دایی و من کَف کردم…..! ظهر که شد کُرور کُرور ادم هی میامدن تو مسجد مینشَستَن شُله با قیمه میخوردن و موقع رفتن میگفتن خدا رحمتش کنه …ما برادرا هم عین جوجه کلاغایی که چینگشون رو باز میکنن برای غذا و با هم قار قار میکنن دستمون رو میذاشتیم روی سینَمون و با چهره ای مَحزون میگفتیم خوش امَدِن…..خوش امََدِن…!

هفتم که تموم شد همه رفتن …. یه سری رفتم خونه بابا و تا در رو باز کردم دیدم همه دور هم جمعن و دارن هِرهِر و کِرکِر و خنده و شوخی میکنن…اومدم بیرون نشستم روی تخت و بغضم ترکید بَدجور….مادر اومد نشست پهلوم و اونم گریه کرد…بلند شدم رفتم توی میدون روی نیمکت نشستم یه ساعت به فواره های اب نگاه کردم وبه این فکر کردم که زندگی چقدر بی ارزشه …فردای روز هفتم همه چی تموم شد دیگه …حالا هر کس حساب کتاب میکرد که باغ بالا چند می ارزه اسیاب پایین چند…؟ مَظنِه زمین چنده و مغازه تجاری چند فی میخوره… همه زرنگ شده بودن حتی مادر…و البت خودَم…! حسن اقا حسن اقا دیگه تموم شد…. باباجان باباجانَم تموم شد….! بابایی حسن بابایی حسنَم همینطور…!

اقا این پست به منزله وصیت شرعی و عرفی و قانونی منه…من که مردم اگه چیز دندون گیری داشتم عین قلب و کلیه و ریه و الخ بکنین بدین به یه بنده خدایی که لازم داره….باقیمونده نعشم رو هم همونجا چال کنین که بابام رو خاک کردین…! مسجد و مراسم و قران خوندن و مفت خوری و مرده خوری و خرما و حلوا عمرا راضی نیستم…! دامادای اینده ام اگه بخوان بیان کولی بازی رابندازن و گریه کنن خشتکشون رو پرچم میکنم…اینقده میذارم براشون که نگن ای به قبرش ریدَم…! سوم و هفتم و چهاردهم و عید اول و چهلم و سال هر کس بگیره مَدیونه…! هزینه همه اینا باشه برای جهاز دخترای دم بخت کسایی عین بوروس علی…یا بچه یتیمایی که در حسرت خوردن یه پرس چلوکباب هستن…یا زن بیوه هایی که برای امرار معاش بالاجبار صیغه این و اون میشن…! یا تن فروش هایی که تنشون رو برای نون شب میفروشن نه برای لذت همبستری….! هیچکدوم از اینا هم نمیخواد بگن فلانی رو خدابیامرزه…اصن نمیخوام خدا من رو بیامرزه …حرف دارم باهاش…خیلی …البته اگه خدا گوشی داشته باشه برای شنیدن….و دلی داشته باشه برای لرزیدن…

  • Like 20
لینک به دیدگاه

a0426210.jpg?w=298&h=320

سر قبرستونا که رسیدیم دیدم قبرای سیمانی پشت سر هم ردیف شده و و هر کدومشم دومترو نیم گود…! گفتم چرا این قبرا اینقده گوده…؟ گفتن دوطبقه اس …! گفتم یعنی بابای مارو که گذاشتن اون ته بعد روش بلوکه سیمانی میذارن و مرده بعدی رو که بیارن روی اون دفن میکنن…؟ روی بابای ما….؟ گفتن بعله…! دلم گرفت…! خودم رو جای بابای خدابیامرزم فرض کردم که گذاشتنم اون ته و قراره یکی دیگه رو وقتی که مُرد بیارن بذارن روم و من برای همجواری خودم توی قبر هم حق هیچ انتخابی ندارم….! کی میدونه …؟ شاید یه پیرزن مفلوک یا یه ح

اجی بازاری چُس خور یا یه شیخ ک…ن ناشور نفر بعدی باشه…! شانس که نداریم یه ادم فرهنگی یا یه شاعر یا یه لوطی عرق خور …! یا فوقش یه دختر خونه بمیره بیاد بشه همسایه بالایی ما …!

