رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'نقد ادبی در یونان باستان'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. sam arch

    نقد ادبی در یونان باستان

    سقراط نخستین منتقد ادبی است كه اندیشه هایی از او در عرصه ی نقد ادبی به صورت مكتوب به جا مانده است. البته همانند سایر اندیشه های فلسفی و حكیمانه ی سقراط , اندیشه های او در زمینه ی نقد ادبی نیز نه به صورت مستقیم, بلكه از طریق آثار افلاطون و تنگاتنگ در هم آمیخته با افكار و اندیشه های او به ما رسیده است , و در حقیقت این اندیشه های سقراط افلاطون است كه در زمینه ی نقد ادبی برای ما به یادگار مانده است. سه رساله ی " دفاع سقراط " ( آپولوژی) , " عشق و زیبایی" ( فایدروس) و " هنر راوی " ( ایون ) مهم ترین آثار افلاطون در زمینه ی نقل آرای ادبی و نقد آمیز سقراط هستند. در رساله ی آپولوژی كه شرح دفاعیات سقراط در دادگاهی است كه او را به مرگ محكوم كرد, از قول سقراط چنین می خوانیم: " پس از آن كه از آزمودن مردان سیاسی فراغت یافتم به شاعران روی آوردم تا بر خود روشن كنم كه من از آنان نادان ترم. از اشعارشان قطعه هایی برگزیدم كه با كوشش فراوان ساخته بودند و بهترین آثارشان به شمار می رفت. خواستم تا معنی آن شعرها را توضیح دهند تا من نیز چیزی بیاموزم. آتنیان! شرم دارم پاسخ آنان را بازگو كنم. همین قدر می گویم كه همه ی حاضران بهتر از خود شعرا در باره ی آن شعرها سخن گفتند. بدین سان دریافتم كه شاعران در شعر سرودن از دانایی مایه نمی گیرند بلكه آثارشان زاده ی استعداد طبیعی و جذبه ای است كه گاه گاه به آنان روی می آورد, درست مانند پیشگویان و سرود خوانان پرستشگاه ها, كه سخنانی زیبا به زبان می آورند بی آن كه معنی گفته های خود را بدانند. گذشته از این, بدین نكته نیز پی بردم كه شاعران چون شعر می سرایند, گمان می برند كه همه چیز را می دانند و حال آن كه هیچ نمی دانند." (دوره ی آثار افلاطون ـ جلد اول ـ ص 17) از این گفته ی منسوب به سقراط چنین بر می آید كه او بین نیروی فهم , نقد و تفسیر شعر, و قریحه ی آفرینش شعر و به نظم درآوردن كلام , تفاوت اساسی قائل بوده و بر این عقیده بوده كه منتقد شعر می تواند از سراینده ی آن, شعر را بهتر درك و نقد و تفسیر كند. و به دلیل اهمیت تاریخی این نظر, باید آن را سرچشمه و منشاً نقد ادبی در تاریخ ادبیات جهان دانست. در یك نگاه كلی باید گفت كه از دید سقراط شعر و ادبیات حاصل نوعی حالت جذبه , وجد , خلسه و از خویش بی خویشی است , و در چنین لحظاتی است كه سروش غیبی , شعر و تخیلات شاعرانه را به شاعر, سخنور یا ادیب كه در حالت ناهشیاری بیدارـ خواب است, گویی دارد در بیداری روًیا می بیند , الهام می كند و او در دریافت این حالات و آنات اختیاری از خود ندارد. از این دیدگاه, سقراط شاعری را نوعی دیوانگی و جنون می پندارد ـ البته جنونی شریف كه هدیه ی خدایان به انسان است : " نوع سوم دیوانگی ,هدیه ی خدایان دانش و هنر است كه چون به روحی لطیف و اصیل دست یابند آن را به هیجان می آورند و بر آن می دارند كه با توصیف شاهكارهای گذشتگان به تربیت نسل های آینده همت بگمارد. اگر كسی گام در راه شاعری بنهد بی آن كه از این دیوانگی بهره ای یافته باشد , و گمان كند كه به یاری وزن و قافیه می تواند شاعر شود , دیوانگان راستین هم خود وی را نامحرم شمارند و هم شعرش را كه حاصل كوشش انسان هشیاری است به دیده ی تحقیر می نگرند." ( دوره ی آثار افلاطون ـ جلد سوم ـ ص 1312و 1313) ویژگی های اولیه و ضروی شعر یا خطابه از دید سقراط چنین است: باید مختصر و مفید یاشد و از دراز نفسی و پر گویی زائد در آن پرهیز شده باشد. در همین رساله ی " فایدروس"در نقد خطابه ی " لیزیاس" , سقراط چنین می گوید: " اگر خطا نكنم هر مطلب دو سه بار تكرار شده است چنان كه گویی نویسنده ی خطابه یا نمی توانسته است در موضوع گفتار خویش مطالبی بیشتر بیاورد و یا اعتنایی به موضوع نداشته بلكه می خواسته است مانند نوجوانان خودنمایی كند و نشان دهد كه می تواند مطلبی را به صور گوناگون بیان كند." ( همان منبع ـ جلد سوم ـ ص 1301)
×
×
  • اضافه کردن...