جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'نقد کتاب گیله مرد بزرگ علوی'.
1 نتیجه پیدا شد
-
نیرویی داستان رئالیستی را پیش می برد نقدی بر «گیله مرد» بزرگ علوی «وکیل باشی کبریتی آتش زد و همین برای گیله مرد به منزله آژیر بود. در یک چشم به هم زدن تپانچه را از جیبش درآورد و در همان آنی که نور زرد و دود بنفش کمرنگ گوگرد اتاق را روشن کرد، گیله مرد توانست گلنگدن را بکشد و او را هدف قرار دهد.» موضوع یک اثر رئالیستی تجربه درونی نیست بلکه واقعیتی بیرونی است، یک لحظه تاریخی است که گاه آن لحظه تاریخی همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد، اما آن لحظه تاریخی چگونه رخ می دهد؟ دو امنیه _ وکیل باشی و بلوچ گیله مرد را تحت الحفظ و در زیر رگبار شدید باران و توفان برای محاکمه به فومن می برند. گیله مرد، روستایی شجاعی است که به جنگل پناه می برد و هنگامی که پنهانی به دیدار خانواده اش می رود دستگیر می شود. در تمام طول راه وکیل باشی که از زندانی دل پری دارد راحتش نمی گذارد و دایما حرف های نیش دار به او می زند در صورتی که بلوچ، فکری ندارد جز آنکه پنجاه تومن اندوخته گیله مرد را تلکه کند؛ بنابراین تصمیم می گیرد تپانچه گیله مرد را که در هنگام تفتیش خانه اش در وسط یک دسته برنج پیدا کرده به خود گیله مرد بفروشد. در این میان گیله مرد هم مترصد می شود تا در لحظه ای مناسب با همان تپانچه که در اصل مال خودش است وکیل باشی را خلع سلاح کرده و به جنگل بگریزد اما درست هنگامی که نقشه اش عملی می شود و پالتو و بارانی وکیل باشی را در می آورد و می پوشد و از اتاق بیرون می آید ناگاه «صدای تیری شنیده شد که گلوله ای به بازوی دست گیله مرد اصابت کرد، هنوز برنگشته، گلوله دیگری به سینه او خورد و او را از بالای ایوان سرنگون ساخت. مامور بلوچ کار خود را کرد.» نیرویی داستان رئالیستی را به پیش می راند این نیرو «نمادها» و همچنین «آنتاگونیسمی» است که در جامعه وجود دارد این نیروی پیش برنده، داستان رئالیستی را از داستان ناتورالیستی جدا می کند تا اجازه ندهد ادبیات در واقعیت متوقف بماند، به نظر رئالیست ها ادبیات بایستی که واقعیت را بکاود تا از مصالح آن واقعیت تازه ای بسازد، چنین ساخته ای به عنوان یک واقعیت تازه داستان را به مرتبه بالاتر ارتقا داده و فی الواقع آن را به پیش می برد. در گیله مرد «چیزهایی» دایما تکرار می شوند که علاوه بر آنکه با جو حاکم بر داستان هماهنگی دارد، آهنگ درونی و نیروی پیش برنده آن نیز است مثل بارش باران، باد و طوفان شدید که حکایت از آشوب طبیعت دارد، آشوبی که با آشوب قهرمان داستان هماهنگ است و یا «شیون کردن زنی در جنگل» که به صورت شیون و جیغ و غش یک زن دایما تکرار می شود. «شیون کردن زنی در جنگل» اگر چه با کشته شدن صغری زن گیله مرد همخوانی دارد اما نقشی مهم تر به داستان می دهد. «شیون زنی در جنگل» نمادی است که گرچه معنای خود را در داستان پیدا می کند اما در خودداستان که مصداقش همانا در کشته شدن صغری به دست وکیل باشی است متوقف نمی ماند و از آن می گذرد و به آهنگ درونی کل داستان بدل می شود. در اینجا دیگر این آهنگ درونی است که در نهایت، فرم و محتوا را یکی می کند و لحظه تاریخی را به ابدیت پیوند می دهد. گویی این تنها نمادها هستند که به عالم واقعی معنا می بخشند و حتی قابلیت آنرا می یابند تا ماده را از تنگنا رهایی بخشند. علاوه بر آن، اهمیت نمادها همچنین در قدرتی است که به آدمی می دهد تا حال او را قوی کرده تا حتی بر چیزهای نامحسوس قدرتی محسوس بدهد.* «صدایی که از جنگل می آمد شبیه به ناله صغری بود. درست همان موقعی که گلوله ای از بالاخانه کومه کدخدا در تولم به پهلویش خورد» به نظر می رسد طنین شیون زنی در جنگل شبیه به ناله صغری همسر گیله مرد است که به او آن قدرت را می دهد تا قاتل زنش _وکیل باشی_ را دریوزه کند «گریه می کرد التماس و عجز و لابه مامور مانند آبی که رو آتش بریزند التهاب گیله مرد را خاموش کرد» . هر سه قهرمان داستان گیله مرد بنا بر جایگاه اجتماعی و شغلی که دارند آدم هایی هستند که در اجتماع مشابه آنها وجود دارد بنابراین بیانگر تیپ معین اجتماعی اند. بزرگ علوی درباره انتخاب گیله مرد می گوید «درست قبل از قضایای آذربایجان یک افسری را گرفتند، او را به تهران آوردند که به کرمان ببرند در تهران چهار ساعت تمام در یک جیپ یک ژاندارم تفنگدار با یک افسر در کنارش نشسته بودند و دستشان به اسلحه شان بود. این آن چیزی است که من در «گیله مرد» بیان کردم.» از طرفی این هر سه در عین حال حامل آنتاگونیستی هستند که این آنتاگونیسم لاجرم چاره ای جز تقابل برایشان باقی نمی گذارد. گیله مرد دهقانی است محکوم به اعدام که عواطف زیادی به خانواده دارد و می خواهد بعد از کشته شدن همسرش _ صغری_ سرپرستی بچه را به عهده گیرد به همین دلیل به ناگزیر از کشتن وکیل باشی ابایی ندارد. خصوصیات او درست نقطه مقابل مردی است که با تفنگ به دنیا آمده و آدمکشی برایش مثل آب خوردن است و این هر دو متفاوت از آن سومی اند وکیل باشی نفر سومی است که در برابر قدرت ضعف مطلق و در برابر کسی که بی قدرت است جبار مطلق است او اگرچه فقیر است اما از فقر نفرت دارد. در کنار هم قرار گرفتن این سه تیپ متفاوت اجتماعی آن هم در لحظه حساسی که داستان شروع و به پایان می رسد به ناگزیر با خود آنتاگونیسمی را به همراه دارد که این آنتاگونیسم یا همان تنش های اصلی اساسا در جامعه وجود دارد. برای بهتر شناختن «گیله مرد» می توان آن را با داش آکل هدایت و تنگسیر چوبک مقایسه کرد. در این دو داستان موضوع حول قهرمانی قهرمان دور می زند. داش آکل قهرمانی است که قربانی می شود اما به هر حال مساله فردی است و در تنگسیر زائرمحمد کم و بیش حال و هوایی ماجراجویانه دارد. در هر دو این فرد است که موقعیتی محوری دارد و... داستان حول و حوش خلق وخوی درونی و در واقع تجربه درونی آنان _داش آکل و زائر محمد_ دور می زند در حالیکه در «گیله مرد» موضوع چندان ارتباطی به خلق وخوی گیله مرد ندارد. حتی «طوفان جنگل و هوای بارانی و نمناک و نامناسب جانشین کیفیت روانی گیله مرد شده است.» زیرا داستان اساسا رئالیستی است و نقطه عزیمت واقعیت بیرونی است، گیله مرد بالاجبار و در موقعیتی ناخواسته درگیر ماجرا شده درحالیکه دوست دارد در همان جنگل و خانه روستایی اش زندگی کند اما اتفاقاتی در روستاها مثل بهره مالکانه گرفتن از روستا و حاکم شدن مالک او را به ناگزیر در موقعیت حساس قرار می دهد که او را وادار به داخل شدن در ماجرا می کند که نهایتا منجر به کشته شدنش می شود. به همین دلیل درباره علوی گفته می شود که او قهرمانان و نه قهرمان در قهرمان مساله همواره فردی است مثل داش آکل و تنگسیر داستان هایش را همواره در متن وقایع اجتماعی و سیاسی جامعه توصیف می کند و این یعنی آنکه اتفاقات قبلا افتاده و آنگاه سوژه ها وارد داستان می شوند. زنی در جنگل شیون می کند این مساله لحظه ای گیله مرد را به حال خود رها نمی کند. «شیون کردن زنی در جنگل» دیگر نمادی می شود که تنها همان به دنیای واقعی او معنا می دهد و او را به پیش می راند. موسیقی ای می شود که بر اثر تکرار و تداعی تصاویر به قدرت و قوت القای معنا می افزاید و در نهایت به گیله مرد انگیزه می دهد تا تمام نیروی خود را جمع کند و بر اتفاقات بیرون از خود تاثیر گذارد. ** *تعجبی ندارد که بعضی از شاعران سمبولیسم _ نمادگرا_ همچون بودلر در قطعاتی از اشعار خود گاه رنگ ها را احساس می کنند، بوها را می شنوند و آهنگ ها را می چشند. **بعدها خود «گیله مرد» به نمادی بدل می شود که هر بار خاطره آن برای دیگران تداعی می شود و آن ها را پیش می برد.
-
- 1
-
- نقد کتاب گیله مرد بزرگ علوی
- گیله مرد
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :