بزاریدحداقل اینجابگم ،اصلابزاریدیه اعترافی کنم من بااین سنم مثلامردم:icon_razz: ازیه بچه میترسم راست میگم شوخی نمی کنم بعضی وقتهامیفهمم خونه است می خواهم بمیرم نرم خونه پدرمودرمیاره اگه یذره بهش بخندم خب چی میترسم نمی دونیدچه جونوریه..وای وای وای یه بازنزدیک بودبزنمش باباشم که برادرم باشه بی خیال بی خیال یه بارهم به پدرمادرش گفتم اگه من بودم می کردمش توی گونی می بستمش زیرسقف یاازپنجره می نداختمش پایین.جالبه بدانیددایم هم اینجوریه بچش گریه می کردگذاشتش درخونه !خیرسرش می خوادعقده ای بارنیاد.خب بارنیادمن چه گناهی دارم.
آخه اینقدرلوس،درسته به بچه هیچی نگی؟
تربیت بچه چگونه است؟
چگونه بایدبابچه رفتارکنی؟
برای عقده ای بارنیامدن بایدچکارکرد؟