رفتن به مطلب

طهران فرنگی: نگاهی به تهران عصر قاجار از دریچه سفرنامه‌ها


ارسال های توصیه شده

تهران این‌روزها به عنوان یکی از کانون‌های مهم سیاسی- اقتصادی منطقه‌ای و بین‌المللی، محل آمد و شد سران و مقامات کشورها و دیپلمات‌هایی است که برای مذاکره و هم‌اندیشی در موضوعات مختلف از جمله روابط فیمابین، تحولات سوریه، مسئله هسته‌ای، و… به آن سفر می‌کنند. این نخستین باری نیست که تهران، این پایتخت ۲۰۰ساله، شاهد چنین رفت و آمدهایی بوده و ریشه‌های آن را باید در روزگار تأسیس حکومت قاجار و انتخاب تهران به پایتختی آن در سال ۱۱۶۴ خورشیدی دانست. روزگاری که سرزمین خسته از جنگ ایران به عرصه رقابت قدرت‌های نوظهور قرن هجدهم اروپا تبدیل شد و سفرای متعددی از جانب روس، انگلیس و فرانسه و حتی آمریکا و ژاپن به دربار سلاطین قاجار روانه شدند و هریک به نوبه خود در کسب امتیاز از این حکومت به کشمکش با یکدیگر برخاستند و با زد و بندهای پنهان و آشکار خزانه مملکت را تهی، بخش‌های پهناوری از کشور را جدا و استقلال آن را با خطر روبه‌رو کردند.

gao713wyq5iozz8zzxy.jpg

 

آنچه که از رهاورد سفر آنان در این نوشتار به کار می‌آید گزارش‌هایی است که از مشاهدات خود از وضعیت تهران آن‌روزها به یادگار گذاشتند. اسناد مکتوب و تصویر دیگری نیز از تهران آن‌روزها در دسترس است و آن سفرنامه‌هایی است که سیاحان و دانشمندان جست‌وجوگر قرون هجده و نوزده میلادی، از سفر خود به مشرق‌زمین و برای کشف دوباره آن به‌جای گذاشتند. سیاحان خستگی‌ناپذیری که به سودای شهرهای هزار و یک شبی سرزمین پارس به سوی شرق روانه می‌شدند و از مواجهه با تهران، روستا- شهر نه‌چندان بزرگی که حتی پس از ساخت و سازهای عصر صفوی هنوز از لحاظ کالبدی آمادگی پذیرش پایتختیِ این سرزمین وسیع و کهن را نداشت حیرت زده می‌شدند و در بازخوانی این سفرنامه‌هاست که می‌توان لایه‌های پنهان و آشکار زندگی مردمان این شهر را بازشناخت. در این میان سرسلسله دودمان قاجار برخلاف سنت رایج حاکمان نوظهور سرزمین ایران مانند زند، افشار و صفوی، نه‌تنها شهر بزرگ و آبادی را به پایتختی برنگزید، که به‌مانند شاه‌عباس اول فرصتی نیز برای برنامه‌ریزی و طراحی پایتخت جدید و بهره‌برداری از آن نیافت و با مرگ زودهنگام خود در سال ۱۱۷۷ خورشیدی تهران جوان را به‌میراث به جانشین خود واگذارد. چنین بود که «سیمای ظاهری پایتخت قاجارها در روزهای نخستین شکل‌گیری برای بسیاری از جهان‌گردان که آن را با عظمت و شکوه اصفهان پایتخت صفویان یا با شکوه و جلال دوران ویکتوریایی پایتخت‌های اروپایی مقایسه می‌کردند، گیرایی چندانی نداشت».

 

از اولین جهان‌گردانی که در دوره تولد حکومت قاجار به تهران وارد شدند آنتوان گیوم اولیویه، فرستاده دولت فرانسه است که ملاقاتی نیز با آغامحمدخان در سال ۱۱۷۵ خورشیدی داشته است. وی آبادانی تهران را در مقابل شهرها و روستاهای پهنه ایران که دراثر جنگ‌های پیاپی زند و قاجار و سرکشی‌های خوانین و ایلات رو به نابودی بودند می‌ستاید و در وصف تهران در سفرنامه خود می‌گوید: «آغامحمدشاه که پایتخت خود را در این شهر قرار داد، به جهت سهولت امر مسافرین، کاروانسراهای خوب و مکان‌های مرغوب در آن بنا کرد. چنان‌که امروزه این محوطه بهترین شهرهای مملکت ایران شمرده می‌شود… آرک (سلطنتی) در طرف شمالی شهر واقع شده و به قدر ربع شهر بزرگی دارد و مانند خود شهر مربع‌الشکل، با دیوارهای بلند و عریض و با خندقی پهن و عمیق، مصون و محفوظ است. حصار شهر به مقدار دو میل بیشتر دور (محیط) و چهار دروازه دارد، اما به قدر نصف داخل آن مسکون نیست». وی از تلاش شاه در افزایش جمعیت شهر و عدم تمایل مردم به سکونت در تهران به دلیل آب و هوای بد و بیماری‌زا و نیز آب ناسالم شهر و حتی از عدم اسکان خانواده عمله دولت در تهران و سکونت آنان در روستاهای پیرامونی یاد می‌کند. به بیان دیگر تهران دوره آغازین تنها شهری اداری بوده است و عمده اقدامات آغامحمدخان در رفع ویرانی‌های دوره استقرار افغان‌ها در این شهر و آبادانی آرک دولتی و احداث برخی باغات و ابنیه حکومتی بوده است.

 

از آنجا که هویت شهر تهران همواره در سه‌گانه ری، تجریش و تهران معنا یافته است، اولیویه نیز از اقامت چندماهه در تجریش و رونق زندگی و تولید در آن، درخت چنار برافراشته و تناور روستا و زندگی عمومی پیرامون آن، همچنین مقبره معتبر امام‌زاده صالح (ع)، طبیعت بکر و زیبای البرز، غذاهای سالم و هوای فرح‌بخش منطقه یاد می‌کند و در مورد ری تلاش وی در جست‌وجوی ویرانه‌های این کهن‌شهر، حتی با بهره‌گیری از راهنمایان محلی بی‌حاصل مانده که نشان از فراموشی عجیب ری و تاریخ آن از حافظه مردمان منطقه دارد و به گواه گزارش وی، ری در آن روزگار در وضعیتی بس نابسامان به سر می‌برده است.

 

در دوره حکومت طولانی فتحعلی‌شاه مهم‌ترین اقدامات کالبدی در تهران، ساخت کاخ – باغ‌های جدیدی مانند «نگارستان» در محدوده بهارستان فعلی و «تخت قاجار» در محل باغ – موزه قصر فعلی و خارج از محدوده شهر بوده است که تا به امروز تأثیری ماندگار در ساخت کالبدی تهران داشته و جهات توسعه تهران را در دوره ناصری هدایت کرده است و از سوی دیگر واجد نوآوری‌هایی نیز در حوزه باغ‌سازی ایران است که به‌شدت مورد تحسین مشاهده‌گران غربی چون ارنست ژوبر و گاسپار دروویل در زمان ساخت و مادام دیولافوا در دوره ناصری قرار گرفته است. متأسفانه این اقدامات سلطان نشان از آن دارد که وی به مانند بی‌کفایتی‌اش در حراست از مرزهای کشور، به پایتخت خود نیز توجه کافی نداشته و برای هوس‌رانی‌های خود در خارج حصار مأمنی ساخته است، به‌نحوی‌که ارنست ژوبر فرانسوی، فرستاده ناپلئون بناپارت که در دوره فتحعلی‌شاه در تهران اقامت داشته می‌نویسد: «این شهر در زمانی طولانی که من در آنجا می‌زیستم چندان پیشرفتی نداشت و جمعیتش بیش از ۳۰هزار نفر نبود.»

 

در این میان بیشتر گزارش‌هایی نیز که از تهران این دوره در دست است از سوی افسران نظامی اروپایی که جهت معاضدت به ایران در جنگ با روس‌ها گسیل شده‌اند باقی مانده است. جیمز موریه، نماینده سفارت انگلیس در سال ۱۱۸۶ خورشیدی که با فتحعلی‌شاه دیدار داشته است، در وصف تهران این دوره در سفرنامه خود می‌نویسد: «دور باروی شهر چهارونیم تا پنج میل است و شهر شش دروازه دارد که سردر و جوانب آن با کاشی‌هایی با صورت ببر و حیوانات دیگر مزین بود». او شهر تهران را به بزرگی شیراز دانسته ولی بیوتات و ابنیه آن را کمتر از شیراز ذکر کرده و افزوده است که عمارات تهران غالباً با خشت بنا شده‌اند و شباهت آنها به ابنیه عالی کمتر است. ژنرال گاردان، مأمور ناپلئون که بارها به دربار فتحعلی‌شاه قاجار اعزام شده و سال‌ها در ایران اقامت داشته و سفرنامه‌ای به نام «خاطرات مأموریت ژنرال گاردان در ایران» از خود برجای گذاشته، به عنوان یک متخصص امور نظامی از عدم طراحی پایتخت جدید بر اساس مصالح نظامی تعجب می‌کند و می‌نویسد: «هیچ نقشه جنگی در تهران موجود نیست. فقط دور هر قصبه‌ای حصاری است از گل و دارای برج‌های مرتفع آجری کنگره‌دار، گرد شهر نیز خندق کنده شده است».

 

در این دوره تهران همچنان برای مشاهده‌گران غیرایرانی شهری ناگیرا و مأیوس‌کننده است به‌نحوی‌که در سال ۱۸۳۸ میلادی (۱۲۱۷ خورشیدی) جیمز بیلی فریزر، نقاش، بازرگان و سفرنامه‌نویس اسکاتلندی در کتاب «سفر زمستانی» خود از غیبت گنبدها به عنوان نشانه در تهران، در مقایسه با سایر شهرهای ایران اظهار ناخشنودی می‌کند. وی از موقعیت تهران که در یک دشت عریان واقع گردیده و ساختمان‌های بی‌تکلف و خالی از شکوه و جلال آن با بام‌های مسطح و نماهای ساده و خالی از هر نقش انتقاد می‌کند و یک گردشگر انگلیسی به نام سر رابرت کرپرتر که در سال ۱۱۹۶ خورشیدی از تهران دیدن کرده است می‌نویسد: «نیم قرن پیش به‌سختی به نظر می‌رسید که تهران پایتخت ایران بشود!»

 

در دوره محمدشاه قاجار نیز تحول جدی در سازمان فضایی تهران مشاهده نمی‌شود و توصیفات تهران در سفرنامه‌ها همچنان مشابه دوره پادشاه گذشته است. اوژن فلاندن فرانسوی که به همراه هیئتی در سال ۱۲۱۷ خورشیدی از تهران بازدید کرده است در کتاب خود به نام «سفر به ایران» روایتی دقیق به همراه تصاویری بی‌نظیر از تهران به دست می‌دهد. وسعت و اهمیت تهران، در نظر افراد این هیئت، به اندازه تبریز و اصفهان نیست. «شش- هفت باب مسجد، سه یا چهار مدرسه، یک‌صد حمام، نزدیک به یک‌صد باب کاروانسرا، تعدادی دکان بدقواره و کثیف و دیواری طولانی با آجرهای زردرنگ در دور تا دور شهر، با شش دروازه»، توصیفی مختصر و گویا از وضعیت پایتخت حکومت محمدشاه غازی توسط فلاندن است. وی همچنین بعد از بازدید اجمالی از این شهر، جمله درخور تأملی در سفرنامه‌اش می‌نویسد: «تهران در واقع جایگاه زندان‌مانندی است برای شماری از افراد خاندان سلطنت که اغلب این زندانیان را برادران یا عموهای شاه تشکیل داده‌اند».

 

در این میان، تا اواسط دوره ناصری تهران از لحاظ صنعت و تجارت هیچ‌گاه در تراز اول نبوده و تنها به عنوان یک پایتخت سیاسی برای خارجیان جلب نظر کرده است و نخستین کوشش‌ها برای متحول ساختن شهر قدیمی در دوران حکومت طولانی ناصرالدین‌شاه (۱۲۲۷ تا ۱۲۷۵ خورشیدی) صورت گرفت. در این دوره تغییرات حاصله در ساختار شهر چنان چشمگیر بود که به گفته لرد جرج کرزن، سیاست‌مدار انگلیسی، در پایان قرن نوزدهم: «بازدیدکنندگان نیمه اول این قرن به‌سختی آن را بازمی‌شناسند؛ و این دومین مرحله از یک “رنسانس دومرحله‌ای” تهران تلقی می‌شد که نخستین مرحله آن، هنگامی بود که تهران به عنوان پایتخت انتخاب شد».

 

ناصرالدین‌شاه اقدامات اصلاحی خود را در دو حوزه معماری و شهرسازی و به موازات یکدیگر سامان بخشید. در حوزه معماری وی با آگاهی از تحولات معماری و شهرسازی معاصر غرب و نیازهای فضایی خویش، دستور ساخت ابنیه‌ای را داد که با نظر به ظرافت و خلاقیت طراحان و سازندگان، در ادغام مفاهیم معماری ایرانی و غربی مورد توجه سیاحان قرار می‌گرفت. لرد کرزن، سیاست‌مدار انگلیسی در کتاب «ایران و قضیه ایران» در مورد بنای شمس‌العماره می‌نویسد: «… در انتهای دیگر کاخ گلستان عمارتی رفیع با دو برج به نام شمس‌العماره قرار دارد که از سمت خارج قصر یعنی طرف بازار منظره بسیار جالبی دارد. این ساختمان قابل توجه که به نظر من نمونه برجسته معماری هوسی است به صورت دو برج ساخته شده است… و در رأس آن رو به بازار ساعتی ساخت اروپا قرار داده‌اند و آن بر دیوار خارجی ارگ ساخته شده و… در طرف باغ چند ایوان و رواق و ارسی‌های متعدد هست و ایوان وسیعی به سبک ایتالیایی به وسیله پله‌ها به کنار استخر بزرگ منتهی می‌شود. … و به‌راستی که نمونه کار معماری هوس و تفنن، در هنر معماری جدید ایرانی است».

 

از دیگر ابنیه این دوره تکیه دولت، ساخته‌شده در سال ۱۲۴۸ خورشیدی است که آن نیز در سبکی بدیع بنا شده و مورد توجه مشاهده‌گران غربی قرار گرفته است. ساموئل بنجامین، وزیرمختار آمریکا توصیف زیبایی از آن در کتاب «ایران و ایرانیان» به سال ۱۲۶۴ خورشیدی به دست می‌دهد و می‌نویسد: «موقعی که از کالسکه پیاده شدم، با کمال تعجب ساختمان استوانه‌ای‌شکل مجللی را در مقابل خود دیدم که به وسعت و بزرگی آمفی‌تئاتر “ورونا” بود و با آجر و سنگ به سبک بسیار زیبایی ساخته شده بود … ظاهراً معمار بزرگ این تکیه خواسته بود ثابت کند که نقشه یک ساختمان را طوری می‌توان طرح کرد که بدون دکوراسیون و تزئین هم ابهت و جلال خود را حفظ کند. ضمناً طوری تنوع در فرم و شکل غرفه‌های اطراف به کار برده بود که چشم را خسته نمی‌کرد… واقعاً توصیف زیبایی طاق‌ها و سردرهای هلالی‌شکل تکیه امکان‌پذیر نیست. ایرانی‌ها در حقیقت استاد این نوع معماری در جهان هستند».

 

از سوی دیگر در حوزه شهرسازی تخریب باروی کهن و خیابان‌کشی‌های جدید نیز مورد توجه سیاحان قرار گرفته و توصیف میدان توپخانه و خیابان‌های منشعب از آن و دروازه‌های آغازین خیابان‌ها فصل مشترک تمامی سفرنامه‌های این دوره است. جکسون، زبان‌شناس آمریکایی به تحسین دروازه‌هایی می‌پردازد که در مدخل چند خیابان واقع شده‌اند که از میدان توپخانه منشعب می‌شوند و آنها را به علت کاشی‌های درخشان و تزئیات خیال‌انگیزشان که بس تماشایی هستند، می‌ستاید. مادام دیولافوا، باستان‌شناس فرانسوی نیز در سفری که به سال ۱۲۵۷ خورشیدی به تهران داشته است از میدان بزرگ توپخانه و از حضور عناصری چون مدرسه و کلیسای تازه‌تأسیسی که توسط «میسیون‌های عیسوی» فرانسوی جهت بسط نفوذ آن کشور در ایران برپا گشته و نیز اولین مهمان‌خانه که توسط یک فرانسوی اداره می‌شود و همگی در محله اروپاییان قرار دارند یاد می‌کند.

 

در این میان وضعیت عمومی شهر همچنان نابسامان است. دیولافوا گزارش ورود خود را به تهران که از سوی شهر قزوین صورت گرفته با انتقاد از راه‌های ناهموار و ناامن که به دلیل بی‌لیاقتی حاکمان هیچ مراقبتی از آنها نمی‌شود آغاز می‌کند. وی همچنین از کوچه‌پس‌کوچه‌های تاریک تهران که شب‌ها خالی از جمعیت است، در بسته خانه‌ها، ناهمواری کوچه‌ها و گل‌آلود بودن آنها شکوه می‌کند و در بازگشت از سفر ورامین به تهران که در ساعات روز صورت گرفته از بی‌نظمی شهر و آشفتگی آمد و شد در معابر و بازار گله می‌کند و می‌نویسد: «در اینجا پلیسی برای برقراری نظم پیدا نمی‌شود. شاگردان داروغه و فراشان کلانتر کارهای واجب‌تری دارند و باید در فکر عایدات روزانه باشند».

 

از لحاظ اجتماعی به‌تدریج تهران شاهد ظهور طبقات کاملاً تفکیک‌شده و متمایز است. هاینریش بروگشن، دیپلمات آلمانی که در اوایل دوره ناصری و به سال ۱۲۳۹ خورشیدی در تهران حضور داشت در کتاب «سفری به دربار سلطان صاحبقران»، طبقات اجتماعی تهران را این‌گونه برمی‌شمرد: «روحانیون با بیشترین قدرت، کارمندان یا میرزاها، مستخدمین، سربازان، تجار، کسبه، لوطی‌ها و جاهلان محله‌ها». همچنین ایجاد اختلاف طبقاتی در محلات و پدیداری محلات جدیدی مانند محلات خارجیان از دیگر نکاتی است که مورد اشاره این بازدیدکنندگان قرار دارد. با این‌که رشد مناطق شمالی شهر زیاد بود اما مناطق جنوبی و فقیرنشین نیز به تبع مناطق شمالی و نیازهای این محلات اعیانی رشدی قابل ملاحظه یافتند (ارنست اورسل، سیاح بلژیکی، ۱۲۶۱ خورشیدی). بنجامین روایاتی درباره محلات جدید شهر که اعیان و دولت‌مردان و فرنگی‌ها در باغچه‌های زیبا و خانه‌های خوب آن سکنا می‌گزینند ارائه می‌کند که آشکارا از خودآگاهی نسبت به طبقاتی شدن محلات خبر می‌دهد. در این میان فقدان حضور زنان در عرصه عمومی تهران از موارد دیگری است که مورد توجه سیاحان قرار دارد و بسیاری از سیاحان و دیپلمات‌ها از ندیدن صورت حتی یک زن در کوچه‌پس‌کوچه‌های تهران آن روز سخن می‌گویند (اورسل، یوشیدا).

 

از لحاظ تجاری علی‌رغم سرمایه‌گذاری‌های صورت‌گرفته توسط دولت چون کارخانه‌سازی‌های امیرکبیر، تهران در مقایسه با شهرهای مهمی چون تبریز، اصفهان، شیراز و… شهر تجاری مهمی محسوب نمی‌شد (اورسل). تهران به دلیل پشتیبانی دربار به یک شهر تجاری بدل شده بود و به واقع از شهرهای درجه دوم و سوم تجاری محسوب می‌شد (جیمز ابوت، کنسول انگلیس، ۱۲۲۰ خورشیدی). شاید همین نبود ظرفیت تجاری بالا در تهران و همچنین عدم موفقیت پروژه صنعتی کردن تهران، تجارت تهران را به یک تجارت غیرمولد بدل کرده بود. ماساهارو یوشیدا، سفیر ژاپن در دربار ناصرالدین‌شاه به سال ۱۲۵۹ خورشیدی با یادآوری این نکته که «خیلی از جنس‌هایی که در بازار تهران می‌فروختند نامرغوب بود»، درباره بازار تهران می‌نویسد: «به بازار تهران که برای خرید می‌رفتیم، قیمت را ده برابر می‌گفتند تا جای چانه باشد. ما که غریب بودیم باید مواظب می‌بودیم سرمان کلاه نرود… اگر از ظاهر کسی می‌فهمیدند مشتری است، ده‌نفری بر سرش می‌ریختند و می‌گفتند از ما بخرید». البته شاید دلیل این کسادی بازار رونق مغازه‌هایی بود که در حاشیه خیابان‌های نوساخته برپا شده بودند.

 

در این میان اوضاع در تجریش به گونه‌ای دیگر رقم خورده بود. دیولافوا در گزارش خود از باغ‌های آباد منطقه مانند باغ فردوس یاد می‌کند که به داماد شاه تعلق دارد و کاخ‌های نوسازی که با کج‌سلیقگی، با تزئینات ازمدافتاده غربی آذین شده مورد انتقاد او قرار می‌گیرد. او پاتوق‌های اروپاییان در این منطقه را برمی‌شمرد و می‌نویسد: «انگلیسی‌ها در قلهک به سر می‌برند و تمام دهکده را ملک مطلق خود محسوب می‌دارند و روس‌ها در زرگنده؛ فرانسوی‌ها، ترک‌ها و سایرین در تجریش به سر می‌برند. این نمایندگان سیاسی که به خون یکدیگر تشنه هستند و می‌خواهند یکدیگر را قطعه‌قطعه کنند، در موقع تابستان مانند یک خانواده در شمیران زندگی می‌کنند». همچنین درخت کهن‌سال امامزاده صالح(ع) تجریش و وقایع روزمره که در پای آن جریان دارد مورد توجه او قرارمی‌گیرد.

 

همچنین دیولافوا در سفر خود به ری و ورامین از باغ‌های آباد میان تهران و ری خبر می‌دهد که محل استراحت و تفریح تهرانی‌ها به‌ویژه زنان بوده و این‌که حال و هوای این باغ‌ها و آنچه که درون آنها می‌گذرد، متفاوت با آنی است که در شهر جریان دارد برای او جالب توجه است. سنت بست‌نشینی مجرمان و مغضوبان حکومت در حرم عبدالعظیم(ع) نیز از دیگر مواردی است که توجه وی را به خود جلب می‌کند. لرد کرزن نیز که در همین زمان از ری بازدید کرده پس از ذکر زاویه عبدالعظیم(ع) به عنوان مکانی مقدس، از حفاران ایرانی یاد می‌کند که هرروزه جهت استخراج مصالح ساختمانی به حفاری در آثار باستانی کهن ری می‌پردازند و گاه سکه طلا و نقره‌ای نیز یافت می‌کنند و تأسف خود را از این‌که هیچ خبری از کاوشگران علمی در آن منطقه مهم باستانی نیست، نشان می‌دهد.

 

گزارشگر دیگری که به هنگام سلطنت مظفرالدین‌شاه مدتی در تهران اقامت داشته ویلیام جکسون آمریکایی است که برخلاف سایر نویسندگان خارجی که به تشریح نقاط ضعف تهران پرداخته‌اند، زیبایی‌های تهران را مورد توجه قرار می‌دهد و می‌نویسد: «اصفهان متوسط است، شیراز زیباست، اما تهران خیلی خوب است. از تلگراف‌خانه کاملاً مجهز و پست‌خانه گرفته تا بانک عظیم شاهنشاهی و مغازه‌هایی که دارای جنس اروپایی‌اند؛ اما مساجد، مناره‌ها، شترها، کاروانسراها و بازارهای مملو از مردانی که با هم نزاع می‌کنند و زن‌های چادربه‌سر و با رسومی قدیمی، مشخصاتی است که به شرق تعلق دارد و تهران را مانند هر پایتخت دیگری در شرق، شرقی می‌نمایاند».

 

برخلاف توصیف خوش‌بینانه فوق، در زمان استبداد محمدعلی‌شاه یکی از اتباع روسیه به نام مادام وولفسن در کتابی با عنوان «ایرانیان در گذشته و حال» مطالبی پیرامون تهران آن عصر بیان می‌دارد: «اگر بر حسب تصادف وارد تهران شوید، از مشاهده منظره کنونی پایتخت شاهنشاهی ایران به حیرت خواهید افتاد. با این‌که مسافر تقریباً نصف تهران را عبور کرده تازه از سورچی می‌پرسد پس کی به تهران می‌رسیم؟ پس از این‌که یک سلسله دالان‌های پهن و باریک و دراز و کوتاه بدون سقف را طی کردید، وارد یک میدان نسبتاً وسیع می‌شوید. این میدان توپخانه و میدان اصلی و عمده شهر تهران است». در این دوره همچنان در فاصله دیوارها و بافت شهری، زمین‌های خالی وجود داشت که در نظر بعضی ناظران بسیار ناخوشایند می‌نمود (پرسی سایکس، کنسول نظامی انگلیس، ۱۲۸۱ خورشیدی). «پس از این دگرگونی‌ها نیز سیمای ظاهری تهران نمی‌توانست بازدیدکنندگان اروپایی را جذب کند. برجسته‌ترین بنای پایتخت، مسجد سپهسالار بود که ساخت آن در سال ۱۲۶۹ خورشیدی به پایان رسید. با این همه، ساختمان عمومی زیبایی وجود نداشت و زیبایی اصلی شهر در خانه‌های شخصی بزرگ و باغ‌های آنها خلاصه می‌شد» (مینورسکی خاورشناس روس، ۱۹۳۴).

 

از آخرین سفرنامه‌های اواخر دوره قاجار می‌توان از کتاب «مسافر تهران» نوشته ویتا سکویل وست، همسر کنسول انگلیس که با خلع سلطنت از قاجار و به سلطنت رسیدن رضاخان، به ایران سفر کرد، یاد کرد. وی در این کتاب در توصیف کلی تهران می‌گوید. «من آن را شهر می‌خوانم اما تهران یک ده بسیار بزرگ است». وی زیبایی دروازه‌های تهران را تحسین می‌کند و از این‌که این‌قدر زندگی مردمان با حیوانات اهلی و وحشی در شهر آمیخته است حیرت‌زده می‌شود و می‌نویسد: «هیچ پایتختی ندیده‌ام که این اندازه به یک پایتخت ناهمانند باشد». هرچند تهران در قرن بیست‌ویکم یکی از مدرن‌ترین پایتخت‌های خاورمیانه‌ای شناخته می‌شود و با اغماض از برخی کاستی‌ها باید آن را پایتختی شایسته برای ایران محسوب داشت، اما در قرون هجدهم و نوزدهم میلادی دارای چنین عنوان و جایگاهی در نزد بازدیدکنندگان غیرایرانی نبوده است. آنان که خود از پایتخت‌های پرشکوه و جلال امپراتوری‌های نوظهور اروپایی به ایران می‌آمدند و پایتخت جدید حکومت پارس را با شهرهای افسانه‌ای چون اصفهان، بغداد، قاهره، استانبول و تبریز مقایسه می‌کردند، از بی‌قوارگی و بی‌تناسبی تهران شکوه برمی‌داشتند. عبارتی که به طور مداوم از روزگار تأسیس تا پایان حکومت قاجاریان در این سفرنامه‌ها خوانده می‌شود این است که: تهران روستای بزرگی بیش نیست و به‌ناچار باید آن را شهر خواند؛ هرچند در این میان اقداماتی که در حوزه معماری به امر سلاطین قاجار در تهران صورت گرفت، همواره به دلیل خلاقیت و نوآوری آن مورد توجه و تحسین جهان‌گردان و سفرای خارجی قرار گرفته است و از نگاه آنان، این معماری التقاطی از مراوده ایرانیان با غرب تأثیر پذیرفته است. در این میان دروازه‌های داخلی و خارجی شهر، کاخ‌ها و ابنیه مرتبط به آن و نیز بازار از مهم‌ترین ابنیه شهری مورد توجه سفرنامه‌ها محسوب می‌شوند. توجه به آداب و رسوم و شیوه معیشت مردمان که به طور عمده در فلاکت و بدبختی به سر برده‌اند و نمود آن در رخسار محلات و بازار قابل مشاهده بوده است، از دیگر توصیفات همسان مستشرقان است. نیز وصف اقامت دل‌انگیز این مشاهده‌گران در باغ‌های تجریش و شمیران و گاه شمال ری فصل مشترک تمامی این سفرنامه‌ها محسوب می‌شود. شاید نوع نگاه اینان به تهران عصر قاجار غیرمنصفانه و اندکی تندروانه به نظر آید، اما نگاهی گذرا به توصیف‌های سفرنامه‌نویسان ایرانی از شهر اروپایی و مقایسه آن با توصیف شهر ایرانی توسط اروپاییان که در این مقال جای آن نیست، مؤید این امر خواهد بود. توصیفاتی گاه اغراق‌آمیز در مورد شهرهایی که هیچ‌یک شبیه تهران عصر قاجار نیست؛ شهرهایی وسیع، آباد، پرجمعیت، سرشار از شور زندگی، قانون‌مدار، با شب‌هایی روشن، تمیز و بهداشتی و بهره‌مند از تمامی امکانات مورد نیاز برای رشد استعدادهای شهروندان.

 

نویسنده: جواد عرفانی/طراح شهری

منبع: مجله همشهری معماری شماره ۲۴

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...