تازه بابای خدابیامرزم طرفدار سرسخت موسوی بود و چشم دیدن احمدی نژاد رو نداشت….! حالا اگه ایشالله یه احمدی نژادی بمیره و بیارن بذارن بالای بابای ما من چه خاکی تو سرم بکنم اونوخ … ؟ تن بابامون تو گور میلرزه….! جواب بابامو چی بدم تو اون دنیا…؟ ( حالا حتما میگین دیوانه جان بابات مرده و فرقی نمیکنه که قبرش دوطبقه باشه یا سه طبقه…! خودش رو باشه یا زیر…! اما برا من فرق میکنه…! خدا وکیلی وقتی مردین دوست دارین توی قبر زیری باشین و یه ادمی که نمیشناسین کی هست روی شما باشه…! مثلا یکی ازین حاج خانومای چاق پاکوتاه …ترجیح نمیدین مثلا ملکه زیبایی ایتالیا یا جنیفر لوپز زیر شما یا بالای شما باشه..؟)

خلاصه رفتم گفتم من راضی نیستم بابام زیر باشه…! گفتن قبر رو نداریم…! گفتم حال یه نیم ساعت وایسین الان مُرده میارن بذارین زیر تا بابای ما رو باشه … هرچی نشستیم مرده نیاوردن….! میدونستم هم بابای ما دفن بشه صد تا تابوت راهی قبرستون میشه زرتی یکی رو میذارن رو بابامون…! بزرگترا گفتن دفن کنیم…گفتم راضی نیستم…! داداشا گفتن ما هم راضی نیستیم…! گفتن پس قبر بالایی رو بخرین واسه حاج خانوم بعد از 120 سال… گل از گلمون شکفت…گفتیم میخریم…! یه عمر بابای ما بالا بود حاج خانوم زیر حالا حاج اقا زیر باشه حاج خانوم رو…! خلاصه قبر بالایی رو خریدیم و درش رو بستیم …فاتحه… ! دیشب خواب دیدم بابام هراسون اومده میگه اخه این گه خوری ها چی بود که کردی…؟ در قبر رو که بستین مرده بعدی رو اوردن یه دختر هجده ساله بود …شماها غلط زیادی کردین اون قبر رو خریدین برای مادرتون…گه خوردین…! تو قبرم نباید اسایش داشته باشم…! از خواب پریدم دیدم عرق سردی نشسته به جونم…! یحتمل این خواب اشفته اثرات سه بشقاب شله و قیمه های پر چربی بوده که سر شب خورده بودم…!

  • Like 18
لینک به دیدگاه

درعجبم از مـــرام این مردم پست .. . . . .. . . ایــن طــایفه زنــده کش مــرده پرست

 

تا هست به ذلت بکشندش به جفا .. . . .. . . . . چون مرد به عزت ببرندش سر دست

  • Like 8
لینک به دیدگاه

جدیدا تاپیک ای غصه دار زیاد شده...

آخه آزار دارین مگه؟:w00:

 

 

اگه قرار بود وجدان کسی بیدار شه تاحالا شده بود......

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من نمی دونم این چه جور وصیتی بعضیا می کنن؟

اعصاب آدم خرد می کنن.:4chsmu1:

من که با یه جاهاییش مخالفم.

گوشم نمی کنم. می خواد راضی باشه می خواد نباشه.

بعد 120 سال

  • Like 2
لینک به دیدگاه
روز اول که بابا مُرد قیامت شد توی خونه…! مادر خودش رو میزد و ابجیا گیس خودشون رو میکندن و ما برادرا هم با دیدن اونا گریه هامون شدیدتر میشد…! روز دوم که شد چشما همه باد کرده بود و سرا درد میکرد و توی غسالخونه که رفتیم باز دوباره محشر کُبرا شد…! یکی از دامادها که از اول چشمش فقط دنبال مال و مِنال بابا بود و چون بابا نَم پس نمیداد دل خوشی از بابا نداشت سرش رو گذاشته بود روی لبه تابوت و چنون های های گریه میکرد که همه فکر میکردن یکی از پسرای مرحومه….. اقا دلم میخواست همونجا چنون با لگد بزنم تو سرش تا یادش بیاد پشت سر بابا چه فحشایی داده بود …!

