Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۴ آیدا ولس بارنِت (1862- 1931) مجاهدی شجاع در راه احقاق حقوق مدنی، از مدافعان حقوق زنان و مدافع حق رأی برای زنان، روزنامهنگار و سخنران بود. او در سال 1862 در شهر هالی اسپرینگز، در ایالت میسی سی پی، به دنیا آمد و در سال 1931، در شثت و نه سالگی، در شهر ایلینویز در ایالت شیکاگو درگذشت. والدین وی بردگانی بودند که پس از جنگ داخلی امریکا به آزادی دست یافتند. پدر آیدا، جیم ولس، پس از آزادی نزد نجاری که پیشتر شاگردیاش را کرده بود، به کار مشغول شد. مادر آیدا، الیزابت وارنتن ولس نیز برای رئیس شوهرش آشپزی میکرد، همهی اعضای خانوادهی ولس در خانهی وی زندگی میکردند. الیزابت ولس برای آن که بتواند انجیل را بخواند، در کالج راست نام نویسی کرد. این مؤسسهی آموزشی را سفیدپوستان شمالی برای باسواد کردن بردگان آزاد شده تأسیس کرده بودند (Lengermann and Niebrugge - Brantley, 1998) . چنان که ولس بارنِت در زندگی نامهی خود نوشتش با عنوان مبارزه در راه عدالت (1970) نوشته است، والدینش علاقه به سیاست و اصول راهنمای مبارزه برای تحقق عدالت را در او به وجود آوردند. او به یاد میآورد که پدرش وقتی صاحب کارش از او خواست به او رأی بدهد (در آن ایام مرسوم بود که صاحب کارهای سفیدپوست از کارگران خود بخواهند به کسانی رأی دهند که آنان میگویند) از برآوردن این خواسته خودداری کرد، جیم ولس مقاومت کرد، از پیش او رفت و خود به کسب و کار نجاری مشغول شد. آیدا نیز به پیروی از مادرش در کالج راست نام نویسی کرد. وقتی به چهارده سالگی رسید، پدر، مادر و کوچکترین فرزند خانواده بر اثر ابتلا به تب زرد درگذشتند. آیدا کانون خانواده را تا سال 1883، با اشتغال به معلمی حفظ کرد و این امر حاکی از احساس مسئولیت و پشتکاری است که از ویژگیهای او در طول زندگی بود. در این مدت، تحصیل در کالج راست را نیز رها نکرد. در سال 1883، به ممفیس رفت و در خانهی عمهاش اقامت گزید. به مثابه زنی تحصیل کرده، به سرعت دریافت که مهارتهای او در تدریس، نگارش و سخنرانی در مجامع عمومی، متقاضیان زیادی دارد. دستمزد تدریس در ممفیس هم بسیار بالاتر از منطقهای روستایی چون میسی سی پی بود. آیدا با حضور در مؤسسهی فیسکی و مؤسسهی لِموین، به تکمیل تحصیلاتش پرداخت. نخستین بار در ممفیس بود که آیدا مبارزات خود را در راه تحقق برابری نژادی و جنسیتی آغاز کرد. به روزنامهنگاری روی آورد و در سال 1883، با بهره گیری از دادههای تجربی، طی مجموعه مقالاتی به تفصیل از رعب و هراس افکنیهای نژادی ناشی از لینچ کردن نوشت و یک تنه به مبارزه با لینچ کردن پرداخت (Lengermann and Niebrugge - Brantley, 2000). در سال 1884، به او دستور داده شد از روی صندلی خود در یک قطار مسافربری بلند شود. مردی سفیدپوست میخواست بنشیند و سیاه پوستان باید به واگن«سیگاریها» که اغلب بسیار کثیف بود، میرفتند. با این که طبق قانون حقوق مدنی سال 1875، اِعمال تبعیضهای نژادی در سالنهای تئاتر، هتلها و دیگر اماکن عمومی