رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'نقد ادبی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. سلام درادامه تاپیک زیر [h=3]کافه نقادی نقد کتاب داستان رمان شعر و ...[/h]وبرای اینکه بتونیم یه کار منسجم داشته باشیم وحداقل دلیلی باشه برای کتابخونی و مفید بودن زمانی که صرف خواندن کتاب میکنیم این تاپیک رو ایجاد کردم تو این تاپیک دوستانی که علاقمند به نقد کتاب وکتابخونی باشند ده کتاب ایرانی وده کتاب از نویسندگان خارجی(موضوع میتونه داستان،رمان،شعر وهراثرادبی باشه) رو با ارائه توضیحی مختصر وشیوا درمورد مضمون وکلیت کتاب رو برای انتخاب از بین اونها ونقد هفتگی معرفی کنن به این ترتیب میشه یه بحث منسجم وزمان بندی شده درمورد کارمون داشته باشیم منتظر نوشته های شما درمعرفی کتابهاتون هستیم موفق باشیم
  2. سلام اقا بی زحمت دوتا از این پای سیباتون (غرب زده ملعون) با دوتا از اون مثلثی های خامه ای از اونایی که توت فرنگی داره روشون بدید ماشین رو بدجایی پارک کردم الان افسر میاد مینویسه! - - عزیز دلم اشتباه اومدی اینجا کافه قنادی نیست کافه نقادیه از اون لحاظ خب چه بهتر میشینیم ودر ذهنمان به هوای خوردن وشیرین کامی، درمحفل دوستان وادب دوستان وادیبان نقد میشنویم و کتاب میخوریم(همان کتاب خواندن قدیم!) دوستان خوش ذوق و قریحه بسیاری درانجمن حضور دارند که هم اهل مطالعه هستند وهم اهل قلم که استفاده نکردن از سواد ونوشته های انها مطمئنا هم کم لطفی انها نسبت به بقیه وهم کم سعادتی ما دراین زمینه خواهد بود. کتاب ، داستان ، رمان ، شعر ونوشته هایی را میخوانیم ومیگذریم ولی نسبت به هرکدام حسی داریم گاهی خوشمان می اید وباب طبع و ذائقه ماست وگاهی شدیدا روی نرو واعصاب ما به رژه مشغول است مطمئنا دید دو دوست هم سلیقه هم دراین زمینه متفاوت است چه برسد افرادی با این همه تکثر ارا وافکار القصه! به جای اطاله کلام وروده درازی میخوایم درتالار ادبیات نواندیشان حرکت مستمری رو شاهد باشیم از طرف تمامی دوستانی که میخوانند ودوست دارند همگان بدانند! دراین کافه همونطوری که همه بساط های قنادی و بلا به دور عیش وطرب جوانان روبراه هست نقد میکنیم اجباری به تند نویسی نداریم ولی دوستانی که حضور دارند حداقل هفته ای یک نقد بنویسند اصلا اهمیتی ندارد که نقد ما لقمه دندان گیری هست یا نه.ایا نقد ما باب طبع همگان خواهد بود یانه؟ایا یک منتقد خوب از مطلب ما درهمون نگاه اول خوشش خواهد امد یانه؟ اینها اولویت دوم هست. دروهله اول میخواهیم که همه دوستان بنویسند ودراین امر مداومت داشته باشند که بدون تمرین وتکرار هر حرکتی از وجود و معنا ساقط است. حتی اگر دوستی نقدی نوشتند وشماهم همان کتاب را خوانده اید نقدی دیگر بنویسید. اموزه هایی عمومی برای نقد کردن وجود دارد که به مرور وبه کمک شما عزیزان درهمین تاپیک جمع اوری میکنیم وسواد نقدمان را به مرور بالاتر وبالتر میبریم ولی نکته ای از هرچیزی مهمتر وپررنگتر درزمینه نقد وجود دارد. برای نقد کردن باید ذهن را از هرگونه پیش داوری وحب و بغض خالی کرد این اصل واساس نقد است ومطمئنا نقدی قویتر وتاثیرگذارتر است که بدور از هروابستگی وضدیت ونگاه پیش داورانه ای باشد. منتظر حضور وهمکاری همه عزیزان کتابدوست وکتابخوان هستیم. موفق باشیم
  3. مردی که بارها شروع کرد «تاریخ، نویسنده را در برابر یک انتخاب مهم میان تعدادی رویکرد اخلاقی مرتبط به زبان قرار می دهد...» رولان بارت درجه صفرنوشتار «نویسنده کسی است که می تواند در حوزه یک زبان کار کند در حالی که در جایی خارج از آن ایستاده است؛ از جایگاه فردی برخوردار از نعمت سخن گفتن غیر مستقیم.» باختین، مساله متن ژانرهای سخن گفتن تصویر نویسنده در زمان نگار کارور کاستن و ساده کردن مفاهیم، وجه مشخصه بیشتر نوشته های ریموند کارور است. بنابراین تعجبی ندارد وقتی«نویسنده» در نگاه کارور، یک عنصر ضدقهرمان باشد که بیش از تلاش برای ابراز وجود، تمایل به «روش های برائت از گناه»دارد.