جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'لهجه های قدیم'.
1 نتیجه پیدا شد
-
زبان ایرانی : دانشمندان زبان شناس برآنند كه زبان های امروزی دنیا بر سه بخش است: نخست- بخش یك هجائی (یك سیلابی) و این قسم زبان ها را زبان های ریشگی نامند، زیرا لغات این زبان ها تنها یك ریشه است كه به اوّل یا آخر آن هجاهایی نیفزوده اند. زبان چینی، آنامی و سیامی را از این دسته می دانند، در زبان های ریشگی شماره ی لغت ها محدود است، چنانكه گویند چینیان برای بیان فكر خود ناگریزند لغات را پس و پیش كنند یا مراد خود را با تغییر لحن و آهنگ كلمه بفهمانند. دوم- بخش زبان های ملتصق این زبان ها یك هجائی نیست چه در لغات این زبان به هنگام اشتقاق هجاهائی بر ریشه ی اصلی افزوده می شود ولی ریشه ی اصلی از افزودن هجاها هیچگاه تغییر نمیكند و دست نمیخورد و هر چه بر او افزایند به آخر او الحاق می شود. مردمی كه زبانشان را ملتصق خوانند اینانند: 1- مردم اورال و آلتائی كه شاخه ی از نژاد زردپوست می باشند مانند مغولان و تاتاران و تركان و مردم دونغوز و فین و ساموئید و بیشتر ساكنان سیبریا و دشت قبچاق 2- مردم ژاپن و اهالی كره 3- دراوید، و باسك از مردم هند 4- بومیان آمریكا، 5- مردم نوبی (جنوب مصر در آفریقا) مردم هُوتْ تِنْ تُتْ مردم كافرْ و سیاه پوستان آفریقا 6- مردم استرالیا. سوم- بخش زبانهای پیوندی، در این زبان ها بر ریشه و ماده ی لغات هجاهائی افزوده می شود ولی نه تنها به آخر ریشه، بلكه به آخر و اوّل ریشه هم- دیگر اینكه ریشه ی لغت بر اثر افزایش تغییر میكند، گوئی كه ریشه با آنچه بر وی افزوده شده است جوش خورده و پیوند یافته است- به خلاف زبان ملتصق كه چون ریشه تغییر نمیكند هجاهائی كه بر ریشه افزوده است مثل آن است كه به ریشه چسبانده باشند نه با او پیوسته باشد. زبان های پیوندی اینهاست: الف- زبانهای سامی مانند عبری، عربی و آرامی كه بعد سُریانی نامیده شد، و در عهد قدیم زبان های فنیقی و بابلی و آشوری و زبان مردم "قرطاجنه" كه شعبه بوده اند از فنیقیان و زبان حیمری.ب-زبان های مردم هند و اروپایی به معنی اعم:آریائیان هند- آریائیان ایران؛ یونانیان- ایتالیائیان- مردا سِلْت(بومیان اروپائی غربی) ژرمنی (آلمان و آنگلوساكسون و مردم اسكاندیناوی)- لِتْ و لیتوانی و سلاو (كه روس و سلاوهای شرقی اروپا و مردم بلغار و صرب و سایر سلاوهای بالكان باشند)علمای زبان شناسی برآنند كه زبان های بخش سوّم از مراحل زبان های بخش اوّل و دوّم در گذشته و ترّقی كرده تا بدین درجه رسیده است- یعنی این زبان ها مستقلاً در سیر تطوّر كمال یافته و به مرحله ای رسیده است كه اكنون مشاهده می كنیم و ما در این پاره به تفصیل گفتگو خواهیم كرد. زبان پارسی فارسی زبانی است كه امروز بیشتر مردم ایران، افغانستان، تاجیكستان و قسمتی از هند، تركستان، قفقاز و بین النهرین بدان زبان سخن می گویند، نامه می نویسند و شعر میسرایند.