جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'مکتب ادبی'.
5 نتیجه پیدا شد
-
ایماژیسم تصویرگرایی Imagism در اوایل قرن بیستم، گروهی از شاعران انگلیسی و آمریكایی تحت تأثیر مكتب سمبولیسم فرانسه مكتبی را در لندن بنانهادند كه در سال ۱۹۱۲ «ازرا پاوند» Ezra Pound) )آن را ایماژیسم نامید. او كه شاعری آمریكایی ساكن لندن بود به همراه تی. اس. الیوت از پیشگامان و بنیانگذاران اندیشه ایماژیسم محسوب می شوند. و تامس ارنست هیوم (T.E.Hulme) به عنوان تئوریسین ونظریه پرداز این مكتب بر افكار وعقاید تی.اس. الیوت ودیگر ایماژیستها بسیار تأثیر گذاشت. از دیگرشخصیتهایی كه به این جریان ادبی پیوستند می توان ریچارد آلدینگتن (R.Aldington) و همسرش هیلدا دولیتل (H.Doolittle) ، اف.اس. فلینت (F.S.Flint) ، اسكیپویت كانل (S.Cannel) ، امی لوئل (A.Lowell) و جان كورنوس (J.Cournos) را نام برد. ایماژیستها (تصویرگرایان) كه بیزار از قالبها و سبكهای شعری قدیم بودند و با ادبیات و شعر رمانتیك، اشعار ویكتوریایی و شاعران «جورجین» بشدت مخالفت می كردند، بدنبال شیوه و سبكی جدید در شعر می گشتند تا خود را از قید وبندها، عادات و كلیشه های ادبیات و بویژه شعر گذشته آزاد كنند تا با زبانی نو، افكار و احساسات شاعرانه خود را در ارتباط با این جهان ناپایدار و غیر قابل اطمینان بیان كنند. آنان نگاهی نو به شعر داشتند و می خواستند با نوجویی ونوگرایی تحولی در شعر ایجاد كنند وتعریفی جدید برای آن ارائه دهند. به عنوان مثال هیوم با افكاری كلاسیك، شعر را به هنر «مجسمه سازی» تشبیه می كند. و الیوت با الهام گرفتن از تئوفیل گوتیه می گوید: « شاعر باید با خلق تصاویر و تشبیه های نو و بدیع از ویژگی خلاقه زبان استفاده كند و زبان و در پی آن ادبیات را به جلو ببرد .» همچنین اف .ام .فورد مانند الیوت اعتقاد داشت كه باید به زبان گفتاری و روز مردم جامعه شعر سرود و كلیشه ها و اصول زبان نوشتاری را كنار گذاشت. اما امی لوئل در وهله اول به وزن و ریتم شعر اهمیت می داد و معتقد بود كه شعر باید همانند موسیقی موزون و ریتمیك ودر عین حال دلنشین و لطیف باشد. در واقع ایماژیسم (تصویرگرایی) بیش از آنكه یك مكتب ادبی باشد مرحله ای گذرا در شعر بود كه توانست زمینه را برای تحول شعر بعداز خود فراهم كند. پیروان این جریان ادبی تا حد زیادی پایه های اولیه «شعر آزاد» را بنا نهادند. عقاید ایماژیستها: 1. شعر آزاد: تصویرگرایان طرفدار ومدافع «شعر آزاد» بودند. چون به اعتقاد آنان در این نوع شعر ، دست شاعر برای ابتكار عمل و خلاقیت باز است و شاعر راحت تر می تواند احساسات درونی خود رابیان كند. 2. تصویر سازی : پیروان این جریان ادبی مضامین ساده را با تصویرسازی به نظم در می آوردند. آنان بوسیله ایماژ یا تصویر به هر چیز مبهم حسی یا ذهنی، واقعیت خارجی می دادند. 3. بیانی صریح و روشن: ایماژیستها معتقد به مختصر و مفید گویی بودند. از نظر شاعران این مكتب باید در بكار بردن كلمات خسیس و صرفه جو بود. آنان می گفتند كه باید همانطور كه بدون استفاده از كلمات حاشیه ای واضافی فكر می كنیم، حرف بزنیم وبنویسیم تا با بیانی صریح و روشن به اندیشه ناب خالص دست پیدا كنیم. 4. سمبول: از نظر تصویر گرایان از آنجایی كه هر شیء بطور طبیعی سمبول و نماد است بنابراین برای اشاره به آن باید بطور مستقیم خود آن شیء را بیان كرد. و تشبیه، كنایه و استعاره را بكار برد. 5. اهمیت دادن به وزن و آهنگ شعر :ایماژیستها در وهله اول به ریتم و وزن شعر تأكید می كردند. آنان سعی داشتند تا حد امكان شعر را به موسیقی نزدیك كنند و سپس به موضوع شعر می پرداختند. كه این عقیده آنان متأثر از عقاید مكتب سمبولیسم فرانسه بود. مجموعه شعر«آئینه های وهم » (Mirrors of illusion)اثرادوارد استور (E.storer)از جمله آثاری است كه با اندیشه ایماژیستی سروده شده است. اثر دیگر ایماژیستها با نام «چند شاعر ایماژیست » ( Some imagist poets) اثر آلدینگتن و امی لوئل در سه جلد در سالهای ۱۹۱۵ ، ۱۹۱۶ و ۱۹۱۷ منتشر شد كه در واقع مقدمه ای را كه آلدینگتن بر جلد اول این كتاب در سال ۱۹۱۵ نوشته بود، مرامنامه و بیانیه ایماژیستها محسوب می شود. و همچنین مجموعه «چند نفی » (A few Don,ts) و مقالات ادبی از«را پاوند» با نام «بازنگری (A Retrospect) از جمله آثاری است كه بیانگر نظریات، عقاید و سبك نگارش ایماژیستها است.
-
كوزموپوليتيسم (مكتب جهان وطني) «كوزموپوليتيسم» (COSMOPOLITISME) تا پيش از قرن بيستم بعنوان يك باور و اعتقاد مطرح تا اينكه در قرن بيستم اين ايده وارد ادبيات شد و بعنوان يك مكتب ادبي توسط دو شاعر و نويسنده فرانسوي، والري لاربو(Valery Larbaud) و پل موران (Paul Morand)، پايه ريزي شد. كوزموپوليتيسم به معناي مكتب «جهان وطني» است، كه معتقدند همه مردم جهان بايد خود را هموطن يكديگر و تمام جاي دنيا را وطن خود بدانند. آنان هدفشان رسيدن به فرهنگ و ادبياتي جهاني، به دور از هرگونه وابستگي ملي و تفاوتهاي نژادي و فرهنگي است. آنان به دنبال همبستگي و اتحاد با ملل ديگرند و عقيده دارند اين وحدت، اگر واقعيت سياسي نيست، بواقع بايد در زمينه فرهنگي و ادبيات به وجود آيد. در واقع بينانگذاران اين مكتب ادبي عليه تفكرات و احساسات ميهن پرستانه برخي نويسندگان نيمه دوم قرن هجدهم برخاسته بودند. اين ميهن پرستان افراطي، هر نويسنده و شاعر را متعلق به ميهن، ملت و ادبيات خودش مي دانستند و از اين طريق احساسات ملي مردم را برمي انگيختند. در حالي كه از نظر پيروان مكتب جهان وطني، شاعر و نويسنده بايد از محدوده فرهنگ، تمدن و ادبيات خارجي آشنا شود و آن را حس ودرك كند. البته اين برداشتن مرزها شايد در دنياي سياست غيرممكن باشد ولي شاعر و نويسنده وظيفه دارد اين احساس همبستگي و تعلق جهاني را در دنياي ادبيات به وجودآورد و براي رسيدن به اين مقصود، نويسنده بايد به كشورهاي مختلف سفركند تا از نزديك با زبان، فرهنگ، تفكر، نگرش و احساس مردم كه اجزاي جدايي ناپذير ادبيات هر ملتي است، آشنا شود. به همين دليل آثار نويسندگان اين مكتب را مي توان به نوعي سفرنامه هاي آنان دانست. به عنوان مثال، والري لاربو، بنيانگذار مكتب جهان وطني كه تمام عمر خود را در سفر به كشورهاي ديگر بود، نتيجه سفرهاي طولاني خود را در كتاب «اشعار اَ.اُ.