حاج علی 17 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۸۹ اگر دين براى پيشرفت جوامع انسانى و كمال بشريت است، به ويژه دين اسلام كه ما آن را دين كامل و پيشرفته مىدانيم، پس چرا كشورهاى اسلامى عقب ماندهاند و برعكس كشورهاى توسعه يافته و جهان اول، همه غيردينى و سكولار هستند؟ نخست بايد به اين پرسش جواب دهيم كه آيا اصلاً دين مىتواند مانع از پيشرفت شود يا نه؟ در اين جا لازم است ميان دين اصيل و ناب و خالص كه از طرف خداوند به عنوان برنامهاى كامل براى زندگى بشر آمده است، با عقايد موهوم و خرافات كه ساخته دست بشرى بوده و به عنوان دين معرفى مىگرديده - مانند عقايد موهوم ارباب كليسا درباره خداوند و تعاليم آنها درباره عل و نحوه زندگى مردم - تفكيك قائل شد؛ زيرا نفس دين كه در جهت رشد و تعالى و تكامل و پيشرفت بشر در ابعاد مختلف زندگى باشد و بر علم، دانش، كار و تلاش نيز توصيه و تأكيد دارد؛ هرگز نمىتواند عامل عقب ماندگى و انحطاط باشد. شواهد و دلايل بسيارى را مىتوان براى اثبات اين موضوع اقامه كرد كه بعضى از آنها عبارت است از: 1. پيشينه تمدن مسلمانان در طى قرون متمادى و صدور آن به كشورهاى ديگر، از جمله كشورهاى اروپايى، نشان مىدهد نه تنها دين موجب عقب ماندگى نمىشود؛ بلكه اعتقاد به دين در كنار عمل به آن سبب درجات بالايى از پيشرفت و رشد مىگردد. 2. تنها مسلمانان و كشورهاى اسلامى نيستند كه به اين گرفتارى مبتلايند؛ بلكه كشورهاى غير اسلامى و غير دينى و سكولار بسيارى نيز به دلايلى، از جمله سلطه استعمار، در فقر مطلق يا نسبى باقى ماندهاند. 3. در كشورهاى پيشرفته نيز به رغم در اختيار داشتن منابع فراوان و دسترسى به ارقام بالايى از رشد اقتصادى، رفاه همگانى تحقق نيافته است و به طور معمول گروه خاصى از ره آورد توسعه بهره مىگيرند و عده زيادى در فقر زندگى مىكنند. 4. به رغم رشد و ترقى تمدن غرب در بعضى از زمينهها، از ديگر سو انحطاطات و بحرانهاى جدى ديگرى در كنار آن پديد آمد كه بشريت را در ورطه خطرناكى قرار داده و فرياد متفكران را بلند كرده است. 5. بسيارى از دانشمندان غربى و پديدآورندگان تمدن جديد غرب نيز دين گرايند؛ هرچند تمدن نوين بر پايه دين گرايى بنيان نهاده نشده است. علل عقب ماندگى پس مشخص مىشود كه نه دين سبب عقب ماندگى است و نه پيشرفت غرب محصول دين گريزى است. بر عكس رگه هايى از دين گريزى كه در اوان پيدايش تمدن نوين غرب رخ نمود، يكى از آسيبهاى جدى و نواقص تمدن غرب است كه متفكران غربى به سرعت متوجه اين خلأ گرديدند و كوشيدند كه دين را همواره زنده نگه دارند؛ البته مشكل اساسى جهان غرب اين است كه دين حاكم بر آن، از اصالت، جامعيت، وثاقت و خردپذيرى كافى برخوردار نيست و راه يافتن تحريف در آن مشكلات بسيارى را پديد آورده است. اما در مورد اين كه چرا كشورهاى اسلامى، به رغم برخوردارى از دين مبين اسلام، عقب افتادهاند؛ بايد گفت: اين مسأله علل و ريشههاى تاريخى مختلفى دارد و بررسى جامع و همه جانبه آن نيازمند تحقيقاتى ژرف و گسترده است كه به اختصار به بعضى از آنها اشاره مىشود: 1. بى ترديد اگر مسلمانان از تعاليم وحى فاصله نمىگرفتند و قوام سياسى و وحدت اجتماعى خود را حفظ مىكردند، هم اكنون نيز مىتوانستند از هر نظر جلوتر از غرب باشند. اگر به جاى درگيرىهاى بيهوده و اتلاف منابع خود، دست وحدت به يكديگر بدهند و به ريسمان الاهى چنگ بزنند، اينك نيز مىتوانند قدرتى بزرگ با امكاناتى وسيع در سطح جهان باشند و با چند برنامه و استفاده از استعدادها، از نظر فناورى با ديگران به رقابت بپردازند. 2. آنچه موجب عقب ماندگى صنعتى و سياسى مسلمانان گشته، فاصله گرفتن آنان از اسلام و برداشتهاى بدون دليل از دين بوده است، برداشت غلط از زهد، دنيا، دعا و قدرت موجب عقب ماندگى شده؛ وگرنه همين مفاهيم در صدر اسلام و حتى در غرب، موجب پيشرفت شده است. بلى، بايد اعتراف كرد كه رواج انديشههاى صوفيانه و برخى انحرافات ديگر فكرى كه معلول التقاط است، نقش مؤثرى در جا ماندن مسلمانان از قافله صنعت و پيشرفت داشته است. 3. مسلمانان بر اساس انگيزش و هدايتهاى دينى، مسير رشد تعالى را پيمودند و بر اثر انحراف از دين و آلودگى به مفاسد، دنيا پرستى، سستى و كاهلى، به انحطاط و عقب ماندگى گراييدند. 4. وجود نظامهاى سياسى فاسد و استبدادى كه به جاى همت در جهت رشد و پيشرفت مسلمانان، فقط به فكر حفظ قدرت خويش و صرف هزينههاى عمومى مسلمانان در جهت خوش گذرانى و... بودند. وجود اين نظامها و حاكمان فاسد خود ناشى از انحرافات سياسى صدر اسلام و انحرافات اعتقادى و اجتماعى پس از رحلت پيامبر عظيم الشأن بود. اين نظامهاى سياسى، در شخصيت و منش انسانها و فرهنگ اين جوامع نيز آثارى زيانبار داشتند. 5. هجوم بيگانگان و استعمارگران و تلاش آنها براى عقب نگاه داشتن كشورهاى جهان سوم براى استثمار منابع انسانى و طبيعى و تداوم سلطه غرب بر اين كشورها 6. سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگهاى داخلى و جانشين ساختن شعارهاى استعمارى همچون، ناسيوناليسم، پان عربيس و به جاى تكيه بر اصولگرايى و اتحاد بين الملل اسلامى عوامل پيشرفت بايد دانست، كشورهاى غربى هرگز بعد از كنار گذاشتن دين به اين همه رشد و... دست نيافتهاند؛ بلكه عوامل بسيارى مىتواند موجب پيشرفت و ركود شود كه اساسىترين آنها تلاش و فعاليت در جهت شناختن سنن و قوانين حاكم بر جهان هستى و استفاده درست از امكانات و نعمتهاى خداوند است. علت پيشرفت غرب هرگز دين گريزى نبود. در آن جا خرافات در لباس دين آنان را به عقب ماندگى وامىداشت و پشت پا زدن به آنها نقش مانع زدايى در جهت رشد و ترقى را ايفا كرد. لذا پيشرفت علمى و صنعتى غرب مرهون عوامل بسيارى است كه بررسى تمام موارد آن مجالى وسيع مىطلبد؛ ولى مختصراً به برخى از آنها اشاره مىشود: 1. آشنايى غربىها با تمدن اسلامى و شرقى در طول جنگهاى صليبى و نيز مسافرتهاى جهانگردان(مانند ماركوپولو) 2. رنسانس فكرى در اروپا(با توجه به مجموعه عواملى كه اين تحول فكرى را ايجاد كرد) و مبارزه با خرافات و عقايد موهومى كه در بين مردم آن ديار رايج بود. 3. كنار گذاشتن كليسا از اداره امور جامعه و به وجود آوردن نهادهاى جديد براى اداره آن گفتنى است اروپا در قرون وسطى، در تاريكى جهل و خرافهها غرق بود. ارباب كليسا، تلقين بعضى از عقايد موهوم، به دانش اجازه رشد نمىدادند، در حالى كه در همان قرون دانشمندان اروپايى تحت تأثير تمدن اسلامى قرار داشتند و خواهان تحول اروپا و نگرش جديد به علم و دانش بودند، ارباب كليسا با تفتيش عقايد حتى اظهار نظر درباره پديدههاى جهان را گمراهى تلقى مىكردند، چنان كه گاليله در همين رابطه محاكمه شد و صدها دانشمند به همين دليل محكوم گرديدند. اين وضعيت در حالى بود كه مراكز علمى جهان اسلام در آن زمان، محل فراگيرى دانش و ساخت ابزارهاى دقيق(مانند ساعت و لوازم جراحى و...) بود. دهها دانش پژوه اروپايى در اين مراكز مشغول تحصيل بودند. تعاليم اسلامى همگان را به علم و دانش و تفكر در آفرينش دعوت مىكرد و آيات قرآنى، خود پيشگام در بيان حقايق هستى و چگونگى رخدادهاى آن بود. همين شرايط بود كه اروپا تحت تأثير قرار گرفت و خيزشى علمى در آن سامان يافت. آنچه گفتيم ادعا نيست، شما مىتوانيد در اين زمينه به كتابهاى «تمدن اسلا و غرب» نوشته گوستاولوبون فرانسوى و «تاريخ تمدن» ويل دورانت و دهها اثر ديگر مراجعه كنيد. غرض از همه اين مقدمات آن است كه، آنچه مورد انكار پيشقراولان رنسانس در اروپا قرار گرفت، عقايد موهوم ارباب كليسا درباره خداوند و علم و نحوه زندگى مردم بود؛ وگرنه اصل خداى جهان كمتر مورد انكار دانشمندى فرهيخته قرار گرفته است. در هر صورت، انديشه و تمدن اسلامى امروزه جانمايه نيرومندى براى احيا دارد؛ بر عكس تمدن غرب به شدت گرفتار انحطاط فرهنگى و زوالپذيرى شده است. در اين فرصت اگر مسلمانان بخواهند جايگاه شايسته خود را دريابند، رعايت نكات زير ضرورى است: 1. بالا بردن سطح شناخت و بينشهاى دينى در همه ابعاد آن 2. تقويت روح ايمان، تقوا، استوارى در دين و مبارزه با كژى ها 3. ارتقاى دانش و سطح علمى 4. ارتباط وثيق و همدلى در سطح بين الملل اسلامى و تعاون و همكارى گسترده و همه جانبه 5. از ميان برداشتن نظامهاى فاسد 6. تلاش همه جانبه و همگانى در جهت ايجاد و احياى تمدن عظيم و مدينه فاضله اسلامى 7. اعتماد به نفس و دورى از خودباختگى1 پى نوشت: 1. براى آگاهى بيشتر ر.ك: الف) علل پيشرفت و انحطاط مسلمين، زين العابدين قربانى. ب) علل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشههاى سياسى و آراى اصلاحى، احمد موثق، سيد جمالالدين اسدآبادى. پ) آمريكا پيشتاز انحطاط، روژه گارودى، ترجمه قاسم منصورى. ت) علل انحطاط تمدنها، قانع عزيزآبادى. ث) ريشههاى ضعف و عقب ماندگى مسلمانان، رجبى. ج) رمز عقب ماندگى ما، امير شكيب ارسلان، ترجمه محمدباقر انصارى. چ) تاريخ فتوحات اسلامى در اروپا، امير شكيب ارسلان، ترجمه على دوانى. ح) به سوى قرآن و اسلام، حسين انصاريان. خ) تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 4، ترجمه گروهى از نويسندگان. د) فرهنگ اسلام در اروپا، زيگريد هونكه، ترجمه مرتضى رهبانى. ذ) تاريخ تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون. ر) تمدن اسلامى پيشگام در علوم و فنون جديد، ج 1و2، بولتن انديشه، شماره 18و17، نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها. ز) نگاهى به تاريخ جهان، جواهر لعل نهرو. ژ) تمدن اسلامى از زبان بيگانگان، محمد تقى صرفى. س) تاريخ تمدن اسلام، جرجى زيدان. ش) حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمين، مصطفى زمانى. 2 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۸۹ سپاس حاجی.خدا خیرت بده. زیبا بود 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده