nazanin_66 370 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۸۹ نيمه شب بغض مرا وا مي کند غم برايم بسکه نجوا مي کند خويش را در خندهها گم مي کنم غم مرا در خويش پيدا مي کند دل شکستن شيوه ديرينه ايست تازگي ها خون به دلها مي کند بغض خونين مرا پس مي زند سد راه گريه راوا مي کند صبحدم بر گونه هايم يکنفر رد پايي را تماشا مي کند لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده