رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'نقد آهنگ * اسپانیایی*خواننده کریس دی برگ'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. در واقع دنیای موسیقی اصیل و ادبیات به هم گره خورده اند و نمی توان جدایشان كرد، همانطور كه اشعار هم از قواعد خاصی برای ایجاد موسیقی كلامی استفاده می كنند. این مطلب یكی دیگر از شاهكارهای موسیقی و ادبیات جهان را معرفی خواهد كرد. شاهكاری كه 35 سال قدمت دارد، اما همچنان بی مانند است، شاهكاری به نام قطار اسپانیایی. شاید بسیاری از شما این اثر مشهور كریس دی برگ را شنیده و درباره اش خوانده باشید ، اما پرداخت و تفسیر دوباره آن خالی از لطف نیست. این اثر، بیش از تفسیر موسیقایی به تفسیر ادبی نیاز دارد. شعر، روایت داستانی همیشگی است؛ جنگ انتخاب بین خدا و شیطان. در این راه، خدا تمام تلاشش را می كند تا بندگانش را به سمت خود هدایت كند، اما شیطان حیله گر، همواره انسان را به بیراهه می خواند و در این راه بسیار موفق است! داستان، گذر عمر دنیا را حركت قطاری ترسیم می كند، قطاری كه تا روز رستاخیز متوقف نخواهد شد. ساكنین قطار، زندگی شان را در آن می گذرانند، به دنیا می آیند و از دنیا می روند. به هنگام مرگ رخت عزا بر تن می كند و به هنگام تولد، رخت شادی. شب های قطار، شب های هراسناكی است. سوت قطار، این حكایت هراس را آغاز می كند. كودكان به اتاق ها می روند و درب ها را قفل می كنند و دیگران هم به طبقات بالا پناه می برند؛ شب ها جایگاه روح مردگان است. در یكی از این شب ها، مرگ سوزنبان قطار فرا می رسد. خانواده اش همه گریان و غمگین، بالای تختش ایستاده اند و دعا می خوانند. اما در این میان شخص دیگری هم حضور دارد كه انتظار مرگ سوزنبان را می كشد؛ شیطان. شیطان از عدم حضور خدا شادمان است و از اینكه می تواند روح مرده را با خود به اعماق تاریكی ببرد. اما لحظه ای بعد خدا در نوری كور كننده سر می رسد و بر شیطان فریاد می زند. اما حیله های شیطان حتی در مقابل پروردگارش هم پایانی ندارد. شیطان برای تصاحب روح مرده، خدا را به بازی پوكر دعوت می كند و بزرگترین شرط تاریخ را می گذارد؛ روح تمام مردگان! شاید در اولین نگاه، بتوان به مضمون شعر و این بازی پوكر ایراد گرفت، با این استدلال كه "اگر خدا و شیطان بر سر روح انسان ها شرط بندی می كنند، پس اعمال انسان در دنیا و قدرت انتخاب او چه می شود؟" اما اگر دقت كنیم می بینیم كه شاعر، سر آغاز زندگی انسان ها را پس از مرگ در قطار می داند. در واقع دست به ایجاد پارادوكسی زیبا زده كه در آن تولد انسان در دنیا به مرگ آن ها در آن قطار تشبیه كرده است. تا قبل از مرگ در قطار، تمام انسان ها پاك بوده اند، درست همانند انسانی كه در نوزادی پاك است. اما ورود به عالم مرگ (ورود به دنیای انسانی)، ورود به بازی بین خدا و شیطان است. بازی ای كه در آن خدا "تمام تلاشش" را برای هدایت بنده اش می كند، اما بنده اسیر حیله های شیطانی می شود. روایت ماجرا در این آهنگ از زبان سه شخص است: راوی اصلی، خدا و شیطان. در این بین روح سوزنبان مرده هم حضور دارد كه كارت های بازی را بین خدا و شیطان تقسیم می كند و سخت، برای خدا دعا می كند. اما آنطور كه به نظر می رسد، راوی داستان هم در آنجا حضور دارد. وی همواره به خدا گوشزد می كند كه شب فرا می رسد و روح های بسیاری در صف هستند، نباید اجازه دهی شیطان بازی را ببرد. شیطان بالاخره با تمام حیله هایش پیروز می شود و روح سوزنبان را با خود می برد. اما قطار "همچنان" در حال حركت است، روح های زیادی در صف اند و خدا و شیطان، اینبار شطرنج را بر می گزینند. اما حرف راوی اینبار با دفعات قبل تفاوت دارد. التماس در صدایش آشكار است، چرا كه اینبار روح خودش در صف قرار گرفته... و قطار همچنان می راند... كمی هم از موسیقی... علاوه بر شعر بسیار قوی این اثر، موسیقی آن هم قوی و البته كاملا متفاوت با هر اثر دیگری است. سبك