جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شخصیت های مثبت و منفی دیوان حافظ'.
1 نتیجه پیدا شد
-
دکتر جلیل مسعودی فرد عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور منبع : مجله حافظ ، بهمن 1383 - شماره 11 ، (صص 57- 52) با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی عصر حافظ،میتوانیم نتیجه بگیریم که حافظ به عنوان یک انسان متفکر و آزاده و روشناندیش نمیتواند در برابر ناملایمات سیاسی و اجتماعی و ضدّ ارزشهای حاکم بر محیط ساکت بماند و از خود عکس العملی نشان ندهد.عکس العمل او نسبت به شخصیتهای منفی عصر که لحنی عنادی و آشتیناپذیر دارد،آمیخته با نیشخند طنز است که به غزل او زیبایی خاص بخشیده است.مقالهی حاضر به بررسی شخصیتهای منفی و مثبت در دیوان حافظ(با ارجاع به شمارهی غزلها در چاپ قزوینی-غنی)میپردازد. [h=5]الف-شخصیتهای منفی[/h] حافظ با اصلیترین شخصیتهای منفی دوران خویش که عبارتند از:صوفی،زاهد،شیخ،واعظ و محتسب،برخورد بسیار تند و مسخرهآمیزی دارد که به شرح مختصر هریک از آنان خواهیم پرداخت: 1-صوفی:اصطلاح صوفی که قبل از حافظ مترادف با پیر و مرشد است،از منفورترین چهرههای دیوان اوست.عنوان"صوفی"، 35 بار در دیوان او به کار رفته است(جدا از اشتقاقهای آن از قبیل صوفی وش...).صفات منفی صوفی از نظر حافظ عبارتند از: 1-ریاکاری و خرقهی آلوده که شواهد فراوانی دیده میشود: صوفی بیا که خرقهی سالوس برکشیم وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم(غ 375) تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت همت درین عمل طلب از میفروش کن(غ 398) 2-لقمهی شبهه خوردن یا مال حرام خوردن: صوفی شهر بین که چون لقمهی شبهه میخورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوشعلف(غ 296) 3-درازدستی و ستمپیشگی: به زیر دلق ملمع کمندها دارند درازدستی این کوته آستینان بین(غ 403) 4-از درد عشق بیبهره بودن: درین صوفیوشان دردی ندیدم که صافی باد عیش دُردنوشان(غ 386) 5-ادعای کرامت داشتن:به اعتقاد حافظ،این ادعاها دروغ و فریبکارانه است و خرافاتی بیش نیست: خیز تا خرقهی صوفی به خرابات بریم شطح و طامات به بازار خرافات بریم ...شرممان باد ز پشمینهی آلودهی خویش که بدین فضل و هنر نام کرامات بریم(غ 373) 6-برای فریب مردم دام نهادن و حقّهبازی کردن: صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد(غ 133 حافظ آنها را به بتپرستی نیز متهم میکند و مستحق آتش دوزخ میداند: خدا زان خرقه بیزار است صدبار که صد بت باشدش در آستینی(غ 483) نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد(غ 159) 2-زاهد:زاهد ظاهرپرست و زهدفروش نیز دستکمی از صوفی ندارد،چونکه او نیز ریاکار است و مدعی دروغین و گرانجان و عبوس: راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را(غ 7) نوبهی زهدفروشان گرانجان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست(غ 20) همچنین از عشق بیبهره است و خودخواه و خودپسند: زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد زاهد ار راه به رندی نبرد،معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد(غ 158) آنها را غیر مستقیم با دیو و شیطان همسان میداند: زاهد ار رندی حافظ نکند فهم،چه شد؟ دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند(غ 193) حافظ بعد از این همه انتقاد و اعتراض و بدگویی،میگوید که پیر گلرنگ من-شراب-اجازهی بدگویی نمیدهد،وگرنه حرفهای بسیاری دارم که هنوز نگفتهام: پیر گلرنگ من اندر حق ازرقپوشان رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود(غ 203)