رفتن به مطلب

غرب و اقتصاد دانهایش


Lean

ارسال های توصیه شده

اقتصاد دانشی است اجتماعی که افراد و سازمانهایی را که درگیر در فرآیند تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات هستند تعریف کرده و هدف آن پیش بینی وقایع اقتصادی و به پیش بردن سیاستهایی که میتوانند مشکلاتی مثل بیکاری، تورم را تصحیح یا از آنها جلوگیری کنند است.

S-363x220.jpg

اشاره:آنچه در ادامه آورده می شود یادداشتی است از

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
دانشجوی سال سوم اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی(ره).این متن در واقع سر مقاله نشریه هفتگی بسیج دانشکده اقتصاد است که زودی قرار است در این دانشکده توزیع شود.اقتصاد، مانند هر دانش دیگری، تعریف و یا تعاریفی دارد. تعریف زیر، که از زبان دو اقتصاددان بیان میشود، تقریباً آن چیزی است که اکثریت متفکران اقتصادی امروزی به آن معتقد هستند.

“اقتصاد دانشی است اجتماعی که افراد و سازمانهایی را که درگیر در فرآیند تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات هستند تعریف کرده و هدف آن پیش بینی وقایع اقتصادی و به پیش بردن سیاستهایی که میتوانند مشکلاتی مثل بیکاری، تورم یا به بیراهه رفتن اقتصاد را تصحیح یا از آنها جلوگیری کنند است

[1].”

اما جدای از تعریف این دانش، مثل هر علم دیگری، آشنایی با جریان ها و متفکرین معاصر اقتصاد، میتواند نه تنها باعث آشنایی بیشتر با آن چه که در فضای مباحثات اقتصادی گفته میشود شود، بلکه(حتی) باعث شود که خود فرد با تکیه بر اختلافها بین جریانات متفاوت، به نظرگاهی جدی حتی درباره تعریف این علم و کارکردهایش برسد.میدانیم، اقتصاد، به معنای امروزی اش و با کاربرد امروزی اش، در غرب پا گرفت و اغلب متفکرین تأثیرگذار اقتصادی، بر آمده از مراکز علمی غربی بوده و هستند، پس فکر کردیم شاید بد نباشد توضیحی هر چند کوتاه درباره افراد مطرح در این زمینه در دنیا، و گرایش مکتبی شان داشته باشیم.یک نکته دیگر هم درباره افتخار جایزه نوبل تعلق گرفته به اقتصاددانان مندرج در این متن است که بدان اشاره خواهیم داشت. تعداد افرادی که جایزه نوبل را کسب کرده اند از تعداد دانشگاههایی که این جوایز به آنها منسوب است، بسیار کمتر است، وتقریباً (هرچند قاعده مدونی در این باره وجود ندارد و برخی دانشگاهها با معیارهای محافظه کارانه و برخی دیگر با معیارهای عمومی تر اقدام به انتساب آن به خود میکنند) ضریبی برابر تعداد دانشگاههایی که برنده نوبل در طول حیات علمی اش(چه به عنوان دانشجو،چه محقق،چه هیأت علمی پیش یا پس از دریافت آن) از آنها استفاده کرده در تعداد برندگان ضرب میشود تا تعداد نسبتهایی که دانشگاهها به لحاظ جوایز نوبل به خود میدهند به دست بیاید، سعی شده است تا با جدول بندی، نام این مراکز آورده شود.استاد و استاد تر

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
1.گرِگوری مَنکی یو Gregory Mankiwیکی از اقتصاددانان مطرح جریان اصلی[2] دانش اقتصاد(دانش مورد پذیرش گسترده اکثریت اقتصاددانان و آن اقتصادی که در مدارس برجسته اقتصاد تدریس میشود، عمدتاً به همراه “اقتصاد نئوکلاسیکی[3]” به کار میرود) و نویسنده پرفروش ترین کتاب “مبانی علم اقتصاد” در ایالات متحده است (با فروشی معادل 170 میلیون دلار تاکنون!) که کتابش به هفده زبان ترجمه شده و در اکثر دانشگاههای مطرح ایالات متحده و جهان تدریس میشود. او متولد سال 1958 در شهر ترِنتون ایالت نیوجرسی و در خانواده ای با اصلیت اوکراینی است( و مجادله سر نامش هم به دلیل طرز خاص نوشتاری نام خانوادگی اوست که باعث شده برخی به اشتباه او را “مَنکیوْ” بخوانند). او در سال 1980 در رشته اقتصاد از دانشگاه پرینستون در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شد، او در این دوران، هم کلاسی دیوید رومر[4] ، اقتصاددان مطرح و استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه بِرکلی[5] بود (رومِر را به “مدل رشد”ش بیشتر میشناسند). او بلافاصله یک سال را در دانشکده اقتصاد موسسه فناوری ماساچوست (MIT)[6]، روی برنامه ای که برای دکترایش داشت کار کرد و پیش از به پایان رساندن دوره دکترایش در اقتصاد، به رشته حقوق همان دانشگاه جهش کرد و آن را هم نیمه کاره تمام کرد و به عنوان کارمند اقتصاددان در “شورای مشاوران اقتصادی” ایالات متحده که نقشی شبیه به مشاوران اقتصادی رئیس جمهور در ایران را دارند، و سازمانی منسجم از اقتصاددانان است، در دوره سالهای 1982-1983 مشغول به کار شد. سپس او این سازمان را ترک کرد و در سال 1984 موفق به دریافت مدرک دکترا در رشته اقتصاد، از موسسه فناوری ماساچوست (MIT) شد، و پس از آن، یک سال دیگر را هم به عنوان دانشجوی دکترای حقوق در MIT گذراند، ولی هنگامی که به گفته خودش، در حال اتمام دوره دکترایش در حقوق بود، متوجه شد که مانند اقتصاد، در حقوق چندان استعدادی ندارد و از این رو این دانشکده را بار دیگر ترک کرد. او به مدت یک سال پس از آن به تدریس در موسسه فناوری ماساچوست (MIT) پرداخت و سپس در سال 1985 به عنوان استادیار در هاروارد دعوت به تدریس شد تا سال 1987 که لقب استاد تمامی را از این دانشگاه اخذ کرد. او اخیراً به ریاست دانشکده اقتصاد این دانشگاه منصوب شده است.به لحاظ فکری، او را از سردمداران “کِینزیَن های جدید[7]” میدانند، او به همراه دیوید رومِر در سال 1991 میلادی، اثری دوجلدی را با نام “کینزینهای جدید” که مبتنی بر پایه های خرد اقتصاد کلان است به چاپ رساندند.منکی یو در ماه مه سال 2003 میلادی و در زمان ریاست جمهوری جرج بوش پسر[8]،به مقام ریاست “شورای مشاوران اقتصادی[9]” ایالات متحده منصوب شد و به لحاظ سیاسی، از حامیان حزب جمهوریخواه در ایالات متحده است( در آخرین انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در سال 2012، او مشاور ارشد اقتصادی سناتور “میت رامنی[10]” نامزد حزب جمهوریخواه بود.)2. استِفِن مارگلین Stephen Marglin
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
مارگلین و منکی یو هر دو از اساتید دانشکده اقتصاد هاروارد هستند؛ دانشکده ای که از بهترین های دنیا در رتبه بندی های جهانی است. اما خط فکری مارگلین، کاملاً با منکی یو متفاوت است، و زندگی علمی اش، بسیار پر فراز و نشیب تر. او متولد سال 1938 در ایالت کالیفرنیای آمریکاست. او در سال 1955 میلادی به دانشگاه هاروارد راه پیدا کرد و از همان ابتدا به دلیل استعداد خاصش به عضویت انجمن “فی بتا کاپا[11]” که انجمنی علمی متشکل از نخبگان علمی ایالات متحده آمریکا و دارای بالاترین سطح علمی در نوع خودش است، درآمد. او در سال 1959 در مقطع کارشناسی از این دانشگاه فارغ التحصیل شد و از سالهای 1960 تا 1963 توسط دانشگاه هاروارد موفق به دریافت “حق استادی” با تحصیل در این دانشگاه شد و بعدتر هم به عنوان دانشجوی نخبه، مشمول استفاده از مزایای “طرح گاگِنهایم[12]“(طرحی در ایالات متحده که از نخبگان علمی مطرح در فعالیتهایشان حمایت کرده و آنها را برای پذیرش مسئولیتهای علمی آینده آماده میکند) شد.او فعالیت علمی اش را از ابتدا به عنوان فردی با گرایشات نزدیک به آنچه امروزه به جریان اصلی میشناسیم، و به شکل دقیق تر اقتصاد نئوکلاسیکی آغاز کرد و در دوران تحصیلش در هاروارد، او را ستاره دانشگاه هاروارد میدانستند. آرتور موس[13] استاد تمام علوم دیوانی در دانشگاه هاروارد، زمانی را به یاد می آورد که : ” مارگلین، زمانی که هنوز تحصیلاتش را به پایان نبرده بود، دو تا از بهترین فصلهای کتابی که توسط یک تیم از اساتید و دانشجویان فارغ التحصیل به چاپ رسید را به تنهایی نوشت.” تحقیقات جدی او در عرصه نظریه نئوکلاسیکی، راه به کسب مقام استاد تمامی دانشگاه هاروارد در سال 1968 برد (وقتی منکی یو حدوداً 10 سال داشت)، او یکی از استثنائات به لحاظ سنی در تاریخچخ هاروارد بود که به این مقام رسید.او پس از اواخر دهه 1960 میلادی و بعد از آنکه وقت علمی اش را برای مدتی طولانی در آنچه به اقتصاد “جزم گرا(ارتدوکس)[14]” شناخته میشود گذاشت؛ و با اطمینان خاطری که ناشی از موقعیتش به عنوان استاد تمام دانشگاه هاروارد، و فهم عمیق و غورش در مفاهیم اقتصاد جریان اصلی بود، زمان بیشتری را برای مطالعه وجوه دیگر دانش اقتصاد، خصوصاً با توجه به تحقیقات “ساموئِل بولز[15]“، “هِربِرت جینتیس[16]” و “آرتور مَک اِوان[17]” گذاشت و تغییر در زندگی اش رخ نمایاند. او کاملاً از جریان اصلی رویگردان شد و بیشتر به ابعاد روش شناسی اجتماعی و اعتقادی یا به قول خودش، ایدئولوژیک دانش اقتصاد پرداخت و اساس فعالیت علمی اش از آن پس را، بر دیدگاه انتقادی نسبت به این جریان گذاشت. “جِیمز دازِنبِری[18]” از اساتید مارگلین در دوران دانشجویی اش، معتقد بود که موقعیت مارگلین، بعد از گذار او از دیدگاه جریان اصلی به نظرگاه انتقادی به دلیل این که دانشکده ای که او مدرس آن بود نسبت به این کار او موضعی مخالف اتخاذ کرد ، آسیب دید.او در زمینه های “مبانی تحلیل هزینه-فایده”، “عملکرد اقتصادهای دارای مازاد نیروی کار”، “سازماندهی تولید”، “رابطه بین رشد درآمد و توزیع آن” و نیز “فرآیند توازن اقتصاد کلان” مقالاتی به چاپ رسانده است.تحقیقات کنونی مارگلین متمرکز بر “فروض بنیادین” دانش اقتصاد و بررسی این ادعای مطرح شده توسط جریان اصلی است که آیا آن فروض نمایش دهنده ارزشهای جهان شمول بشری هستند یا تنها نمایانگر تاریخ و فرهنگ غربی در قضاوتها. کتاب او “دانش بی فروغ” که در سال 2008 چاپ شد، به طور اخص و در میان طیف مسائل مهم دانش اقتصاد ، به شیوه ای که طبق آن اجتماع به شکلی تدریجی همچنان که روابط انسانی با مبادلات بازاری جایگزین میشوند، از معرفت تهی میشود میپردازد.به دلیل این طرز فکر مارگلین، او با روش شناسی کلاس گرگوری منکی یو به طور اخص در هاروارد، و کلاً، با حاکمیت بلا منازع این نظر که فروض بنیادینی که دانش اقتصاد را شکل میدهند، قطعی هستند و از این رو، باکلیت جریان آموزش اقتصاد در دانشگاههای مطرح ایالات متحده و جهان، مشکل اساسی دارد. از این رو، او نام کلاس مبانی اقتصاد خودش را، که هر چند سال یک بار برگزار میکند، “جایگزینهایی برای ایدئولوژی منکی یو” گذاشته و در کلاسهایش بر این نکته تأکید میکند که، هرچند بعضی با محدود کردن مرزهای دانش اقتصاد به دانشی که هدفش صرفاً “بهینه یابی[19]” برمبنای فروض بنیادین( و از مهم ترین آنها، این قاعده ی از نظر آنها جهان شمول که انسان موجودی است عقلایی که همواره دست به تصمیمات عقلایی میزند، و در هر مقطع زمانی دارای اطلاعات کامل یا کافی برای قضاوتش درباره کالاها و خدمات است) و یافتن شرایط “کارا[20]“ست سعی در توجیه مخالفت با ورود به مسائل روش شناختی و معرفت شناختی اقتصاد دارند، اما در نظر او، ایدئولوژی و اعتقاد، در همه شئون دانش اقتصاد رسوخ کرده و نمیتوان آن را از دانش اقتصاد تفکیک کرد؛ و از این رو، جواب او این است که حتی با پذیرفتن گزاره بالا، اقتصاددانان جریان اصلی تلویحاً این ایدئولوژی را اتخاذ کرده اند که ایدئولوژی ای نداشته باشند، و این عاری بودن از بنیان های معرفتی، به نظر مارگلین، راه به جاهای خوبی نخواهد برد.البته او همواره تأکید میکند که برای به نقد کشیدن یک جریان، باید ابتدا آن را خوب شناخت و وجوه تفارق را به درستی درک کرد.مغزهای زنده اقتصاد
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
3-جوزف استیگلیتس Joseph Stiglitzجوزف ای یوجین استیگلیتس متولد سال 1943 در ایالت ایندیانای آمریکاست. او استاد دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده است. از افتخارات کارنامه او کسب جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 و نیز مدال “جان بِیتس کلارک[21]” در سال 1979 میلادی است. او معاون و اقتصاددان برجسته اسبق بانک جهانی و عضو و ریاست سابق “شورای مشاوران اقتصادی” ایالات متحده است. دلیل عمده شهرت این اقتصاددان مطرح، دیدگاه انتقادی اش راجع به مدیریت جهانی سازی، اقتصاددانان طرفدار بازار آزاد( که او آنها را بنیادگرا(افراطی)های بازار آزاد میخواند) و نیز برخی نهادهای بین المللی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی است. در سال 2000 میلادی، استیگلیتس “طرح انگیزه گفتگوی سیاست مدار[22]” را که یک اتاق فکر بر مبنای توسعه بین المللی است در دانشگاه کلمبیا تأسیس کرد. او از سال 2001 میلادی عضو دانشکده اقتصاد کلمبیا و از سال 2003 میلادی استاد این دانشگاه و مدیر مسئول کمیته اندیشه جهانی این دانشگاه بوده است. او همچنین ریاست موسسه فقر جهانی بروکس دانشگاه منچستر و همچنین کمیسیون سوسیالیستی بین المللی در مطالعات بحرانهای مالی جهانی و عضو آکادمی علوم اجتماعی است.برمبنای نقل قول های علمی از او، جوزف استیگلیتس چهارمین اقتصاددان تأثیرگذار در دنیاست و در سال 2011 توسط مجله “تایم” به عنوان یکی از 100 فرد تأثیرگذار در جهان معرفی شد.تحقیقات استیگلیتس بر توزیع درآمدی، مدیریت ریسک دارایی، حاکمیت شراکتی و تجارت بین الملل متمرکز است. او ده کتاب به رشته تحریر درآورده که آخرین شان، “بهای نابرابری[23]” در سال 2012 موفق به کسب موقعیت پرفروش ترین کتاب نیویورک تایمز شد.او از سالهای 1960 تا 1963 در دانشگاه اَمهِرست ماساچوست که در آن عضوی فعال از گروه مباحثات علمی و رئیس انجمن صنفی دانشجویی بود گذراند. سپس او یک سال آخر تحصیلش را به دانشگاه MIT منتقل شد. از سالهای 1965 تا 1866 او برای تحقیق زیر نظر پروفسور “هیروفومی اوزاوا[24]” راهی دانشگاه شیکاگو شد . او از سال 1966 تا 1967 برای دوره دکترای اقتصاد در دانشگاه MIT بود که همچنین در این زمان، به دلیل لیاقت، استادیاری این دانشگاه را هم بر عهده داشت. استیگلیتس بیان داشته که نوع خاص اقتصاد آموخته شده در MIT، یعنی مدلهای منسجم واقع بینانه و ساده که برای پاسخ دادن به سوالاتی مهم و مرتبط مطح شده بودند، واقعاً با عقاید او سازگاری داشته است. از سال 1966 تا 1970 او دستیار تحقیقی در دانشگاه کمبریج انگلستان[25] بود. در سالهای بعدی، او موقعیت های استادی را در دانشگاههای “یِیل”، “استَنفورد”، “آکسفورد” و “پرینستون” بر عهده داشت و هم اکنون نیز استاد در دانشگاه کلمبیای نیویورک است. استیگلیتس خودش را “مرکزی گرا[26]“، و به لحاظ نگرش مکتبی، او را از کینزین های جدید میدانند.در سال 2011 میلادی، استیگلیتس توسط مجله “فارِین پالِسی[27]” ، در لیست اندیشمندان برتر جهان قرار داده شد.جدی ترین تحقیق علمی استیگلیتس بر مقوله “نمایش اطلاعات”، روشی که توسط “افراد عامل” اقتصادی برای عمل کردن بر خلاف اطلاعات خصوصی از دیگران به کار برده میشود،بوده است. به دلیل زحمات علمی او در این زمینه و نظریه اطلاعات نامتقارن[28] او بود که در سال 2001 میلادی به عنوان یکی از سه برنده جایزه نوبل، یعنی جورج اِی. اِکِرلاف[29] و اِی. مایکل اسپِنس[30] معرفی شد.پیش از مدلهای رقیب مربوط به اطلاعات ناقص و نامتقارن، طرز فکر اقتصاد نئوکلاسیکی حاکم بر این فرض متکی بود که بازارها مگر در برخی از شرایط محدود و کاملاً قابل تعریف از “شکستهای بازار[31]” کارا هستند و به صورت بهینه عمل میکنند. کارهای جدید تر استیگلیتس و دیگران این پیش فرض را، بر این مبنا که بازارها تحت شرایطی استثنائی کارا هستند کاملاً عوض کرد. استیگلیتس به همراه “بروس گرینوالد[32]” نشان دادند که “در هر آنجایی که بازارها ناکامل و/یا اطلاعات ناقص باشند (که تقریباً در همه اقتصادها صدق میکند)، حتی تخصیص بر مبنای بازار رقابتی هم با معیارهای پارِتو[33]، کارا نیست.” به عبارت دیگر، آنها مسأله تعیین زمانی را که مداخله های مالیاتی با معیارهای پارتو، مثبت خواهند بود، حل کردند.از نکات جالبی که استیگلیتس مطرح میکند، این است که اصلاً، دست نامرئی آدام اسمیت، وجود خارجی ندارد. افتخار نوبل او منسوب به دانشگاههای زیر است:

[TABLE]

[TR]

[TD]دوران دانشجویی[/TD]

[TD=width: 160]عضویت آکادمی پیش از دریافت جایزه[/TD]

[TD=width: 160]عضویت به عنوان محقق یا دستیار[/TD]

[TD=width: 160]عضویت آکادمی پس از دریافت جایزه[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]MIT[/TD]

[TD=width: 160]یِیل[/TD]

[TD=width: 160]یِیل[/TD]

[TD=width: 160]منچستر[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]یِیل[/TD]

[TD=width: 160]استنفورد[/TD]

[TD=width: 160]کمبریج[/TD]

[TD=width: 160]دوک[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[TD=width: 160]کلمبیا[/TD]

[TD=width: 160]——————–[/TD]

[TD=width: 160]امهِرست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[TD=width: 160]آکسفورد[/TD]

[TD=width: 160]——————–[/TD]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[TD=width: 160]——————–[/TD]

[TD=width: 160]———————–[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
4-پُل کروگمن Paul Krugmanمتولد سال 1958 میلادی در شهر آلبانی ایالت نیویورک ایالات متحده است. او یکی از مشهور ترین اقتصاددانان کنونی ایالات متحده و استاد اقتصاد در دانشگاه پرینستون است. اگر بخواهیم نام یک اقتصاددان را در گرایش اقتصاد بین الملل ذکر کنیم که آن گرایش را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده باشد، آن بی شک کروگمن خواهد بود.او در سال 2008 میلادی برنده جایزه نوبل اقتصاد به دلیل زحمات علمی اش برای “نظریه تجارت جدید” و “جغرافیای جدید اقتصادی” شد. بر اساس گفته کمیته اهداء جوایز این جایزه به دلیل فعالیت علمی کروگمن در توضیح الگوهای “تجارت بین الملل” و “تمرکز جغرافیایی ثروت” ، با بررسی کردن اثرات “صرفه های نسبت به مقیاس[34]” و “ترجیحات مصرف کنندگان[35]” برای طیف گسترده و متنوعی از کالاها و خدمات بیان شده است.کروگمن مدرک کارشناسی اش را در رشته اقتصاد از “دانشگاه یِیل[36]” در سال 1974 و دکترایش را از موسسه فناوری ماساچوست(MIT) در سال 1977 با رساله ای با عنوان “مقالاتی درباره نرخهای ارز انعطاف پذیر” دریافت کرد. زمانی که او در MIT بود، عضو گروهی از دانشجویان MIT بود که برای کار برای “بانک مرکزی پرتغال[37]” در ماههایی از تابستان سال 1976 ، به این کشور فرستاده شده بودند. کروگمن استاد راهنمای رساله دکترایش، “رادی دورنبوش[38]” را یکی از “برترین اساتید اقتصاد همه زمانها” معرفی کرده و این که در نظر او، این استاد تأثیرگذار “مهارت الهام بخشیدن به دانشجویان و ترغیبشان به بهره گیری از مهارت و اشتیاق علمی اش را داشت ، همچنان که آنها را رها می گذاشت تا مسیر خودشان را پی بگیرند.”کروگمن در سال 1978 تعدادی از ایده هایش را به دورنبوش ارائه داد که او ایده “مدل تجارت رقابتِ انحصاری” کروگمن را جالب توجه ارزیابی کرد. کروگمن که مورد ترغیب استادش قرار گرفته بود، و بر این ایده کار کرد، بعدها نوشت که ” در طی چند ساعت (بعد از ترغیب دورنبوش)،گویی کلید کل فعالیت علمی ام را در دست داشتم”.در همان سال، کروگمن “نظریه تجارت بین کهکشانی[39]” را که مقاله ای شبیه داستان های عامه پسندانه و علمی تخیلی درباره محاسبه نرخ بهره بر کالاهایی که در حال حرکت با سرعت نور هستند را نوشت. او بعدها گفت که این مقاله را برای این که خودش را که “یک استادیار مظلوم” در دانشکده اقتصاد بود شاد کند، نوشت!کروگمن در سال 1979 به دانشگاه MIT رفت و از سال 1982 تا سال 1983 یک سال را برای کار در دولت رونالد ریگان، به عنوان کارمند “شورای مشاوران اقتصادی” ایالات متحده گذراند. او سپس در سال 1984 به عنوان استاد تمام به دانشگاه MIT رفت. کروگمن همچنین، تجربه تدریس در دانشگاه های “استَنفورد[40]“، “یِیل” و نیز “مدرسه اقتصاد لندن[41]” را دارد. او در سال 2000 میلادی به دانشگاه پرینستون پیوست و در آنجا به عنوان استاد اقتصاد و امور بین الملل مشغول به کار شد. او هم اکنون استاد موقعیتی مدرسه اقتصاد لندن هم هست.کروگمن بیش از 20 کتاب به رشته تحریر در آورده که شامل کتابهای دانشگاهی، درسی و نیز کتابهایی برای مخاطبین عام است. همچنین او بیش از 200 مقاله دانشگاهی در مجلات تخصصی دارد. او همچنین بیش از 750 ستون در باره موضوع اقتصاد و مسائل سیاسی برای “نیویورک تایمز”، “فورچِن[42]” و “اسلِیت[43]” نوشته است.بزرگترین اقتصاددان بین الملل حال حاضر دنیا، خودش را، “فردی تنهایی طلب، و به طرزی معمولی خجالتی، خجالتی دربرابر افراد” قلمداد کرده است.او در 28 فوریه سال 2014 اعلام کرد که در ماه ژوئن سال 2015 میلادی از دانشگاه پرینستون بازنشسته شده و به استادی “مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه شهری نیویورک[44]” و همچنین استادی موسسه تحصیلات تکمیلی “مرکز مطالعات درآمدی لوکزِمبورگ[45]” در خواهد آمد. افتخار نوبل او منسوب به دانشگاههای زیر است:

