رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'مساله فلسفی پیشرفت'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. spow

    مساله فلسفی پیشرفت

    فیلسوفانی که ایده پیشرفت را تایید می کنند، اظهار می کنند که وضعیت انسان در مسیر تاریخ بهبود پیدا کرده است و در آینده نیز بهبود خواهد یافت. آموزه پیشرفت نخست در اروپای قرن ۱۸ ظاهر شد و نمایانگر خوشبینی آن زمان و مکان است. باور به پیشرفت در قرن نوزدهم شکوفا شد. از همان ابتدا برخی ایده پیشرفت (یعنی این ایده که مسیر زندگی انسان در طول تاریخ همواره مسیری رو به بهبودی است) را تایید و برخی به دیده تردید به آن می نگریستند، ولی در قرن بیستم نظریه پردازان یکباره از این ایده رو برگرداندند. بسیاری از متفکران قرن بیستم پس از رویدادهای دهشتناکی چون ۲ جنگ جهانی، هولوکاست و استفاده از سلاح هسته ای، ایده پیشرفت را رد کردند. به طور کلی، آثاری که درباره پیشرفت نگاشته شدند، نسبت نزدیکی با محیطی که در آن ایجاد شده اند، دارند. به همین خاطر و به خاطر [وجود] ارتباط قوی بین آموزه های پیشرفت و رویدادهای تاریخی، بررسی تاریخی در تبیین مفهوم «پیشرفت» از حیث فلسفی اهمیت دارد. از جهات مختلفی می توان به موضوع پیشرفت تقرب جست. ۳ مساله را می توان به عنوان نقطه شروع برای تحلیل این موضوع مطرح کرد. این سه مساله عبارتند از: ۱) آیا نظریه مورد بررسی دقیقا مقصود خود را از بهبودی انسان تعریف می کند و اگر آری، این تعریف چیست؟ ۲) چه عللی برای بهبود طویل المدت و بویژه چه قوانینی از توسعه تاریخی، هدف نظریه پرداز را به انجام می رساند؟ ۳) نظریه پرداز چه دلیلی یا ادله ای برای تبیین علّی پیش تر بیان شده ارائه می دهد؟ توجه کنید که مساله نخست مساله ای هنجاری است، مساله دوم متعلق به علم الاجتماع است و مساله سوم مساله ای روش شناختی و معرفت شناختی است.برای اثبات این که بهبودی انسان در طول تاریخ روند روزافزونی داشته است، نظریه پردازان پیشرفت باید تفسیری از بهبودی ارائه دهند که با این ادعا سازگار باشد. آنها ملزم هستند که یا بهبودی انسان را به مثابه تنها ارزش تفسیر کنند، یا به مثابه مجموعه ای از ارزش های سنجش ناپذیر که از حیث تجربی با هم مرتبط هستند. مورد نخست، وحدت انگاری ارزشی است و دیگر در آن فهرستی از بدیل های گریزناپذیر وجود ندارد. این آزادی، سعادت یا سودمندی و تحقق قابلیت انسانی را دربر می گیرد. در مورد دوم، نظریه پردازان به حوزه گسترده تری از ارزش ها جذب می شوند، ولی نشان خواهند داد که مولفه های قیاس ناپذیر بهبودی انسان به شکل علّی ـ معلولی یکدیگر را تقویت می کنند یا دست کم با یکدیگر تعارض جدی ندارند. برخی نظریه پردازان پس از مواجهه با دشواری های این کار، بهبودی را به شکل دقیق تعریف نکردند. اما ممکن است مفهومی از بهسازی برای قلمرو محدودشده ای از زندگی اجتماعی را صورت بندی کنند که توصیف آن قسمتی از تبیین کلی آنهاست. سپس، هر نظریه پرداز پیشرفت روایتی علّی ـ معلولی برای تبیین بهسازی در وضعیت بشری که به باور او محقق شده است، ارائه می دهد. مفهوم تاریخ جهانی، روایتی تاریخی که همه بشریت را موضوع خود می داند، طی دوره روشنگری برجسته شد و مورد توجه بسیار قرار گرفت. تاریخدانان جهانی قصد داشتند از تاریخ های متداول، هم از حیث عمق و هم از حیث وسعت، فراتر روند و پوسته رویدادها را بشکافند تا قوانین بنیادین تحولات تاریخی را کشف نمایند. [به باور آنها] این قوانین صرفا گذشته را تبیین نمی کرد، بلکه مورخ می توانست به مدد آنها آینده را پیش بینی کند. هرچند ضرورتی نبود که تاریخ جهانی تبیین و تاییدی برای ترقی و بهبودی باشد، همه تبیین های پیشرفت، آشکارا یا تلویحا مبتنی بر تاریخ جهانی است. اما محتوای قوانین پیشرفت مورد نزاع و مناقشه است. بسیاری از متفکران؛ از جمله هگل و اگوست کنت، توسعه ایده ها در طی زمان را علت بنیادین پیشرفت و ترقی کلی تاریخ دانستند. در مقابل این متفکران، مارکس رشد ابزارهای تولید را عنصر بنیادی و اولیه پیشرفت می داند. کانت عامل سومی را معرفی می کند، و استدلال می کند که تنش درونی ماهیت انسان به خودی خود منشأ تغییر است. ما همچنین شاهد نظریاتی هستیم که معرف عوامل التقاطی ای برای پیشرفت هستند و از آنجا که چنین تبیین هایی پیچیدگی خاصی دارند، نتایج آنها کمتر شکل معینی به خود می گیرد. برخورد متفکران نسبت به دوره هایی که ویرانی، جنگ و عقبگرد در آنها غلبه داشته، دیدگاه های متفاوتی دارند. مشکل می توان برهانی ارائه کرد که در آن مسیری مستقیم و خطی را برای بهبودی زندگی بشر به اثبات رساند، اما برخی نظریه پردازان تاکید کردند که مقاطع و دوره های جنگ و ویرانی را می توان قسمتی از یک فرآیند بهبودی طویل المدت دانست. به علاوه رویکردهای فیلسوفان نسبت به گستره قوانین طبیعی پیشرفت، متفاوت است. بعضی نویسندگان مجال کمی برای انتخاب و اختیار انسان قائل هستند.
  2. spow

    مساله فلسفی پیشرفت

    مساله فلسفی پیشرفت فیلسوفانی که ایده پیشرفت را تایید می کنند، اظهار می کنند که وضعیت انسان در مسیر تاریخ بهبود پیدا کرده است و در آینده نیز بهبود خواهد یافت. آموزه پیشرفت نخست در اروپای قرن ۱۸ ظاهر شد و نمایانگر خوشبینی آن زمان و مکان است. باور به پیشرفت در قرن نوزدهم شکوفا شد. از همان ابتدا برخی ایده پیشرفت (یعنی این ایده که مسیر زندگی انسان در طول تاریخ همواره مسیری رو به بهبودی است) را تایید و برخی به دیده تردید به آن می نگریستند، ولی در قرن بیستم نظریه پردازان یکباره از این ایده رو برگرداندند. بسیاری از متفکران قرن بیستم پس از رویدادهای دهشتناکی چون ۲ جنگ جهانی، هولوکاست و استفاده از سلاح هسته ای، ایده پیشرفت را رد کردند. به طور کلی، آثاری که درباره پیشرفت نگاشته شدند، نسبت نزدیکی با محیطی که در آن ایجاد شده اند، دارند. به همین خاطر و به خاطر [وجود] ارتباط قوی بین آموزه های پیشرفت و رویدادهای تاریخی، بررسی تاریخی در تبیین مفهوم «پیشرفت» از حیث فلسفی اهمیت دارد. از جهات مختلفی می توان به موضوع پیشرفت تقرب جست. ۳ مساله را می توان به عنوان نقطه شروع برای تحلیل این موضوع مطرح کرد. این سه مساله عبارتند از: ۱) آیا نظریه مورد بررسی دقیقا مقصود خود را از بهبودی انسان تعریف می کند و اگر آری، این تعریف چیست؟ ۲) چه عللی برای بهبود طویل المدت و بویژه چه قوانینی از توسعه تاریخی، هدف نظریه پرداز را به انجام می رساند؟ ۳) نظریه پرداز چه دلیلی یا ادله ای برای تبیین علّی پیش تر بیان شده ارائه می دهد؟ توجه کنید که مساله نخست مساله ای هنجاری است، مساله دوم متعلق به علم الاجتماع است و مساله سوم مساله ای روش شناختی و معرفت شناختی است.برای اثبات این که بهبودی انسان در طول تاریخ روند روزافزونی داشته است، نظریه پردازان پیشرفت باید تفسیری از بهبودی ارائه دهند که با این ادعا سازگار باشد. آنها ملزم هستند که یا بهبودی انسان را به مثابه تنها ارزش تفسیر کنند، یا به مثابه مجموعه ای از ارزش های سنجش ناپذیر که از حیث تجربی با هم مرتبط هستند. مورد نخست، وحدت انگاری ارزشی است و دیگر در آن فهرستی از بدیل های گریزناپذیر وجود ندارد. این آزادی، سعادت یا سودمندی و تحقق قابلیت انسانی را دربر می گیرد. در مورد دوم، نظریه پردازان به حوزه گسترده تری از ارزش ها جذب می شوند، ولی نشان خواهند داد که مولفه های قیاس ناپذیر بهبودی انسان به شکل علّی ـ معلولی یکدیگر را تقویت می کنند یا دست کم با یکدیگر تعارض جدی ندارند. برخی نظریه پردازان پس از مواجهه با دشواری های این کار، بهبودی را به شکل دقیق تعریف نکردند. اما ممکن است مفهومی از بهسازی برای قلمرو محدودشده ای از زندگی اجتماعی را صورت بندی کنند که توصیف آن قسمتی از تبیین کلی آنهاست. سپس، هر نظریه پرداز پیشرفت روایتی علّی ـ معلولی برای تبیین بهسازی در وضعیت بشری که به باور او محقق شده است، ارائه می دهد. مفهوم تاریخ جهانی، روایتی تاریخی که همه بشریت را موضوع خود می داند، طی دوره روشنگری برجسته شد و مورد توجه بسیار قرار گرفت. تاریخدانان جهانی قصد داشتند از تاریخ های متداول، هم از حیث عمق و هم از حیث وسعت، فراتر روند و پوسته رویدادها را بشکافند تا قوانین بنیادین تحولات تاریخی را کشف نمایند. [به باور آنها] این قوانین صرفا گذشته را تبیین نمی کرد، بلکه مورخ می توانست به مدد آنها آینده را پیش بینی کند. هرچند ضرورتی نبود که تاریخ جهانی تبیین و تاییدی برای ترقی و بهبودی باشد، همه تبیین های پیشرفت، آشکارا یا تلویحا مبتنی بر تاریخ جهانی است. اما محتوای قوانین پیشرفت مورد نزاع و مناقشه است. بسیاری از متفکران؛ از جمله هگل و اگوست کنت، توسعه ایده ها در طی زمان را علت بنیادین پیشرفت و ترقی کلی تاریخ دانستند. در مقابل این متفکران، مارکس رشد ابزارهای تولید را عنصر بنیادی و اولیه پیشرفت می داند. کانت عامل سومی را معرفی می کند، و استدلال می کند که تنش درونی ماهیت انسان به خودی خود منشأ تغییر است. ما همچنین شاهد نظریاتی هستیم که معرف عوامل التقاطی ای برای پیشرفت هستند و از آنجا که چنین تبیین هایی پیچیدگی خاصی دارند، نتایج آنها کمتر شکل معینی به خود می گیرد. برخورد متفکران نسبت به دوره هایی که ویرانی، جنگ و عقبگرد در آنها غلبه داشته، دیدگاه های متفاوتی دارند. مشکل می توان برهانی ارائه کرد که در آن مسیری مستقیم و خطی را برای بهبودی زندگی بشر به اثبات رساند، اما برخی نظریه پردازان تاکید کردند که مقاطع و دوره های جنگ و ویرانی را می توان قسمتی از یک فرآیند بهبودی طویل المدت دانست. به علاوه رویکردهای فیلسوفان نسبت به گستره قوانین طبیعی پیشرفت، متفاوت است. بعضی نویسندگان مجال کمی برای انتخاب و اختیار انسان قائل هستند. منبع: دایره.المعارف فلسفی استنفورد مترجم: حسین شقاقی
×
×
  • اضافه کردن...