(گالاگر مقدمه، ص ۱۲) دغدغه کارور پیرامون نوشتن شبیه دلمشغولی اش به مفهوم برقراری ارتباط است. او در مقاله یی کوتاه در توضیح شعر «برای تس» اظهار می کند شعر یا داستان هر اثر ادبی که خود را هنر تلقی می کند در واقع عمل ایجاد ارتباط میان نویسنده و خواننده است... نویسنده همیشه افکار و عمیق ترین دغدغه های خود را به بند زبان می کشد تا به این افکار و نگرانی ها شکلی داستانی یا شعری بخشد به این امید که خواننده نیز همان احساسات و دغدغه ها را تجربه کند. (قهرمانی بس است، لطفاً، ص ۱۲۱)توبیاس ولف در کتاب «وقتی از ریموند کارورحرف می زنیم» با اشاره به شیوه نگرش کارور و سایر مینی مالیست ها به امر زیبایی شناسی می نویسد؛ «نویسنده خوب طوری داستانش را تعریف می کند، انگار قصه زندگی خودش است. وقتی خواننده با خواندن ذهنیت مکتوب شده نویسنده حس کند از آن واقعیت اطلاع پیدا کرده است خالق داستان به دستاوردی هنری دست می یابد.» با این همه روش شناسی مینی مالیستی منوط به بازگشت به حکمت رازآلود پیش از رئالیسم مدرن نیست بلکه روشی فریب آمیز و پیچیده در مورد نوشتن است که همه مباحث مربوط به پست مدرنیسم را نیز در برمی گیرد. از همین رو فردریک بارلم در مقاله خود «پیرامون اشتباه کردن؛ قرص های مینی مالیست خطاکار» می گوید؛«روش شناسی مینی مالیسم منوط به ایجاد این شهود در خواننده است که آدم ها از واژه ها جالب تر هستند و همچنین القای این حس که تجربه های معمول به طور تقریبی هر تجربه عادی به طور اساسی پیچیده تر و جالب تر از یک واقعیت زبانی به خوبی طرح ریزی شده است. داستان نویسی مینی مالیستی می خواهد فراتر از بازی های زبانی معمول، خواننده را درگیر دیالوگ های ساختگی کند و برای این کار به واژگان منسوخ متافیزیکی همچون اصالت و اخلاقیات اعتباری نو می بخشد. ورلدورث و کولدریچ بر این باور بودند که ادبیات راستین، زبان کوچه و بازار است و آثار ادبی به زن و مرد عادی و نه افرادی با گویش های پیچیده فلسفی تعلق دارد. کارور در مقاله یی به نام «آتش ها» از استاد خود جان گاردنر یاد می کند که حد اعلای ارتباط میان نویسنده و خواننده را در استفاده از زبان معمولی مردم عادی می پنداشت. او استفاده از زبان عامیانه را مانع بروز ارتباطی عمیق بین زبان دقیق و مفاهیم احساسی نمی داند؛ «در نوشتن ممکن است بتوان از چیزها و اشیای عادی با زبانی عادی اما دقیق سخن گفت و با قدرتی عظیم و حتی ترسناک به آنها جان داد. استفاده از زبان کوچه و بازار برگ برنده کارور است و به قول از را پاوند وی با این حربه به یک اصالت و ضرورت بومی دست می یابد. کارور نمی خواهد خوانندگان باهوش تر از مردم عادی را مجذوب خود کند؛ در نظر او دور نگه داشتن مخاطب از مسائل جذاب به امید غافلگیر کردن وی تا پایان قصه، نوعی دغلکاری به شمار می آید. این پرهیز کارور را به گناهی نابخشودنی وامی دارد؛ بی اعتنایی او به شخصیت ها و مسائل نابخشودنی است، امری که آن را از استادش جان گاردنر آموخت؛ «اگر واژه ها و احساسات صادقانه دم دست نیستند نویسنده باید آنها را جعل کند حتی اگر خودش هم به صادقانه بودن شان اعتقادی ندارد،» او در مصاحبه با روزنامه شیکاگو به صراحت اعلام کرد با هیچ یک از شخصیت داستانی خود حس همذات پنداری نمی کند و همه چیز اعم از نویسنده، خواننده و شخصیت های داستان در نگاه او یکی هستند. به زعم پیروان باختین، روش روایی کارور نشان می دهد زبان به طور ذاتی شکلی گفت وگویی دارد و هماهنگی و هارمونی اش با توجه به گرایش به فرد دیگر مخاطب (شنونده یا خواننده) شکل می گیرد. ریموند کارور خود را در مقام یک نویسنده فردی جدا از شخصیت ها و خوانندگان نمی داند و خواستش از برقراری ارتباط با مخاطب ارائه اطلاعات دست اول نیست، بلکه بازگویی چیزهایی است که دیگران از آن بی خبر هستند. از نظر کارور شرافت نویسنده بستگی به میزان صداقت او در وفاداری اش به روایت شخصیت ها و شرایطی دارد که در زندگی عادی اتفاق می افتد.«آزمایش گری واقعی که مسائل را از نو امتحان می کند. با این وجود نویسندگان از احساسات خود دست نمی کشند و در عین حال ارتباط خود با مخاطبان را نیز حفظ می کنند، تا تازه های دنیای خویش را به ما منتقل کنند.» و این خواست یک نویسنده مینی مالیست است و به قول هرزینگر «دنیایی از تجربه (شامل تجربه ادبی) و چیزی بیش از انتقال صرف کلام ادبی.» کارور در مصاحبه یی با ویلیام استول قصدش از نوشتن را انتقال مکنونات قلبی و همچنین دغدغه های درونی اش عنوان می کند.
  4. spow

    داستان نقد ادبی

    حکایت ما و داستان نقد ادبی / سحر مازیار داستان فارسى و سرگذشت مدرنیته در ایران‏ (گفتارهایى در نقد ادبى) نویسنده : حورا یاورى‏ ناشر: سخن، ۱۳۸۸ ۴۷۳ ص، ۹۵۰۰ تومان‏ داستان نقد در ایران ما روایت پیچیده‏اى دارد. در این سرزمین، نقادان هیچ‏گاه عیان سخن نگفته‏اند و در هر دوره نقدهایشان را از پشت حجابى بیان کرده‏اند، تا هر آنکه گوش شنوایى داشت نکته‏ها را دریابد و بدان عمل کند؛ این نقدها گاه پشت پرده شرم و حیاى مردمان پنهان شده و گاه در شوخى‏هاى رندانه شاعرانه و تکه کلام‏ها و خرده‏گیرى‏هاى حکایت‏پردازان نمود یافته است. اما ذهن ایرانى بیش از آنکه گوش شنوایى داشته باشد زبان تیزى داشته است و بیش از آنکه سعى کند نگاه نقادانه‏اش را به همه جنبه‏هاى زندگیش تسرّى دهد نگاه خود را تنها در حیطه اخلاق و مذهب محصور داشته است. مى‏توان گفت نخستین گام‏ها در ایران براى فراتر رفتن از سنت‏هاى کهن و آغاز شیوه‏هاى نو در بیان و نقد از طریق آشنایى با آثار نویسندگان و شاعران غربى صورت گرفته است؛ همچنانکه ایرج پارسى‏نژاد[۱] نیز در کتاب خود اشاره مى‏کند: «نقد ادبى، در مفهوم علمى و اروپایى آن، گونه تازه‏اى در ادبیات جدید ایرانى است و اثرى از آن در ادبیات قدیم ایران در دست نیست. آنچه در میراث گذشته ادبى ایران مى‏توان یافت ایرادهایى در ساخت و صورت شعرى یا نکته‏گیرى‏هایى توأم با شوخى و ظرافت است و کمتر نشانى از تحلیل موضوع و داورى در ارزش ذاتى ادبى آثار دیده مى‏شود» نخستین بار، میرزا فتح‏على آخوندزاده با نوشتن مقاله «قرتیکا»،[۲] در انتقاد از قصیده‏ سروش اصفهانى، بنیان نقد ادبى جدید ایران را گذاشت و در مقاله‏ها و نامه‏ها و آثار پراکنده‏اش مبانى نظرى خود را بیان کرد. در ادامه، میرزا آقاخان کرمانى، میرزا ملکم خان، زین‏العابدین مراغه‏اى و… نیز بدین روند پیوستند و هر کدام نوشته‏هایى مهم و مؤثر در این زمینه بر جاى گذاشتند. بعدها، این جریان با تحلیل‏هاى انتقادى، هر چند تندروانه، احمد کسروى و صادق هدایت همچنان ادامه یافت. اما در دوران معاصر، جداى از تلاش‏هاى عبدالحسین زرین‏کوب و ایرج پارسى‏نژاد در معرفى تاریخچه نقد ادبى و نوشته‏هاى نقادانه شفیعى کدکنى و ضیاء موحد و مقالات و ترجمه‏هاى پراکنده در مطبوعات و کتب با اثر جدى در این زمینه مواجه نبوده‏ایم. متأسفانه باید گفت، على‏رغم پیشرفت نگاه نقادانه غرب و به وجود آمدن شیوه‏هاى نوین و خلاق در این زمینه، ما همچنان در اول راه مانده‏ایم و حتى جا پاى آغازگرانمان نیز ننهاده‏ایم. نقد ادبى در ایران، چنانکه باید، شناخته شده نیست و بارقه‏هاى گاه به گاه نوشته‏ها و ترجمه‏ها در این زمینه نتوانسته است آسمان این عرصه را بر اهالى ادب روشن سازد. لزوم دارا بودن نگاهى عمیق و تیزبین، دانشى چند وجهى، ذهنى تحلیلى و زبانى نقاد ویژگى‏هایى است که پاگذاشتن به عرصه نقد و نظر را کمى دشوار و بسیارانى را در اول راه درمانده مى‏سازد. در چنین وضعیتى است که باید حضور اندک آنانى که به نقد و بررسى آثار ادبى مى‏پردازند، تا فضاى رخوتناک و بى‏هیاهوى نقد ادبى را کمى به حرکت وادارند، قدر دانست. حورا یاورى از زمره چنین کسان است که همواره در کتبش دغدغه نقد دارد و به شیوه خود، که آن را «نقد ادبى روانشناختى» مى‏نامد، به نقد و بررسى آثار ادبى مى‏پردازد. او که در رشته‏هاى زبان و ادبیات انگلیسى و روانشناسى اجتماعى تحصیل کرده – چنانکه خود مى‏گوید[۳] – در امریکا و پس از شرکت در جلسات انجمن‏ مطالعات خاورمیانه به سرپرستى احسان یارشاطر راه آینده خود را مى‏یابد و نقد ادبى روانشناختى را به جد پى مى‏گیرد. کتاب‏هاى روانکاوى و ادبیات، زندگى در آیینه و مقالات و گفت‏وگوهاى متعدد او در باب نقد ادبى گویاى تلاش او در این زمینه است. به تازگى نیز کتاب جدید او در زمینه نقد با عنوان داستان فارسى و سرگذشت مدرنیته در ایران از سوى انتشارات سخن در دسترس دوستداران ادب قرار گرفته است.
  5. sam arch

    نقد ادبی در یونان باستان

    سقراط نخستین منتقد ادبی است كه اندیشه هایی از او در عرصه ی نقد ادبی به صورت مكتوب به جا مانده است. البته همانند سایر اندیشه های فلسفی و حكیمانه ی سقراط , اندیشه های او در زمینه ی نقد ادبی نیز نه به صورت مستقیم, بلكه از طریق آثار افلاطون و تنگاتنگ در هم آمیخته با افكار و اندیشه های او به ما رسیده است , و در حقیقت این اندیشه های سقراط افلاطون است كه در زمینه ی نقد ادبی برای ما به یادگار مانده است. سه رساله ی " دفاع سقراط " ( آپولوژی) , " عشق و زیبایی" ( فایدروس) و " هنر راوی " ( ایون ) مهم ترین آثار افلاطون در زمینه ی نقل آرای ادبی و نقد آمیز سقراط هستند. در رساله ی آپولوژی كه شرح دفاعیات سقراط در دادگاهی است كه او را به مرگ محكوم كرد, از قول سقراط چنین می خوانیم: " پس از آن كه از آزمودن مردان سیاسی فراغت یافتم به شاعران روی آوردم تا بر خود روشن كنم كه من از آنان نادان ترم. از اشعارشان قطعه هایی برگزیدم كه با كوشش فراوان ساخته بودند و بهترین آثارشان به شمار می رفت. خواستم تا معنی آن شعرها را توضیح دهند تا من نیز چیزی بیاموزم. آتنیان! شرم دارم پاسخ آنان را بازگو كنم. همین قدر می گویم كه همه ی حاضران بهتر از خود شعرا در باره ی آن شعرها سخن گفتند. بدین سان دریافتم كه شاعران در شعر سرودن از دانایی مایه نمی گیرند بلكه آثارشان زاده ی استعداد طبیعی و جذبه ای است كه گاه گاه به آنان روی می آورد, درست مانند پیشگویان و سرود خوانان پرستشگاه ها, كه سخنانی زیبا به زبان می آورند بی آن كه معنی گفته های خود را بدانند. گذشته از این, بدین نكته نیز پی بردم كه شاعران چون شعر می سرایند, گمان می برند كه همه چیز را می دانند و حال آن كه هیچ نمی دانند." (دوره ی آثار افلاطون ـ جلد اول ـ ص 17) از این گفته ی منسوب به سقراط چنین بر می آید كه او بین نیروی فهم , نقد و تفسیر شعر, و قریحه ی آفرینش شعر و به نظم درآوردن كلام , تفاوت اساسی قائل بوده و بر این عقیده بوده كه منتقد شعر می تواند از سراینده ی آن, شعر را بهتر درك و نقد و تفسیر كند. و به دلیل اهمیت تاریخی این نظر, باید آن را سرچشمه و منشاً نقد ادبی در تاریخ ادبیات جهان دانست. در یك نگاه كلی باید گفت كه از دید سقراط شعر و ادبیات حاصل نوعی حالت جذبه , وجد , خلسه و از خویش بی خویشی است , و در چنین لحظاتی است كه سروش غیبی , شعر و تخیلات شاعرانه را به شاعر, سخنور یا ادیب كه در حالت ناهشیاری بیدارـ خواب است, گویی دارد در بیداری روًیا می بیند , الهام می كند و او در دریافت این حالات و آنات اختیاری از خود ندارد. از این دیدگاه, سقراط شاعری را نوعی دیوانگی و جنون می پندارد ـ البته جنونی شریف كه هدیه ی خدایان به انسان است : " نوع سوم دیوانگی ,هدیه ی خدایان دانش و هنر است كه چون به روحی لطیف و اصیل دست یابند آن را به هیجان می آورند و بر آن می دارند كه با توصیف شاهكارهای گذشتگان به تربیت نسل های آینده همت بگمارد. اگر كسی گام در راه شاعری بنهد بی آن كه از این دیوانگی بهره ای یافته باشد , و گمان كند كه به یاری وزن و قافیه می تواند شاعر شود , دیوانگان راستین هم خود وی را نامحرم شمارند و هم شعرش را كه حاصل كوشش انسان هشیاری است به دیده ی تحقیر می نگرند." ( دوره ی آثار افلاطون ـ جلد سوم ـ ص 1312و 1313) ویژگی های اولیه و ضروی شعر یا خطابه از دید سقراط چنین است: باید مختصر و مفید یاشد و از دراز نفسی و پر گویی زائد در آن پرهیز شده باشد. در همین رساله ی " فایدروس"در نقد خطابه ی " لیزیاس" , سقراط چنین می گوید: " اگر خطا نكنم هر مطلب دو سه بار تكرار شده است چنان كه گویی نویسنده ی خطابه یا نمی توانسته است در موضوع گفتار خویش مطالبی بیشتر بیاورد و یا اعتنایی به موضوع نداشته بلكه می خواسته است مانند نوجوانان خودنمایی كند و نشان دهد كه می تواند مطلبی را به صور گوناگون بیان كند." ( همان منبع ـ جلد سوم ـ ص 1301)
  6. sam arch

    نقد ادبی؛ هنر ارزشیابی آثار ادبی

    نقد در لغت به معنی شناخت و تشخیص زر خالص از ناخالص است ودر اصطلاح ادب عبارت است از بررسی و تعیین ارزش آثار ادبی. درفرهنگها نقد چنین تعریف شده است: سره کردن درم و دینار و جز آن (منتهی الارب - غیاث اللغات ).نظر کردن در درمها و جز آنها و خوب و بد آنها را از هم جدا کردن.( فرهنگ نفیسی.)نظر کردن در شعر و سخن و تمیز دادن خوب آن از بدش.(متن اللغه). خرده گیری ، نکته گیری، سخن سنجی، به گزینی ( یادداشتهای علی اکبر دهخدا) هنگام مدح او، دل مدحت کنان او از بیم نقد او بهراسد زشاعری( فرخی) نقد، تنها شامل امور ادبی نیست ومی تواند شامل همه گونه آثار علمی ، فنی، هنری ، فلسفی ، تاریخی و غیر اینها بشود، اما آنچه معمولا از نقد بیشتر به ذهن می رسد، نقد آثار ادبی است از نظم و نثر زیرا اغلب مردم با کتاب وادبیات بیش از سایر علوم وفنون مانوسند و از امور ادبی بیشتر ازسایر اقسام ادبی و هنر سر در می آورند وهرگونه نقدی را که درباره کتاب، بویژه اشعار و داستانها صورت می گیرد درک می کنند اما درهمان حال با توجه به مشکلات امر و شرایط لازم، خود را برای نقد صالح نمی بینند. کلمه نقد خاصه وقتی از انتقاد سخن به میان می آید در نظر گروهی ازمردم نا آشنا ، به معنی عیب جویی توجیه شده است ،در صورتی که هدف از نقد به هیچ وجه تنها ، یافتن ومعرفی کردن نقاط ضعف یک اثر ادبی نیست، بلکه مقصود از نقد بررسی و ارزشیابی آن ومهمتر از این شناساندن آن اثر به مردم است تا اگر درک مفاهیم وتعیین بهای معنوی یک کتاب برای همه افراد ممکن نشود با کوششها و زحمات نقادان، تمام جوانب آن اثر مورد رسیدگی قرار بگیرد و سپس نتایج بررسی و حاصل کار، برای استفاده عموم نشر گردد.بسیار دیده شده وقتی می گویند که از فلان کتاب انتقاد شده است، بی درنگ این معنی به خاطر می ر سد که کسی عیوب آن کتاب را یافته و اعلام کرده است و بدبختانه در جامعه ما وضع به همین منوال هم هست وگویی کسی از نقد و ناقد جز این انتظاری ندارد! برخی از منتقدان براثر نداشتن تجربه کافی یا احتمالا بر اثر اغراض خاص، کتابهایی را برمی گزینند و پس از کوشش فراوان، نارسایی یا نقایصی در آنها می یابند و آنها را به سختی مورد نکوهش قرار می دهند و بدیهی است که عمل آنان نه تنها سودمند و سازنده نیست، بلکه از این جهت که نقد را از مسیر اصلی دور می سازند، زیان بخش هم هست و از سوی دیگر این گونه منتقدان شهرت طلب معمولا آثارناپخته طبقه جوان راکه طبعا مشتمل بر اشتباههایی هم هست برای انتقاد اختیار می کنند و با آشکار ساختن نارساییهای آنها می خواهند نامی برای خود فراهم آورند که در هر حال اهل دانش به این قبیل کارها ارجی نمی نهند، زیرا از یک سو موجبات دلسردی و وازدگی طبقه جوان را برقرار می سازند و از سوی دیگر نشان می دهند که نقدی که می کنند عاری از ریا و به منظور اصلاح و پیشبرد کار نیست و به همین سبب است که وقتی خبر می رسد که کتابی در روزنامه یا مجله ای مورد انتقاد قرار گرفته، نویسنده آن اثر پی می برد که باید مدتی دشنامها و سرزنش های بسیاری را تحمل کند، از آن رو که منتقد در آن مقاله کوشیده تا به هرطریق که هست اشتباههایی به چنگ آورد و آنها را با آب و تاب اعلام کند و به مقصودی که دارد برسد. این گونه رفتارها با روح نقد که باید متوجه هدفی عالی و بنیادی باشد سازگار نیست زیرا این عیب جویی نه برای خواننده سودمند است نه نویسنده اثر و نه منتقد و بنابراین عملی بیهوده ، غرض آلود و ناصواب است و چنین کسی صلاحیت نقد یک اثر ادبی را ندارد. نقد آثار ادبی از روزگاران کهن مرسوم بوده واز طرف فلاسفه و متفکران و ادیبان، قواعد وموازینی برای آن وضع شده است که پاره ای از آنها هنوز معتبرند و پاره ای دیگر فاقد ارزش بسیار. بنابراین از دیرباز مباشران کتاب و آثار ادبی با فواید نقد آشنایی داشته و آن را یکی ازعوامل پیشرفت امور ادبی می دانسته اند.
  7. Managerr

    نقد ادبی

    نقد نه علم مستقلی است و نه منحصراً جنبه ی علمی دارد بلکه آن را می توان فنی یا به عبارت بهتر صناعتی دانست که بر روشها و طریقه های علمی متکی می باشد. نقد ادبی که از آن می توان به سخن سنجی و سخن شناسی نیز تعبیر کرد عبارتست از شناخت ارزش و بهای آثار ادبی و شرح و تفسیر آن به نحوی که معلوم شود نیک و بد آن آثار چیست و منشاء آنها کدام است. در تعریف آن، بعضی از اهل نظر گفته اند که «سعی و مجاهده ایست عاری از شائبه اغراض و منافع، تا بهترین چیزی که در دنیا دانسته شده است و یا به اندیشه ی انسان در گنجیده است شناخته گردد و شناسانده آید» و البته این تعریف که ماثیو آرنولد نقاد و شاعر انگلیسی ایراد کرده است، هر چند شامل نوعی از نقد ادبی هست امروز دیگر حد و تعریف درست جامع و مانع نقد ادبی نیست. چون در زمان ما غایت و فایده ی نقد ادبی تنها آن نیست که نیک و بد آثار ادبی را بشناسد بلکه گذشته از شناخت نیک و بد آثار ادبی، به این نکته هم نظر دارد که قواعد و اصول یا علل و اسبابی را نیز که سبب شده است اثری درجه ی قبول یابد و یا داغ رد بر پیشانی آن نهاده آید، تا حدی که ممکن و میسر باشد تحقیق بنماید و بنابراین واجب است که نقد ادبی، تا جائی که ممکن باشد از امور جزئی به احکام کلی نیز توجه کند و از این راه تا حدی هم به کسانی که مبدع و موجد آثار ادبی هستند مدد و فایده برساند و لااقل کسانی را که در این امور تازه کار و کم تجربه اند در بیان مقاصد کمک و راهنمایی کند و آن کسانی را هم که جز التذاذ و تمتع از آثار ادبی هدف و غرض دیگر ندارند، توجه دهد که از این آثار چگونه می توانند لذت کامل برد و از هر اثری چه لطائف و فوایدی می توان توقع داشت. کلمه ی نقد خود در لغت به معنی «بهین چیزی برگزیدن» و نظر کردن است در دراهم (1) تا در آن به قول اهل لغت سره را از ناسره باز شناسند. معنی عیبجوئی نیز، که از لوازم «به گزینی» (2) است ظاهراً هم از قدیم در اصل کلمه بوده است و به هر حال از دیرباز، این کلمه در فارسی و تازی، بر وجه مجاز در مورد شناخت محاسن و معایب کلام به کار رفته است چنانکه آن لفظی هم که امروز در ادب اروپایی جهت همین معنی به کار می رود در اصل به معنی رأی زدن و داوری کردن است و شک نیست که رأی زدن و داوری کردن درباره ی امور و شناخت نیک و بد و سره و ناسره ی آنها مستلزم شناخت درست و دقیق آن امور است و از اینجاست که برای نقد ادبی مفهومی وسیع تر و تعریفی جامع تر قائل شده اند و آن را شناخت آثار ادبی از روی خبرت و بصیرت گفته اند. اما در این باب که آیا نقد ادبی را با مبادی و اصولی که دارد می تواند از مقوله ی علوم خواند یا نه، جای گفتگو است. کسانی که آن را علم مستقلی دانسته اند معتقدند که نقد، معرفت یک سلسله از آثار و مخلوقات ذهن انسان است که ادب نام دارد و هدف آن مثل همه ی علوم راجع به انسان، طبقه بندی و شناسایی صفات و احوال موضوع می باشد. تن و سنت بوو، به پیروی از این اندیشه سعی داشته اند نقد ادبی و تاریخ ادب را به صورت «تاریخ طبیعی افکار و اذهان بشری» در آوردند و شیوه و طریقه یی را نیز که دانشمندان علم الحیاة در پیش داشته اند در مباحث انتقاد ادبی پیش بگیرند، اما شک نیست که این اندیشه از افراط و اغراق خالی نیست. بر فرض که مبادی این فکر درست باشد قطعاً نباید و نمی توان توقع داشت که همان نتایج قطعی و همان احکام جزمی که از روش تجربی در علوم طبیعی و حیاتی حاصل شده است در نقد آثار ادبی نیز از به کار بستن آن روشها حاصل آید. زیرا اعیان و افرادی که موضوع علوم طبیعی هستند در زمان و مکان مجتمع و مشترکند و همه کس می تواند صفات و احوال آنها را تحقیق و تجربه نماید؛ اما آثار ادبی در حکم اعیان و افراد ذهنی هستند که فقط در ذهن و وجدان ما وجود دارند. از این رو هر قدر تجربه و ملاحظه ی ما دقیق باشد باز نمی تواند آن مایه ارزش علمی را که تجربه در قلمرو و علوم طبیعی دارد به دست بیاورد. مشاجرات و اختلافاتی که در نقد آثار ادبی، از قدیم بین صاحب نظران وجود داشته است دلیل روشنی بر صحت این دعوی است. بنابراین باید عقیده ی کانت را قبول کرد که می گوید «نقد ادبی و علم ادبیات یک معرفت ذهنی است و نمی توان آن را در ردیف علوم تحقیقی به شما آورد.» در همین مورد دراگو میرسکو محقق و منقد معاصر از دانشمندان رومانی، معتقد است که با رعایت اصول و موازین منطق و زیباشناسی در نقد ادبی نیز می توان مثل علوم طبیعی به نتایج و فواید قطعی رسید. ارزش نقد فنی نقد ادبی از این حیث که متضمن معرفت است، امریست که از جهت اجتماعی و نفسانی و زیبایی درخور ملاحظه است، ناچار با بسیاری از مباحث جامعه شناسی و روانشناسی و زیباشناسی ارتباط دارد و از این حیث تابع اصول و موازین بعضی از علوم می باشد. حتی از این جهت که فایده و نتیجه ی نقد، به دست آوردن موازین و قواعد کلی برای آثار ادبی است آن را می توان مثل علم منطق و علم اخلاق به قول ووندت یک نوع علم دستوری science normative خواند. بنابراین نقد نه علم مستقلی است و نه منحصراً جنبه ی علمی دارد بلکه آن را می توان فنی یا به عبارت بهتر صناعتی دانست که بر روشها و طریقه های علمی متکی می باشد. در حقیقت، بعضی نقد ادبی را صناعت دانسته اند. صناعت چنانکه حکماء گفته اند، عبارتست از اینکه درباره ی بعضی امور از طریق حس و تجربه، نظر کلی و واحدی که بر تمام موارد مشابه قابل تطبیق باشد استنباط و استنتاج نمایند. پس صناعت معرفتی است که می تواند تجارب مکتسب را در موارد لازم و مشابه به کار بندد و از آن استفاده کند. فی المثل طب چنانکه ارسطو می گوید، آنجا که از امراض و علل آنها گفتگو می کند علم است و آنجا که برای دفع امراض به وسیله ی طبیب به کار می رود صناعت محسوب است. نقد ادبی نیز همین حال را دارد زیرا آنجا که مقصود از آن تحلیل عناصر و اجزاء نفسانی و علل و محرکات داخلی و خارجی نویسنده و شاعر است علم است. و البته جزئی از علوم روانشناسی و جامعه شناسی است. اما آنجا که منتقد می خواهد معرفت عناصر و اجزاء و احوال و اوصاف آثار ادبی را بر موارد مشابه تطبیق نماید و نتیجه ی کلی و عمومی به دست آورد، نقد ادبی مثل طب، صناعتی بیش نیست. آنچه ادبا و راویان گذشته در باب علم شعر و علم ادب گفته اند، در واقع مراد آنها همین جنبه ی صناعی شعر و ادب بوده است نه آنکه شعر و ادب را مثل هندسه و نجوم و هیئت در ردیف علوم شمرده باشند. از جاحظ نقل کرده اند که گفت: علم شعر را نزد اصمعی طلب کردم او را چنان یافتم که از شعر جز غریب آن را نیک نداند. به اخفش روی آوردم دیدم که او جز در اعراب شعر دست ندارد. روی به ابی عبیده آوردم او نیز از شعر جز آنچه مربوط به اخبار و یا متعلق به ایام و انساب بود چیزی نمی دانست و آنچه را از علم شعر می خواستم جز نزد ادبای کاتب همچون حسن بن وهب و محمد بن عبدالملک الزیات نیافتم. و از سیاق کلام پیداست که مطلوب جا حظ همان معرف مخصوصی است که بدان، قواعد و اصول کلی را بتوان بر اشعار تطبیق نمود و به زشتی و زیبایی آنها حکم کرد و این معرفت از طریق تمرین و ممارست بدست می آید و همان است که به قول ارسطو آن را باید صناعت نام نهاد. آیا نقد را می توان در شمار فنون ادبی درآورد؟ کسانی که برای نقد، حدود و ثغور مشخص قائل نیستند به این سؤال نیز جواب منفی می دهند. برون تیر منتقد معروف می گوید که نقد را نمی توان مثل غزل و حماسه ومدح و رثاء از فنون ادبی دانست. زیرا نقد برخلاف فنون ادبی حدود و اوصاف مشخص و معینی ندارد. در نظر وی، انواع ادبی، هر چند در طی قرون و احوال، عرضه ی تحول و تطور گشته اند لیکن تطور و تبدلی که در آنها رخ نموده است آن مایه نیست که اوصاف بارز آنها را دگرگون کرده باشد؛ هر قدر در طول زمان بین درام های اشیل یونانی و شکسپیر تفاوت رخ داده باشد باز به آسانی می توان آن هر دو را در یک ردیف آورد. هر چند در عرض مکان میان غزلهای حافظ و نغمه های هاینه و اختلاف پدید آمده باشد هنوز می توان آنها را در یک ردیف جمع کرد. اما تفاوت و اختلافی که فی المثل بین رساله ی «تألیف کلام» تألیف دنیس از اهل هالیکارناس نقاد یونانی با مجموعه ی «مفاوضات دوشنبه» اثر سنت بوو منتقد فرانسوی هست چندان است که شاید نتوان به جز نام هیچ جهت وجه اشتراک و شباهتی در میان آنها یافت. نقد «آریستوفان» نه تنها از لحاظ موضوع بلکه حتی از جهت غایت و نتیجه نیز با نقد بلینسکی تفاوت دارد و شاید اصل قضاوت و حکومت، که منبع هر دو است تنها قدر مشترکی باشد که میان آن دو نوع نقادی وجود دارد. ظاهر آن است که نقد ادبی هر چند، در طی تاریخ هرگز به حدودی مقید و محدود نمانده است لیکن در عالم ذوق و ادب همواره وظیفه و عمل خاصی داشته است. این وظیفه، وضع و کشف اصول و قواعد کلی ادب و نظر در نحوه ی اجراء آن اصول و قواعد است. این قواعد و اصول در طی تحولات قرون و اعصار برحسب حوائج و مقتضیات، متعددتر و گوناگون تر شده است. از این رو ناچار دقت و نظر در نحوه ی اجراء آنها نیز اسالیب و انحاء مختلف یافته است. بنابراین تحول و تطوری که در نقد ادبی رخ داده است برخلاف رأی برون تیر تبدل و استحاله نیست، بلکه توسعه و تکامل است. اسالیب و انحاء قدیم نقادی، بی آنکه به کلی منسوخ و مهجور شده باشد با انحاء و اسالیب تازه مقرون شده است. تعمق در تارخ ادب و هنر، به خوبی این نکته را تأیید می کند. در قدیم بسا که چون معنی و مضمون شعر نیز در نزد بعضی از ملل امری الهامی و قدسی به نظر می رسید هرگز هدف نقد و مورد بحث و نظر نقاد قرار نمی گرفت اما جنبه ی فنی و لغوی آن مورد نظر بود و از این رو، در اعصار کهن نقد غالباً فقط جنبه ی لغوی و نحوی داشت. از وقتی که معنی و مضمون شعر جنبه ی قدسی و الهامی خود را از دست داد «نقد مضمون و معنی» نیز رواج یافت و در کنار نقد لغوی قرار گرفت. اکنون نیز در طی قرون و اعصار بعد، بر آن دو گونه نقد، انواع نقد روانشناسی، جامعه شناسی و زیباشناسی افزوده شده است. بنابر این درست است که نقد امروز، در چنین عرصه ی وسیعی که دارد، با نقد قدیم تفاوت بسیار یافته است لیکن قول کسانی که می گویند نقد لغوی و نقد معنی جز در نام اشتراکی ندارند در خور تأمل بلکه انکار است. غور و تحقیق در تاریخ نقد، این نکته را ثابت می کند که آنچه امروز نقد ادبی می گویند با آنچه در قدیم از نقد ادبی اراده می کرده اند تفاوت چندانی ندارد بلکه فقط صورت توسعه یافته و تکامل پذیرفته ی آن می باشد. این مطلبی است که مطالعه در تاریخ نقد آن را روشن می کند و در واقع بدون مطالعه ی تاریخ نه فقط مفهوم درستی از نقد نمی توان یافت بلکه باید گفت که فن نقد بتمامه در تاریخ ادب و هنر مندرج است و همین امر است که نقد را با تاریخ ادبیات مرتبط می کند. پی نوشتها 1) دراهم : جمع درهم 2) به گزینی: گزینش بهتر منبع: برگزیده از کتاب نقد ادبی جلد 1- دکتر عبدالحسین زرین کوب
  8. spow

    مرثیه ای برای ادبیات

    سلام بحث مربوط به ریشه مشکلات درمورد ادبیات فارسی(وصحیحترش پارسی) است ولی هرجا مدیر محترم تالار صلاح بدونن میتونن انتقالش بدن هنوز وقتی غرق خاطرات میشم ترس از وجود غلط های نگارشی درمشق های روزانه ام یا ترس ودلهره ای که درمورد زنگ انشا داشتم که ایا روزی میشه تابوی نمره بالای 18 درمورد انشا شکسته بشه واین همه مرارت وزحمتم بابت نگارش یک انشا برای خودم وچندین انشا برای همکلاسی ها وبچه های کلاسهای بالاتر وپایینتر بی اجر نمونه؟!! امروز با نسل بعدی خودم که سرصحبت رو باز میکنم متن نوشته هاشون اغلب پراز غلط های وحشتناک املایی است،غلط های مکرر نگارشی(انگار که هیچ درس اداب نگارشی نخوانده اند!)وبی توجهی محض به معنای واژه ها وکاهش روزمره دایره لغات نسل های بعدی نکات پررنگی است که میتواند ذهن مارا درگیر کند یا قلقلک دهد. این فیلم را دانلود کنید تا دراین تالار از منظر ادبیاتی به این موضوع بپردازیم موفق باشیم دانلود پسورد : www.noandishaan.com
  9. Himmler

    نقد ادبی چیست؟

    نوشته‌ای که پیش رو دارید به نیت آشنا شدن دوستداران وادی ادبیات داستانی و بویژه محافل ادبی و ایجاد الفت و انس میان ایشان و اقیانوس بی‌انتها و شگفتی‌آفرین نقد ادبی است. در این سطور سعی بر این بوده است که مشتاقان قلم ـ بطور خلاصه و به زبانی ساده اما علمی ـ با این رئوس آشنا شوند: 1ـ نقد ادبی چیست؟ 2ـ منتقد کیست؟ 3ـ انواع نقد کدامند؟ نقد ادبی چیست؟ تعریف نقد ادبی در نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط می‌شود متفاوت است. در نزد قدما مراد از نقد معمولاً بر این بوده است که معایب اثری را بیان کنند و مثلاً در این که الفاظ آن چه وضعی دارد یا معنی آن برگرفته از اثر دیگری است و بطور کلی از فراز و فرود لفظ و معنی سخن گویند. و این معنی از خود لغت نقد فهمیده می‌شود زیرا نقد جدا کردن سره از ناسره است. توضیح اینکه در ایام باستان پول کلاً دو نوع بود. پول نقره(درم) و پول طلا(دینار). گاهی در دینار تقلب می‌کردند و به آن مس می‌آمیختند و در اینصورت عیار طلا پایین می‌آمد. در روزهای نخست تشخیص مس ممزوج با طلا با چشم میسر نبود. البته بعد از گذشت مدتی،مس اندک اندک سیاه می‌شد، چنان که حافظ گوید: خوش بود گر مِحَکِ تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غِش باشد به سکه تقلبی زر مغشوش و ناسره و امثال این می‌گفتند، چنان که حافظ فرموده است: یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود
×
×
  • اضافه کردن...