[TABLE]

[TR]

[TD]دوران دانشجویی[/TD]

[TD=width: 160]عضویت آکادمی پیش از دریافت جایزه[/TD]

[TD=width: 160]عضویت به عنوان محقق یا دستیار[/TD]

[TD=width: 160]عضویت آکادمی پس از دریافت جایزه[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]MIT[/TD]

[TD=width: 160]MIT[/TD]

[TD=width: 160] ——————-[/TD]

[TD=width: 160]آکسفورد[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]یِیل[/TD]

[TD=width: 160]پرینستون[/TD]

[TD=width: 160]——————–[/TD]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[TD=width: 160]یِیل[/TD]

[TD=width: 160]——————–[/TD]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[TD=width: 160]مدرسه علوم سیاسی و اقتصاد لندن[/TD]

[TD=width: 160]——————–[/TD]

[TD=width: 160]———————-[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

تأثیرگذارترینها در قرن گذشته

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
5- جان مِینارد کِینز John Maynard Keynes، پدر پیشروکِینز را بنیانگذار دانش اقتصاد، به معنای امروزی اش میدانند. او در سال 1883 میلادی در شهر کمبریج انگلستان به دنیا آمد. پدر او، اقتصاددان و از مدرسین مشهور دانشگاه در زمینه “علوم اخلاقی”، “جان نِویل کِینز[46] ” بود. کِینز، آنطور که معروف است، همواره از حمایتهای پدرش، هم در زمینه درسهایش و قبول شدن “در آزمونهای بورسیه” و هم در زمینه مالی، حتی زمانی که کینز 46 ساله بود و تقریباً به دلیل بحران سال 1929 تمام دارایی هایش را ازدست داده بود، برخوردار بود. کینز دوران تحصیلات مقدماتی اش را با شرایط بسیار خوبی در درسهایش ، خصوصاً در ریاضیات به پایان رساند. او در سال 1897 میلادی موفق به دریافت بورس “کالج ایتِن[47]” شد. او در آنجا در زمینه های مختلفی از خود استعداد نشان داد، خصوصاً در ریاضیات، علوم سنتی و تاریخ. در سال 1902 کِینز کالج ایتن رابا دریافت بورس تحصیلی به مقصد “کالج کینگ[48]” ترک کرد تا ریاضیات بخواند. در اینجا بود که “آلفرِد مارشال[49]” از کِینز خواهش کرد تا، علی رغم کششی که کینز در خود به سوی فلسفه و خصوصاً، فلسفه “مور[50]” در خود احساس میکرد، “اقتصاددان” شود. البته او به یک انجمن دانشجویی نخبگان کمبریج با پس زمینه مباحثات فلسفی تحت عنوان “فرستاده گان کمبریج[51]” پیوست تا این کشش را ارضا کند. پیش از ترک کمبریج، کینز ریاست اتحادیه صنفی دانشجویان کمبریج را هم در باشگاه لیبرال کمبریج تجربه کرد. در ماه مه سال 1904 او موفق به دریافت مدرک ریاضیات با معدل عالی شد. او دوسال بعد از این را وقف کار دانشگاهی و شرکت در مباحثات فلسفی و اقتصادی و خصوصاً کلاسهای درس اقتصاد به عنوان یک فارغ التحصیل کرد و همچنین برای دوره های بالاتر تحصیلی اقدام به مطالعه کرد. به قول “هَری جانسِن[52]” اقتصاددان، خوشبینی ای که با زندگی دوران جوانی کِینز گره خورده است، کلیدی برای فهم اندیشه آینده اوست. به قول جانسون، کِینز همواره مطمئن بود که میتواند برای هر مسأله ای که توجهش را به آن میدهد، راه حلی پیدا کند و همچنین، این اعتقاد که مسئولان بالادستی افرادی هستند که میدانند چگونه باید امور را اداره کنند. البته این خوشبینی کینز را میتوان به دو معنا، فرهنگی هم دانست؛ یکی این که کینز آخرین نسلی از بریتانیایی ها بود که در امپراطوری ای میبالید که همچنان در او قدرتش بود، و هم در نظر او و هم در نظر بیشتر دنیا، این امپراتوری هم در قدرت و هم در فخامت بسیار برجسته بود. دوم این که کِینز به آخرین نسلی تعلق داشت که میتوانستند با اهرم فرهنگ، و نه لزوماً تخصص حکومت کنند. آن نوع از یگانگی فرهنگی که از قرن نوزدهم تا انتهای جنگ اول جهانی جریان داشت چارچوب فکری ای را میساخت که افراد تحصیلکرده میتوانستند از درون آن چارچوب ساحتهای مختلف معرفتی را با یکدیگر و با زندگی مرتبط کنند که این امر به آنها اجازه میداد تا برای حل مشکلات عملی، در زمینه های مختلف علمی به استنباط راهکار بپردازند.کِینز در ابتدا به عنوان کارمند دولتی بریتانیا استخدام شد و به اداره هندوستان دولت بریتانیا فرستاده شد. او در ابتدا از کارش احساس رضایت میکرد، اما بعد از مدتی، این کار برای کسالت آور شد و از آن استعفا داد و به شهر زادگاهش، کمبریج برگشت تا بر روی “نظریه احتمال” در آمار- که نقطه آغاز آن توسط پدرش، جان نِویل کینز و اقتصاددان معروف “آرتور پیگو[53]” گذاشته شده بود ، تحقیق کند. کینز در سال 1909 میلادی اولین مقاله تخصصی اقتصادش را در مجله “اکِنامیکس جورنال[54]” درباره روند رو به افول اقتصاد جهان بر هندوستان به چاپ رساند. همچنین، در همین سال بود که آلفرد مارشال، با پذیرش حمایت مالی کینز، از او برای استادی اقتصاد دعوت به کار کرد. درآمد کینز از راه استادی اقتصاد که درآن دیگر بسیار زبده شده بود، با پذیرفتن دانشجویان خصوصی بیشتر، و همچنین پذیرفته شدنش به عنوان استادیار افزایش پیدا کرد. در سال 1911 کینز به عنوان سردبیر “اکانمیکس جورنال” انتخاب شد و در سال 1913 هم اولین کتابش تحت عنوان “نظام ارز و امور مالیه هندوستان[55] ” به چاپ رساند. پس از چاپ این کتاب، کینز به در کمیسیون سلطنتی بریتانیا در امور ارز و مالیه هندوستان به کار مشغول شد و استعداد فراوانی در به کارگیری مفاهیم نظری در حل مشکلات عملی از خود نشان داد. با افزوده شدن گمانه زنی ها درباره شعله کشیدن جنگ اول جهانی، دولت بریتانیا از کِینز به دلیل تخصصش کمک خواست، هرچند که او بعد از استعفا از مقامش در هندوستان، در سال 1914 دوباره به عنوان کارمند استخدامی دولت بریتانیا درنیامد. او چند روز پیش از زبانه کشیدن رسمی جنگ جهانی به “لندن” رفت. بانکدارها درحال فشار آوردن به دولت برای تعلیق قابلیت تبدیل پذیری اسکناسها به طلا بودند، ولی با کمک کِینز، رئیس قوه قضاییه بریتانیا[56] متقاعد شد که از آنجایی که این خواست بانکدارها، یعنی تعلیق تبدیل پذیری اسکناسها به طلا پیش از آنکه واقعا انجامش حیاتی شود، میتواند به اعتبار آینده پایتخت بریتانیا ضربه بزند، با آن مخالفت کرد. در ماه ژانویه سال 1915 کِینز در خزانه داری بریتانیا به یک مقام جکومتی رسمی منصوب شد، و به عنوان اولین درخواست، از او خواسته شد تا شیوه های انتقال اعتبارات بین بریتانیا و کشورهای هم پیمان آن در جنگ جهانی را طراحی کند. یکی از جالب ترین کارهای این اقتصاددان که درنظر دیگر اقتصاددانان آن روزگار چهره ای جذاب نبود(حتی منفور هم بود) ، این بود که، جدای از طراحی شیوه های انتقال اعتبارات بین کشورهای متحد بریتانیا و بریتانیا، او میبایست برای معضل کمیابی ارزهای خارجی در بریتانیا هم(خصوصاً پِزِتاس[57]، واحد پول اسپانیا که هرچند ظاهراً در آن جنگ بی طرف بود، ولی تمایل به محوری ها داشت و طبیعتا ارز این کشور هم در بریتانیا کمیاب شد)، و همانطور که شاید با سطحی ترین بررسی ذهنی بتوان فهمید، اقدام به انجام طرحی برای جعل واحد پول اسپانیا کرد، به گفته اقتصاددان “رابِرت لِکِکمَن[58]“، کینز به دلیل “اعصاب و هنرمندی اش، قهرمان شد”. وزارت خزانه داری از این که کِینز توانسته بود انباره ای از پزتاس اسپانیایی تهیه کند که موقتا بتواند مشکل دولت بریتانیا را حل کند بسیار خوشحال شد. داستان اینجا تمام نمیشود، کینز پولها را تحویل دولت نداد، بلکه آنها را در بازار تزریق کرد تا بازار را بشکند و این کار این اقتصاددان جسور، جواب داد و قیمت ارز اسپانیایی کاهش یافت و از کمیابی خارج شد. کینز در سال 1919 میلادی به عنوان نماینده مالی خزانه داری بریتانیا در کنفرانس صلح وِرسای که پس از شکست آلمان در جنگ اول جهانی تشکیل شد، منصوب شد. درباره آلمان، کینز، مثل همیشه ساز مخالف میزد و برخلاف رهبران کشورهای پیروز(بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده) که بر طبل غرامتهای سنگین برای فلج کردن آلمان میکوبیدند، معتقد بود که غرامت سنگینی نباید به آلمان تحمیل شود، چرا که این امر به مردم بیگناه آسیب میزند و از طرف دیگر هم، توانایی ملت آلمان را برای پرداختن پول برای کالاهای وارداتی از کشورهای پیروز و کلا همه جهان چنان محدود میکند که واقعاً آسیب بزرگی هم به قدرتهای پیروز به لحاظ اقتصادی وارد میکند.کینز به دلیل جو غالب، مجبور به زدن حرفهایش در پشت پرده شد، که طبیعتاً هم اثر نداشت. بعد از کنفرانس و در ژوئن سال 1919، کینز این پیشنهاد را که ریاست بانک “نورثِرن کامِرس[59]” بریتانیا بر عهده بگیرد، قویا رد کرد، شغلی که در ازای یک کار به اندازه صبح یک روز در هفته، 2000پوند استرلینگ میتوانست برای او درآمد ایجاد کند.تحلیل کینز از اثرات پیشبینی شده آسیب وارد شده بر آلمانی ها در پیمان وِرسای، در کتاب او “پیامدهای اقتصادی صلح ورسای[60]” که در همان سال چاپ شد، بازتاب پیدا کردند.در دهه 1920 میلادی تلاش علمی کینز معطوف به نظریه احتمال و خصوصاً ابعاد فلسفی و ریاضیات محض آن بود و کینز معتقد بود که احتمال نمیتواند بیشتر یا کمتر از مقادیر حقیقی که خودشان واسطه بین حقیقت محض و مغالطه هستند، باشند. کینز اولین دیدگاه درباره بازه باز و بسته در توزیعهای احتمالی را در فصول 15 و 17 کتابش، “مقاله ای درباب احتمالات” را ارائه میکند. سوای کارهای علمی کینز، در دهه 1920 کینز به عنوان روزنامه نگاری فعال که کتابهایش در بعد بین الملل به فروش میروند و همچنین مشاور اقتصادی در لندن شناخته میشد.کینز مطالعاتش را برای بررسی رابطه بین بیکاری، پول و سطح قیمتها از دهه 1920 شروع کرده بود. کتاب او تحت عنوان “مقاله ای درباره پول[61]” در سال 1930 میلادی و در دو جلد به چاپ رسید. ایده مرکزی تحقیق کینز در این کتاب این بود که اگر مقدار پولی که پس انداز میشود از مقداری که سرمایه گذاری میشود، تجاوز کند- که در صورتی که نرخ بهره تعلق گرفته بر پس انداز ها بسیار بالا باشند رخ میدهد- در آن صورت بیکاری افزایش خواهد یافت. بخشی از این امر به این دلیل است که مردم تمایل نخواهند داشت که سهم زیادی از آنچه را که استخدام کنندگان به کارمندانشان(مردم) میپردازند را در بازار صرف کنند و از این رو، برای استخدام کنندگان، در بعد کلی، به دست آوردن سود بسیار دشوار خواهد شد. کینز با عملکرد دولت بریتانیا در طی دوران رکود بزرگ شدیداً مخالف بود و معتقد بود که کسریهای بودجه، اتفاقا میتوانند در دوران رکود، خوب باشند. در اوج رکود بزرگ، کینز کتاب معروفش “راههای توانگری” را در سال 1933 به چاپ رساند که شامل راهکارهای سیاست گذاری برای گذر از بیکاری وخیم در تمام دنیا بود. با وجود این که این کتاب اصولاً خطاب به دولت بریتانیا نوشته شده بود، ولی شامل راهنمایی ها و دستوراتی هم برای دیگر اقتصادهایی که توسط رکود بزرگ جهانی آسیب دیده بودند، بود. یک نسخه از این کتاب پس از چاپ برای رئیس جمهور تازه انتخاب شده ایالات متحده، “تئودور روزوِلت[62]” و همچنین دیگر رهبران جهانی فرستاده شد. هم دولت بریتانیا و هم دولت ایالات متحده صحبتهای کینز را جدی گرفتند و سیاستهای پیشنهادی او را به کار بستند. در اواخر سال 1933 میلادی بود که به پیشنهاد اقتصاددان “فِلیکس فرانکفورتِر[63]“، کینز مستقیماً رئیس جمهور ایالات متحده را مورد خطاب قرار داد و برای شخص او نامه هایی درباره سیاستگذاریهای اقتصادی خروج از بحران نوشت، که بعد از این نامه ها، کینز و روزوِلت یکدیگر را رو در رو هم ملاقات کردند.از انتهای رکود بزرگ تا اواسط دهه 70 میلادی، دیدگاه کینز، تنها دیدگاه حاکم بر سیاستگذاران اقتصادی ایالات متحده و اروپا بود، و از آن به بعد بود که دیدگاههای کلاسیک جدید بار دیگر مجال ظهور یافتند. کینز در سال 1949 میلادی فوت کرد و چون نوبل اقتصاد از سال 1969 میلادی اعطا میشود، او حائز آن نشد.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
6- میلتون فریدمن Milton Friedmanمیلتون فریدمن در سال 1912 میلادی، و در شهر نیویورک ایالات متحده به دنیا آمد. فریدمن را در مقام یک اقتصاددان و متخصص آمار، پس از جان مِینارد کِینز ، تأثیرگذار ترین اقتصاددان قرن بیستم خوانده اند. او در سال 1932 از دانشگاه راتجرز[64] در رشته ریاضیات کاربردی و اقتصاد و در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شد. فریدمن پیش از ورودش به دانشگاه قصد داشت تا در آینده در حیطه آمار مشغول به کار شود. اما آشنایی اش با دو استاد اقتصاد همان دانشگاه، به نام های “آرتور اِف. بِرنز[65]” و “هامِر جانز[66]” باعث شد که متقاعد شود، مطالعه اقتصاد مدرن میتواند به خروج کشورش از “رکود بزرگ[67]” دهه 1930 کمک کند. پس از این که فریدمن مدرک کارشناسی اش را دریافت کرد، برای تحصیلات تکمیلی از طرف دو دانشگاه به او پیشنهاد اعطای بورس شد، یکی در زمینه ریاضیات که علاقه نخست فریدمن به حساب می آمد از طرف “دانشگاه بران[68]“و دیگری هم از طرف “دانشگاه شیکاگو[69]” و در زمینه اقتصاد. او دومی را انتخاب کرد و با تحصیل در اقتصاد، در سال 1933 میلادی توانست مدرک کارشناسی ارشدش را از دانشگاه شیکاگو دریافت کند. در دوران تحصیلش در شیکاگو او شدیداً از “جِیکوب واینِز[70]” ، “فرانک نایت[71]” و “هِنری سایمِنز[72]” تأثیر پذیرفت. در سال تحصیلی 1933-1934 ، به فریدمن از طرف دانشگاه کلمبیا در نیویورک پیشنهاد تحصیل در دوره دکترای رشته آمار شد و او هم به آنجا رفت و تحت نظر اقتصاددان و متخصص مشهور آمار، “هارولد هُتِلینگ[73]” تحصیل کرد .او در سال 1934-1935 به شیکاگو برگشت وبه عنوان دستیار تحقیقاتی، با “هِنری شولتس[74]” ، که در آن موقع مشغول کار روی کتابش “نظریه و سنجش تقاضا” بود کار کرد. او در همان سال، با دو اقتصاددان دیگر که از تأثیرگذاران بر فضای فکری قرن بیستم بودند، “جورج استیگلِر[75]” و “آلِن والیس[76]” پایه های دوستی ای را گذاشت که تا آخر عمرش ادامه داشت.فریدمن در ابتدای فارغ التحصیلی اش نتوانست کار آکادمیک برای خودش پیدا کند و از این رو در سال 1935 ، به پیروی از دوستش والیس، به “واشینگتن دی سی” که در آن، طرح “معامله جدید” رییس جمهور وقت، فرانکلین دی. روزولت برای برون رفت از بحران آن دهه اقتصاد آمریکا در حال اجرا بود رفت، و طبیعتاً به دلیل اقبال آن زمان همه به اقتصاددانان، توانست در آنجا کار پیدا کند. در این موقع، فریدمن جوان، همانطور که در زندگی علمی آینده اش معتقد بود، بیان میکرد که این کنترل های قیمتی هستند که میتوانند با دخالت در مکانیزم علامت دهی[77] باعث تخصیص درست منابع در هر آن جایی که بیشترین ارزش را برای آن منابع قائل شده است، شوند. بعدها، فریدمن، همانطور که معروف است، بیان کرد که مداخله دولتی در اقتصاد که با “معامله جدید” روزولت شروع شد “درمانی اشتباه برای دردی مشتبه بود” و این که تنها کار لازم این بود که عرضه پول به تدریج افزایش پیدا کند، به جای این که کاهش یابد. درکتاب فریدمن و “آنا جِی. شوارتس[78]“، آنها اینطور بیان میکنند که رکود بزرگ دهه 1930 اصلاً به دلیل انقباض پولی به وجود آمده بود که خودش پیامد سیاست گذاری غلط توسط “فدرال ریزِرو” و بحران های پی در پی نظام بانکی بود.در سال 1935 میلادی، فریدمن برای “کمیته منابع ملی”، که در آن زمان مشغول انجام یک نظرخواهی بزرگ راجع به بودجه مصرف کنندگان بود، شروع به کار کرد که سنگ بنای اولیه یکی از معروف ترین کارهای فریدمن، یعنی نظریه تابع مصرف فریدمن در همین زمان گذاشته شد. او در سال 1937 میلادی به استخدام “اداره ملی تحقیقات اقتصادی[79]” درآمد و در آنجا همکاری اش با “سایمِن کوزنِتس[80]” را آغاز کرد که نهایتاً این همکاری منجر به چاپ کتابی تحت عنوان “درآمد های ناشی از فعالیتهای حرفه ای مستقل[81] ” شد که یکی از جدی ترین کارهای فریدمن را که در دهه 1950 میلادی به تکمیل آن پرداخت، یعنی “فرضیه درآمد دائمی[82]” از نتایج آن تحقیق به حساب می آید. از سال 1941 تا 1943، فریدمن به عنوان مشاور مسئولان ارشد اداره خزانه داری ایالات متحده در امور مالیات دوران جنگ فعالیت کرد.فریدمن در سال 1943 میلادی به “بخش تحقیقات جنگ” دانشگاه کلمبیا در نیویورک رفت و دوران جنگ جهانی(تا سال 1945) را در آنجا به عنوان ریاضیدان آماری با تمرکز بر مسائل طراحی تسلیحات، تاکتیکهای جنگی و آزمایشات ریخت شناسی نظامی کار کرد. در سال 1945، فریدمن، کتاب “درآمدهای ناشی از فعالیتهای حرفه ای مستقل” را که حاصل همکاری خودش و کوزنتس بود به عنوان رساله دکتری اش در اقتصاد به دانشگاه کلمبیا ارائه کرد و در سال 1946 دکترایش را در رشته اقتصاد اخذ کرد. در سال 1946 از طرف دانشگاه شیکاگو که با ترک کرسی استاد قدیمی اش، “جِیکوب واینِر” از مقام استادی و رفتنش به دانشگاه پرینستون، نیازمند استاد شده بود به فریدمن پیشنهاد شد تا در آنجا درس “نظریه اقتصاد” ارائه دهد. او سی سال بعدی عمرش را در همین دانشگاه به تدریس پرداخت و نحله فکری ای که او پایه گذاری کرده بود هم به نام “شیکاگو” و یا “مکتب شیکاگو” شناخته میشود. “آرتور بِرنز” که در این زمان ریاست اداره ملی تحقیقات اقتصادی را بر عهده داشت، به او پیشنهاد کرد که به محققان این اداره بپیوندد، و او نیز پذیرفت. فریدمن تحقیق پیرامون نقش پول در چرخه های تجاری را در این زمان پی گرفت. نتیجه این تحقیق فریدمن، “کارگاه پول و بانکداری” او(بعدها معروف به عنوان کارگاه شیکاگو) بود که مطالعات در حوزه پول را به نوعی احیا کرد. درسال تحصیلی 1954-1955 فریدمن به عنوان استاد مدعو به کالج گانویل و کایاس[83] در کمبریج انگلستان رفت. در آن زمان، کمبریج بین دو طیف از اقتصاددانان، که گروهی از آنان از طرفداران کِینز (اصطلاحاً کِینزیَن) بودند( مانند “جوآن رابینسون[84]” و “ریچارد کان[85]“) و گروه دیگر اقلیتی از مخالفان او (مانند “دِنیس رابرتسون[86]“( تقسیم شده بود. فریدمن اینطور برداشت کرد که دعوت او برای استادی در آن سال تحصیلی احتمالاً به این دلیل بوده که “عقاید او برای هردو گروه کمبریجی غیر قابل پذیرش بوده است!”فریدمن در سال 1976 میلادی به دلیل آنچه که کمیته اهداء جوایز نوبل ” دستیافتهای او در زمینه تحلیل مصرف، تاریخچه و نظریه پول و همچنین اثبات پیچیدگی سیاستهای تثبیتی” خواندند، موفق به دریافت این جایزه شد.

[TABLE]

[TR]

[TD]دوران دانشجویی[/TD]

[TD=width: 160]عضویت آکادمی پیش از دریافت جایزه[/TD]

[TD=width: 160]عضویت به عنوان محقق یا دستیار[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]دانشگاه شیکاگو[/TD]

[TD=width: 160]کلمبیا[/TD]

[TD=width: 160]استنفورد[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]کلمبیا[/TD]

[TD=width: 160]مینه سوتا[/TD]

[TD=width: 160]کلمبیا[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]راتجِرز[/TD]

[TD=width: 160][/TD]

[TD=width: 160]——————–[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
7- جان فوربِس نَش John Forbes Nashبیشتر افرادی که “جان اف. نَش” را میشناسند، به واسطه فیلم “ذهن زیبا[87] و شخصیت پردازی اش از یک نابغه ریاضی در گیرودار جنگ سرد با او آشنا شده اند. نَش اقتصاددان نیست، او همه عمر علمی اش را به مباحث ریاضیاتی و به عنوان یک ریاضیدان فعالیت کرده است، ولی فعالیت و زحمات او درریاضیات مدرن، توانسته اند دیدگاه جدیدی راجع به مقوله های اقتصادی مورد نظر اقتصاددانان ارائه کنند. “نظریه بازی[88]” ، “هندسه دیفرانسیلی[89]” و “معادلات دیفرانسیل بخشی[90]” زمینه های ریاضیاتی ای هستند که او در آنها متخصص است؛ فعالیتهای نَش کاربردهای عظیمی در “دانش اقتصاد بازار”،”دانش کامپیوتر”، “زیست شناسی تکاملی”، “هوش مصنوعی”،”حسابداری”،”،”علوم سیاسی” و “نظریه ارتش” داشته اند. جان فوربِس نَش در سال 1928 در شهر “بلوفیلد” ایالت “ویرجینیای غربی” در ایالات متحده به دنیا آمد. پدرش مهندس برق و مادرش معلم زبان “لاتین” بود. نَش در سال آخر تحصیلات مقدماتی اش، دوره ریاضیات پیشرفته را در کالج شهرشان گذراند و سپس با اخذ بورس تحصیلی، به “موسسه فناوری کارنِگی[91]” (این مرکز همچنین به دانشگاه کارنِگی مِلِن مشهور است( راه پیدا کرد تا مهندسی شیمی بخواند. او ابتدا از مهندسی شیمی به رشته شیمی محض و سپس ریاضیات تغییر رشته داد. نَش بعد از فارغ التحصیلی اش در سال 1948 در مقطع کارشناسی ارشد در ریاضیات فارغ التحصیل شد و برای مقطع دکتری اش از “دانشگاه پرینستون”، حائز شرایط دریافت بورس تحصیلی شد. استاد مشاور جان نَش و استاد پیشین موسسه کارنِگی، “آر. جِی. دافین[92]” برای جان نَش معرفی نامه ای یک جمله ای نوشت که متنش این بود :” این مرد، یک نابغه است.” و این معرفی نامه سبب شد تا دانشگاه هاروارد به نَش برای ادامه تحصیلات تکمیلی اش پیشنهاد بورس بدهد. اما در همین زمان، رئیس دانشکده ریاضیات پرینستون، “سالِمون لِفشِتس[93]” به نَش برای ماندنش در پرینستون، بورس و عضویت در هیأت علمی این دانشکده را پیشنهاد کرد. نَش هم به دلیل این که متوجه شده بود، حضور او برای دانشکده ریاضیات پرینستون مغتنم تر است و همچنین به دلیل فاصله جغرافیایی نزدیک تر این دانشگاه با محل زندگی خانواده اش، به پرینستون رفت و مشغول کار بر نظریه تعادل شد.نَش در سال 1950 با یک رساله 28 صفحه ای درباره “بازی های غیرهمکارانه[94]“، رساله دکتری نش، که تحت نظر استاد دکتری نَش “آلبِرت دابلیو. تاکِر[95]” نوشته شد، شامل تعریف و ویژگی های تعادلی بود که بعدها به “تعادل نَش” مشهور شد. علت برنده شدن جایزه نوبل اقتصاد هم، همین تعادل نَش بوده است که کاربردش در دانش اقتصاد، دیدگاه بشر را به تصمیم گیری و رفتار افراد در رابطه با اقتصاد، دگرگون کرد.نَش همچنین به عنوان یک ریاضیدان، در زمینه “هندسه جبری”، تأثیری بسیار زیاد داشته است. تحقیق او در ریاضیات تحت عنوان “مسأله تعبیه نَش[96]، بسیار مشهور است. او همچنین درباره نظریه فردیت و معادله های دیفرانسیلی بخشی، تحقیقات جامعی انجام داده است.افتخار نوبل او منسوب به دانشگاههای زیر است:

[TABLE]

[TR]

[TD]دوران دانشجویی[/TD]

[TD=width: 160]عضویت آکادمی پیش از دریافت جایزه[/TD]

[TD=width: 160]عضویت به عنوان محقق یا دستیار[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]پرینستون[/TD]

[TD=width: 160]MIT[/TD]

[TD=width: 160]دانشگاه براندایز[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 160]کارنِگی مِلِن[/TD]

[TD=width: 160]پرینستون[/TD]

[TD=width: 160]——————–[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

برخی از دیگر چهره های مشهور اقتصاد

[TABLE]

[TR]

[TD] نام[/TD]

[TD]مهم ترین افتخارات[/TD]

[TD]زمینه تخصصی فعالیت[/TD]

[TD]زندگی[/TD]

[TD]اندیشه ها[/TD]

[TD]افتخار منتسب به دانشگاه[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]آمارتیا سِن[97](1933-([/TD]

[TD]نوبل اقتصاد 1998[/TD]

[TD]تحقیق بر اقتصاد رفاه[/TD]

[TD]زمانی که تنها 9 سال داشت، به عنوان پسر بچه ای هندی، شاهد مرگ بیش از سه میلیون انسان به علت قحطی بزرگ سال 1943 موسوم به قحطی بنگال بود. او تمام عمر علمی اش را وقف تحقیق بر مسائل اقتصاد رفاه کرد. تقریباً تمام کارهای او مرتبط با اقتصاد توسعه هستند که در جهت کمک به مردم فقیر گام بر میدارد.[/TD]

[TD]او را، به دلیل تحقیقاتش بر “قحطی”، “نظریه توسعه انسانی”، “اقتصاد رفاه”، “ساز و کارهای مبنایی فقر”، “نابرابری جنسی” و “آزادی خواهی سیاسی” وجدان ِ علم اقتصاد” و همچنین “مادر تِرِزا[98]“ی اقتصاد خوانده اند، هرچند که او خود را شایسته این القاب ندانسته و معتقد است که هیچگاه با شیوه زندگی فداکارانه، حیاتش را به پیش نبرده است.[/TD]

[TD]دانشجویی: کلکتهعضو آکادمی پس از دریافت جایزه: کمبریجعضو آکادمی پیش از دریافت جایزه:هاروارد MITآکسفوردکُرنِلLSEکلکتهدهلیجاداوپورمحقق یا دستیار آکادمی: کالیفرنیا،برکلیدوران[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]مایکل اِسپِنس(1943-)[/TD]

[TD]نوبل اقتصاد 2001[/TD]

[TD] تحلیل های مربوط به بازارها با اطلاعات نامتقارن[/TD]

[TD]در سن 72 سالگی، و برای تلاش علمی اش که به تِز دکترای او درباره اطلاعات نامتقارن در دانشگاه هاروارد بر میگردد، حائز مهم ترین افتخار علمی اقتصاد شد. طبق نظر او، بازارهای با اطلاعات نامتقارن زمانی به وقوع میپیوندند که مردم در یک سوی آنها، دسترسی بسیار بیشتری به اطلاعات از مردم در سوی دیگر آن داشته باشند؛ مثلاً وام گیرندگانی که بیشتر از وام دهندگان نسبت به چشم انداز بازپرداخت وامشان اطلاعات دارند، و یا کمیته اهداء جوایز نوبلی که پیش از آن که هر کس دیگری بداند، از این که برنده بعدی چه کسی است اطلاع دارند![/TD]

[TD]در میان عقاید او، این عقیده جالب است که در الگوی مطلوب اقتصادی، “تجارت با کمیت بالا” باید ملغی شود. به گفته “بیل گِیتس[99]“، اسپِنس، تأثیرگذار ترین معلمش بوده است.[/TD]

[TD]دانشجویی: هارواردآکسفوردتورنتوعضو آکادمی پیش از دریافت جایزه:هاروارداستنفوردعضو آکادمی پس از دریافت جایزههاروارد[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]توماس سی. شِلینگ[100][/TD]

[TD]نوبل اقتصاد 2005به همراه رابرت جِی. اومان[101] از دانشگاه عِبری[102].[/TD]

[TD]به پیش راندن فهم ما از درگیری و همکاری در قالب تحلیل نظریه بازیها[/TD]

[TD]او در سال 1958 به استادی دانشگاه هاروارد رسید و در سال 1960، اثری تحت عنوان “استراتژی درگیری[103]” از او چاپ شد که او درآن از نظریه بازیها برای تحلیل درگیریهای بین المللی استفاده کرد و این کار او، باعث گسترش این شاخه از ریاضیات در سرتاسر علوم اجتماعی شد.[/TD]

[TD]یکی از تأثیرگذارترین کتابهای نوشته شده در قرن بیستم، کتاب شلینگ موسوم به “استراتژی درگیری” است که آن را در سال 1960 نوشته و بر مبنای رفتار چانه زنی و استراتژیک در معادلات جهانی است.کتابهای دیگر او شامل “تسلیحات و تأثیرگذاری” و “انگیزه های خرد و رفتارهای کلان” هستند شلینگ در سال 2007 سفری هم به ایران و دانشگاه صنعتی شریف داشته است و در ژانويه 2008 دکتری افتخاری از این دانشگاه دریافت کرده است.[/TD]

[TD]دانشجویی: هارواردکالیفرنیا،برکلیعضو آکادمی پیش از دریافت جایزه:یِیلمِریلَندعضو آکادمی پس از دریافت جایزههاروارد[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]اِریک اِس. ماسکین[104](1950-)[/TD]

[TD]نوبل اقتصاد 2007به همراه “لِئونید هورویچ[105]” و “راجِر بی. مایِرسون[106][/TD]

[TD]پایه گذاری بنیانهای نظریه طراحی مکانیزم[/TD]

[TD]نظریه طراحی مکانیزم، در میان دیگر کاربردهایی که دارد، به اقتصاددانان در بازشناسی مکانیزم های تجاری که به لحاظ اجتماعی مهم هستند، طرح های قانون گذاری، و فرآیندهای نظرخواهی کمک شایانی کرده است.[/TD]

[TD]به نظر ماسکین، پروانه های حق امتیاز محصولات نرم افزاری، به جای تحریک پیشرفت، موجب جلوگیری از نوآوری در این عرصه میشوند. به بیان او، علی رغم نبود سخت گیری در نظام پروانه ها، صنایع نرم افزاری، شبه رسانا و رایانه ای به شکلی نوآورانه عمل کرده اند. نوآوری در آن صنایع به نحوی متمم و مکمل همدیگر بوده اند و در نتیجه ، رقابت میتواند سود آینده همه بنگاههای فعال در این عرصه را افزایش دهد. در چنین صنعت پویایی، محافظت بر مبنای پروانه های حق امتیاز میتواند باعث کاهش نوآوری کل و رفاه اجتماعی شود.[/TD]

[TD]دانشجویی: هارواردعضو آکادمی پیش از دریافت جایزه:کمبریجMITمحقق یا دستیار آکادمی:پرینستونعضو آکادمی پس از دریافت جایزههاروارد[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]اُلوین راث[107](1951-)[/TD]

[TD]نوبل اقتصاد 2012[/TD]

[TD]نظریه تخصیصهای با ثبات و عمل طراحی بازار[/TD]

[TD]او در یکی از شعب دانشگاه کالیفرنیا، لوس آنجِلس[108]تحقیقی جهت بهبود طراحی و عملکرد بازارها انجام داد. تحقیق او بر پایه جایگذاری افراد “عامل” در بازارها در شرایط بهینه و کارایشان است.[/TD]

[TD]او یکی از بنیانگذاران ” برنامه تبادل کلیه نیو انگلند[109]” است و در طول فعالیت کاری اش به طراحی نظامی از جایگذاری دانش آموزان در مقطع دبیرستان که در شهر نیویورک سالانه به جایگذاری 90000 دانش آموز میپردازد کمک کرده و به طراحی دوباره نظام جایگذاری رایج در مدارس دولتی بوستون نیز کمک کرده است. او در سال 1998 به طراحی دوباره برنامه “جایگذاری سکونتی ملی” که به هدف تسهیل جایگذاری زوج هایی که برای کارشان، خواهان سکونت پزشکی(با توجه به بیماری یکی از آنها) در یک شهر خاص هستند نیز کمک کرد.[/TD]

[TD]دانشجویی:استنفوردکلمبیاعضو آکادمی پیش از دریافت جایزه:هاروارداستنفوردپیتسبورگمحقق یا دستیار آکادمی:ایلینویز اوربانا[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]گَری بِکِر(1930-2014)[/TD]

[TD]نوبل اقتصاد 1992[/TD]

[TD]به دلیل بسط دادن دامنه تحلیل اقتصاد خرد به گستره بزرگی از رفتار و تعاملات انسانی، حتی رفتار غیربازاری اش.[/TD]

[TD]در سال 1951، گری بکر مدرک کارشناسی اش را از دانشگاه پرینستون و در سال 1955 به دکتری اقتصاد از دانشگاه شیکاگو با رساله ای به نام “اقتصاد تبعیض نژادی” دست یافت. در طی سالهای 1957 تا1968 در دانشگاه کلمبیا به تدریس اقتصاد پرداخت. او مدال علمی “جان بِیتس کلارک” را در سال 1967 دریافت کرد.[/TD]

[TD]بکر اولین اقتصاددانی بود که بین مفاهیم اقتصادی و موضوعاتی که طبق سنت، مربوط به دانش جامعه شناسی میشدند، مثل تبعیض نژادی، جرم، سازماندهی خانواده و اعتیاد به مواد مخدر رابطه علمی برقرار کرد. او به دلیل این دیدگاهش مشهور است که “بسیاری از انواع رفتار انسانی میتوانند بر پایه عقلانیت و حداکثر سازی مطلوبیت در نظر گرفته شوند.[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...