بارنابوت» (۱۹۰۸ ـ les poesies de A.O.Bornabooth) منعكس كرد. «بارنابوت» جوان ثروتمند و جهانگردي است كه در طي سفر به دور دنيا، مشاهداتش را در قالب شعر بيان مي كند. او از سفرهايش، مناظر شهرها، طبيعت، عشق ها، احساسات، افكار و عقايد مردم مناطق مختلف و از آداب و رسوم و فرهنگهاي متفاوت آنان مي گويد، كه در واقع همان ديده ها، شنيده ها و تجربيات خالق اثر است. والري لاربو برچندين زبان تسلط كامل داشت و متنهايي به زبانهاي انگليسي، اسپانيايي و ايتاليايي هم نوشته بود و همچنين آثاري را از اين زبانها به فرانسه ترجمه كرده بود. از نظر او اگر شاعر يا نويسنده از امكانات دانش زباني بيشتري برخوردار باشد و با ادبيات كشورهاي مختلف آشنايي داشته باشد مي تواند كارهاي ادبي خود را هرچه بهتر و گسترده تر و با ديدي بازتر ارائه دهد و به هدف خود كه همان ايجاد «ادبياتي جهاني» است، راحت تر برسد. پيروان مكتب جهان وطني در طلب روابط هرچه بيشتر با دنياي پيرامون خود هستند و قرن بيستم كه عصر ارتباطات است اين امكان ارتباط و تبادل اطلاعات و افكار را براي آنان فراهم مي كند. آنان مي خواهند از اين سرعت و پويايي دنياي مدرن و در حال پيشرفت لذت ببرند و اين تحرك و پويايي دنياي صنعتي را در نوشته ها و اشعار خود به خوانندگانش منتقل كنند. شاعران اين مكتب سعي مي كنند با وزن، ريتم و آهنگ شعرشان منتقل كننده اين احساس به خواننده باشند. از آنجايي كه نويسندگان و شاعران مكتب جهان وطني در چنين دنيا و زمانه اي شاهد سلطه هرچه بيشتر بشر برطبيعت هستند، شرح اين قدرت و حكم فرمايي بشر بر طبيعت و تسخير دنيا توسط او، اغلب موضوع و مضمون اصلي آثار نويسندگان اين مكتب را تشكيل مي دهد. پيروان اين مكتب از آثار گذشتگان و تفكرات، عقايد و احساسات آنان گريزان هستند. چرا كه فكر مي كنند نگرش گذشتگان به زندگي و عقايد و تفكرات آنان براي دنياي مدرن، پرهياهو، سريع و پرتحرك امروزي مناسب نيست. به همين دليل مي خواهند به جاي نگريستن به پشت سر و مرور كردن تاريخ، به حال و آينده خود توجه كنند تا آن را هرچه بهتر براي خود و نسل خود بسازند.
-
- 1
-
- كوزموپوليتيسم
- مكتب جهان وطنی
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
كلمه «باروك» از زبان اسپانیایی وارد واژگان فرانسه شد كه در زبان فنی جواهرسازی به معنای «مروارید غیر غلتان» است. سپس فرهنگستان در فرهنگ لغت معنای مجازی كلمه را «عجیب، غیر عادی، نامنظم، بی قاعده» تعیین كرد. از سال ۱۸۶۰ این كلمه برای جریان ادبی و هنری به كار رفت كه در اروپا و آمریكای لاتین از اواخر قرن (شانزدهم) تا اوایل قرن هجدهم رواج داشت و بطور كلی به هر چیز غیر كلاسیك و غیر رایج اطلاق می شد و سن سیمون (Saint-Simon) باروك را «خلق كارهای غیر متداول» تعریف كرد و این گرایش تمامی هنرها بویژه هنر مجسمه سازی، موزیك و معماری را تحت تأثیر قرار داد. لازم به ذكر است كه باروك هرگز به عنوان یك «مكتب» مطرح نشد، بلكه یك «جریان» یا «گرایش» بود كه در یك دوره با اهمیت و ارزش گذاشتن به چندین ویژگی مشترك هنری و ادبی به وجود آمد و هنرمندان، نویسندگان و شعرا آن را تحت عنوان «سبك باروك» نامگذاری كردند. • جهان بینی و خصوصیات سبك باروك 1. بی ثباتی دنیا: یكی از اساسی ترین تفكرات باروك این است كه شناخت و دانش بشر از جهان پیرامون خود كامل و صد در صد نیست، چون دنیا بی وقفه در حال تحول، دگرگونی و بازسازی است و هیچ چیز ثابت و قطعی نیست. به عنوان مثال، این تغییر و تحول در طبیعت كاملاً محسوس است. توالی فصلها، نشانه هایی ملموس از این تغییر شكل بی وقفه دنیا است. 2. انسان آزاد: انسان محكوم به سرنوشت نیست، بلكه حاكم بر تقدیر خود است، چون این دنیا ثابت و بدون تغییر و تحول و قوانین حاكم بر آن نیز قطعی و غیر قابل نقض نیست، بودن انسان در چنین شرایطی، آزادی عمل، قدرت انتخاب و توانایی تصمیم گیری با تمام آگاهی را برای او به دنبال دارد. 3. نپذیرفتن چیزی بطور قطعی و مسلم: باروك به واقعیتهای قطعی و صد درصد ایمان ندارد، بلكه عقیده دارد كه همه چیز در ظاهر نمودار می شود. باروك به آنچه كه در «ظاهر وجود دارد» اهمیت می دهد نه به آنچه كه «واقعاً هست.» 4. واقعیت و توهم: پیروان سبك باروك معتقد هستند كه بین حقیقت و خیال، ظاهر و باطن مرز مشخصی وجود ندارد و كاملاً از هم قابل تفكیك نیستند. شاید آنچه را كه خیالی می دانیم، عین واقعیت باشد و شاید هم برعكس، تمام واقعیتهای ذهنی ما همه خیالی بیش نباشد. 5. دنیا صحنه نمایش است: زندگی تئاتری توأم با خواب و بیداری، عشق و عقل، جنون و شیفتگی، خیال و حقیقت است. انسان باید دراین صحنه زندگی بانقابی بر چهره نقش بازی كند یعنی باید بازیگر صحنه زندگی خودباشد. و بازیگر این صحنه، انسان، باید با گذاشتن نقاب، واقعیت را پنهان كند كه این كتمان و بازیگری نوعی خودسازی است زیرا با تظاهر به خوب و شریف بودن، واقعاً می توان خوب و شریف شد. 6. باید مدرن بود: درعصر باروك دیگر از قدما تقلید و پیروی نمی شود، بلكه بیشتر به دنبال چیزهای نو و جدید و خلاف روال معمول هستند. 7. مخاطبان متمدن: مخاطبان باروك مردمان با فرهنگ و متمدن هستند ولی الزاماً دانشمند و فاضل نیستند. 8. افراط: هنرمندان سبك باروك در خلق آثار خود گاهی زیاده روی می كنند و ازنظر آنان هر افراطی به نام «آزادی خلاق» مجازاست. • قالبهای ادبی و هنری: سبك باروك در همه هنرها ازجمله : نقاشی، معماری، سینما، موسیقی، تئاتر، شعر و هنرهای تجسمی راه پیداكرد . معمولاً درقالبهای ادبی باروك به صنایع ادبی بویژه تضاد، مجاز و استعاره توجه خاصی می شود. 1. تئاترهای تراژدی ـ كمیك و نمایشنامه های روستایی (Pastoral) كه از یك عشق ساده در دل طبیعت ناشی می شود دراین دوران بسیار مورد توجه است. 2. شعر باروك نیز بیشتر اشعار شخصی با تصویرسازی های بسیاردرخشان و گاهی هم با سخنان نامفهوم ارائه می شود. 3. رمانهای این دوره نیز پر از حوادث و اتفاقهایی است كه در مكانها و زمانهای مختلف برای قهرمان باروك روی می دهد. قهرمان باروك خود را در عشق خود حبس نمی كند و پایبند به آن نیست. به همین دلیل اغلب عشقهای باروك بی ثبات و ناپایدار هستند. 4. معماری نیز از قالبهای بسیارموردتوجه این سبك است. سمبل معماری باروك خطوط منحنی، كج و ناموزون است. تزئینات و نمای ظاهری در معماری سبك باروك بسیاراهمیت دارد.