جنازه رو که خاک کردن همه رفتن تو حسینیه چلو مرغ خوردن با نوشابه و دوتا اروغ مَشتی زدن…! سوم که شد قاری توی مسجد چنون از بابای ما تعریف میکرد انگار از بچگی با هم بزرگ شدن….توی حرفاش هم هی دستمال کشی اقازاده های مرحوم رو میکرد که بنده هم جزوشون بودم…! ( این دستمال کشی ها 650000هزار تومن خرج برداشت برامون…! ) هی مردم میومدن فاتحه میخوندن بلند میشدن میگفتن خدا رحمت کنه و ما هم هی خم میشدیم میگفتیم خوش امَدِن…خوش امَدِن…! ظهر که شد همه رفتن رستوران جوجه کباب زدن تو رَگ و خیلی ها هم سر میز کِرکِر و هِرهِرمیخندیدن و کُ…شعر میگفتن…! بعد از صرف غذا هم حرف از تُردی جوجه کباب بود و قد کشیدن برنج وشرط بندی بر سر اینکه برنجش رَحمت غلامیه یا فلاح و بحث بر سر اینکه جوجه کباب اینجا بهتره یا جوجه کباب رستوران رضایی…!!

هفتم که شد توی یه مسجد خیلی بزرگ مراسم برقرار شد و دیگه کسی گریه نمیکرد…یه لوستر بزرگ وسط مسجد بود که هرچه خواستم قیمتش رو تخمین بزنم نتونستم اخر سر هم طاقت نیاوردم از دایی جان که جزو هییت اُمَنای اونجا بود پرسیدم : دایی جان او لوستر وسطیه چند فی مُخُوره…؟ دایی جان گفت 25 میلیون تومن دایی و من کَف کردم…..! ظهر که شد کُرور کُرور ادم هی میامدن تو مسجد مینشَستَن شُله با قیمه میخوردن و موقع رفتن میگفتن خدا رحمتش کنه …ما برادرا هم عین جوجه کلاغایی که چینگشون رو باز میکنن برای غذا و با هم قار قار میکنن دستمون رو میذاشتیم روی سینَمون و با چهره ای مَحزون میگفتیم خوش امَدِن…..خوش امََدِن…!

هفتم که تموم شد همه رفتن …. یه سری رفتم خونه بابا و تا در رو باز کردم دیدم همه دور هم جمعن و دارن هِرهِر و کِرکِر و خنده و شوخی میکنن…اومدم بیرون نشستم روی تخت و بغضم ترکید بَدجور….مادر اومد نشست پهلوم و اونم گریه کرد…بلند شدم رفتم توی میدون روی نیمکت نشستم یه ساعت به فواره های اب نگاه کردم وبه این فکر کردم که زندگی چقدر بی ارزشه …فردای روز هفتم همه چی تموم شد دیگه …حالا هر کس حساب کتاب میکرد که باغ بالا چند می ارزه اسیاب پایین چند…؟ مَظنِه زمین چنده و مغازه تجاری چند فی میخوره… همه زرنگ شده بودن حتی مادر…و البت خودَم…! حسن اقا حسن اقا دیگه تموم شد…. باباجان باباجانَم تموم شد….! بابایی حسن بابایی حسنَم همینطور…!

اقا این پست به منزله وصیت شرعی و عرفی و قانونی منه…من که مردم اگه چیز دندون گیری داشتم عین قلب و کلیه و ریه و الخ بکنین بدین به یه بنده خدایی که لازم داره….باقیمونده نعشم رو هم همونجا چال کنین که بابام رو خاک کردین…! مسجد و مراسم و قران خوندن و مفت خوری و مرده خوری و خرما و حلوا عمرا راضی نیستم…! دامادای اینده ام اگه بخوان بیان کولی بازی رابندازن و گریه کنن خشتکشون رو پرچم میکنم…اینقده میذارم براشون که نگن ای به قبرش ریدَم…! سوم و هفتم و چهاردهم و عید اول و چهلم و سال هر کس بگیره مَدیونه…! هزینه همه اینا باشه برای جهاز دخترای دم بخت کسایی عین بوروس علی…یا بچه یتیمایی که در حسرت خوردن یه پرس چلوکباب هستن…یا زن بیوه هایی که برای امرار معاش بالاجبار صیغه این و اون میشن…! یا تن فروش هایی که تنشون رو برای نون شب میفروشن نه برای لذت همبستری….! هیچکدوم از اینا هم نمیخواد بگن فلانی رو خدابیامرزه…اصن نمیخوام خدا من رو بیامرزه …حرف دارم باهاش…خیلی …البته اگه خدا گوشی داشته باشه برای شنیدن….و دلی داشته باشه برای لرزیدن…