ممنوع شده بود، برخی از شرکتهای راه آهن این قانون را نادیده میگرفتند. لازم به ذکر است که اقدام اعتراض آمیز آیدا ولس پیش از دعوای پِلیسی و فرگوسن در سال 1896 بود که در آن، دیوان عالی امریکا حکم«جداسازی در عین حفظ برابری» را صادر کرد و جداسازی نژادی قانونی شد. آیدا ولس را به زور از قطار بیرون انداختند و مسافران سفیدپوست خوشحال شدند. وقتی آیدا به ممفیس برگشت، بی درنگ وکیل گرفت و از چساپیک، شرکت راه آهن اوهایو و جنوب غربی امریکا، شکایت کرد. با این که در دادگاه بدوی حکم به نفع وی صادر شد، اما این حکم در دادگاه استیناف برگشت و وی به پرداخت 200 دلار، برای هزینهی دادگاه، محکوم شد. از این پس بود که ولس بارنت مخالف شمرده شد و بر آن شد که زندگی خود را وقف حقوق سیاه پوستان و زنان کند. با اقامهی دعوی او علیه شرکت راه آهن فوق (و اعتراضهایش به شگردهای تبعیض نژادی) شروع به روزنامهنگاری کرد. بسیاری از روزنامهها خواهان انتشار تجربیات این معلم بیست و پنج ساله شدند که در برابر تفوق سفیدپوستان ایستادگی کرده بود. نوشتههای او به سرعت در روزنامههایی چاپ میشد که خوانندگان افریقایی - امریکایی و مسیحی داشتند. در سال 1889، نویسنده و شریک نشریهی فری اسپیچ اند هِدلایت شد که صاحب اصلی آن، اسقف رِ. نایتنگل بود. اسقف نایتینگل تودهی انبوه کسانی را که در کلیسای او عبادت میکردند، مجبور کرد نشریهی فوق را آبونه شوند. ولس بارِنت با موفقیت بسیاری که در کار نویسندگی یافت، شغل معلمی را کنار نهاد. نوشتههای او اغلب در خصوص عمل وحشیانهی لینچ کردن بود و در نخستین رسالهای که بر ضد این عمل، وحشت در جنوب، به چاپ رساند، موردی را که بر سر یکی از دوستان نزدیک خودش، تامس موس، آمده بود، شرح داد. موس و دو تن از دوستانش، کلوین مک داوِل و هنری استورات، صاحب خواربار فروشی پر رونقی به نام خواربارفروشی مردم بودند. موفقیت آنان کسب و کار خواربارفروشیهای متعلق به سفیدپوستان را کساد کرده بود. روزی گروهی از این سفیدپوستان خشمگین تصمیم گرفتند برای رفع این معضل به صاحبان خواربارفروشی مردم حمله کنند. موسی و دوستانش مقاومت میکنند و یکی از آنان، یکی از مهاجمین سفیدپوست را با تیر میزند. در پی این ماجرا، مردان سیاه پوست را دستگیر میکنند و به زندان میاندازند، اما تماشاچیهای اعدام به زندان هجوم میآورند و آنها را به زور از شهر دور میکنند و هر سه نفر را به طرزی وحشیانه به قتل میرسانند. ولس بارنِت از نحوهی پوشش خبری این واقعه در رسانههای خبری متعلق به سفیدپوستان ناراحت شد، و مقالاتی در فری اسپیچ به انتشار رساند و به مخالفت با لینچ کردن برخاست.«مقالات وی در فری اسپیچ موجب شفافیت ایدئولوژیک شد و ابزاری مناسب برای سازمان دهی در سطوح منطقهای، ملی و بین المللی بود» (Boyd, 1994: 9). او که مهاجرت خیل عظیمی از سیاه پوستان را از ممفیس رهبری میکرد، با مخالفت علنیاش با شوالیه گری مردسالارانهی سفیدپوستان، (حتی تا آن جا پیش رفت که زنان سفیدپوست ممکن است خواهان معاشرت با مردان سیاه پوست شوند) ، سفیدپوستان را به حدی خشمگین کرد که دفتر روزنامهی فری اسپیچ را تخریب کردند. یکی از روزنامههای متعلق به سفیدپوستان در ممفیس خواستار اجرای حکم لینچ کردن برای ولس بارنت شدند، اما وی در آن زمان برای شرکت در مجمع کلیسای اسقفی متدیستهای افریقایی به فیلادلفیا رفته بود (Boyd, 1994). با این اوصاف، روشن شد که او دیگر نمیتوانست در ممفیس زندگی کند، بنابراین با نقل مکان به شیکاگو، مبارزات خود را، به مثابه یک روزنامهنگار، علیه بی عدالتیهایی که در جنوب امریکا وجود داشت، پی گرفت. ولس بارنت بخش عمدهای از زندگیاش را در شیکاگو سپری کرد و دوست جین آدامز، فعال حقوق سیاه پوستان و همکار او، در هالهاوس شد. در سال 1893، نمایشگاه جهانی کلمبیا در شیکاگو برپا شد، اما به سیاه پوستان امریکایی اجازهی شرکت در آن داده نشد. آیدا ولس بیانیهای منتشر کرد با عنوان علت عدم حضور رنگین پوستان امریکا در نمایشگاه جهانی کلمبیا. این رساله که گویای روحیهی نژادپرستانهی جامعهی امریکا بود و رونوشت«قانون اعدام بدون محاکمه» نیز ضمیمهی آن بود و مقدمهی آن به فرانسه و آلمانی ترجمه شده بود، بین بازدیدکنندگان از نمایشگاه توزیع شد (Boyd, 1994). در همان سال، یکی از تشکیلات فعال در امور زنان سیاه پوست کنگرهی جهانی زنان نماینده را تشکیل داد تا حضور سیاه پوستان را در این نمایشگاه را قطعی کند. ولس بارنت به شخصیتی برجسته در جنبش زنان بدل شد. او در برپایی چندین انجمن نقشی مؤثر ایفا کرد، از جمله: انجمن ملی زنان رنگین پوست، شورای ملی امریکایی - افریقاییها، و انجمن ملی پیشبرد اهداف رنگین پوستان. او در این ایام، یکی از رهبران مبارزه برای حق رأی زنان بود. ولس بارنت و جین آدامز موفق شدند از اجرای طرح جداسازی مدارس در شیکاگو ممانعت کنند. در سال 1895، آیدا ولس با اِف. اِل. بارنِت، از وکلای مقیم شیکاگو و سردبیر یک روزنامه برای سیاه پوستان، ازدواج کرد. در همان سال دومین اثر مهمش را دربارهی لینچ کردن با عنوان سندی خونین، منتشر کرد و در آن برای تحلیلهای آماری خود، از اطلاعات استخراج شده از روزنامههای سفیدپوستان دربارهی لینچ کردن استفاده کرد. ولس بارنت تا آخر عمر به نویسندگی و فعالیتهای اجتماعی خود ادامه داد. او در بیست و پنجم مارس سال 1931 در شیکاگو درگذشت. تأثیرگذاری در عرصهی جامعهشناسی آیدا ولس بارنت، همچون آنا جولیا کوپر، مستقیماً متأثر از محیطی بود که در آن میزیست. هر دوی آنها برده به دنیا آمدند، و با این که در اوان کودکی آزادی خود را به دست آوردند، تبعیض نژادی موجود در جامعه را تشخیص دادند؛ هر دو به سبب تمایلات فکری و مبارزاتیشان در پی ایفای نقشی مثبت در جامعه برآمدند و هر دو در راه احقاق حقوق زنان و سیاهپوستان مبارزه کردند. نظریههای ایشان مبتنی بر این فرض بود که زنان و سیاهپوستان به علت توزیع نابرابر قدرت در جامعه تحت ستم قرار گرفتهاند؛ از نظر هر دو، ستم ساختار طبقاتی سلطه گر- زیر سلطه را به وجود می آورد. اعمال سلطه از جانب صاحبان قدرت از طریق پنج عامل صورت میگیرد: تاریخ (مجموعهای از رویدادها که به تبعیض در برخورداری از قدرت منجر میشود)، ایدئولوژی (تحریف رویدادها و ارائهی اغراق آمیز آنها به طور انتخابی)، منابع مادی (برخورداری از منابع برابر است با قدرت)، آداب (روال مند کردن کنشهای متقابل روزمره بین سلطهگران و افراد زیر سلطه)، و هیجان (کلید سلطه گری احساسات است، تمایل به کنترل کردن) (Lengermann and Niebrugge - Brantley, 1998). کوپر و ولس بارنت، هر دو، خواهان جامعهای عاری از سلطه بودند؛ جامعهای که امکان همزیستی مسالمت آمیز یا تعادل را فراهم آورد. متأسفانه جامعهی آمریکا در آن دوران در موقعیت توازن نژادی نبود و نبرد طبقاتی در کنار تبعیض نژادی و جنسی در آن وجود داشت. ولس بارنت در مقالات خود خواهان عدالت شد. او سیاهپوستان و زنان را به مبارزهی سیاسی علیه نابرابری فرا خواند. از نظر او لینچ کردن، از نمونههای گویای بیعدالتی نژادی بود. وی در مورد این موضوع در سطح جهانی حرف میزد و آن را با نابرابری نژادی و طبقاتی مرتبط میدانست. از نظر او لینچ کردن شامل مجموعهای از مسائل نژادی و جنسیتی میشد.«سفیدپوستان با این افسانه که مردی سیاهپوست به زنی سفیدپوست تجاوز کرده است؛ به لینچ کردن آنان مبادرت میورزیدند. ولس بارنت پرده از موهوم بودن این دلیل برداشت. او به کمک مطالعاتی موردی نشان داد که جاذبههای احساسی/ جنسی زنان سفیدپوست و مردان سیاهپوست برای یکدیگر و نیز کشش مردان سفیدپوست به زنان سیاهپوست، امری عادی در روابط اجتماعی در منطقهی جنوب آمریکا است» (Lengermann and Niebrugge - Brantley, 2000). انتشار چنین ایدههایی در آن دوران خاص، نشاندهندهی اقدامی واقعاً انقلابی بود. البته، همین اقدامات و تعهدات روحی به عملگرایی بود که خیل عظیمی از پیروان و هواداران را در میان سیاهپوستان برای او فراهم آورد. آیدا ولس بارنت اقدام به مبارزهای بین المللی علیه لینچ کردن کرد و تأثیری چشمگیر بر جهتگیری ایدئولوژیک تشکیلات زنان سیاهپوست گذاشت. اما با گذشت زمان، با اغلب تبعیضهای درونی و بیرونی که در میان افریقایی- امریکاییها وجود داشت کنار آمد.«او نیز همچون همقطاران اولیهی خود از صداقت سیاسی برخوردارد بود و ضرورت اجتماعی را به شدت حس میکرد، اما با رشد گرایش های محافظه کارانه در اوایل قرن بیستم، انقلابیگری او را از رهبری جنبش جدید چپ دور کرد» (Boyd,1994:12). نقش او در شکل گیری مطالعات در خصوص زنان سیاهپوست به اثبات رسیده است. ولس بارنت با تحلیلهایی که دربارهی مسائل نژادی و جنسیتی انجام داد و به ویژه، به سبب ارتباطی که میان این مسائل و نابرابری طبقاتی و بی عدالتی وجود دارد، در جامعهشناسی تأثیرگذار بوده است.« با بررسی زندگی و آثار ولس میتوان وضع ناگوار و پیچیدهای را دریافت که زنان سیاهپوست تجربه کردهاند» (Boyd,1994:13). منبع مقاله : دیلینی، تیم؛ (1391)، نظریههای کلاسیک جامعه شناسی، ترجمهی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی، چاپ ششم. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده