fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۴ [h=1]فضاهاي ذهني و عيني فضاهاي شهري؛ ويژگيها و پتانسيلها نسرين پورهمرنگ [/h] هر يك از ما داراي سرپناهي هستيم. داخل اين سرپناه بنا به سليقه و تواناييهامان آراسته شده است و داراي شيوههايي براي معاش هستيم، و به تناسب آن شيوه هر روزبخشي از اوقاتمان را به اعمال و رفتاري تكراري در فضاهايي خاص سپري ميكنيم. عمدتاً مسيرهاي مشخصي را ميپيماييم و در مكانهاي مشخصتري به اعمال روزمره مبادرت ميورزيم. داراي خويشان، دوستان و همراهان و امكاناتي براي زندگي هستيم و البته وجود كساني را كه همراهي و همدلي چنداني با ما ندارند را نيز تحمل ميكنيم و يا در ستيزه با آنها به سر ميبريم. اعمال و رفتارمان متكي به هنجارهاي فردي و اجتماعي است، چه هنجارهايي كه به صورت قانون درآمدهاند و چه هنجارهايي كه در عرف جامعه مورد پذيرش جمعي واقع شدهاند. داراي اهداف و چشماندازهاي كوتاه مدت و بلند مدت هستيم و براي رسيدن به آنها از نيروها و امكاناتي مدد ميگيريم. داراي باورها و اعتقاداتي هستيم و بر طبق آنها رفتارهايمان را تنظيم ميكنيم. مجموعهي آنچه به طور خلاصه برشمرده شد همان چيزي را تشكيل ميدهد كه نگارنده از آن با عنوان « فضاهاي ساختاري» نام ميبرد. فضاهاي ساختاري ذهن انسان همانگونه كه اشاره شد از عناصر مادي و معنوي، جاندار و بيجان تشكيل شده است. مهمترين ويژگي « فضاهاي ساختاري » محدود كردن است، كه در اين نوشتار از آن به عنوان «محدوده سازي» نام ميبرم. براي درك عميق ماهيت ساختارها بايد به ويژگي «محدوده سازي» آنها توجه كرد. آنچه كه «محدوده سازي» و يا «ساختارها» انجام ميدهند عبارت است از پيشگيري از بينهايت هرچ و مرج و بي هدفي و يا تناقض و تضاد هدفها. پيشگيري از بينهايت هرج و مرج علت وجودي تشكيل دولتها نيز هست كه موضوع بحث نگارنده نميباشد. حركتها در شرايط مشخص بودن مسيرها و هدفها است كه به مقصد ميرسند و يا نميرسند، اما در شرايطي كه مسيرها و هدفها مشخص نباشند و يا فراوان و بينهايت باشند، به نابودي منتهي ميشوند. بينهايت هرج و مرج و بينظمي، نابودي و اضمحلال را به دنبال دارد و تنها در شرايط نظم يعني مشخص بودن مسيرها و هدفها است كه خلق و آفرينش صورت ميگيرد. از قضا ديگر عنصر اصلي در ساختارها وجود نظم و انضباط است. در شرايط مشخص بودن مسيرها و هدفها خلاقيت صورت ميگيرد. بناها يا همان ساختارها حاصل خلاقيت هستند و هيچ خلق و آفرينشي صورت نميگيرد مگر به واسطهي وجود تفكر و حركتهاي منظم. نظم در خلاقيت به معناي آن است كه هر جزء حاصل و متاثر از جزء ديگر است. به عبارتي زاييدهي جزئي است كه مبنايي براي پديداري و در افتادن چشماندازها و افقهاي جديد شده است. هر ساختارِ خلاقانه، حاوي پيوندهاي شبكهيي است و يا دستكم آنكه امكان برقراري پيوندهاي شبكهيي به صورت بالقوه در آن وجود دارد. خلاقيت به اصالت ساختارها منجر ميشود. اما فراوان ساختارهاي بدون اصالت نيز موجود است. اين فراواني سر به بينهايت ميزند، چرا كه همواره بوده و هست و خواهد بود. ساختارهاي بدون اصل و اصالت نه حاصل زايندگي و خلاقيت كه حاصل سرهم بندي است، از اينجا و آنجا به عاريت گرفته شده است. پيوندها لزوماً با يكديگر ارتباط ندارند و