تاریخ زبان ایران تا هفتصد سال پیش از مسیح روشن و در دست است و از آن پیش نیز از روی آگاهی های علمی دیگر می دانیم كه در سرزمین پهناور ایران- سرزمینی كه از سوی خراسان (مشرق) به مرز تبّت و ریگزار تركستان چین و از جنوب شرقی به كشور پنجاب و از نیمروز (جنوب) به سند و خلیج پارس و بحر عمان و از شمال به كشور سكاها و سارمات ها (جنوبی روسیّه امروز) تا دانوب و یونان و از مغرب به كشور سوریّه و دشت حجاز و یمن می پیوست مردم به زبانی كه ریشه و اصل زبان امروز ماست سخن میگفتهاند. زرتشت پیمبر ایرانی می گوید كه ایرانیان از سرزمینی كه "اَیْرانَ وَیجَ" نام داشت و ویژه ی ایرانیان بود، به سبب سرمای سخت و پیدا آمدن ارواح اهریمنی كوچ كردند و به سرزمین ایران درآمدند. دانشمندان دیگر نیز دریافته اند كه طایفه ی "اَیْریا" از سرزمینی كه زادگاه اصلی آنان بود برخاسته گروهی به ایران،گروهی به پنجاب و برخی به اروپا شتافته اند و در این كشورها به كار كشاورزی و چوپانی پرداخته اند و زبان مردم ایران، هند و اروپا همه شاخه هایی هستند كه از آن بیخ رسته و باز هر شاخ شاخه ی دیگر زده و هر شاخه ی برگ و باری دیگرگون برآورده است. در علم نژادشناسی مردم اروپائی را به هشت شعبه بخش كرده اند و زبان آنان را نیز از یك اصل دانسته اند به طریقی كه گذشت. ما را اینجا به سایر زبان ها كاری نیست، چه آن علم خود به دانستنی های دیگر كه آن را زبان شناسی و فقه اللّغه گویند باز بسته است. ما باید بدانیم كه تاریخ زبان مادری ما از روزی كه نیاكان ما بدین سرزمین درآمده اند تا به امروز چه بوده است و چه شده است و چه تطورّها و گردش هایی در آن یافته است، از این رو به قدیم ترین زبان های ایران باز می گردیم. زبان مادی قدیم ترین یادگاری كه از زندگی نیاكان باستانی ما باقی است "نُسك های اَوسْتا" است كه شامل سروده های دینی، احكام مذهبی و محتوی تواریخی است كه شاهنامه ی فردوسی نمودار آن است و مطالب تاریخی آن كتاب از "كیومرث" تا زمان "گشتاسب شاه" می پیوندد، و پادشاهی اَپَرداتَه(پیشدادیان)،كَویان(كیان) و زمانه ی هفت خدائی را با هجوم بیگانگان، مانند: اژیدهاك (ضحاك) و فراسیاك تور(افراسیاب) ترك تا پیدا آمدن زردتشت سپیتمان شرح می دهد. در این روایات همه جا می رساند كه رشته ی ارتباط سیاسی، اجتماعی و ادبی ایران هیچ وقت نگسسته و زبان این كشور نیز به قدیم ترین زبان های تاریخی یا قبل از تاریخ می پیوندد و "گاثه ی زردشت" نمونه ی كهن ترین آن زبان هاست. امّا آنچه از تواریخ ایران، روم، نوشته های سمگ و تواریخ دیگر مردم همسایه بر می آید، دوران تاریخی ایران از مردم "ماد" كه یونانیان آن را مدی و به زبان دری "مای" و "ماه" گویند برنمیگذرد، و پیداست كه زبان مردم ماد یا ماه زبانی بوده است كه با زبان دوره ی بعد از خود كه زبان پادشاهان هخامنشی باشد تفاوتی نداشته، زیرا هرگاه زبان مردم ماد كه بخش بزرگ ایرانیان و مهم ترین شهرنشینان آریائی آن زمان بوده اند با زبان فارسی هخامنشی تفاوتی میداشت. هر آینه "كورش"، "داریوش" و غیره در كتیبه های خود كه به سه زبان فارسی، آشوری و عیلامی است، زبان مادی را هم می افزودند تا بخشی بزرگ از مردم كشور خود را از فهم آن نبشته ها ناكام نگذارند، از این رو مسلّم است كه زبان مادی خود، زبان فارسی باستانی یا نزدیك بدان و لهجه ی از آن زبان بوده است و از نام پادشاهان ماد مانند "فراَ اوَرْت"، "خشِثَرْیت"، "فْروَرَتْیش"، "هُووَخشَثْرَهْ"، "آستیاك – اژی دهاك"، "اَرتی سس- اَرته یس- اَرته كاس آ" به لفظ "اَرْتَ" آغاز