رفتن به مطلب

چگونگی کنترل خانوادم از نظر ارث و میراث و موارد مالی!!!


ali-ni

ارسال های توصیه شده

با سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم ولی سعی میکنم به طور خلاصه بگم. ما یه خانواده 7 نفره هستیم که 5 تا خواهر و برادریم.. دو تا پسر و سه تا دختر..من کوچکترین عضو خانوادم. بزرگترین بچه خانواده، یکی از خواهرامه که 18 سال ازم بزرگتره. من کارشناسی ارشد دارم(بقیه یا لیسانس یا دیپلم) و بعد از گذراندن مقاطع تحصیلی باید میرفتم سربازی. سربازی رو به عنوان امریه در یکی از ارگان های دولتی مشغول به کار شدم که بعد از دو سال همون جا استخدام شدم و الان تقریبا دو سال هم است که به طور رسمی دارم اونجا کار میکنم. درحال حاضر 31 سالمه. برای ازدواج هم چندین بار اقدام کردم و دو بار هم خانوادم برام اقدام کردند و هر دفعه بنا به دلایل مسخره به هم میخورد مثل تعداد مهریه باید مثلا 14 تا می بود و شکاک بودن مادرم و خواهرم(خواهر وسطی) که عروس تو سری خوری میخواستند!!!!.....در اون مقاطع زمانی به شدت به مشکلات روحی خوردم در نهایت به این نتیجه رسیدم که من نمیتونم خانوادمو تغییر بدم، من نمیتونم مادرم و خواهرم رو تغییر بدم پس باید به یه شخص مستقل تبدیل بشم...مستقل ار هر لحاظ خصوصا از نظر مالی. که خودم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم البته توی ذهنم هست که حتی الامکان احترام بزرگترها رو نگه دارم ولی باز خودم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم چون مطمئن شدم که این وابستگی مالی به شدت روی دخالت ها و اظهار نظرهای بی جا و اشتباه مادرم و خواهرم تاثیر داره و می تونم با استقلال بیشتر، کنترل بیشتری رو زندگیم داشته باشم.

زندگی من همنیطور با کار در اون شرکت میگذشت. این رو هم بگم پول رهن خونه رو خانوادم بهم کمک کرده بودند و در واقع بدون کمک اون ها نمیشد چون اون اوایل من پولی نداشتم، البته اینم بگم الان پولی که از این شرکت در میارم هم نسبت به تورم اصلا بالا نیست و از طرفی هم با توجه به این که من سابقه کاری زیادی ندارم و مسیری که انتخاب کردم درس و تحصیلات بود دیگه بیشتر از این هم از کشورمون نمیشه انتظار داشت! خلاصه دارم تلاش میکنم و نا امید نیستم و راه های دیگری به عنوان شغل دوم رو دارم سعی و خطا میکنم و مطمئنم یه روزی ازین شغل کارمندی میام بیرون و درآمدم بهتر میشه و راضی کننده. ولی نیاز به زمان دارم. اینم بگم خواهر وسطیم اخلاق های خیلی خاصی داره و به شدت کینه ای هستن و مثلا عقد داداشم و عروسی خواهرم بنا به خصومت های بچگانه نیامدند و حتی با مادرم مدتی قهر بودن بنا به دلایلی! کلا تقریبا حدود سه سال این خواهرم قطع ارتباط کامل با خانواده داشتن و حتی شماره های ما رو بلاک کردند!