آهنگ تلفیقی از سبكهای كلاسیك و راك است. اركستر سمفونی نقش بسیار پر رنگی در این موسیقی دارد، چرا كه فراز و نشیب های روایت را به خوبی نشان می دهد. قسمت هایی هم كه راوی داستان از زبان خودش سخن می گوید موسیقی تغییر سبك می دهد و به موسیقی راك تبدیل می شود كه این عمل هم به زیبایی هر چه تمام تر صورت می گیرد. صدای وصف ناپذیر گیتار كلاسیك هم فضای آهنگ را خاص تر از خاص می كند. اما نقطه ی قوت موسیقی این اثر، همانند دیگر كارهای كریس دی برگ، صدای قدرتمند خودش است. این آهنگ می تواند كلاس خوانندگی باشد برای كسانی كه به این هنر علاقه دارند. البته خوانندگی این اثر، مانند دیگر عناصرش كاملا متفاوت با هر چیزی است كه تا به حال شنیده اید؛ كریس دی برگ، واقعا در حال روایت كردن ماجرا است نه خوانندگی یك آهنگ! وی صدای قدرتمندش را به خدمت روایت اثری هنری در قالب موسیقی گرفته و تمام توانش را در این راه به كار برده است. شعر و معنی آن را هم می توانید در ادامه بخوانید. Spanish Train There's a Spanish train that runs between Guadalquivir and old Saville And at dead of night the whistle blows ...and people hear she's running still And then they hush their children back to sleep Lock the doors, upstairs they creep For it is said that the souls of the dead !!Fill that train ten thousand deep Well a railwayman lay dying with his people by his side His family were crying, knelt in prayer before he died But above his bed just a-waiting for the dead Was the Devil with a twinkle in his eye ,Well God's not around and look what I've found" "!!this one's mine Just then the Lord himself appeared in a blinding flash of light "And shouted at the Devil, "Get thee hence to endless night But the Devil just grinned and said "I may have sinned But there's no need to push me around I got him first so you can do your worst "!!He's going underground "But I think I'll give you one more chance" said the Devil with a smile So throw away that stupid lance" "It's really not your style Joker is the name, Poker is the game" we'll play right here on this bed And then we'll bet for the biggest stakes yet "!!the souls of the dead And I said "Look out, Lord, He's going to win The sun is down and the night is riding in That train is dead on time, many souls are on the line "!...Oh Lord, He's going to win Well the railwayman he cut the cards And he dealt them each a hand of five And for the Lord he was praying hard ...Or that train he'd have to drive Well the Devil he had three aces and a king And the Lord, he was running for a straight He had the queen and the knave and nine and ten of spades ...All he needed was the eight And then the Lord he called for one more card But he drew the diamond eight And the Devil said to the son of God .I believe you've got it straight" So deal me one for the time has come "To see who'll be the king of this place But as he spoke, from beneath his cloak ...He slipped another ace Ten thousand souls was the opening bid And it soon went up to fifty-nine But the Lord didn't see what the Devil did .And he said "that suits me fine I'll raise you high to a hundred and five "And forever put an end to your sins "!!But the Devil let out a mighty shout, "My hand wins And I said "Lord, oh Lord, you let him win The sun is down and the night is riding in That train is dead on time, many souls are on the line "...Oh Lord, don't let him win Well that Spanish train