-
- 1
-
- مکتب نویسندگی
- مکتب ادبی
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
اكسپرسيونيسم اكسپرسيون (Expression) در لغت به معناي «بيان ، عبارت ، حالت و چهره» است و اكسپرسيونيسم دراصطلاح به مكتبي اطلاق مي شود كه در هنرهاي مجسمه سازي ، نقاشي ، ادبيات و … روشي را به كار مي گيرد تا حالات، طرزتفكر واحساسات دروني هنرمند و خالق اثر را بيان كند. اكسپرسيونيسم زباني براي بيان افكار، احساسات دروني ، غرايز انساني وزباني تند براي برخورد با قوانين و اصول موجود در قالبهاي هنري است و اكسپرسيونيستها با طغيان انديشه ، قدرت كلمات ونيروي هنر كه همراه با سركشي و نافرماني از اصول سنتي است اثر خود را ارائه مي دهند • عقايد اكسپرسيونيستها: 1. نفي جامعه سرمايه داري و مدرنيته: اكسپرسيونيستها مي خواهند جامعه سرمايه داري و زندگي هاي پرتجمل، منظم و حساب شده بورژوازي را از بين ببرند و كلاً با زندگي مدرنيته ، از خودبيگانگي و اختلاف طبقاتي درجامعه مخالف هستند. 2. نفي قالبهاي سنتي : اين مكتب، سنت، نظم ، قوانين و قراردادهاي موجود در قالبهاي هنري گذشته را نفي مي كند. درواقع اكسپرسيونيستها به دنبال از بين بردن ارزشهاي پيشين و به وجود آوردن ارزشهاي جديد هستند و دراين امر گاهي نيز زياده روي و افراط مي كنند. 3. تغيير وضعيت موجود : اكسپرسيونيستها نگاهي نو به زندگي دارند كه با نوعي عصيان و طغيان همراه است. آنان خود را از يك طرف تحت فشار زندگي درحال پيشرفت ومدرن شهري مي بينند واز طرف ديگر تحت فشار نوعي احساس خطر پيش از وقوع حادثه هستند و همين احساس خطر و اضطراب دروني ، آنان را به فكر تغيير وضعيت موجود مي اندازد. 4. هنر انتزاعي : اكسپرسيونيسم دوران هنر آبستره است . پيروان اين مكتب ، تقليد و پيروي از طبيعت را در ادبيات وهنر اكسپرسيونيست جايز نمي دانند. چون به عقيده آنان تقليد مستقيم از طبيعت به دليل اينكه مانع خلاقيت هنرمند مي شود، ديگر جايي درهنر مدرن ندارد. بلكه هنر در دنياي جديد بيشتر با انتزاع (Abstration) خلق مي شود و به اين وسيله هنرمند، فريادهاي دروني ، اسرار، دلتنگي ها ، رنج ها ، فشارهاي ناشي از اين دنياي مدرن را در هنرخود بيان مي كند. • قالبهاي ادبي وهنري: 1. نقاشي : اكسپرسيونيستها در وهله اول افكار وعقايد خود را در قالب نقاشي به تصوير مي كشند. نقاش سبك اكسپرسيونيسم باا لهام و تأثيري كه از طبيعت مي گيرد، انگيزه و احساسي دروني دراو برانگيخته مي شود كه آن را بطور غيرمستقيم دراثر خود منتقل مي كند. برخلاف امپرسيونيستها كه بطور مستقيم از طبيعت الهام مي گيرند. 2. شعر: اشعار اكسپرسيونيستها «بيان واقعيت » و «تصويرسازي » است و هدف آنان از ايجاد اين تصوير در ذهن خواننده اين است كه مي خواهند از واقعيت براي خواننده دنياي رؤيايي بسازند. آنان دراين زمينه از ترجمه اشعار رمبو و بودلر فرانسوي نيز بسياربهره برده اند. 3. تئاتر: بعد از نقاشي و شعر، اكسپرسيونيستها قالب تئاتر را براي ارائه كارها و تفكرات خود ترجيح مي دهند. درواقع تئاتر اكسپرسيونيستي پاياني براي تئاتر روانشناختي و طبيعت گرا يا ناتوراليستي است. نمايشنامه نويسان اين سبك به مسائل روز جامعه مانند جنگ، خشونت، انقلاب و مشكلات نسل جديد مي پردازند. آنان مي خواهند تماشاگر را باديدي كه از دنيا و جامعه خود دارند آشنا كنند. اغلب اين نمايشنامه نويسان تحت تأثير كارهاي اوگوست استريندبرگ (August Strindberg) هستند . اين نويسنده سوئدي اولين نمايشنامه هاي سبك اكسپرسيونيستي را ارائه داده است. رمان ، موسيقي ، سينما، معماري ، هنرهاي تزييني و تبليغاتي از ديگر قالبهايي است كه هنرمند اكسپرسيونيسم از طريق آنها ، مخاطبان را با تفكر، عقايد و احساسات خود آشنا مي كند. • موضوع و مضمون آثار اكسپرسيونيستي : مرگ و پايان زندگي ، بي هدفي و پوچي دنيا، بروز احساسات دروني، بيان عقايد مذهبي و اخلاقي ازجمله مضامين اشعار اكسپرسيونيستها است . تغييروضعيت، بازگشت، شورش و انقلاب از اصطلاحهاي رايج درآثار نويسندگان وشعراي اين مكتب است. كه طرح اين موضوعها اغلب با شدت بيان، صحنه پردازي هاي خيالي و بازگوكردن واقعيتهاي ذهني نويسنده همراه باكمي افراط بيان مي شود. اكسپرسيونيستها معمولاً صحنه هاي دلخراش وحوادث زندگي را به تصوير مي كشند ودرآثار خود عذاب، دلزدگي و بحران زندگي و تمدن مدرن را بيان مي كنند.
-
- 2
-
- موضوع و مضمون آثار اكسپرسيونيستی
- مکتب ادبی
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
مروری بر سمبولیسم در ادبیات معاصر غلامحسین ساعدی متولد ۱۳۱۴ تبریز و متوفا به سال ۱۳۶۴ در پاریس است . غلامحسین ساعدی تحصیلات متوسطه و دبیرستان را در تبریز گذرانده و تحصیلات پزشکی خود را در مقطع عمومی در تبریز و سپس روان پزشکی را ادامه می دهد و در سال ۱۳۴۶ موفق به کسب تخصص در رشته روان پزشکی می گردد. او در توصیف شرایط آن سال ها و دلایل روکردن به نویسندگی می گوید: "ما برای احراز هویت در یک گروه یا حزب می بایستی خودی نشان می دادیم قصه های اولیه ام در مجلات جوانان دموکرات و روزنامه دانش آموز و غیره چاپ می شد. در آن موقع یک نوع شیفتگی . یک نوع رمانتیسم مرا فرا گرفته بود. در سال های ۳۲ که بچه بودم ، فکر می کردم که می توانم بروم و بجنگم . اما کودتا پیش آمد و از این لحظه تمام راه ها بسته شد. از این جا بود که مسئله نوشتن را جدی گرفتم . این را بگویم که نوشتن یک امر اضطراری نیست ... مشکل ما در اینجا بود که شدیداً سیاسی شده بودیم . ما بچه های قبل از ۱۳۳۲ بودیم که پلی را پشت سر گذاشته بودیم ، چیزی را تجربه کرده بودیم ، بنابراین سیاست و ادبیات با هم آمیخته شده بود... اولین کارم به نام "لیلاج ها " چاپ شد. در آن موقع یک نوع شیفتگی ، یک نوع رمانتیسم مرا فراگرفته بود. در آن موقع خجالت می کشیدم که بگویم هم قصه می نویسم و هم نمایشنامه . لذا نام مستعاری برای خودم پیدا کردم . این نام مستعار "گوهر مراد بود... " اولین و دومین کتابم مزخرف نویسی مطلق بود. همه اش یک جور گردن کشی در مقابل کتابی که در سال ۱۳۳۴ چاپ شد... خنده دار است که آدم در سنین بالا، به بی مایگی و عوضی بودن خود پی می برد. ریشه ظریف روح هنرمند کاذب هم تحمل یک تلنگر کوچک را ندارد. چیزی در جایی نوشتند و من غرق در ناامیدی مطلق شدم . سیانور هم فراهم کرده بودم که خودکشی کنم . ولی یک پروانه حیرت آور، در یک سحرگاه مرا از مرگ نجات داد. " آثار غلامحسین ساعدی از اوایل دهه پنجاه موفقیت های او را در پی می آورد... لااقل از چهار داستان او فیلم ساخته شده که فیلمنامه همه را خود او نوشته است . از جمله "گاو " و "آرامش در حضور دیگران " "ما نمی شنویم " و داستان "آشغالدونی " که تحت عنوان "دایره مینا " روی پرده آمد. در میان آثار ساعدی "دایره مینا " و "گاو " از شهرت بین المللی برخوردار است. داستان بلند "عزاداران بیل " چاپ اول انتشارات نیل در سال ۱۳۴۳ منتشر شد. پیش از بررسی "عزاداران بیل " و دیگر آثار غلامحسین ساعدی ، لازم است مروری بر مکتب "سمبولیسم " داشته باشیم تا کارکرد مکتب و فلسفه فکری که راهبر کارهای غلامحسین ساعدی است بهتر بشناسیم . همچنین ضروری است موقعیت او را به عنوان "نویسنده " در جامعه بشناسیم . غلامحسین ساعدی در وجوه سیاسی و فرهنگی همگام و همنوا با صادق هدایت ، صادق چوبک ، بهرام صادقی ، بزرگ علوی و هوشنگ گلشیری و دیگران است . از وجوه اشتراک این اسامی و مشابه ها می توان مواردی را برشمرد: ۱ـ مبارزه آشتی ناپذیر علیه مذهب و سنت های آئینی ، مقدسات و روحانیت است که در آثار غلامحسین ساعدی برخلاف دیگر نویسندگان که نمونه کارشان را مرور کردیم، کمتر هتاکی کلامی و مستقیم گویی وجود دارد. از این منظر در آثار غلامحسین ساعدی با توجه به آمیزش فلسفی با مارکسیسم ، برخوردی ریشه ای تر و کلی تر و عمیق تر انجام گرفته است که تخصص روان پزشکی ساعدی نیز می تواند یکی از ابزارهای نویسندگی اش محسوب شود. ۲ـ در آثار غلامحسین ساعدی برخلاف آثار صادق چوبک و صادق هدایت از فرد به جمع و کل دین حمله نمی شود. برعکس کل دین زیر سؤال رفته و شامل فرد در همه ادوار می گردد. ۳ـ وجه اشتراک ساعدی با بقیه روشنفکری در کلیت مبارزه علیه مذهب ، مقدسات و روحانیت و دور نگه داشتن رژیم پهلوی از گزند انتقاد و یا انتقام احتمالی است آن هم مذهب اسلام شیعی که در مبارزه علیه اش همه روشنفکری ، فراماسونری ، بهائیت ، صهیونیست ها، سلطنت پهلوی ، استعمار و قدرت های بزرگ (آمریکا، شوروی و...) اتحادی مستحکم دارند. بعد از بررسی آثار ساعدی به این مهم باز هم خواهیم پرداخت . پیش از پرداختن به مکتب "سمبولیسم " لازم به ذکر است که بر خلاف ادعاها، (رئالیسم انتقادی ) که از قرن نوزدهم شروع شده بود و ماندگارترین آثار به وسیله چارلز دیکنز، لئون تولستوی ، فئودور داستایوفسکی ، ماکسیم گورکی ، آنتوان چخوف ، جک لندن و اونوره بالزاک و استاندال (ماری هانری بیل) و... به وجود آمده بود. پیامد آن رئالیسم سوسیالیستی در شوروی و بعدها در کشورهای اقماری و چین که هرگز نتوانسته بود از سطح تجلی های عقب مانده اخلاقی و فکری و ساختاری فئودالیه فراتر برود. یا کارهای سطحی و شعاری در ستایش کار و سازندگی و تاریخ مصرف دار ارائه می شد و یا به بازسازی فلکولرهای قرون پیش بازگشت شده بود. بنابراین نویسندگان کشورهای پیرامونی معتقد به مارکسیسم یا در سطح کارهای رئالیسم انتقادی به فعالیت پرداخته و یا مکتب های دیگر را سرمشق قرار داده بودند. رئالیسم سوسیالیستی حتی از دهه های دوم و سوم انقلاب اکتبر در شوروی هم به دامان مکاتب دیگر پناه برده بود. دیگر در سینما (انرنشتاین ، فسوالودا?لار?ونوو?چ پودوفکین ) در شعر (ولادیمیر مایاکوفسکی ) و در رمان (میخائیل شولوخف ) تکرار نمی شدند.
- 4 پاسخ
-
- مقاله ادبی
- مکتب ادبی
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :