رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شعر امیرعاملی خطاب به استاد شجریان'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. در پی انتشار شعری در خبرگزاری فارس توسط امیر عاملی خطاب به محمدرضا شجریان ، متن این شعر و همچنین جواب شجریان به این شعر : گم شدی آوازه خوان پیر ما گم شدی آخر به زیر دست و پا کرد بیگانه تو را ابزار خویش خود شدی تا نور حق دیوار خویش ربنایت چون خودت از یاد رفت خیل شاگردان، هلا! استاد رفت رفته‌ای از پیش ماها دور حیف در سر پیری شدی مغرور حیف مطرب عهد شبابم بوده‌ای مزه نان و کبابم بوده‌ای خوب می‌خواندی صدایت خوب بود بعد تاج اصفهان مطلوب بود می‏زدی چه چه برای شیخ و شاب با نوای تار و تنبور و رباب هست ساز اینک ولی آواز نیست یک در گوشی به سویت باز نیست تا نپیوندی عزیزم بر زوال کاشکی بودی مرید اعتدال مکر آمریکا تو را منفور کرد زرق و برق غرب چشمت کور کرد چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی مثل آن مطرب که بد می‌زد شدی «سایه»ات فرموده بود آوازه‌خوان که مرید پیردل باش و بمان لیک ‌ای مطرب دریغا که غرور کرد از مردم تو را صد سال دور وقت پیری ناز کردی با همه ناز را آغاز کردی با همه ناز کم کن سوی ملت باز گرد کم بگو از یأس ای استاد زرد» جوابیه محمدرضا شجریان : مطلع گردیدم که این بنده را مور خطاب قرار دادید . با اینکه از فن شعر سرایی بهره چندانی ندارم لیکن چند بیتی فی البداهه و بی ویرایش در جوابتان نگاشته شد ، باشد که قضاوت بین ما واگذار شود به ملت بزرگ ایران . خاک پای ملت ایران - محمد رضا شجریان گم نخواهد شد صدای ِ ناز من چونکه از دل می رسد آواز من این نه آواز من و ساز من است این صدای سالهای میهن است ربنا خواندم که ملت روزه بود روزه ی دل بود و غمها می فزود من صدای شادی این مردمم من خود آزادی این مردمم حیف عمری را که جهل آمد پدید حیف ملت رنگ آزادی ندید من نه پیرم آنچه را گفتی حسود پیر راهم دان به هر بود و نبود مطربم خواندی عزیزا ، جاهلی جاهلی؟ نه ،نه ،بلکه عاملی تاج را قدرش شناسی بی خرد ای که خواندی ملتی را رنگ زرد؟ ملتی را گر ندیدی . مرده ای چوب رب را بی صدا تو خورده ای این نشان است تا روی رو به زوال هرکه شد خارج ز مرز اهتدال قدر "سایه" می شناسی ای عدو؟ او که هجرت کرد از رفته بر او سایه خورشید است در این آسمان گرچه گفته است او مرا آوازه خوان خانه ی من شد دل پیر و جوان معبد عشاق دل شد آستان من غرور خود ز ملت یافتم نی به زر یا زور قدری یافتم ناز را بازار ملت می خرد ملتی نامم به عزت می برد من اگر خاشاک باشم بهتر است بهتر از آنکس که مخدوم زر است خادمش افسوس نادان است و بس کی شناسد فرق زر با جمله خس من اگر پیرم ولی مستغنیم بی نیاز احترامم ،دون نیم گوشه گوشه ،نام من آواز شد آگهی شعرت به کین ،همساز شد جاهلا! زین بیش تو یاوه مگو رو ره عشق مرا ای دل بپو
×
×
  • اضافه کردن...