دلم گرفت از این رمونه پر ریا

  • Like 2
لینک به دیدگاه
a0426210.jpg?w=298&h=320

سر قبرستونا که رسیدیم دیدم قبرای سیمانی پشت سر هم ردیف شده و و هر کدومشم دومترو نیم گود…! گفتم چرا این قبرا اینقده گوده…؟ گفتن دوطبقه اس …! گفتم یعنی بابای مارو که گذاشتن اون ته بعد روش بلوکه سیمانی میذارن و مرده بعدی رو که بیارن روی اون دفن میکنن…؟ روی بابای ما….؟ گفتن بعله…! دلم گرفت…! خودم رو جای بابای خدابیامرزم فرض کردم که گذاشتنم اون ته و قراره یکی دیگه رو وقتی که مُرد بیارن بذارن روم و من برای همجواری خودم توی قبر هم حق هیچ انتخابی ندارم….! کی میدونه …؟ شاید یه پیرزن مفلوک یا یه ح

اجی بازاری چُس خور یا یه شیخ ک…ن ناشور نفر بعدی باشه…! شانس که نداریم یه ادم فرهنگی یا یه شاعر یا یه لوطی عرق خور …! یا فوقش یه دختر خونه بمیره بیاد بشه همسایه بالایی ما …!

تازه بابای خدابیامرزم طرفدار سرسخت موسوی بود و چشم دیدن احمدی نژاد رو نداشت….! حالا اگه ایشالله یه احمدی نژادی بمیره و بیارن بذارن بالای بابای ما من چه خاکی تو سرم بکنم اونوخ … ؟ تن بابامون تو گور میلرزه….! جواب بابامو چی بدم تو اون دنیا…؟ ( حالا حتما میگین دیوانه جان بابات مرده و فرقی نمیکنه که قبرش دوطبقه باشه یا سه طبقه…! خودش رو باشه یا زیر…! اما برا من فرق میکنه…! خدا وکیلی وقتی مردین دوست دارین توی قبر زیری باشین و یه ادمی که نمیشناسین کی هست روی شما باشه…! مثلا یکی ازین حاج خانومای چاق پاکوتاه …ترجیح نمیدین مثلا ملکه زیبایی ایتالیا یا جنیفر لوپز زیر شما یا بالای شما باشه..؟)

خلاصه رفتم گفتم من راضی نیستم بابام زیر باشه…! گفتن قبر رو نداریم…! گفتم حال یه نیم ساعت وایسین الان مُرده میارن بذارین زیر تا بابای ما رو باشه … هرچی نشستیم مرده نیاوردن….! میدونستم هم بابای ما دفن بشه صد تا تابوت راهی قبرستون میشه زرتی یکی رو میذارن رو بابامون…! بزرگترا گفتن دفن کنیم…گفتم راضی نیستم…! داداشا گفتن ما هم راضی نیستیم…! گفتن پس قبر بالایی رو بخرین واسه حاج خانوم بعد از 120 سال… گل از گلمون شکفت…گفتیم میخریم…! یه عمر بابای ما بالا بود حاج خانوم زیر حالا حاج اقا زیر باشه حاج خانوم رو…! خلاصه قبر بالایی رو خریدیم و درش رو بستیم …فاتحه… ! دیشب خواب دیدم بابام هراسون اومده میگه اخه این گه خوری ها چی بود که کردی…؟ در قبر رو که بستین مرده بعدی رو اوردن یه دختر هجده ساله بود …شماها غلط زیادی کردین اون قبر رو خریدین برای مادرتون…گه خوردین…! تو قبرم نباید اسایش داشته باشم…! از خواب پریدم دیدم عرق سردی نشسته به جونم…! یحتمل این خواب اشفته اثرات سه بشقاب شله و قیمه های پر چربی بوده که سر شب خورده بودم…!

مرده خوری هال میده نه:icon_redface::icon_redface::icon_redface:

لینک به دیدگاه
اگه من برات از خاطرات اون دورانم بگم دلت بیشتر هم میگیره:banel_smiley_4:

من نگفته دلم گرفت.................:ws37:......حالا بیخیال اون دوران شو...............:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...