رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شعرها'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. [Hidden Content] میان سیل غم ها نوحه گر ، من درون قلب دشمن بی سپر ، من گلی در باغ عیش و عشوه ها تو درخت سرو در مشت ِ تبر ، من
  2. . . . 64 سر به هم آورده دیدم برگ‌های غنچه را اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد 65 دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد 66 ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد 67 دلیل راحت ملک عدم همین کافی است که هر که رفت به آن راه، برنمی‌گردد 68 نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد 69 بزرگ اوست که بر خاک همچو سایهٔ ابر چنان رود که دل مور را نیازارد 70 ای کارساز خلق به فریاد من برس زان پیشتر که کار من از کار بگذرد 71 دولت سنگدلان زود بسر می‌آید سیل از سینه کهسار به سرعت گذرد 72 تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد 73 مصیبت دگرست این که مرده دل را چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد 74 درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم هزار دولت ناپایدار رفت به گرد 75 من که روزی از دل خود می‌خورم در آتشم وای بر آنکس که نعمتهای الوان می‌خورد 76 ای که چون غنچه به شیرازهٔ خود می‌بالی باش تا سلسله جنبان خزان برخیزد 77 گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمی‌خیزد 78 قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند به من خسته بجز چشم پریدن نرسد 79 تیره روزان جهان را به چراغی دریاب تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد 80 شکست شیشهٔ دل را مگو صدایی نیست که این صدا به قیامت بلند خواهد شد 81 از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم نقش پایی چند ازان طاوس زرین بال ماند 82 از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم لب به دندان می‌گزم اکنون که دندانم نماند 83 ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل که موجها همه با یکدیگر هم آغوشند 84 قامت خم , مانع عمر سبک رفتار نیست سیل از رفتن نمی‌ماند اگر پل بشکند 85 تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است می‌زند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند 86 غافلی از حال دل، ترسم که این ویرانه را دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند 87 بریز بار تعلق که شاخه‌های درخت نمی‌شوند سبکبار تا ثمر ندهند 88 چون صبح، زیر خیمهٔ دلگیر آسمان روشندلان به یک دو نفس پیر می‌شوند 89 عمر مردم همه در پردهٔ حیرانی رفت عالم خاک کم از عالم تصویر نبود 90 شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست بی تکلف، حیلهٔ پرویز نامردانه بود 91 گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را همه روی زمین یک لب خندان می‌بود 92 سراب، تشنه‌لبان را کند بیابان مرگ خوشا دلی که به دنبال آرزو نرود 93 در طریق عشق، خار از پا کشیدن مشکل است ریشه در دل می‌کند خاری که در پا می‌رود 94 هیچ کس عقده‌ای از کار جهان باز نکرد هر که آمد گرهی چند برین کار افزود 95 به داد من برس ای عشق، بیش ازین مپسند که زندگانی من صرف خورد و خواب شود 96 سیل دریا دیده هرگز بر نمی‌گردد به جوی نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود 97 بوسه هر چند که در کیش محبت کفرست کیست لبهای ترا بیندو طامع نشود این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا ترسم آیینه به دیدن ز تو قانع نشود 98 به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است پر شکسته خس و خار آشیانه شود 99 چندان که در کتاب جهان می‌کنم نظر یک حرف بیش نیست که تکرار می‌شود دور نشاط زود به انجام می‌رسد می چون دو سال عمر کند، پیر می‌شود 100 روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان بخت سیاه اهل هنر سبز می‌شود _خیلی زیبا_ 101 نتوان به آه , لشکر غم را شکست داد این ابر از نسیم پریشان نمی‌شود 102 رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد بگذارید که آوازه جنت شنود 103 مرا ز روز قیامت غمی که هست این است که روی مردم عالم دو بار باید دید 104 از قید فلک بر زده دامن بگریزید چون برق، ازین سوخته خرمن بگریزید ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست چون سیل، ازین دشت به شیون بگریزید 105 میدان تیغ بازی برق است روزگار بیچاره دانه‌ای که سر از خاک برکشید 106 زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است تا نگردی مست، این بار گران نتوان کشید . . . . گردآوری:ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین) سه شنبه 25 دی 1397
  3. دویدیم و دویدیم به جایی نرسیدیم ما نوک پرگار بودیم به دور خود چرخیدیم _ تلخی طعم زندان خنده رو از ما گرفت پشت نقاب خنده,با غصه ها جنگیدیم _ کلید شادی هامون تو قفل غم شکسته دری برای رفتن از این کویر ندیدیم _ مثل یه برگ جوون که افتاده رو زمین زیر پای روزگار تو سختی ها قلتیدیم _ «دویدیم و دویدیم تا رسیدیم به دیوار» دیدیم که روی دیوار نوشته ما تبعیدیم _ شاعر: ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین) شنبه 22 دی 1397
  4. گرد آوری ابیات ناب از اشعار حافظ بخش پنجم/ابوالقاسم کریمی . گرد آوری اشعار . .نکته های مهم. 1_در هنگام مطالعه ی شعر تلاش خواهم کرد ناب ترین ابیات را انتخاب کنم. 2_سعی خواهد شد ابیاتی که پند و اندرزی در آن وجود دارد گرد آوری شود. 3_ابیاتی که صرفا معنا و مفهوم عشق دنیایی دارد، جمع آوری نخواهد شد. گردآوری ابیات ناب/اشعارحافظ/بخش پنجم................................................................................................................................................ 1 جمیله ای است عروس جهان ولی هُش دار که این مخدره در عقد کس نمی آید 2 مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید 3 سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید 4 پند حکیم محض صواب است و عین خیر فرخنده آن کسی که به صمع رضا شنید حافظ وظیفه ی تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید 5 میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یار ناز نماید،شما نیاز کنید 6 هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر آن نمرده به فتوای من نماز کنید 7 ز آنجا که پرده پوشی عفو کریم توست بر قلب ما ببخش که نقدی است کم عیار 8 سعی نابرده در این راه به جایی نرسی مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر 9 می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور 10 پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز 11 میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز 12 بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس 13 فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس 14 دل ربایی همه آن نیست که عاشق بکشد خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش 15 دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مُباهات و زهد هم مفروش 16 لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته ی سر بسته چه دانی خموش 17 بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش 18 خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سسست و سخن های سخت خویش 19 جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق 20 هر چند غرق بحر گناهم ز شش جهت تا آشنای عشق شدم اهل رحمتم 21 فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم 22 من مَلَک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم 23 من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم آزاری ندارم 24 پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت من چرا مُلک جهان را به جُوی نفروشم 25 از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم 26 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم 27 ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه ی کس , سیه و دلق خود ارزق نکنیم 28 عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مُطلق نکنیم 29 آسمان کشتی ارباب هنر می شکند تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم 30 گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم 31 سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم که من نسیم حیات از پیاله می جویم . . گردآوری و تایپ:ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین) . . .جمعه 25 آبان 1397
×
×
  • اضافه کردن...