گذشت و گذشت و مادرم متاسفانه تقریبا تابستان پارسال دچار سکته مغزی شد! طوری که طرف راست بدنش کاملا بی حرکت شد و داداش بزرگم و من تا اونجایی که میتونستیم کمکش میکردیم برای فیزوتراپی و مسایل دیگر. در این بین خواهر وسطیم که توی شهرمون بود و نزدیک مادرم بود به کمک مادرمون نمیامد در حالی که در این مقطع زمانی مادرم به شدت به یه دختر نیاز داشت که کمک حالش باشه و برای منی که شرکتم توی تهران و کرج بود مسلما سخت بود که همیشه کنار مادرم باشم و کمک کنم. توی دلم خیلی از خواهرم پر بود ولی به این فکر افتادم که با سیاست برم جلو و کمی گذشته ها رو فراموش کنم حداقل به خاطر مادرم(البته از مادرم هم دلم پر بود). خلاصه قبل عید تماس هایی با خواهرم گرفتم(منو اون موقع بلاک نکرده بود) و بی جواب موندم و پیامک هایی از طرف خواهرم دریافت کردم که تقریبا نا امید شدم که خواهرم برگرده در نهایت منو بلاک کرد ولی من گاها پیامک بهش میدادم، خدا رو شکر پیامک های من تاثیر خودشو گذاشت و یه شب برخلاف انتظارم خواهرم بهم پیام داد و خلاصه بعد از گذشت یه سری پروسه های طولانی خواهرمو آروم کردم و کاری کردم که ارتباط خودشو با خانواده داشته باشه.


قبل این که خواهرم رابطش با خانواده اوکی بشه، مادرم هم یه حرکت دور از انتظار برای من زد! و اونم این بود که برای خرید خونه اقدام کنیم. البته من انتظاری از مادرم بابت این موضوع نداشتم چون هم پول مادرم کم بود و هم پول خودم هم خیلی زیاد نبود اما با پول مادرم و خودم تونستم به سختی و با کلی گشتن، یه خونه قولنامه ای در نزدیکی محل کارم بخرم(البته برای خرید خونه، برادرم باهام بود و کمکم میکرد).


در مورد برادرم بگم که خیلی با هم از نظر فکری متفاوتیم. برادرم خیلی روحیه استقلال طلبانه نسبت به من نداره و نمیتونه برای زندگیش درست تصمیم بگیره، نشون به اون نشونی که برادرم تقریبا 10-15 سال توی خونه مادرم تا سن 46 سالگی بود و کار خاصی و سرمایه خاصی هم برای خودش ایجاد نکرد. البته اینم بگم معتاد هم بود که دو سه سالی هست ترک کرده. از نظر من نباید یه پسر تا این سن در خونه پدر و مادر باشه، باید خیلی زودتر از اینها وارد مسیر مستقل شدن بشه. اینم بگم که مادرم برای تحصیل برادرم اقدام کرد و خیلی دوست داشت درس بخونه اما متاسفانه اونجا هم خراب کرد و از دانشگاه اخراج شد و تبعید به یه دانشگاه دور شد که مادرم در اون زمان نمیتونست دیگه از نظر مالی تامین کنه و به خاطر همین برادرم اومد توی خونه و 8 سالی توی کرج کار کرد و بدون هیچ دستاورد و برنامه خاصی دوباره برگشت به خونه مادرمون!! دوباره مادرم بهش سرمایه داد برای زدن یه مغازه، بازهم موفق نشد.....خلاصه بگم این برادر ما، نخواست که برای زندگیش درست تصمیم بگیره.


بزرگترین خواهر من هم توی تهران زندگی میکنه و خیلی هم اهل رابطه با پدر و مادر نیست بیشتر به فکر پول در آوردن خودش و شوهرشه و این خواهرم هم از این نظر مشکل داره(دو تایی کار کردند و زندگیشون الان خوبه خدا رو شکر)...یک خواهر اخری دارم که بد نیست اندازه خودش کمک میکنه....
رابطه پدر و مادرم هم اصلا خوب نیست و از همون بچگی که یادمه همش دعوا و داد بود و همینطور بین بچه ها. و بی احترامی توی خانواده موج میزنه و دیگه خودت تا تهش برو!


کلا بخوام بگم به خانوادم از 20، نمره 8 رو بهش میدم چون واقعا و منصفانه بخوام بگم اصلا خانواده خوبی ندارم و من هم نمیتونم تغییرشون بدم. و فقط تنها کاری که میتونستم بکنم همین تیر خلاص آخری بود که تونستم رابطه خواهرمو با مادر و خانواده اوکی کنم که این هم پروژه سختی بود! مدیریت زیادی میخواست چون با افرادی روبرو بودم که افکار خاص و مریضی دارند. بخوام از زندگی و خانواده و پستی و بلندی های زندگیم بگم یه کتاب میشه ولی بگذریم.

مشکل اصلی من از اینجا شروع شد که به تازگی تقریبا یکی دو هفته قبل عید، داداشم عقد کرده و به مادرم کنایه میزنه میگه برای علی خونه خریدی باید برای من هم بخری در حالی که مادرم دیگه واقعا پول نداره ولی مادرم بابت پول رهن خونه و اجاره اش میخواد بهش کمک کنه(یعنی هم اجاره یک سال روبده و هم پول پیش خونه رو بده)، البته نظر خودم اینه که من مشکلی با کمک کردن مادرم به داداشم ندارم ولی اینکه توی سن 46 سالگی هنوز انتظار کمک داره خیلی قشنگ نیست و اینکه دقیقا می خواد به اندازه من کمک بشه از طرف مادرم باز هم قشنگ نیست.

راستشو بخوام بگم بچه های خانواده خیلی برای مسایل ارث و میراث دارن خودشونو میکشن حتی اون بزرگترین خواهرم. ولی مادرم در جواب به داداشم میگه پول خودم بوده و اختیارشو خودم دارم و دوست دارم به علی که توی شهر غریب بوده کمک کنم(البته اینم برخلاف انتظارم بوده که مادرم اینطوری ازم دفاع میکنه!). داداشم به مادرم خیلی داره فشار میاره(توجه داشته باشید تمام این حرفا رو مادرم تلفنی بهم گفت ولی من هیچی هنوز به داداشم نگفتم و با هیچکس حرفی نزدم چون احساس میکنم شاید وضعیت بدتر بشه فعلا گذاشتم زمان بگذره). داداشم به مادرم میگه که اون خونه الان قیمتش بالا رفته باید به همون اندازه برای من هم خرج کنی!!!! داداشم به مادرم میگه من پسر بزرگت بودم باید به من کمک میکردی و برای من خونه میخریدی و من واجب بودم و فلان ولی مادرم میگه تو ازدواجت معلوم نبود و من خیلی وقت قبلتر این تصمیم رو برای علی گرفته بود.


الان چیزی که واقعا سر درگمم و نمیدونم چطوری حلش کنم اینه که اگه یه روزی خواهرام و همه در مورد اون خونه بفهمن، من چطوری باهاشون حرف بزنم چون میدونم این خواهر ها و برادر به خاطر همین موضوع به من فشار میارند و میگن چرا مادرم برای من خونه خرید و چرا ما باید سختی بکشیم و تو نکشی و حسادت کنند و ازین حرفا!!
نمیدونم چی بگم من فقط چیزی که میدونم اینه واقعا به کمک خانوادم ازین بابت لازم داشتم(اینم بگم خونه چندان خوبی نخریدم ولی برای شروع خوبه) ولی انتظار نداشتم اما مادرم بهم کمک کرد و بارها بهم گفت به اونا ربطی نداره پول خودم بوده و ربطی به ارث و میزاث هم نداره، مادرم بهم میگه اگه من نباشم کسی کمکت نمیکنه و میخوام یه خونه ای داشته باشی ولی من میترسم بابت این موضوع سر ارث و میراث دعوا بشه و حرفهای خوبی زده نشه.

چیزی که خیلی مطمئنم اینه که به هیچ وجه نمیتونم روی خواهرها و برادرم حساب باز کنم. انتظارم از خواهرها و برادر بزرگترم اینه که یکمی دل بزرگی داشته باشند و منو بیشتر درک کنن که لازمه به من کمک بشه اوایل زندگی تا بتونم زندگیمو بسازم، من توی شهر بزرگی هستم که پول رهن خونه سال به سال به شدت میره بالا و اینطوری هر چی در میارم باید بدم بابت پول رهن خونه!!! و هیچ پس اندازی برام نمیمونه که روی سرمایه گذاری یا مسایل دیگه فک کنم.


نمیگم همیشه کمک کنن چون خودم مطمئنم بالاخره زندگیمو یه جوری جلو میبرم و بالاخره باید پیشرفت کنم و مستقل بشم و اصلا از وابستگی و زیاد کمک گرفتن خوشم نمیاد. ولی گاهی لازمه خصوصا توی این کشوری که هستیم و به شدت تورم خیزه. چون من با پولی که پس انداز کرده بودم به راحتی توی سال 97 می تونستم یه خونه معمولی بخرم ولی.....!

بگذریم، حرفم اینه در مقابل این خانواده چه نوع مدیریتی داشته باشم و چطور باهاشون حرف بزنم که کمترین تبعات رو داشته باشه؟ دلم برای مادرم میسوزه که گیر چنین داداشی افتاده و انتظار داره که مادرمون پول اجاره خونه و پیش خونه رو بده اونم توی سن 46 سالگی...بخوام حرف بزنم هم میگه مامان به تو کمک کرد به منم باید کمک کنه!! ازونطرف هم خواهرام هم ازین حرکت داداشم خوششون نمیاد و همون بحث حسادت و این چیزا و ممکنه یه روزی داداشم طاقت نیار و همه چی رو بگه و اون موقع من نمیدونم باید چکار کنم. بدبختی اینه که اینا قشنگ میشینن همه چی رو حساب میکنن و اصلا رحم ندارند! اینم بگم 50 تومن پول رهن اون خونه رو هم من دارم باز میدم. و اون خونه در کل300 تومن بود و من تقریبا 100 تومنشو خودم دارم میدم. قولنامه هم به نام منه(این خونه فعلا دست مستاجره). الانم توی یه خونه اجاره ای هستم و خودم اجاره خونه رو میدم. یه وام گرفتم اونم خودم دارم قسطشو میدم. بابت وام ازدواج داداشم، داداشم میگفت مامان باید قسطشو بده!!!
ببخشید که طولانی شد، هر چی که خواستم خلاصه بگم ولی نشد!! پیشاپیش ممنون از پاسخ هاتون...

لینک به دیدگاه

یه مدتی بذار کار به همین رویه بگذره و هیچ کاری نکن. به خواهرتم کاری نداشته باش ، به بقیه هم همینطور. 

زندگی عادی رو ادامه بده و بذار زمان بگذره. زمان خودش خیلی چیزا رو حل میکنه. 

لینک به دیدگاه
در ۱۲ ساعت قبل، فکور گفته است :

یه مدتی بذار کار به همین رویه بگذره و هیچ کاری نکن. به خواهرتم کاری نداشته باش ، به بقیه هم همینطور. 

زندگی عادی رو ادامه بده و بذار زمان بگذره. زمان خودش خیلی چیزا رو حل میکنه. 

 

ممنون از پاسختون...یکمی گاهی یادم که میاد که استرس میگیرم که چطوری با این خانواده رفتار کنم. به هر کی میگم بر عجیب بودن خانوادم مهر تایید میزنه.

لینک به دیدگاه
در در ۱۴۰۰/۲/۱۸ در ۰۱:۱۶، ali-ni گفته است :

 

ممنون از پاسختون...یکمی گاهی یادم که میاد که استرس میگیرم که چطوری با این خانواده رفتار کنم. به هر کی میگم بر عجیب بودن خانوادم مهر تایید میزنه.

هیچم عجیب نیست. تو همه خانواده ها مسائل و درگیریهای مشابه هم معمولا وجود داره. خوب که بخوای آنالیز کنی ، نود و نه درصد مشگلات خانواده ها از بی عرضگی و ناکارآمدی دولتهاست که نمیتونن ارزش پول ملی رو حفظ کنن و تورم لجام گسیخته و بی انتها محرومیت های خانواده ها رو رقم میزنه و خانواده رو در روی هم قرار میگیره. 

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...