يا نميتوانند ارتباط برقرار كنند و چه بسا به نفي و در هم شكستن يكديگر بپردازند. همين عدم امكان ارتباط و تحرك مانع از حركتهاي عمودي(Vertical mobility) ميشود و تحركها در حد افقي mobility) (Horizontal باقي خواهند ماند. حركتهاي افقي فعل پذيرند و تاثير پذير و از امكان نقش آفريني تاثيرگذار محروم، مگر آنكه به انتحار دست بزنند. هستي داراي ساختار است و انسانها به عنوان جزئي محدود از هستي موجوداتي ساختارمند هستند. ساختارهاي ذهني و عيني انسانها از اين لحاظ كه همهي آمال و آرزوهاي انسانها را در بر ميگيرند از اهميت فراوان برخوردارند. به عبارتي حيات انساها در ميان همين «فضاهاي ساختاري» است كه به انجام ميرسد. در چنين شرايطي اهميت تاثيرگذاري و تاثيرپذيري از ابعاد و زواياي ساختارها به خودي خود آشكار است. يك تقسيم بندي مهمي كه ميتوان دربارهي ساختارها مطرح كرد، دروني و بيروني بودن آنها است. ساختارها از دروني تا بيروني در امتداد هستند، به عبارتي در دو سر يك طيف قرار دارند. ميتوان درونيترين ساختارها را وجود هر انسان براي خود او دانست و بيرونيترين ساختارها را ساختارهايي دانست كه امكان تجربهي حسي و رويارويي در قبال آن براي فرد مهيا نيست و تنها تصويرها و روايتهايي از آن ساختارها در دسترس دارد. نكتهي بسيار مهم در ساختارهاي بيروني عدم وجود « تعامل» است. شخص ميتواند تصوير سازيهاي مطلوبش را بر مبناي توصيف و درك يك جانبهاش از روايتهاي شنيداري و تصويري به پيش يبرد. در اين پيشروي، همزمان چيزي كه نگارنده از آن با عنوان «ساختارهاي توهمي» ياد ميكند در ذهن و ضمير شكل ميگيرد. شگلگيري ساختارهاي توهمي يك از وجوه گريز ناپذير كاركرد ذهني انسان است. همين ساختارهاي توهمي هستند كه انسانها را به حركت و تكاپو و نفي و تاييد كردنها وادار ميكنند. شايد اگر ساختارهاي توهمي نبودند انسانها هيچگاه زحمت حركت و تلاش را به خود نميدادند و از جاي خود نميجنبيدند. توهمهاي ساختاري حس اميدواري، همراه با درك زيبايي و حركت براي رسيدن به مطلوب، در فرد ايجاد ميكنند. مشاهدههاي بصري و ذهني در ايجاد چنين دركي بسيار موثر هستند. اينكه انسانها در پيرامون خود چه چيزي را مشاهده كنند و اين مشاهدات تا چه مدت دوام داشته باشد در شكلگيري ويژگيهاي ساختارهاي توهمي بسيار مهم است. اما اينكه حركتها به درانداختن چه نوع فضاهاي ساختاري - مادي يا معنوي - منجر شوند و يا اينكه برعكس فضاهاي ساختاري چه نوع از توهمهاي ساختاري - مادي يا معنوي - در ذهن ايجاد كنند تحت تاثير مستقيم يكديگر هستند 1 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۴ شهرها، نماد «فضاهاي ساختاري» مادي تمدن بشر با شهرنشيني آغاز شده است. پديداري مشاغلي به جز كشاورزي، دامداري و صيادي كه قشر صنعتگر و پيشهور را به وجود آورد به پيدايي شهرها انجاميد. در بحث مدرنيسم نيز بر شهر و شهرنشنيي تكيهي بسيار شده است. در گزارشهاي سالانهي توسعهي انساني سازمان ملل متحدUNDP) ) براي سنجش نابرابري، يكي از سنجهها، سنجش رشد شهرنشيني است كه مشتمل بر نرخ رشد سالانهي جمعيت شهري و قدر نسبي جمعيتهاي شهرهاي داراي بيش از يك ميليون نفر جمعيت ميباشد. اميل دوركهايم در كتاب تقسيم كار در جامعهThe division of labor in society) ) به تاثير تغيير ساختاري ناشي از گسترش تقسيم كار بر همبستگي اجتماعي تاكيد ميكند. او جوامع و اجتماعات سنتي را مبتني بر همبستگي مكانيكي ميداند و جوامع صنعتي جديد را مبتني بر همبستگي ارگانيك. « گئورگ زيمل» از جامعه شناسان نامدار آلمان است. « وبر » تحت تاثير انديشههايش قرار داشت. دوركهايم و تونيس كارهاي او را جدي ميگرفتند. وي بر جامعه شناسان آمريكايي به ويژه جامعهشناسان وابسته به مكتب جامعه شناسي شيكاگو از جمله رابرت پارك تاثير فراوان گذاشته است. زيمل به فضاي زندگي مدرن و به ويژه شهر علاقه داشت و معتقد بود جامعهي مدرن در اصل در مادرشهر شكل گرفته است و به عميقترين شكل در آن تكامل يافته است. اگر چه « وبر » و « فوستل دوكولانژ » دربارهي شهر مطالبي نوشتهاند اما ميتوان زيمل را نخستين جامعهشناس زندگي شهري مدرن به حساب آورد. او تمام سالهاي عمرش را به جز چهار سال در شهر تجاري و پوياي برلين گذراند. زيمل در مقالهيي با عنوان « مادرشهر و زندگي رواني» Metropolis and Mental life) ) تاثير فرهنگ مدرن در روانشناسي اجتماعي شهرنشينان را ارزيابي ميكند. به نوشتهي پيتر كيويستو «آنچه را كه برخي سردي يا بياعتنايي شهرنشينان ميانگاشتند، او وسيلهيي ضروري براي حفاظت در مقابل تهديد شدن فرديت ميدانست.» (1) رابرت پارك شخصيت محوري مكتب جامعهشناسي شيكاگو است. پارك در درك خود از شهر به عنوان مركز مدرنيته با زيمل همعقيده است. وي در اين باره جملهي جالبي دارد: « جهان ممكن است ميان دو طبقه تقسيم شود، كساني كه به شهر رسيدهاند و كساني كه هنوز نرسيدهاند.» (2) وي در ادامه ميگويد: « در شهر همهي بلند پروازيهاي پنهاني و همهي آرزوهاي ابراز شده فرصتي براي تجلي پيدا ميكنند. شهر طبيعت انسان را در تمام جلوههاي آن شكوفا ميسازد، گسترش ميدهد و تبليغ ميكند.» (3) مكتب شيكاگو در زمينهي جامعهشناسي شهري پيشگام است. اعضاي اين مكتب مدلهاي بوم شناختي خود را از زيستشناسي اخذ كردهاند. « لوئيس ورث » مفهوم « شهرنشيني به عنوان يك شيوهي زندگي » را مطرح كرد. به عقيدهي وي، زندگي شهري در بردارندهي غيرشخصي شدن و فاصلهي اجتماعي است: «تاثيراتي كه شهرها بر زندگي اجتماعي انسان ميگذارند زيادتر از آن است كه نسبت جمعيت شهري نشان ميدهد، زيرا شهر نه تنها به طور فزاينده سكونتگاه و كارگاه انسان امروزي است بلكه مركز نوآوري و نظارت بر زندگي اقتصادي، سياسي و فرهنگي است كه دورترين اجتماعات جهان را به مدار خود كشيده و نواحي گوناگون، ملتها و فعاليتهاي مختلف را به صورت يك جهان هستي در هم بافته است.» (4) « ديويد هاروي» و « مانوئل كاستلز » بينالگوهاي شهرنشيني و جامعهي وسيعتر ارتباط برقرار ميكنند و فرآيندهاي شهري را مستقل در نظر نميگيرند. به نظر هاروي و كاستلز شيوههاي زندگي مردم در شهرها و طرح فيزيكي محلات مختلف شهري را ميتوان در زمرهي ويژگيهاي كلي توسعهي سرمايهداري صنعتي محسوب نمود. به تاكيد « هاروي » شهرنشيني يكي از جنبههاي محيط مخلوقcreated environment) ) است و فضا دائماً تجديد ساخت پيدا ميكند.(5 ) كاستلز در بياناتي بسيار دقيق، بين شكل فضايي يك جامعه با مكانيسمهاي كلي توسعهي آن رابطه برقرار ميكند. وي ميگويد: « براي شناخت شهرها ما بايد فرايندهايي را كه به وسيلهي آنها شكلهاي فضايي ايجاد و دگرگون ميشوند را درك كنيم. طرحها و ويژگيهاي معماري شهرها و محلات، مبارزات و ستيزههاي ميان گروههاي مختلف را در جامعه بيان ميكنند. به سخن ديگر، محيطهاي شهري نمايانگر تجليات نمادين و فضايي نيروهاي اجتماعي كليترند. براي مثال آسمانخراشها ممكن است به اين علت ساخته شوند كه انتظار ميرود سودآور باشند اما اين ساختمانهاي عظيم در عين حال، نماد قدرت و سلطهي پول بر شهر از طريق كاربرد تكنولوژي و اعتماد به نفس هستند و كاتدرالهاي دورهي سرمايهداري انحصاري رو به رشد محسوب ميشوند.» (6) اما شهر و جذابيتهايش، پويايي و تحركش، رقابتها و فرصتطلبيهايش، وهم و گمان افكندنهايش و البته تواناييهايش در تبديل انرژيهاي پراكنده به نظم و زيبايي و خلاقيت، تنها مورد توجه انديشمندان و تئوري پردازان قرار نگرفته است. چهرههاي سرشناس ادبي همچون گوته، تي.اس. اليوت، بودلر، داستايفسكي، پوشكين و گوگول نيز زواياي مختلف زندگي شهري و پتانسيلهاي نهفته در آن را در آثار ادبي خود به تصوير كشيدهاند. « نيكلاي گوگول » در داستان بلوار نوسكي، اسطورههاي مردمي بلور نوسكي را به هنر تبديل ميكند. بلوار نوسكي يكي از جادههاي اصلي پترزبورگ بود. در اوايل قرن نوزدهم و در زمان سلطنت آلكساندر اين خيابان توسط چندين معمار نئوكلاسيك برجسته تقريباً به طور كامل بازسازي شد. همپاي ظهور شكل جديد آن در اواخر دههي 1820، بلوار نوسكي به گونهيي آشكار از دو شعاع ديگر خود ( بلوار وژنسنسكي و خيابان گوروخوايا ) متمايز شد و به عنوان يك محيط شهري منحصر به فرد درآمد. « مارشال برمن» استاد سرشناس دانشگاه نيومكزيكو در كتاب جالب و خواندني «تجربهي مدرنيته» با وصف و تحليلي درخشان به توصيف بلوار نوسكي ميپردازد: «بناهاي مجلل در هر دو سمت خيابان صف كشيده بودند، بناهايي كه غالباً در ميادين و فضاهاي عمومي اضافي خاص خود ساخته شده بودند، كليساي جامع «بانوي مااز غازان» به سبك نئوباروك، كاخ ميخائيلوسكي به سبك روكوكو، همانجا كه تزار مجنون پل اول به دست محافظان خويش خفه شد تا راه براي به تخت نشستن پسر وي آلكساندر باز شود، تئاتر الكساندر به سبك نئوكلاسيك، كتابخانه عمومي كه نسلهاي متوالي روشنفكران فقير فاقد كتابخانه شخصي عاشسقاش بودند، ساختمان موسوم به گوستيني دور، بوتيكهاي باشكوه، بنايي چهار گوش با بازارچههاي مجهز به سرپوش شيشهاي كه به تقليد از خيابان ريولي پاريس يا ريجنت استريت لندن ساخته شده بودند... از هر نقطهاي از بلوار نوسكي نوك طلايي برج درياداري قابل مشاهده بود، و به هر ناظري رخصت ميداد تا به نوعي جهتگيري بصري و نوعي حس تعيين مكان در كل شهر دست يابد و همچنان كه پرتو متحرك خورشيد اين منار زرين را روشن ميساخت، تخيل فرد ناظر نيز شعلهور ميشد و فضاي واقعي شهر را به منظرهاي رويايي و جادويي بدل ميكرد.» (7) « برمن» در ادامه مينويسد: « بلوار نوسكي تنها جايي در پترزبورگ ( و احتمالاً در كل روسيه) بود كه همه طبقات اجتماعي موجود ميتوانستند در آن گرد هم آيند، از اشرافزادگاني كه كاخها و خانههايشان در بخش ابتدايي خيابان، نزديك برج درياداري و كاخ زمستاني، مايه فخر و مباهات بلوار نوسكي بود تا صنعتگران فقير، روسپيان، ولگردها و عياشاني كه در آلونكها و ميخانههاي مفلوك دور و بر ايستگاه راهآهن ميدان زنانيسكي در بخش انتهايي بلوار پلاس بودند. بلوار نوسكي همه آنان را گرد هم جمع ميكرد، جملگي را در گردبادي عظيم ميچرخاند و سپس رهايشان ميكرد تا از تجارب و برخوردهاي خويش به نحوي سر درآورند. اهالي پترزبورگ عاشق بلوار نوسكي و بيوقفه سرگرم خلق اسطورههايي دربارهي آن بودند، زيرا اين بلوار در قلب كشوري توسعه نيافته، چشم اندازي به سوي همه وعدههاي تابناك جهان مدرن را بر آنان ميگشود.» (8) براي پرهيز از طولاني شدن بيش از حد نوشتار، فقط به چند سطر از توصيف گوگول از بلوار نوسكي اشاره ميكنم: « هيچ چيز نميتواند جالبتر از بلوار نوسكي باشد، حداقل در سن پترزبورگ كه اين طور است. در واقع اين بلوار همه چيز و همه چيز است. درخششاش خيره كننده است. نگين پايتخت ماست. مطمئنم كه هيچ يك از كارمندان اداري پريده رنگ شهر ما حاضر نخواهند بود بلوار نوسكي را با تمام ثروتهاي جهان عوض كنند.... و چه بگويم در مورد خانمها! خانمها حتي از اين هم بيشتر شيفته بلوار نوسكي هستند. ميبخشيد اما اصلاً كيست كه شيفتهاش نباشد؟ همين كه قدم به بلوار نوسكي ميگذاريد در گردشگاه بي انتهايش خودتان را از ياد ميبريد...» (9) 1 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۴ « فضاهاي ساختاريِ» مادي و انتزاعي تا بدينجا از هويت ساختارمند انسانها گفته شد و اينكه مجموعهي مفاهيم و ابعاد معنايي اعم از بايدها و نبايدها، امكانها و محروميتها، طريقهها و بنبستها، شيوهها و احترازها و... فضاهاي ساختاري هر موجود انساني را تشكيل ميدهند. گفته شد كه فضاهاي ساختاري در طيفي به هم پيوسته از درونيترين تا برونيترين قرار دارند. هر قدر فضاهاي ساختاري درونيتر باشند زوايا و افق چشماندازها تنگتر و كوتاهتر و محدودتر هستند و هر قدر فضاها برونيتر باشند، امكان تعامل و تجارب با آنها كمتر و غيرممكنتر است. برونيترين چشماندازها به معناي وسيعتر بودن ابعاد و افقهاي چشماندازها نيست، چه بسا كه توهمزا باشند و توصيف موجوديتها، مصادره به مطلوب شوند. اگر چه از ويژگي و پتانسيل حركتآفريني و اميدبخشي ساختارهاي توهمي نبايد غافل شد. آنچه ساختارهاي مادي را از غيرمادي و انتزاعي جدا ميكند قابليت «تكرارپذيري» و «عدم تكرارپذيري» آنها است. آنچه در اين تقسيم بندي بايد توجه داشت اين است كه كه ساختارها را مستقل از هدفهايي كه معطوف بدان هستند در نظر بگيريم. ساختارهاي انتزاعي از قابليت تكرارپذيري برخوردارند و در قالب ابژههاي گوناگون و متنوع بازتوليد ميشوند و از همين رو از آفرينش حركتهاي صعودي و عمودي در عمل ناتوان هستند. حركتهاي برخاسته از ساختارهاي انتزاعي جملگي در سطح و افقي هستند و هيچ آفرينشي در جهت تبديل وجودهاي متنوع و بالقوه به موجوديتهاي متنوع و بالفعل انجام نميگيرد. در ساختارهاي انتزاعي، استقرار ثابت و ساكن است و وجودهاي متنوع و پراكنده در اركان هستي امكان و فرصت تجلي و استقرار پيدا نميكنند. در حالي كه ساختارهاي مادي از تكرار و بازتوليد به دور هستند. حركتها و آفرينشها صعودي و رو به تكامل هستند و به واسطهي تكراري نبودن و بازتوليد نشدن، امكان تحلي موجوديتهاي متنوع فراهم ميشود. ساختارهاي مادي به واسطهي آنكه امكان درك و دريافت نسبتاً يكساني از ويژگيها و چيستي خود براي همهي نسلها فراهم ميكنند امكان تكامل خود را نيز فراهم ميكنند. در حالي كه ساختارهاي انتزاعي به دليل تفسير و تاويل پذيري نميتوانند از حركتهاي افقي فراتر روند و مدام در يك سطح از نقطهيي به نقطهي ديگر ميلغزند. در ساختارهاي مادي، استقرارها مدام تغيير ميكنند و در هر تغييري اجزايي جديد از هستي و وجود، با قابليتها و تواناييهاي منحصر و مختص، امكان ظهور و تجلي پيدا ميكنند. در جوامع مختلف نيز بسته به آنكه كنش اكثريت اعضاي آن جامعه به طور عمده از چه نوع فضاهاي ساختاري نيرو و مدد ميگيرد، حركتها و استقرارها شكل ويژهي خود را مييابند. اين نيرو و مددگيري آن اندازه عميق و پيچيده است كه در ساختارهاي بيروني جوامع كاملاً قابل مشاهده است. شهرها و معماري ساختمانها نمونهي قابل توجهي از آنچه گفته شد ميباشند. معماري ساختمانها، مصالح و تجهيزات و امكانات به كار رفته در آنها، نماي بيروني و دروني آنها، نورپردازي به كار رفته در آنهاكه در حال حاضر در ايران چندان مورد توجه نيست، در صورتي كه در جوامع پيشرفته نورپرداري شهرها و ميادين و ساختمانها علاوه بر صنعت، به يك هنر تبديل شده است. فضاي فروشگاهها و اجناس به نمايش گذاشته شده در بوتيكها، تعداد اماكن فرهنگي از جمله كتابخانهها و كتابفروشيها، سالنهاي تاتر و فيلم، گالريها، موزهها،... پاركها و فضاي سبز شهر، سنگفرش خيابانها، آراستگي و تميزي خيابانها، و اماكن عمومي و جادهها و... جملگي ميتوانند بيانگر و توصيف كنندهي فضاهاي ساختاري مادي و يا انتزاعي جوامع و آفرينشهاي توهمي حاصل از اين سازهها باشند. بسيار مهم است كه ساختارهاي توهمي چه هدفهايي را نشانه گرفته باشند و حركتها را به كدامين سو، ساماندهي كنند و پتانسيلها را به كار بيندازند. شهرهاي آلوده، خيابانهاي مملو از زباله، جويهاي سرشار از حيوانات موذي، فضاي سبز بدون سبزه و گياه، معماريهاي فرسوده و نابههنجار، سالنهاي مخروبهي تاتر و سينما و محلاتي كه به پاتوقهاي ثابت خلافكاران و بزهكاران اجتماعي تبديل شدهاند نميتوانند الهامبخش حركتهاي روبه رشد براي دستيابي به زيباييهاي زندگي باشند. تمدنها از شهر و شهرنشيني آغاز شدهاند و به شهرو شهرنشيي نيز ختم ميشوند. در اين ختم شدن هيچ پاياني نهفته نيست، امكاني است براي تداومهاي متوالي و بيپايان. ------------------------------- پانوشت1 - پيتركيويستو/انديشههاي بنيادي در جامعه شناسي/ترجمهي منوچهر صبوري/نشر ني/ص 178 2 - پيشين/ص182 3 - پيشين/ ص182 4) Wirth, Louis 1938: urbanism as a way of life, American journal of sociology; 44 5) Harvey, David 1985: consciousness and the urban Experience: Studies in the history and theory of capitalist urbanization (oxford: basil Blackwell) 6) Castells, Manuel1983: The city and the grass Roots: A cross- cultural theory of urban social movements (London: Edward Arnold) 7 - مارشالبرمن/تجربهي مدرنيته/ترجمهي مراد فرهادپور/انتشارات طرح نو/ص 236 8 - يشين/ ص237-238 – يادداشتهاي يك ديوانه/نيكلاي گوگول/ ترجمهي خشايار ديهيمي/ ص 51/ نشرني 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده