جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'گناه جم'.
1 نتیجه پیدا شد
-
مقاله بررسی نظام فکری ـ سیاسی جامعه ی ایران براساس کهن الگوی اساطیری جم
sam arch پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اسطوره های ایران
مینو امیرقاسمی / گزارش از رویا آسیایی تصویر: دیهیم ستانی اردشیر اول، نقش رستم چکیده: اسطوره به عنوان فرمی از اندیشه حامل کهن ـ الگو (آرکه تیپ)های مختلفی است که مکرر کردن آن الگوهای مقدس، نظم و نظام مقبول و مطلوب جامعه را تعیین می کند.جم (= جمشید) به عنوان نخستین پادشاه روی زمین و سرزمین او در دوران طلایی ایران باستان، حکم بر تکرار کهنـ الگوی پادشاهی در تاریخ ایران میدهد. ویژگیهای جم که انتصابش به شاهی از سوی خود اهورامزدا صورت می گیرد، به جهت آسمانی بودنش قدسی و غیرقابل تغییر است. اعتلا و کمال سرزمین، وابسته به وجود شخص شاه است. شاهِ نیک سرزمین نیک دارد و اگر شاه به هر دلیل فرَهی خود را از دست بدهد، سرزمینش نیز همراه با خود او محکوم به سقوط و اضمحلال یا فنا است. تفاوت شاهِ فرهمند با شاه ظل الله در نحوهی حکومت آنان منعکس میشود. نگارنده در این نوشته سعی کرده است تداوم تاریخی یک الگوی اساطیری را نشان دهد و معتقد است که رهایی از دایره ی بسته ی کهن ـ الگوها مستلزم شناخت ریشه ای آنهاست. واژگان کلیدی: جم، کهن الگو، شهریار، ایزدمهر، گناه جم، فرَه، وظایف جم/شهریار. مقدمهدر یک بافت اجتماعی، قدرت را میتوان به عنوان یک پدیده ی اجتماعی، که در برقراری روابط اجتماعی بروز مـی کند، توانایـی تعیین رفتار دیگران قلمداد نمود. گر چه فلاسفه و نظریه پردازان از زمان افلاطون و ارسطو به مسأله ی فرمانبرداری و فرمانفرمایی توجه کردهاند اما موضوع قدرت و اِعمال آن در اجتماع هنوز یکی از پیچیده ترین مسائل جامعه شناسی به شمار می رود. اهمیت ساختار قدرت در جامعه و پیامدهای آن این مقوله را از حد یک موضوع سیاسی فراتر می برد و درک آن را با بررسی های جامعه شناختی ممکن می سازد. در برپایی هر جامعه و حاکمیت قدرت سیاسی، فکری، فرهنگی و اقتصادی در نظام آن، مواردی وجود دارد که تفسیر و تحلیل آنها مستلزم شناخت کهن الگوهای آن است. گاهی این مسأله جز با نگرش ژرف به اساطیر و تحلیل نمونه های اولیه هستی در شکل اندیشه اساطیری ممکن نمی شود. این الگوها به عنوان نمونه های مقدس و آغازین توسط نظام دینی اقوام اسطوره پرداز ساخته و پرداخته شده و در اختیار آفریده های جهان مادی قرار گرفته اند تا نمونه و تکرار شوند. خروج از قانون این الگوها تجاوز به ساحت قدسی آنها قلمداد شده و ممنوع است و این الگوی آغازین سرمشق جوامع می گردد. تأکید بر چنین نظمی در اندیشه های اجتماعی مناطقی که با حضور واقعی یا تشریفاتی فردی در رأس قدرت آن مواجه هستیم بیشتر به چشم می خورد و سیر و بررسی این نظامها خصوصیاتی مشترک در باره ی آنها به دست می دهد. اگر چه بررسی علل تدوام چنین الگوهایی در این جوامع مهمتر از بررسی صرف چگونگی به وجود آمدن این نظامها و اندیشه ها به نظر میرسد ولی توجه به این نکته ضروری است که اگر چگونگی آنها شناخته نشود بررسی علل حضور و تدوام آنها تا به امروز ممکن نخواهد بود. طرح مسأله و اهمیت آنجامعه ی ایرانی یقیناً یکی از نمونه های نادری است که با وجود رویارویی با حوادث تاریخی بسیار پابرجا مانده است. شاید یکی از دلایل این پابرجاییِ شگفت انگیز تمایل در حفظ الگوها، چه اساطیری و چه سنتی در جامعه ی ایران باشد. در دوره های مختلف تاریخی شرایط و نیازهای جامعه به گونه ای زیرکانه در قالب کهن الگوهای آغازین فرو رفته و ایران را در برابر حوادث و تندبادهای تاریخ حفظ نموده است؛ چنین محافظتی لزوماً در تمامی ابعاد، نتیجه ای مثبت به بار نیاورده است. هر چند کهن الگوها یا نمونه های آغازین بنا به ضرورتهای تاریخی گاهی جابه جا می شوند، وظایفشان تحدید یا تکثیر میگردد یا گاهی تغییر چهره میدهند اما ستون استوار ساختار این الگوها با تلاش اقوام و با قدرتی اعجاب آور حفظ می شود و ستونی سخت و انعطاف ناپذیر در بـرابـر تحولات و تغییرات لازم می سازد. به عنوان نمونه، فره ی یکـپارچه ی شـاهی جم، در دورهای که ظاهراً نـیروهای سیاسی حاکم ایجاب می کند، به سه فره ی اساطیری تقسیم می شود و این تقسیم قدرت شاه آغازین منجر به شکل گیری کهن الگویی می شود که در طول تاریخ شاهنشاهی ایران حفظ می گردد و در دوران اخیر آن را به صورت شعار «خدا ـ شاه ـ میهن» به خاطر داریم. این مقاله قصد آن دارد با بررسی چگونگی شـکل گیری کهن الگوی شـهریاری در اساطیر ایرانی عناصر اولیه ی تشکیل نـظام فکری ـ سیاسی در جامـعه ی ایران را با توجه به این نکته که داوری درباره ی ارزشهای اساطیری با داوری آن الگوها در دوره های بعدی تفاوت کیفی دارد، باز شناسد. مبانی نظری1ـ جم الگوی شهریاری جم (Jam)، (Jamšhid)در زبان پهلوی و در اوستا (Yima) و در سنسکریت (Yama) یکی از چهره های کهنسال ادبیات اساطیر هند و ایرانی است، او نه تنها در قلمرو اساطیر بلکه در اندیشه ی تاریخی ایرانیان به عنوان کهن الگوی شهریاری در ایران، جایگاه، ویژگی ها و وظایف مختص به خود دارد. جـم از مـوهبت هایـی ازلی و ابـدی برخـوردار است و هـمین مـسأله در قالـب انـدیشه حاکـم بر تاریـخ فکری ـ سیاسی ایرانیان به یکی از علل اساسی رکود و انجماد حرکتهای سیاسی ـ حکومتی مبدل می گردد. اینجاست که واقعیت ستبر تاریخی از درون ساختار اسطورهای سر بر می کشد و وقتی زمان اسطوره به سر می آید هنوز منافع گروهها و دسته هایی بر حفظ و محافظت برخی از جنبه های آن و رد برخی دیگر حکم می کند و آنها را از دسترس تغییرات تاریخی دور می کند، آنگاه چهره ی زیبای اسطوره به جهت تناسب با زمان با سودجویی ها آلوده شده و این بار هیبت اسطوره در هیأت تاریخ واقعی ساخته می شود. «در اساطیر ودایی جم سرور جهان مردگانی است که به سعادت ابدی رسیده اند یعنی فرمانروای بهشت برین ... او حتی گاه نام خداوند دارد هر چند مشخصاً و مستقیماً به این نام خوانده نشده و تنها سمت مشخص او شاه بودن است» (بهار؛ 1373: 601 ـ 175). جم، چنانکه طبیعت اساطیر، شخصیتها و پدیده های آن ایجاب میکند به مرور زمان و در میان اقوام متعدد آریایی جلوه های گوناگون به خود می گیرد. گاهی به صورت نخستین انسان، گاهی در کسوت پادشاه سرزمین مردگان و گاهی همراه با خواهرش «یمی» (Yami) در مقام نخستین پدر و مادر ابنای بـشر و متصف به صفاتی چون «حامی»، «نگهبان»، «راهبر»، «نجاتبخش» و «گسترنـدهی زمین» متجلی میشود. جلوه ی شهریاری جم وجه مشترک همه ی نقشها و چهره ها است و در منابع متأخر ایرانی او را فقط در همین نقش به عنوان نخستین شهریار جهان می یابیم. او در آغاز، قدرت و اسباب شهریاری را از هرمزد می گیرد و خود نیز تجلی عینی و زمینی یکی از قدرتمندترین ایزدان (مـهر) است. سرزمین تحت سلطه و فرمانروایـی جـم مدینـه فاضله ای است که با لغزش و خطای شخص پادشاه فرو میپاشد. جم در تدارک فرمانروایی خود از نیروهای آسمانی یاری می گیرد و خواسته های او تسلط بر همه ی سرزمینها و مردمان و دیوان، پروردن رمه ها، برچیدن میرایی از جهان هستی، مهار کردن نیروهای منفی طبیعت، نامیرندگی چهارپایان و مردمان و پایان ناپذیر کردن آبها و گیاهان است، او با دست یافتن به تواناییهای مطلوب و کمال آرزوی خویش به فرمانروایی هفت کشور، مردمان دیوان و پریان دست می یابد و نمونه ی کامل یک فرمانروا می گردد. از آنجا که مطابق متن وندیداد شهریاری جم با پیشنهاد هرمزد حاصل می شود پس اساساً شهریاری ودیـعه ای ارزانی شـده از سوی برترین قـدرت آسـمانی است و مردمان در انتخاب او نقشی ندارنـد؛ همچنانکه در بد و خوبِ مُلک. «آنگاه ای زردشت، من که اهورامزدا هستم، به او [جم] گفتم: ...پس جهان مرا فراخ کن، پس جهانِ مرا ببالان، پس حامی، پاسدار و نگاهبان جهان من باش! ...آنگاه جم زیبا به من چنین پاسخ داد: من جهان تو را ببالانم، من جهان ترا حامی، پاسدار و نگهبان باشم. در فرمانروایی من نه باد سرد باشد نه باد گرم، نه بیماری نه مرگ» (کریستین سن؛ 1368: 302). در آثاری که به ما رسیده، جم، شباهت های مشخص و غیرقابل انکاری با ایزدمهر دارد. این ارتباط و پذیرش بسیاری از وظایف مهر از جانب جم به عنوان شهریار روی زمین ارتباط ازلی او را با خدایان تأئید کرده و این اعتقاد نیز اعتباری ازلی می یابد. «مهر در اصل ایزدی است شریک در فرمانروایی جهان، برکت بخشنده و حامی پیمان. سپس در اثر تحولات اجتماعی این ایزد در جامعه ی ایرانی تبدیل به ایزد همه ی طبقات می گردد و در کـنار وظایف برکت بخشی و حمایت از پـیمان وظایف جنگی بسیاری بر عـهده ی او گذاشته می شود و در نتیجه مهر، تبدیل به ایزدی میشود که حامی هر سه طبقه سنتی جامعه است» (بهار؛ 1362: 49 ـ 48) پابه پای تغییر نقش مهر چهره ی جم نیز مطابق ویژگیهای ایزد زمانه ی خویش تغییر می کند و در هر دوره ای همان شکل به عنوان واقعه ای ازلی معرفی می شود. هر شهریاری مانند جم وظایف و خصوصیات الهی را به خود می گیرد و حاکم خداگونه روی زمین میشود به این ترتیب ایزد در هر زمان خصوصیات خود را به شهریار همان دوران منتقل می کند. جم همان کارهایی را روی زمین انجام میدهد که ایزدمهر در آسمان، جم نماینده ی آسمانی مردم، نیایشگر و قربانی کننده و عامل پیوند انسان و طبیعت است، از آنجا که او حامی مردم، چارپایان، گیاهان و انتظام بخش مردمان است، مدینه فاضله ی وی نیز مثل نمونه ی آسمانی آن، از فروغ کمال و بیمرگی منوَر است. جم با نیروهای آسمانی پیوند دارد. او علاوه بر این که فرمان و نشان شاهی خود را از هرمزد می گیرد، برای ا نجام کارهای دیگر به نیروهای آسمانی متوسل می شود. او با نیایش و قربانی و نذرهایی که برای نیروهای مختلف میکند به آرزوهایش دست می یابد (بندهایی از یشت 5 و 9 و 13 و 15 و 17 اوستا) و به این ترتیب با به دست آوردن توانایی و رسیدن به کمال لازم نمونه ی کاملی از شهریاری و فرمانروایی را ارائه می دهد. چنین کمالی منحصر به جم و تاریخ اساطیری ایرانی نیست و در جاهای دیگر نیز نظایر این قدرت را سراغ داریم مثلاً فرمانروایان مصر در طول حیات خود منزلت خدایی داشتند. «... او نه تنها مدعی سلطنت بر مصر که مدعی تسلط بر همه ی سرزمینها و ملتها بود، سرتاسر عالم از شرق تا غرب همه گستره ی مدار عظیم خورشید آسمان و آن چه در آن قرار دارد، زمین و هر چه روی آن هست، هر جانوری که بر دو یا چهار پا راه می رود، همه ی پرندگان و جنبندگان همه ی جهان داشته هایش را به او پیشکش مـیکند. در واقع آن چه که بر ـ خورشید ـ خدا اطلاق می شد به طور جزمی به فرمانروای مصر قابل اسناد بود عناوین او مستقیماً از عناوین خورشید ـ خدا اخذ می شد» (فریزر؛ 1383: 145). با تمام این احوال، این مبنای ایزدی شهریار، به آن معنا نیست که او صاحب و مدعی قدرت مطلق گردد. «اگر کسی گستاخی کند و مبنای ایزدیِ شهریاری را دستاویزی برای خداوندگاری در روی زمین بپندارد... دیگر گوهر شهریاری از او دور شده است. فرّه ی ایزدی از وی می گریزد و او به سرنوشت جمشید و ضحاک و خواری های کاووس دچار خواهد شد» (پرهام؛ 1373: 54) با این همه، اگر هم فردِ برگزیده ی فرّه مند به دلیل خطایی عظیم، بی فرّه و مغضوب شود، جایگاه، منزلت، نقش و کلیتِ چنین نظامی، پابرجاست و فردِ دیگری را با همان شرایط در خود جای می دهد. 2ـ وظایف سه گانه ی جم وظایفی که به عهده ی جم، نخستین نمونه ی شاهی در روی زمین گذاشته می شود الگو و تعیین کننده ی وظایف دائمی کسی است که بر بالاترین مسند قدرت قرار می گیرد. که در طول تاریخ شاهنشاهی در ایران به گونه ای تکرار می شود. جم با وجود تقدس آغازینش اسیر تحولات تاریخی می شود و در هر دوره وظیفه ای دیگرگونه بر عهده اش گذاشته می شود. تقدس ازلی چهره عوض میکند ولی کماکان مقدس باقی می ماند؛ چرا که این در واقع چهره ی زمینی شهریار هر دوره است که این بار به آسمان منعکس می شود. در تلاش برای نشان دادن وظایف او، بهار می نویسد: «سه جنبه بودن فره ی جمشید که علاوه بر برکت بخشی معرَف ریاست او بر حکومت، دین و بر پهلوانان بوده است می تواند گویای ساختمان ابتدایی قبایل هند و اروپایی باشد که در آنها ظاهراً رئیس قبیله خود جادوگر و پهلوان نیز بوده است. در اساطیر هند و اروپائیان، مصریان، هئیتی ها و فنیقی ها نیز این امر به چشم می خورد. در داستان فریدون او ضمن آن که پهلوان و شاه است به هنگام باز آمدن فرزندانش از سفر ازدواج، جادویی می کند و به چهره ی اژدها به آنان نمودار می گردد. ادامه ی این سنت قبیله ای را در کارنامه ی اردشیر بابکان می توان دید. نسبت خاندان مادری او به موبدان و نژاد پدرش به شاهان کیانی می رسد و پدرش خود چوپانی است بدین گونه است که در افـسانه ی فوق، اردشیر، مظهر اتحاد سه طبقه ی اصلی اجتماع می گردد» (بهار؛ 1362: 178). به نظر میرسد این سه وظیفه، سه قوه ی تحت اختیار پادشاه را در آن دوره مشخص و یا تعیین می کند. کشورگشایـی و افزودن به سرزمینهای تحت سلطه وظیفه ی جنگاوری، بالاندن جهان وظیفه ی موبدی و برکت بخشی و سالاری جهانِ هرمزد آفریده، وظیفه ی شهریاری پادشاه را بیان می کند. در دوره های مختلف این سه وظیفه متناسب با قدرت گرفتن یا تضعیف روحانیان، جنگاوران یا خود شاه از طرف ایزد تفکیک یا یکی می شود ولی به هر حال شاه شاهان است که این وظایف یا آثار آن در وجود او به جا می ماند. مثلاً نمایندگی قوای روحانی او به صورت مجرد آسمانی و انتخابی بودن شاه تجلی می کند؛ وظیفه ی جنگاوری او به شکل تسلط بر امور نظامی و سران سپاه مجسم می شود و وظیفه ی سالاری و شهریاری جهان هویت مطلق او را تشکیل می دهد. 3ـ گناه جم: یکی از نکات قابل توجه در شهریاری جم مسأله ی گناه کردن اوست که با ارتکاب یک خطا یا گناه کمال ملک و مملکت او از هم می پاشد و در کلیه ی پدیده های هستی تحت فرمان او نقص حادث می شود. این مسأله تنها یک امر اساطیری نیست و انعکاس آن در نظام فکری مردمان، سازنده و تدوام بخش این اعتقاد است که اگر پادشاهی خوب باشد همه چیز خوب و اگر بد باشد همه چیز ناقص و بد خواهد بود. مردمان مسئولیتی ندارند و تنها اراده ی فرد برگزیده تعیین کننده است. «جم فرمانروای دورانی از شکوه است که در طی آن سعادتی عاری از آمیختگی بر زمین حکمرانـی مـی کرد، شـاهی که سـقوط غـم انگیزش که نتـیجه ی غـرور وی بـود، بدبختی های بیشماری را برای مردم به همراه آورد» (کریستن سن؛ 1368: 283). خطای جم هر چه که باشد (آموختن گوشتخواری به مردم، نپذیرفتن مسئولیت دینی، ادعای خدایی یا دروغ گفتن) نه تنها خود او بلکه جهان را گرفتار پریشانی و سختی میکند. گر چه، جم و نمونه های اساطیری نظیر او، از تقدسی ازلی برخوردارند، ولی تاریخ و قدرت جوامع، در طول زمانی دراز، متناسب با نیـازهای خود چهره ی مقدس را تغییر می دهند ولی کماکان به چهره ی جدید ساخته و پرداخته ی خود جلوه ی تقدس می دهند تا حافظِ خواسته ها و نیازهاشان باشد. مـثلاً در همین امر گـناه ورزیدن جم، در دوره ای گـناه جم موجب گریز فره از او می شود و از این مسأله می توان چنین نتیجه گرفت که برای فرار فره و تفکیک آن به سه فره و تعلق آن به روسای سه گروه جامعه یعنی مؤبدان، ارتشتاران و کشاورزان باید منطقی وجود داشته باشد: جم متهم به انجام گناه می شود برای این که لازم است تمرکز قدرت از بین برود و طبق نیاز حکومت، تفکیک یا تعدیل قدرت سیاسی صورت گیرد شاید برای این که دیگر مهر یعنی ایزد مرتبط با جم در مقابل اهوره مزدای زرتشت به خدای درجه دوم تبدیل می شود و لذا جم نیز همانند او باید درجه ای از درجات خود بکاهد و بخشی از قدرت یکپارچه ی خود را به نیرویی دیگر بدهد و شاید برای این که دین «نو» را نپذیرفته است و یا اصول آن را زیر پا می گذارد. این نمونه ی ازلی شهریاری در دوره ای از زندگی خود، به پادشاهی تبدیل می شود که تنها ریاست عامه مردم را به دست دارد و روسای دو قدرت دیگر را باید به رسمیت بشناسد و به استقلال آنها در امر حکومت احترام بگذارد (بندهش؛ 1369) وقتی جم ادعای خدایی می کند، در آسمانها سیر می کند و مؤبدان را صرفاً برای نیایش به کوهستان تبعید می کند (مطابق شاهنامه) زمانی است که پادشاه پا از گلیم خود فراتر می گذارد زیرا غافل از این است که همین مؤبدان واسطه های عملی تفویض قدرت شاهی از آسمان به او هستند و اگر شاه بخواهد قدرت مطلق باشد، با حکمی ساده قدرت را تـجزیه می کنند، فره را از او مـی گیرند و قدرت او را تنها محدود بـه ریاست عامه مردم می کنند. قدرت واحد مستتر در وجود شاه برای تسلط بر مردم اینک با حفظ ظاهری قدرت مرکزی به سه بخش تقسیم مـیشود و نمـایندگان هر بخش ریاست مستقل و قـدرتمندی را صـاحب می شوند. این آغاز چرخش قدرت از یک فرد به افراد مختلف است، موضوعی که در اساطیر و تاریخ ایران پیوسته اتفاق می افتد. جمشید که در آغاز فرمانروای مطلق جامعه ای بدون طبقه بود و کلیه ی نیروهای مذهبی و پهلوانی را در اختیار داشت، در دوره ای اساساً به فرمانروای یک طبقه در یک جامعه ی سه (یا چهار طبقه) که زیر سلطه ی مؤبدان است تبدیل می شود. توجه به این نکته لازم است که به این ترتیب متأخرترین وظیفه ی جمشید بنیان نهادن ساختار طبقاتی جامعه است تا نظم مطلوب در آن برقرار شود و هر کس جایگاه خود را بداند و این نظم دادن به ساختار جامعه به عنوان شکلی ازلی باز به شهریار منتسب و باز نخستین الگو در این زمینه می شود. مؤبدان نخستین گروهـی هستند که وظایف و محل انـجام وظیفه شان را جمشید تعیین می کند و در این تقسیم بندی با ایجاد جنگ قدرت بین شاه و مؤبدان، مسأله ی گناه جم و گریختن فره از او پیش می آید یعنی زمانی که دست مؤبدان که بخشی از آنها سران لشکری نیز بوده اند از قدرت نظامی کوتاه می شود و جمشید آنها را برای نیایش به کوه میفرستد مؤبدان تصمیم می گیرند این بار فره را به کسی بسپارند که بدون حمایت آنها، خود قدرت دستیابی به حکومت را ندارد. این نظام فکری ـ سیاسی در طول تاریخ با حفظ تقدس ازلی ریشه ی اساطیری خود، منطق برپایی حکومت مرکزی و محوریت یافتن قدرت و قانون با تجلی آن در وجود فرد برگزیده را در جامعه ی ایران استوار می کند و اطاعت بی چون و چرا از جانب جمع را رفتار لازم و اجباری جامعه می سازد. تداوم این اصل و اندیشه را به صورت منسجم در آراء فیلسوفان دوره های بعدی می بینیم چنانکه فارابی معتقد است: «... استقرار مدینه ی فاضله در صورتی امکان پذیر میگردد که رئیس فردی باشد که بتواند قبول فیوضات عقل فعال نماید... موجودی که سبب اول سایر موجودات بُوَد و از همه نقایص بری بود و هر چه جز اوست از نقصی از نقائص خالی نیست» (فارابی، به نقل از طباطبایی؛ 1367: 16) در واقع رئیس اول مدینه ی فاضله ی فارابی از سویی همان جایگاهی را اشغال می کند که موجود اول در کل عالم هستی. به این ترتیب نخستین الگوی شهریاری با اصول و وظایف شهریار و آغاز و انجام اسطوره جم یکی از عناصر تعیین کننده ی تمامیت ذهن و فرهنگ ایرانی است که در رقم زدن سرگذشت تاریخی نظام سیاسی ایران تأثیر فراوانی بر جای گذاشته است. 4ـ خدمات دوره ی فرمانروایی جم: شرح اعمال و خدمات جم در هر دوره ی زمانـی که روایت می شود مطابق اوضاع و شرایط آن دوره تعیین می شود. حمایت از دامداری، کشاورزی، سکنی دادن، شهرسازی، ابداع و آموزش اغلب فعالیت های جامعه به جم نسبت داده می شود. کلیه ی امور فکری و عملی در دست شهریار است و اوست که با حمایت و رهبری ایزدی برای ریز و درشت امور حیاتی و اجتماعی مردمان تصمیم گیری و عمل می کند. او وظیفه ی جا دادن و به دست آوردن سرزمین های وسیع برای مردم و حیوانات تحت حمایتش دارد. «آن گاه جم به راه خورشید فراز رفت و چنین گفت: ای اسپندارمذ! [(=الهه ی زمین)] به مهربانی فراز رو و بیش فراخ شو که رمه ها و ستوران و مردمان را برتابی» (اوستا، وندیداد فرگرد؛ 2: 667). اسکان دادن، ساختن خانه و شهر و مهندسی خوب برای بهتر جا دادن مخلوقات هرمزدی نیز کاری است که نخستین بار جم به آن دست می یازد. او به توصیه ی هرمزد برای محافظت و نگهداری از هستی مادی قلعه یا «وَر» میسازد که جایگاهی بهشتی برای حفظ هستی مادی با موجوداتی کامل و بی نقص از خطر زمستانی سخت است. گر چه این نمونه شاید نمونه ی خیالی زندگی در پایان جهان باشد ولی به هر حال الگویی آغازین برای ایجاد شهرها است. «... به احتمال، در اصل بارو در ارتباط با این منظور (زندگی در پایان جهان) بوده است، سپس بر اثر تأثیر اساطیر سامی بر اساطیر ایرانی و اختلاط داستان نوح و کشتی او با جمشید و باروی او داستان وندیدادی «یعنی ساختن بارو در زمان خود جم شکل گرفته» (بهار؛ 1362: 4 ـ 163). در خصوص تقسیمبندی این بارو هرمزد چنین میگوید: «بدان فرازترین جای نه گذرگاه کن، بدان میانه شش و بدان فروردین سه ...» (وندیداد، فرگرد دوم) این تقسیم بندی سه گانه، تقسیم بندی شهرهای قدیم به سه قسمت ربض (حومه) شهر (قسمت میانی) و دژ یا کهندژ (قسمت داخلیتر) را به خاطر میآورد. چنانکه مقدسی در کتاب خود مینویسد: «قصبه فرغانه شهری بزرگ است پیرامنش پر درخت، نهرهایش پر آب... شهری اندرون دارد که کاریزها از آن گذشته... جامع و بیشتر ساختمانها در همین اندرونی است و رَبَض دور آن را فرا گرفته که یک کهنهدژ و چند بازار دارد...» (مقدسی؛ 1361: 391). ظاهراً منظور از گذرگاه های نه گانه و شش گانه و سه گانه دروازه هایی است که باز در ساختمان شهرهای قدیم آن را می یابیم. براساس وندیداد پس از این که جم اسباب فرمانروایی خود را از هرمزد می گیرد سه حرکت عمده ی او برای گستردن زمین و جا دادن مردمان مطرح می شود ولی در هیچ کدام سخنی از گروه یا طبقه یا دسته ی مشخصی از مردمان به میان نمی آید اما در قسمت مربوط به ساختن «ور» صحبت از سه بخش جداگانه در ساختمان این دژ است که هر یک به ترتیب به یک دسته اختصاص داده مـی شود. گر چه ظاهراً سخنی از برتری دسته ای بر دسته ی دیگر نیست، اما بـندهش در ارتباط جم و آتشهای سـه گانه که به سـه طبقه ی اجتماعی تـعلق دارد چنین میگوید: «این سه آتش را (که عبارت)اند (از) آذرفَرنبَغ، گشنسب و برزین مهر، هرمزد در آغاز آفرینش چون سه فره به پاسبانی جهان فراز آفرید... جم در پادشاهی همه کار را بیشتر به یاری آن هر سه آتش میکرد... آذرفرنبغ که آسرون (= مؤبد) آذرهاست و آذرگشنسب (که) ارتشتار و آذر برزینمهر (که) واستریوش (=کشاورز) (آذرها) خوانده شوند» (دادگی؛ 1369: 92 ـ 90). این اظهار صریح بندهش نشان می دهد که در زمان تدوین بندهش طبقات سه گانه ی اجتماعی مشخص و مجزا بوده اند ولی حفظ مرکزیت قدرت حکومتی به دست یک فرد و تاکید بر حفظ وحدت در تسلط سیاسی بر مردمان با حضور نمایندگان طبقات آشکار و روشن است و در واقع تلفیق یک اعتقاد متقدم مربوط به یک جامعه ی یـکپارچه و بدون طبقه با آرا حکومتی که طبقات اجتماعی تفکیک شده در آن مشخص است آشکار می شود. نگاهی کوتاه به سه فره ی جم و جدا شدن آن و سرنوشت وی ما را به واقعیتهای اوضاع سیاسی و اجتماعی آن دوران نزدیک می کند. 5ـ جم در شاهنامه: جمشید در شاهنامه شاید بتوان گفت نماینده ی شهریارانی است که بنا به ضرورت تاریخی از هیأت اساطیری خود دور می شوند و به ناگزیر پا به عرصه ی زندگی زمینی و سیاسی عادی می گذارند. شاهانی که ستمکاریشان، نه تنها فرّه را از آنان می گیرد، بلکه حتی روزگار و وضعیت فکری دوران حکم می کند که مردمان عادی نیز به پیکار علیه ستمگران برخیزند. کاوه، چهره ی نمادین خیزش و بیداری مردمان است و جمشید به مثابه نماد و کهن الگوی شهریاری این بار در دورانی قرار دارد که مردمان امکان ایستادن در برابر شاهان را پیدا کرده اند. هر چند چنین قیامهایی نه برای شکستن نظام که برای تعویض فردِ برگزیده صورت می گیرد. جمشید در هیأت یـک شخصیت اساطیری دستخوش دگرگونی ها و تحولات هر عصر و زمانه ای است و ضمن حفظ محور اصلی ساختار شخصیت خود از نظام اجتماعی جدید حاکم تأثیر می پذیرد. او در شاهنامه نه به عنوان نـخستین شهریار بلکه به عـنوان مهمترین شاه که طولانی ترین پادشاهی را دارد مطرح می شود و بسیاری از وظایف و خصوصیات اساطیری خود را به این دوره منتقل می کند. جمشید بزرگترین شهریار صاحب فره ی ایزدی است که صاحب مقام شهریاری و دارنده ی وظیفه ی مؤبدی نیز است که هیچ یک از شاهان شاهنامه ای قبل از او این ویژگیها و جامعالشرایطی را ندارند. او به پشتوانه ی فرَِ شاهی کار با آهن را که پیش از او توسط هوشنگ کشف شده پیش می گیرد و در واقع نخستین ابزار را می سازد ابزاری که نه برای جمشید اساطیری بلکه برای فردوسی قرن چهارم شناخته شده است ولی چون جم سردار و سالار جهان است، باید سر هر کاری به او بسته باشد. بـه فـر کئی نـرم کـرد آهـنا چو خود و زره کرد، و چون جوشنا چو خفتان و چون درع و برگستوان همه کرد پیــدا بـه روشن روان بدین اندرون سال پنجاه و پنـج بپـیمود و زین چـند بنهاد گـنج بنا کردن خانه و دیوار و حصار مطابق اسطوره جم یکی از برترین کارهای اوست که به یاری هرمزد صورت می گیرد اما در شاهنامه این کارها توسط دیوان ناپاک که ظاهراً همان اقوام بومی دارای مدنیت مناطق شمالی ایران یا بردگان و اسیران جنگی و از اقوام صاحب تمدن هستند، انجام می گیرد. جمشید کارهای بنیادی و اکتشافات دیگری نیز می کند، بی مرگی و کمال مطلق اساطیری سرزمین وی به صورت انتساب سرچشمه ی پیدایش پزشکی به او و یافتن درمان هر دردی توسط او جلوه گر می شود و بالاخره نسبت دادن برپایی جشن سال نو به جمشید و یادگار ماندن این جشن از زمان او نشانگر اوج روزگاران سعادت بار و شادکامی مطلق جهان تحت قلمرو او به جهت وجود شخص اوست. وی این جشن را در پایان تلاشهای ارزشمند و بنیادی اش برای جهانیان بر پا می دارد و تداوم آن برای شاهان بعدی یادآور وظایفشان در مقابل مردم، گیاهان و سایر جانداران است. اگرچه ضرورتهای تاریخی زمانه و آگاهی فردوسی از انحراف شاهان روزگار خود، او را از زیر سیطره ی اقتدار مطلق "جم" بیرون می کشد و مثلاً از کیخسرو شهریاری خردمند می سازد، چنان که «کیخسرو به درگاه الهی مینالد و از خدا میخواهد که پیش از دچار شدن به وسوسة خوکامگی و افتادن به سرنوشت جمشید و ضحاک و کاووس جانش را بگیرد» (پرهام؛ 1373: 71). با این همه آثار الگووار و اساطیری، وظایف شهریار را کماکان در جمشید می بینیم. درواقع این جم اساطیری نیست که به خاطر خودکامگی اش، فرّه از او گرفته میشود، بلکه فرمانروایان روزگار فردوسی است که در کالبد حجم شکسته و تنبیه می شوند. نتیجه گیری نظام فکری سیاسی ایرانی با گرفتار شدن در قالب اندیشه ی اساطیریِ «شهریاری» و در نتیجه گرفتار شدن در چارچوب نظام حکومتی خاصی، در طول تاریخ به حرکت خود ادامه داده است. شخصیتهای حکومتی در تاریخ پادشاهی ایران با خصوصیات و ویژگیهای مختلف و گاه شاید متضاد، برای مردم به یک نحو حامل عناصر خودکامگی بوده اند زیرا کهن الگوی نظامی سیاسی و پادشاهی تعیین کننده ی آن بوده نه ویژگیهای افراد؛ و مهره های حکومتی هیچ گاه خارج از آن، قدرت حرکت را نخواهند داشت. به این ترتیب جایگاه تاریخی شـهریاری با رعایت شرایـط زمانی خاص هـر دوره، تـفاوتی با الـگوی اسطوره ای خود نشان نـمی دهد و شکوه نیکخواهی و حمایت خداگونه ی نخستین شهریار از مردم زمانه ی خویش به تدریج جای خود را به سلطه ی همه جانبه و اقتداری مستبدانه می دهد. اعتقاد مردم به تسلط شاه بر طبیعت نظیر تسلط بر رعایای خود باعث شد که در دورانهای بعد بروز هر حادثه ی طبیعی مثل سیل، قطحی یا طوفان را به بد اقبالی، غفلت یا گنهکاری فرمانروای خویش نسبت دهند چرا که باوری چنین حاکم است که «... شاه نقطه ی اتکاء است و تعادل هستی بر او بسته است و کوچکترین بیقاعدگی از جانب وی ممکن است آن تعادل را بر هم زند باید سخت مراقب خود و نیز تحت مراقبت باشد و همه ی زندگی اش تا کوچکترین جزئیات چنان تنظیم گردد که هیچ عمل او، ارادی یا غیرارادی، نظم مستقر طبیعت را خدشه دار نکند یا بر هم نزند...» (فریزر؛ 1383: 215). امثال چنین عقایدی باعث شده که به تدریج شاه نماینده یا حامل اراده ی طبیعت و مردم شود و لذا باید چنان رفتار کند که به نفع مردمان و