still runs between Guadalquivir and old Saville And at dead of night the whistle blows ...And people fear she's running still And far away in some recess The Lord and the Devil are now playing chess The Devil still cheats and wins more souls ...And as for the Lord, well, he's just doing his best And I said "Lord, oh Lord, you've got to win The sun is down and the night is riding in That train is still on time, oh my soul is on the line "...Oh Lord, you've got to win قطار اسپانیایی قطار اسپانیایی است که حرکت می کند از گوادال کیویر تا اولد سویل (نام دو محل) و وقتی شب فرو می افتد، صدای سوتش برمی خیزد مردم صدایش را می شنوند که همچنان در حرکت است.... از آن پس، آنان کودکان شان را می خوابانند درها را قفل می کنند و به طبقه بالا می خزند چنین گفته شده است که روح مردگان آن قطار را ده هزار بار به عمق می برد!! سوزنبان در احتضار بود و همه کسانش در کنارش بودند خانواده اش می گریستند، ناقوس عزا را پیش از آنکه بمیرد به صدا آورده بودند اما بالای بسترش کسی منتظر بود تا بمیرد شیطان، با برقی در چشمانش « چه خوب! خدا این طرف ها نیست تا ببیند من چه چیزی پیدا کردم، این یکی مال خودم است.» همان زمان خداوند در نور خیره كننده ای حاضر شد بر سر شیطان فریاد زد:« پس به شب بی پایان بازگرد!» اما شیطان فقط پوزخندی زد و گفت: شاید من گناه کرده ام، اما لازم نیست برای من قلدری کنی، اول من گرفتمش، پس تو می توانی بدترین تلاشت را بکنی، اما او به اعماق زمین می رود!! « اما شاید یک شانس دیگر هم به تو بدهم» شیطان این جمله را گفت و لبخند زد آن نیزه مسخره را هم كنار بی انداز، اصلا بهت نمی آید اسمش ژوکر است، اسم بازی اش پوکر ما همین جا کنار تخت بازی می کنیم و سر بزرگترین شرط ممکن قمار می کنیم روح مردگان!! و من گفتم: خدایا! مواظب باش! او دارد برنده می شود، خورشید در حال غروب است و شب فرا می رسد این قطار مرگی به هنگام است، روح های زیادی در خطرند آه! خدایا! او دارد برنده می شود! و بعد، سوزنبان ورق ها را بر زد و به هر کدام پنج ورق داد و برای خدا دعا کرد وگرنه قطاری که باید هدایتش می کرد..... ... شیطان سه آس آورد و یک شاه و خداوند در پی جور کردن استریت بود، او بی بی و سرباز و نه و ده دل داشت و فقط یک هشت دل کم بود.... و خداوند یک ورق دیگر خواست اما یک هشت خشت گرفت و شیطان به پسر خدا گفت فکر کنم می خواستی استریت کنی، پس تا وقت باقی است یک ورق به من بده تا ببینیم چه کسی شاه این بازی است و در حالی که حرف می زد، از خرقه اش یک آس دیگر بیرون کشید... اولین بلوف ، روح ده هزار نفر بود، و خیلی زود به پنجاه و نه رسید اما خدا ندید که شیطان چه کرد و گفت: همین کافی است! من تا صد و پنج اضافه می کنم تا برای همیشه به گناهانت پایان دهم اما شیطان فریادی بلند کشید: دست من برنده است! و من گفتم: خدایا! خدایا! اجازه بده برنده شود! خورشید دارد غروب می کند و شب فرا می رسد و این قطار مرگ همیشه به هنگام می رود، ارواح زیادی در قطارند آه خدایا! نگذار برنده شود.... خوب! آن قطار اسپانیایی هنوز هم در حرکت است از گوادال کیویر تا اولد سویل و وقتی شب فرو می افتد، صدای سوتش برمی خیزد و مردم از این که هنوز قطار حرکت می کند می ترسند... و در دوردست، در گوشه ای خدا و شیطان شطرنج بازی می کنند، شیطان هنوز تقلب می کند و روح های بیشتری را از خدا می برد و خدا، همیشه بهترین تلاشش را می کند.... و من گفتم: خدایا! خدایا! باید برنده شوی، خورشید دارد غروب می کند و شب فرا می رسد و این قطار مرگ هنوز به هنگام است، آه! روح من هم در قطار است آه خدایا! تو باید برنده شوی... Song: Spanish Train Artist: Chris De Burgh Album: Spanish Train and Other Stories Year: 1975 Genre: Rock دریافت فایل آهنگ قطار اسپانیایی
×
×
  • اضافه کردن...