Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۴ در این زمینه دو تعریف مبتنی بر دو مفهوم فضا را میتوان دید؛ یک تعریف جنبه مطلق و ساکن را تعریف فضای عمومی عمده میکند. بنابراین، فضای عمومی را با فضای باز شهری یکی میبیند. اما گرایش دیگر، فضای عمومی را هر جایی میبیند که عرصه حیات اجتماعی شهری است و در تقابل با حیات خصوصی فردی. به عبارتی درک فضای شهری را با بیان روابط عرصههای عمومی و خصوصی همراه میکند. جان لنگ چنین تعریفی از فضا ارائه میدهد و قلمرو عمومی را برحسب امکان دسترسی عمومی تعریف میکند. به اعتقاد وی:قلمرو عمومی لزوماً با مستغلات دارای مالکیت عمومی، دارای یک مرز نیست. قلمرو عمومی از مکانها و ارتباطاتی تشکیل میشود که برای همه قابل دسترس است، اگر چه این دسترسی ممکن است که در اوقات معینی تحت کنترل باشد. این تصویر که قلمرو عمومی صرفاً فضای بیرونی است، تصویری اشتباه است، اگر چه مطمئناً مقدار زیادی از آن چنین است – مثل میدانها، خیابانها، پارکها. قلمرو عمومی ضمناً شامل مکانهای داخلی است که در حیطه عمومی قرار میگیرند – مثل تالارهای ایستگاههای راه آهن و ساختمانهای عمومی.البته وی بلافاصله به این نکته اشاره میکند که در مورد محدوده فضای عمومی و فضای خصوصی ابهام وجود دارد. به این دلیل که هر دو، سطوح مشترک کالبدی مییابند.مدنی پور در تعریف فضای عمومی میگوید: فضای عمومی را میتوان به مثابه فضایی تعریف کرد که اجازه میدهد مردم به آن و فعالیتهای درون آن، دسترسی داشته باشند، و فضایی است که یک کارگزار عمومی آن را کنترل میکند، و فضایی است که در جهت منافع عمومی، تأمین و اداره میشود. اما نکته اینجاست که بین فضای خصوصی، یعنی فضاهایی که حریم شخصی افراد محسوب میشود تا فضاهای بسیار عمومی، مثل میدان، یک سلسله مراتب فضایی وجود دارد که عرصههای نیمه عمومی تا نیمه خصوصی. چنین سلسله مراتبی، به ویژه در شهرهای سنتی ما کاملاً دیده میشود. به دلیل نحوه خاص شکل گیری آنها که به قول راپوپورت «مبتنی بر حیاط یا محوطههای درونی یا شهری درون – برون فکنده است. بنابراین، محوطههای درون بناهای عمومی، مثل مساجد، کاروانسراها، سراها، حمامها، امامزادهها … عرصههای عمومی و نیمه عمومی هستند که دسترسی به آنها یا مثل حمام تقریباً محدودیتی زمانی – و نه فردی.با تغییر نقش فضاها از طرفی و نیز سلطه درک مطلق گرا از فضا از طرف دیگر – به ویژه از زمان رنسانس به بعد – مفهوم فضای عمومی با فضای باز شهری یکسان دانسته شده است. بدین ترتیب، فضاهای بسته و محصور که در طول تاریخ نقش و عملکرد عمومی داشتهاند، عملاً حذف شده و همراه با آنها درکی که این گونه اماکن را فضای عمومی میدید، از بین رفته است. منبع: پژوهشکده شهرسازی و معماری سپیدار 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۷ فضای عمومی و فضای خصوصی ساکنان خانه نوعی اجتماع “بین شخصی” تشکیل می دهند. در خانه طیفی از خصوصی ترین تا عمومی ترین روابط و فضاها وجود دارد (از درب ورودی تا اتاقها) بنابراین خانه نمی تواند بعنوان فضایی کاملا خصوصی تلقی شود چون هم با جهان بیرون در ارتباط است و هم وسیلهای برای ایجاد ارتباط بین ساکنانش است. در قرون وسطی کسی در خانه حریم خصوصی نداشت و همه با هم در فضایی تالار مانند زندگی و کار می کردند. در قرن ۱۵ با رواج آموزش آکادمیک در بین طبقه متوسط خانواده ها کودکانشان را به جای فرستادن نزد خانواده های دیگر برای شاگردی، در خانه نگه می داشتند و مفهوم خانواده مدرن که فرزند در کانون توجه آن است شکل گرفت. در فاصله زمانی بین پایان قرون وسطی و قرن ۱۷، فرزندان جایگاه خاصی در خانواده یافتند اما خانه همچنان کانونی برای اجتماعی شدن و ارتباط با دیگران بود. در دنیای مدرن بعد از قرون وسطی، خانه از کانون زندگی اجتماعی به زمینهای برای گسترش زندگی فرد و خانواده هسته ای تبدیل شد. خانواده مدرن در قرن ۱۸ متولد شد و خانه به مکانی برای ابراز صمیمیت و روابط نزدیک افراد تبدیل شد. گسترش زندگی خانوادگی به ضرر روابط همسایگی، دوستی و … تمام شد. (ریشه خانواده های امروزی را می توان در خانه طبقه متوسط در قرون وسطی جستجو کرد) در قرن ۱۸ و ۱۹ گونهای از مسکن یعنی خانه ردیفی در بریتانیا مورد استفاده اغلب مردم قرار گرفت. در اواسط قرن ۲۰ خانه نیمه مجزا که در حومه ها ساخته می شد بعنوان سبکی جدید مطرح شد که در اوایل دهه ۹۰ به نفع خانه های کاملا مجزا و ویلایی کنار رفت. در کنار این سبک ها تلاش هایی برای تولید آپارتمان صورت گرفت که هیچ گاه محبوبیت نیافت (بر خلاف فرانسه) قشر بندی و تمایز گزینی که همزمان با ظهور امپراطوری انگلیس و انقلاب صنعتی و تمرکز ثروت و جمعیت منتج از آن ها شکل گرفت به انواع مختلف جلوه کرد: شکاف اجتماعی و کالبدی بین کارگران و کارخانه داران، جداسازی خانه از محل کار و … تمایز عملکردی در طراحی خانه در قرن ۱۹ پیش زمینه عملکردگرایی در طراحی مدرنیستی بود. جداسازی عملکردی فضاها را می توان منتج از منطقی کردن فضای خانه دانست یعنی خردگرایی ابزاری که باعث شد جنبه های اجتماعی و زیبایی شناسی بر هم منطبق شوند. این موضوع را می توان نتیجه تحول در منابع و فناوری دانست (محدودیت در سوخت، خانوارها را مجبور می کرد که فضای کمتری مورد استفاده قرار دهند) در معماری مدرن طرح “پلان آزاد” مطرح شد که انعطاف پذیر بود و انواع کارکردها را تامین می کرد. این طرح به فضای عمومی اولویت می دهد. واکنش پست مدرن به طراحی مدرن منجر به رشد حیطه خصوصی مانند مالکیت خصوصی واحدهای مسکونی شد. نقد فمنیست ها بر جدایی عمومی و خصوصی: به همراه فرآیند جدایی درون و بیرون خانه، نقش جنسیتها باز تعریف شده است. خانه با حیطه زن تعریف می شود در حالیکه عرصه عمومی متعلق به مردان است. زنانِ محدود شده به عرصه خصوصی، با وابسته بودن به مرد تعریف می شوند. خانه مکانی است که در آن “شخصی” و “بین شخصی” به هم می رسند و عرصه های خصوصی و نیمه خصوصی در کنار هم قرار می گیرند. کنترل کامل بر فضای شخصی و عرصه خصوصی یک آرمان هنجاری است و واقعیت ندارد (به طور کامل محقق نمی شود). فرآیند رشد حریم خصوصی و فردگرایی به دنبال تغییر فضاها و معماری خانه در جهت دستیابی به یکی از حقوق مهم افراد بوده است یعنی حق محرمیت و خلوت خانه و خانواده به جای آن که به تمام و کمال خصوصی باشند نهادهایی هستند که بین عمومی و خصوصی و بین غیرشخصی و شخصی وساطت می کنند. حیطه آن ها بین شخصی است و در تلاش برای تبدیل به حیطه صرفا شخصی هستند. منبع: کیمیافکر بزرگ 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۷ فضای جمعی در محله شهرگرایی خُرد: طراحی و ایجاد محله ها و مجتمع های زیستی کوچک مقیاس به دنبال خلق دوباره شهر کوچک. فضای عمومی اهمیت زیادی در طراحی آن ها دارد. ایجاد اجتماع منسجم محلی و حس تعلق به آن، تنوع در کاربری ها، مشارکت ساکنین، ایجاد حس مکان و … از اهداف ساخت این محله هاست. این شیوه در انگلستان مطرح شد. در آمریکا هم نوشهرگرایی در واکنش به گسترش افقی در حومه شهرها با روندی مشابه شهرگرایی خُرد مطرح شد. این نوع محله ها باید مرکز و لبه داشته باشند و توجه به فضای عمومی از اهداف آن ها است. اگر دهکده های شهری (شهرگرایی خُرد) دهکده هایی در شهرهای بزرگ هستند ساخت و سازهای نوشهرگرایی شهرک های کوچکی در وسط حومه های در حال گسترش هستند. روند دیگر در انگلستان، ایجاد مجتمع های زیستی جدید کوچک و مستقل توسط بخش خصوصی بود. ایجاد حس محله، محدوده کالبدی متمایز، تامین خدمات و فرصت های شغلی، جمعیت کافی برای پشتیبانی یک مدرسه ابتدایی و … از اهداف آن بود. مامفورد معتقد بود تنها روش در برابر رشد نابه هنجار شهرهای بزرگ و ایجاد یکپارچگی در آنها استفاده از محله است. طرفدار نظریه “برنامه ریزی از طریق محله ها” بود. این نظریه به دلیل تاکید بیشتر بر محیط کالبدی نسبت به محیط اجتماعی مورد نقد قرار گرفته است. یکی از دلایلی که باعث تاکید مجدد بر محله شده نظریه شهر سبز و ساخت و ساز متناسب با محیط زیست، دستیابی به شکل های پایدار شهری و کاهش وابستگی به خودرو و … بوده است. نیویورک طرح شطرنجی دارد. توینس، دورکیم، زیمل و ورت با طرح دیدگاه “اجتماع منسجم از دست رفته” معتقد بودند زندگی شهری امروز با زندگی در اجتماع منسجم محلی هم سنخ نیست. جیکوبز و گنز با دیدگاه “اجتماع منسجم محلی نجات یافته” معتقدند وجود گروه های منسجم در دهکده های شهری امکان پذیر است. ورود و خروج از دوران صنعتی منجر به تحولات اجتماعی و متلاشی شدن اجتماعات منسجم محلی شد و از آنجا که پراکندگی اجتماعی بصورت فضایی بود (به واسطه رشد حومه های شهری و …) راه حل های این مسئله هم باید فضایی می بود: تجمع مردم در محله هایی مشخص حول مرکزی به نام نهادها و فضاهای عمومی. ریشه طراحی شهری مدرن در ایجاد چنین محلاتی است. کسب هویت اجتماعی فرآیندی است که به طور نظام مند رابطه تشابه و تفاوت را در سه حالت برقرار میکند: رابطه بین افراد، رابطه بین گروه ها، رابطه بین فرد و گروه. از ابعاد مهم هویت اجتماعی بعد فضایی آن است یعنی فرد با مصرف فضا رابطه تشابه و تفاوت با سایرین را تعریف می کند، خود را با برخی هم سنخ و با برخی متمایز می داند و … محله هایی که مرز و محدوده و هویت مشخص دارند بستری آماده برای ایجاد تفاوت و تشابه فراهم می کنند و با موفقیت می توانند باز تولید و رشد کنند یعنی محله می تواند دنیای کوچکی باشد که در آن فرآیند هویت یابی طی می شود. فضای عمومی محله ها بعنوان وسیله ای برای ایجاد هویت و تمایز محله استفاده می شود. محله ها در سطح میانی عمل می کنند: برای ساکنین نیمه خصوصی و برای غریبه ها عمومی هستند. دو ویژگی کلیدی برنامه ریزی محله ای: مرکز مشخص- مرز و محدوده مشخص از دلایل ایجاد مفهوم شهرگرایی خُرد: گذر از فردگرایی (در قرن ۱۹ بواسطه صنعتی شدن، سرمایه داری، روابط غیر احساسی مبتنی بر پول و عقل و …) به کل گرایی (در اواخر قرن ۲۰ ناشی از پست مدرنیسم و توجه آن به عرصه عمومی برای تعاملات افراد) منبع: کیمیافکر بزرگ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده