رفتن به مطلب

چرا عقب‏مانديم؟


ارسال های توصیه شده

اگر دين براى پيشرفت جوامع انسانى و كمال بشريت است، به ويژه دين اسلام كه ما آن را دين كامل و پيشرفته مى‏دانيم، پس چرا كشورهاى اسلامى عقب مانده‏اند و برعكس كشورهاى توسعه يافته و جهان اول، همه غيردينى و سكولار هستند؟

نخست بايد به اين پرسش جواب دهيم كه آيا اصلاً دين مى‏تواند مانع از پيشرفت شود يا نه؟ در اين جا لازم است ميان دين اصيل و ناب و خالص كه از طرف خداوند به عنوان برنامه‏اى كامل براى زندگى بشر آمده است، با عقايد موهوم و خرافات كه ساخته دست بشرى بوده و به عنوان دين معرفى مى‏گرديده - مانند عقايد موهوم ارباب كليسا درباره خداوند و تعاليم آن‏ها درباره عل و نحوه زندگى مردم - تفكيك قائل شد؛ زيرا نفس دين كه در جهت رشد و تعالى و تكامل و پيشرفت بشر در ابعاد مختلف زندگى باشد و بر علم، دانش، كار و تلاش نيز توصيه و تأكيد دارد؛ هرگز نمى‏تواند عامل عقب ماندگى و انحطاط باشد. شواهد و دلايل بسيارى را مى‏توان براى اثبات اين موضوع اقامه كرد كه بعضى از آن‏ها عبارت است از:

1. پيشينه تمدن مسلمانان در طى قرون متمادى و صدور آن به كشورهاى ديگر، از جمله كشورهاى اروپايى، نشان مى‏دهد نه تنها دين موجب عقب ماندگى نمى‏شود؛ بلكه اعتقاد به دين در كنار عمل به آن سبب درجات بالايى از پيشرفت و رشد مى‏گردد.

2. تنها مسلمانان و كشورهاى اسلامى نيستند كه به اين گرفتارى مبتلايند؛ بلكه كشورهاى غير اسلامى و غير دينى و سكولار بسيارى نيز به دلايلى، از جمله سلطه استعمار، در فقر مطلق يا نسبى باقى مانده‏اند.

3. در كشورهاى پيشرفته نيز به رغم در اختيار داشتن منابع فراوان و دسترسى به ارقام بالايى از رشد اقتصادى، رفاه همگانى تحقق نيافته است و به طور معمول گروه خاصى از ره آورد توسعه بهره مى‏گيرند و عده زيادى در فقر زندگى مى‏كنند.

4. به رغم رشد و ترقى تمدن غرب در بعضى از زمينه‏ها، از ديگر سو انحطاطات و بحران‏هاى جدى ديگرى در كنار آن پديد آمد كه بشريت را در ورطه خطرناكى قرار داده و فرياد متفكران را بلند كرده است.

5. بسيارى از دانشمندان غربى و پديدآورندگان تمدن جديد غرب نيز دين گرايند؛ هرچند تمدن نوين بر پايه دين گرايى بنيان نهاده نشده است.

 

علل عقب ماندگى‏

 

پس مشخص مى‏شود كه نه دين سبب عقب ماندگى است و نه پيشرفت غرب محصول دين گريزى است. بر عكس رگه هايى از دين گريزى كه در اوان پيدايش تمدن نوين غرب رخ نمود، يكى از آسيب‏هاى جدى و نواقص تمدن غرب است كه متفكران غربى به سرعت متوجه اين خلأ گرديدند و كوشيدند كه دين را همواره زنده نگه دارند؛ البته مشكل اساسى جهان غرب اين است كه دين حاكم بر آن، از اصالت، جامعيت، وثاقت و خردپذيرى كافى برخوردار نيست و راه يافتن تحريف در آن مشكلات بسيارى را پديد آورده است.

اما در مورد اين كه چرا كشورهاى اسلامى، به رغم برخوردارى از دين مبين اسلام، عقب افتاده‏اند؛ بايد گفت: اين مسأله علل و ريشه‏هاى تاريخى مختلفى دارد و بررسى جامع و همه جانبه آن نيازمند تحقيقاتى ژرف و گسترده است كه به اختصار به بعضى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

1. بى ترديد اگر مسلمانان از تعاليم وحى فاصله نمى‏گرفتند و قوام سياسى و وحدت اجتماعى خود را حفظ مى‏كردند، هم اكنون نيز مى‏توانستند از هر نظر جلوتر از غرب باشند. اگر به جاى درگيرى‏هاى بيهوده و اتلاف منابع خود، دست وحدت به يكديگر بدهند و به ريسمان الاهى چنگ بزنند، اينك نيز مى‏توانند قدرتى بزرگ با امكاناتى وسيع در سطح جهان باشند و با چند برنامه و استفاده از استعدادها، از نظر فناورى با ديگران به رقابت بپردازند.

2. آنچه موجب عقب ماندگى صنعتى و سياسى مسلمانان گشته، فاصله گرفتن آنان از اسلام و برداشت‏هاى بدون دليل از دين بوده است، برداشت غلط از زهد، دنيا، دعا و قدرت موجب عقب ماندگى شده؛ وگرنه همين مفاهيم در صدر اسلام و حتى در غرب، موجب پيشرفت شده است. بلى، بايد اعتراف كرد كه رواج انديشه‏هاى صوفيانه و برخى انحرافات ديگر فكرى كه معلول التقاط است، نقش مؤثرى در جا ماندن مسلمانان از قافله صنعت و پيشرفت داشته است.

3. مسلمانان بر اساس انگيزش و هدايت‏هاى دينى، مسير رشد تعالى را پيمودند و بر اثر انحراف از دين و آلودگى به مفاسد، دنيا پرستى، سستى و كاهلى، به انحطاط و عقب ماندگى گراييدند.

4. وجود نظام‏هاى سياسى فاسد و استبدادى كه به جاى همت در جهت رشد و پيشرفت مسلمانان، فقط به فكر حفظ قدرت خويش و صرف هزينه‏هاى عمومى مسلمانان در جهت خوش گذرانى و... بودند. وجود اين نظام‏ها و حاكمان فاسد خود ناشى از انحرافات سياسى صدر اسلام و انحرافات اعتقادى و اجتماعى پس از رحلت پيامبر عظيم الشأن بود. اين نظام‏هاى سياسى، در شخصيت و منش انسان‏ها و فرهنگ اين جوامع نيز آثارى زيانبار داشتند.

5. هجوم بيگانگان و استعمارگران و تلاش آن‏ها براى عقب نگاه داشتن كشورهاى جهان سوم براى استثمار منابع انسانى و طبيعى و تداوم سلطه غرب بر اين كشورها

6. سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگ‏هاى داخلى و جانشين ساختن شعارهاى استعمارى همچون، ناسيوناليسم، پان عربيس و به جاى تكيه بر اصولگرايى و اتحاد بين الملل اسلامى‏

 

عوامل پيشرفت‏

بايد دانست، كشورهاى غربى هرگز بعد از كنار گذاشتن دين به اين همه رشد و... دست نيافته‏اند؛ بلكه عوامل بسيارى مى‏تواند موجب پيشرفت و ركود شود كه اساسى‏ترين آن‏ها تلاش و فعاليت در جهت شناختن سنن و قوانين حاكم بر جهان هستى و استفاده درست از امكانات و نعمت‏هاى خداوند است. علت پيشرفت غرب هرگز دين گريزى نبود. در آن جا خرافات در لباس دين آنان را به عقب ماندگى وامى‏داشت و پشت پا زدن به آن‏ها نقش مانع زدايى در جهت رشد و ترقى را ايفا كرد. لذا پيشرفت علمى و صنعتى غرب مرهون عوامل بسيارى است كه بررسى تمام موارد آن مجالى وسيع مى‏طلبد؛ ولى مختصراً به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

1. آشنايى غربى‏ها با تمدن اسلامى و شرقى در طول جنگ‏هاى صليبى و نيز مسافرت‏هاى جهانگردان(مانند ماركوپولو)

2. رنسانس فكرى در اروپا(با توجه به مجموعه عواملى كه اين تحول فكرى را ايجاد كرد) و مبارزه با خرافات و عقايد موهومى كه در بين مردم آن ديار رايج بود.

3. كنار گذاشتن كليسا از اداره امور جامعه و به وجود آوردن نهادهاى جديد براى اداره آن‏

گفتنى است اروپا در قرون وسطى، در تاريكى جهل و خرافه‏ها غرق بود. ارباب كليسا، تلقين بعضى از عقايد موهوم، به دانش اجازه رشد نمى‏دادند، در حالى كه در همان قرون دانشمندان اروپايى تحت تأثير تمدن اسلامى قرار داشتند و خواهان تحول اروپا و نگرش جديد به علم و دانش بودند، ارباب كليسا با تفتيش عقايد حتى اظهار نظر درباره پديده‏هاى جهان را گمراهى تلقى مى‏كردند، چنان كه گاليله در همين رابطه محاكمه شد و صدها دانشمند به همين دليل محكوم گرديدند. اين وضعيت در حالى بود كه مراكز علمى جهان اسلام در آن زمان، محل فراگيرى دانش و ساخت ابزارهاى دقيق(مانند ساعت و لوازم جراحى و...) بود. ده‏ها دانش پژوه اروپايى در اين مراكز مشغول تحصيل بودند. تعاليم اسلامى همگان را به علم و دانش و تفكر در آفرينش دعوت مى‏كرد و آيات قرآنى، خود پيشگام در بيان حقايق هستى و چگونگى رخدادهاى آن بود. همين شرايط بود كه اروپا تحت تأثير قرار گرفت و خيزشى علمى در آن سامان يافت. آنچه گفتيم ادعا نيست، شما مى‏توانيد در اين زمينه به كتاب‏هاى «تمدن اسلا و غرب» نوشته گوستاولوبون فرانسوى و «تاريخ تمدن» ويل دورانت و ده‏ها اثر ديگر مراجعه كنيد. غرض از همه اين مقدمات آن است كه، آنچه مورد انكار پيشقراولان رنسانس در اروپا قرار گرفت، عقايد موهوم ارباب كليسا درباره خداوند و علم و نحوه زندگى مردم بود؛ وگرنه اصل خداى جهان كم‏تر مورد انكار دانشمندى فرهيخته قرار گرفته است.

در هر صورت، انديشه و تمدن اسلامى امروزه جانمايه نيرومندى براى احيا دارد؛ بر عكس تمدن غرب به شدت گرفتار انحطاط فرهنگى و زوال‏پذيرى شده است. در اين فرصت اگر مسلمانان بخواهند جايگاه شايسته خود را دريابند، رعايت نكات زير ضرورى است:

1. بالا بردن سطح شناخت و بينش‏هاى دينى در همه ابعاد آن‏

2. تقويت روح ايمان، تقوا، استوارى در دين و مبارزه با كژى ها

3. ارتقاى دانش و سطح علمى‏

4. ارتباط وثيق و همدلى در سطح بين الملل اسلامى و تعاون و همكارى گسترده و همه جانبه‏

5. از ميان برداشتن نظام‏هاى فاسد

6. تلاش همه جانبه و همگانى در جهت ايجاد و احياى تمدن عظيم و مدينه فاضله اسلامى‏

7. اعتماد به نفس و دورى از خودباختگى‏1

پى نوشت:

1. براى آگاهى بيش‏تر ر.ك:

الف) علل پيشرفت و انحطاط مسلمين، زين العابدين قربانى.

ب) علل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشه‏هاى سياسى و آراى اصلاحى، احمد موثق، سيد جمال‏الدين اسدآبادى.

پ) آمريكا پيشتاز انحطاط، روژه گارودى، ترجمه قاسم منصورى.

ت) علل انحطاط تمدن‏ها، قانع عزيزآبادى.

ث) ريشه‏هاى ضعف و عقب ماندگى مسلمانان، رجبى.

ج) رمز عقب ماندگى ما، امير شكيب ارسلان، ترجمه محمدباقر انصارى.

چ) تاريخ فتوحات اسلامى در اروپا، امير شكيب ارسلان، ترجمه على دوانى.

ح) به سوى قرآن و اسلام، حسين انصاريان.

خ) تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 4، ترجمه گروهى از نويسندگان.

د) فرهنگ اسلام در اروپا، زيگريد هونكه، ترجمه مرتضى رهبانى.

ذ) تاريخ تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون.

ر) تمدن اسلامى پيشگام در علوم و فنون جديد، ج 1و2، بولتن انديشه، شماره 18و17، نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها.

ز) نگاهى به تاريخ جهان، جواهر لعل نهرو.

ژ) تمدن اسلامى از زبان بيگانگان، محمد تقى صرفى.

س) تاريخ تمدن اسلام، جرجى زيدان.

ش) حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمين، مصطفى زمانى.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...