می شود و "اِسْپادا" كه سپاد و سپاه باشد نیز یكی این دو زبان معلوم می گردد. "هرودوت" در جایی كه از دایه ی كورش اول یاد می كند می گوید، نام وی "سْپاكُو" بوده، سپس آورده است كه "سپاكو" به زبان مادی، سگ ماده را گویند و معلوم است كه نام سگ "سپاك" بوده است و (واو) آخر این كلمه حرف تأنیث است كه هنوز هم این حرف در واژه ی بانو و در پسرو، دادو، دخترو و كاكو به عنوان تصغیر یا از روی عطوفت و رأفت باقی است، یكی از رجال آن زمان نیز (سپاكا) نام داشته است كه واژه ی نرینه ی سپاكو باشد. بعضی از دانشمندان را عقیده چنان است كه گاثه ی زردشت به زبان مادی است و نیز برخی برآنند كه زبان كردی كه یكی از شاخه های زبان ایرانی است از باقیمانده های زبان ماد است بالجمله چون تا امروز هنوز كتیبه ی سنگی یا سفالی از مردم ماد به دست نیامده است نمی توان زیاده بر این درباره ی آن زبان چیزی گفت مگر از این پس چیزی كشف گردد و آگاهی بیشتری از این زبان بر معلومات بشر چهره گشاید. اوستا و زند زبان دیگر زبان "اَوِسْتا" است. اوستا در اصل "اَوْپِسْتاكْ" است به معنی بنیان جا افتاده و محكم، كنایه است از آیات محكمات و شریعت پابرجای و به صیغه ی صفت مشبهه است، در "تاریخ طبری" و دیگر متقدمان از مورّخان عرب "ابستاق" و "افستاق" ضبط شده است و در زبان دری "اُوسْتا- اُسْتا- وُسْت- اُسْت" به اختلاف دیده می شود و همه جا با لفظ "زند" ردیف آمده است-كاف آخر "اوپستاك" كه از قبیل كاف "داناك" و "تواناك" است در زبان دری حذف می شود و تلّفظ صحیح این كلمه بایستی "اوْپِستا" باشد ولی به تقلید شعرائی كه بضرورت این كلمه را مخفّف ساخته اند ما آن لفظ را "اوْسِتْا" خوانیم. اما لفظ زند از آزنتی "Azanti" و به معنی گزارش و ترجمه است و مراد از زند كتب پهلوی است كه نخستین بار كتاب اوستا بدان زبان ترجمه شده است و پازند مخفف "پات زند" می باشد كه با پیشاوند "پات" تركیب یافته و به معنی دوباره گزارش یا ترجمه و برگردانیدن زند است به زبان خالص دری. پازند عبارت است از نُسك هایی كه زند را به خطّ اوستائی و به زبان فارسی دری ترجمه كرده باشند و از این رو متأخران خطّ اوستائی را خطّ پازند نامند و ما باز از آن صحبت خواهیم كرد. قسمتی از اوستا عبارت بوده است از قصیده هایی (سرودهائی) به شعر هجائی در ستایش اورمزد و سایر خدایان اَرْیائی (امشاسپنتان) كه سمت زیردستی یا مظهریت نسبت به اورمزد و خدای بزرگ یگانه داشته اند و اشاراتی داشته در بیان بنیان خلقت و وجود كیومرث و گاو نخستین "ایوداذ" و كشته شدن گاو و كیومرث به دست اهرمن و پیدا شدن نطفه ی كیومرث در زیر خاك به شكل دو گیاه كه نام آن دو (مهری و مهریانی- مردی و مردانه- ملهی و ملهیانه- میشی و میشانه- به اختلاف روایات) بوده است و مورّخان آن را از جنس "ریواس" دانند و ظاهراً مرادشان همان "مهر گیاه" معروف باشد. و نیز مطالبی داشته در پادشاهی هوشنگ (هوشهنگ)، طهمورث، جمشید، ضحاك (اژدهاك)، فریدون، سلم، تور، ایرج، منوچهر، كیقباد، كاوس، سیاوخش، كیخسرو، افراسیاب، لهراسب، گشتاسب، زرتشت، خانواده ی زرتشت، جمعی دیگر از وزرا و خاندان های تورانی و ایرانی و نیز اوراد، دعاها، نمازها،احكام دینی، دستورالعمل های پراكنده در آداب و اصطلاحات مذهبی و امثال این ها و پیداست كه این كتاب از اثر فكر یك نفر نیست و یا قسمت هایی از اوستا بعدها نوشته شده است و چنین گویند كه "گاثه" قدیم ترین قسمت اوستا است و سایر قسمت ها به آن كهنگی نیست. اینك شرحی كه راجع به جمع آوری اوستا از روایات مختلف و از اسناد پهلوی در دست است یادآوری می نماییم: گویند اوستای قدیم دارای 815 فصل بوده است منقسم به 21 نسك یا كتاب و در عهد ساسانیان پس از گردآوری اوستا از آن جمله 348 فصل به دست آمد كه آن جمله را نیز به 21 نسك تقسیم كردند و دانشمندان محقق 21 نسك ساسانی را به 345700 كلمه برآورد كرده اند و از این جمله امروز 83000 كلمه در اوستای فعلی موجود و باقی به تاراج حادثات رفته است. در كتب سنّت از جمله در "دینكرت" روایتی آورده اند و در نامه ی "تنسر" به شاه مازنداران نیز بدان اشاره شده و مسعودی مورخ عرب و جمعی دیگر از مورخان اسلامی هم نقل كرده اند كه "اسكندر" بعد از فتح "اصطخر" اوستا را كه بر دوازده هزار پوست گاو نوشته بودند برداشت و مطالب علمی آن را از طب، نجوم و فلسفه به یونانی ترجمه كرد و به یونان فرستاد و خود آن كتاب را بسوزانید. و نیز دینكرت كه یكی از كتب قدیم پهلوی است گوید: "دارای دارایان هَماك اَپستاك و زندچی گون زرتوهشت هَچ اَوْهر مزد پَتْ گرپت ونپشتك دوپچین یَوكْ پَتْ گنچی شپیكان (شسپیكان- ن.ل) یِوك پَتْ دِچْوی نَپَشْت داشتن پرمود" در كتاب "شتروهای ایران" گوید: "اَنیك زرتشت دین آورد از فرمان و شتاسپ شه هزار و دوست فَرْكَرْت پَتْ دین دیپوریه پت تختكیهاء زرین كرت و نپشت و پت گنچ هان اتهش نیهاذ و انیك كجستك سكندر سوهت و اندر او دریاپ فكند دینكرتی هپت خذایان". یعنی: دیگر دارای پسر دارا همگی اوستا و زند را چنان كه زردشت از هر مزد پذیرفت و نبشت در دو نسخه یكی به گنج شایگان و یكی به دژنپشت فرمود نگاه دارند، (روایت دیگر) هزار و دویست فر كرد (فصل) بدین دبیری به تخته های زرّین تعبیه نمود و نبشت و به گنج آن آتش نهاد، پس سكندر ملعون دینكرت هفت خدایان را سوزانیده در دریا افكند. گویند نخستین كسی كه بعد از اسكندر ملعون از نو "اوستا" را گرد آورد و آئین دیرین مزدیسنا را نو كرد "وُلَخْش" اشكانی بود (51-78 ب م) ولخش همان است كه ما او را "بلاش" خوانیم. در میان اشكانیان پنج شهنشاه به این نام شناخته اند، دار مستتر گوید، كسی كه اوستا را گرد كرده است باید ولخش نخستین باشد، زیرا او مردی دیندار بوده است. و بعضی گمان كرده اند كه این شهنشاه ولخش سوم است كه از (148 تا 191 ب م) پادشاهی كرده است. پس از ولخش اشكانی اردشیر پاپكان مؤسس دولت ساسانیان بنای سیاست و پادشاهی ایران را بر مذهب نهاد و دین و دولت را به یكدیگر تركیب داد و آئین زرتشت را كه غالباً ظنّ قوی بر آن است كه اشكانیان هم دارای همان آئین بوده اند- آئین رسمی كشور ایران قرارداد، و این كار او به سایر عاقلانه بود، زیرا آن دوره به سبب قوت گرفتن دین مسیحی در انحاء كشور ایران و روم، دوره ی قوّت دین و آغاز نفوذ دینداری محسوب می شد، چنانكه بعد هم دیده شده كه از سوئی مانی پدید آمد و بعد مزدك ظهور كرد و چندی نگذشت كه حضرت محمّد (ص) بیرون آمد.
- 5 پاسخ
-
- 1
-
- فارسی باستان
- قدیم ترین آثار زبان
- (و 9 مورد دیگر)