طبیعت باشد. در واقع رفتار و وجود شخص فرمانروا/شاه تعیین کننده ی هر چیزی می شود. از سوی دیگر مسأله ی انتصاب شهریار (جم) از سوی برترین نیروی آسمانی (هرمزد) ارتباط شاه را با آسمان تأیید و تقویت میکند چنین باوری، هسته ی اولیه ی این تصور است که شاه جلوه ای از خدا و قدرت الهی است. جم سعادت و خوشی مطلق، نامیرندگی و اعتدال در کل هستی را به عنوان فردی برگزیده به ودیعه می گیرد و نمونه ای برای شاهان بعدی می شود تا کمال طلبی و آرمان خواهی، الگوی شهریاران بعدی شود. «این تصور انسان ـ خدا یا انسانی برخوردار از نیروی الهی به دوره ی اولیه ی تاریخ دین باز می گردد که خدا و انسان از یک سنخ پنداشته می شوند» (فریزر؛ 1383: 132). جم صورت عینیت یافته ی ایزدمهر است و این باور بن و اساس باورهای بـعدی را که شاه را جلوه ی ایزدی برای رهـبری مردم و هستی مادی مـی داند تشکیل می دهد. شباهت های جم با مهر بعدها به ارتباط کلی هر شاهی با آسمان منتهی می شود. در دوره ی پیش از زرتشت در اعتقادات مهرپرستان هند و ایرانی چنین باوری که شاه را جلوه ی مادی برترین نیروی آسمانی در زمین می داند وجود داشته است و پس از زرتشت نیز هر چند در «گاهان» فقط یک بار از جم سخن به میان آمده ولی به خاطر اهمیت وجود شهریار و ارتباط آسمانی اش، جم بار دیگر بر سر جایگاه خود در آثار و اندیشه ها باز می گردد. بنابراین از آنجا که شهریار تجلی یا نماینده ی برترین نیروی آسمانی است در دوره های بعد نیز به جای ویژگیهای مهر، ویژگیهای هر خدای برتری را در خود جای می دهد. این اعتقاد حـتی در دوره ی اسلامـی که اعتقاد به خدای واحد جای نیروهای متعدد آسمانی را می گیرد علاوه بر ظل الله بودن سلطان، به صورت تشویق پادشاهان به کسب صفات الهی یا حتی انتساب برخی از صفات الهی مثل عدل و رحم به شاهان با وضوحی تاریخی قابل مشاهده است. پیوند تاریخی شهریار با آسمان، در سند اساطیری ایرانی پیوند جم با مهر، پیامدهای متعددی در آراء سیاسی جامعه در دوران بعد به جا می گذارد و این حکم اساطیری غیرقابل تغییر و تثبیت شده ی جامعه ی ایران می شود. درخواست جـم برای بـه دست گرفتن قدرت مرکزی و فرمانفرمایی بر هـمه ی کـشورها و دسته های مردم قدرت های دیگر را تحت فرمان قدرت واحد مرکزی درمی آورد، این مسأله گذشته از استبداد شاهی یکی از عوامل نیرومند حفظ تـمامیت ایـران در دوره های مختلف تاریـخی است که با وجـود فرمانروایـان مستقل و نیمه مستقل متعدد در نـقاط مـختلف همه طبق فرمان آسـمانی و ازلی، مطیع شـاه شاهان می شوند. در این میان فضیلت، قانون، گناه، کیفر و جزا فردی میشود یعنی هـمه در یک نفر، در شخص شـاه جمع می شود او مـی شود هـمه. زمانی که این اصل ساختار فـکری یک ملت را پی ریزی میکند پذیرش انواع قدرتهای حاکم ممکن می شود به شرطی که در نهایت یک نفر در آن مسئولیت داشته باشد و همه ی مسئولیت ها را او بر دوش گیرد. منابع: ـ بهار، مهرداد (1362)؛ پژوهشی در اساطیر ایران، انتشارات توس، تهران. ـ بهار، مهرداد (1373)؛ جستاری چند در فرهنگ ایران، انتشارات فکر روز، تهران. ـ پرهام، باقر (1373)؛ با نگاه فردوسی ـ مبانی نقد خرد سیاسی در ایران، تهران: نشر مرکز. ـ دادگی، فرنبغ (1369)؛ بندهش، مترجم: مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران. ـ دوستخواه، جلیل (به کوشش) (1370)؛ اوستا، انتشارات مروارید، تهران. ـ طباطبایی، سـیدجواد (1367)؛ درآمدی فـلسفی بر تاریخ اندیشه سـیاسی ایران، دفتر مـطالعات سـیاسی و بین المللی، تهران. ـ فردوسی، ابوالقاسم (1363)؛ شاهنامه، به کوشش: ژول مول جلد 1، شرکت کتابهای جیبی، تهران. ـ فریزر، جیمز (1383)؛ شاخهی زرین، مترجم: کاظم فیروزمند، نشر آگاه، تهران. ـ کریستنسن، آرتور، (1368)؛ نخستین انسان و نخستین شهریار، ترجمه و تحقیق احمد تفضلی ـ ژاله آموزگار، تهران، نشر نو. ـ مقدسی، ابوعبدالله بن احمد (1361)؛ احسن التقاسیم فی عرفه الاقالیم، ترجمه علی نقی منزوی، نشر مؤلفان و مترجمان، تهران. منبع