جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'سیاست'.
2 نتیجه پیدا شد
-
[TABLE=width: 95%] [TR] [TD=class: HTitle, width: 100%, colspan: 2]تقدير سياست و اجتماع در ديباي خسرواني[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2] چکیده: [/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right]بيهقي و شاهكار فارسي اش متعلق به تاريخ پيشامدرن ايران است. در تاريخ پيشامدرن ايران، اجتماع و سياست، شأن مستقلي از قدرت سلطان قاهر ندارد تا موضوع تاريخ نگاري واقع شود. پيش فهم و پيشانگارهي مهم بيهقي تقديرگرايي و جبري نگري است كه برآمده از سنت ديني اوست. ديباي خسرواني او تسليم به جبر زمانه است؛ واقعيت تسلط غلامان ترك تبار غزنوي. بيهقي خردگرا نيست و بسآمد واژههاي خرد و خردمند در ديباي او دليل بر خردمندي او نيست. تاريخ پايه اي او جاودان سازي خاندان ترك تبار غزنوي است و براي خودش هدفي جز آن نميشناسد. تاريخ بيهقي، نه تاريخ اجتماعي كه تاريخ سياسي است و بر محور قدرت و سلطه ميگردد. شيوهي فرمانروايي و سرشت قدرت سياسي و به تعبير خود بيهقي «ادوات سياست و رياست» سلطان مسعود، بخش اعظم تاريخ را به خود اختصاص ميدهد. تاريخ اجتماعي در تاريخ بيهقي غايب است و به رفتارها، شيوههاي زندگي، انگيزهها و خواستههاي مردم عادي و فرودست جامعه توجهي نشده است. مشخصات مقاله:مقاله در 9 صفحه به قلم بهمن شعبان زاده (دانشجوی دکترای تاریخ ایران اسلامی دانشگاه خوارزمی).منبع:علوم اجتماعي ،شماره پياپي 70، ،سال هفدهم،، شماره در سال 10، دي، 1392، صفحه 39-47 [/TD] [/TR] [/TABLE] تقدير سياست و اجتماع در ديباي خسرواني.PDF
-
یک بار دیگر رابطه بین شعر و سیاست با نگاه به دو شعر مهدی اخوان ثالث و هوشنگ ایرانی هرگونه تلاش، برای تعریف رابطه بین هنر و سیاست یا تاکید بر عدم رابطه آنها، نیازمند یک میانجی نظریه چارچوب بندی شده است که صرف نظر از قبول یا عدم قبول آن نظریه برای تبیین و توضیح این رابطه، ضروری است. بنابراین یا باید از ایجاد چنین رابطه ای کلا برحذر بود که در دام ورطه ای به نام فرم گرایی می افتیم که خود نوعی ایدئولوژی است یا رابطه را با قید ایدئولوژی پیش برد که در دام دستورالعمل هنری فرو می غلتیم. تنها گام موثر این است که آبرومندانه آن قید را شناسایی کرد اما در همان حال، ابزار نفی اش را که در خود اثر نهفته، به کار گرفت. فی الواقع، به همان اندازه که شعار هنر برای هنر، ایدئولوژیک است، هنر سیاسی نیز ایدئولوژیک است. تاکید بر الهام صرف درونی هنرمند و دوری از زمانه و بی اعتنایی به آن، سرانجام به نوعی فرم گرایی عرفانی منتهی می شود. و از طرف دیگر، پرکردن محتوای هنر به طور بی واسطه از سیاست، نیز خود به نظریه چارچوب بندی شده دیگری بدل می شود، هرچند ممکن است در مقطعی کارکردهای درخوری داشته باشد. حتی جداکردن جایگاه اجتماعی سیاسی هنرمند از هنرش نیز نتوانسته به مناقشه لوث شده هنر و سیاست پایان بخشد. موضع گیری های هنرمند یا بی اعتنایی های او به وضعیت هایی معین، جدای از کار هنری او، نتوانسته کمکی به حل این مناقشه بکند زیرا موضع یک هنرمند، همیشه موضع یک هنرمند است نه سیاستمدار. افکار عمومی یا علاقه مندان یک هنرمند ممکن است از این نوع موضع گیری ها، نومید شوند یا ممکن است توقعات آنها را برآورده کند. در همین نومیدی یا برآوردن توقعات نیز ایدئولوژی خاص خودش نهفته است. در عین حال، فرضا در عرصه شعر که عموما این مناقشه نسبت به دیگر هنرها بیشتر به چشم می آید ما با طیف عظیمی از شاعران سر و کار داریم که شعر آنها را در عین متضادبودن و کاملا بی ربط بودن به هم، باز شعر می نامیم. تنها عنصر مُقَّسم آنها همان نظریه میانجی گر است. از آثار مایاکوفسکی، برشت و نرودا تا پاز، خیمه نز، ریلکه، استیونس و مالارمه و بیشمار طیف دیگر، جملگی را شعر می نامیم و حتی گاهی همه آنها را یکجا در گنجه کتاب های خود قرار می دهیم. این البته نه به خاطر ژست دموکراتیک گرفتن یا سوپرمارکت گلی از هر گلستان، بلکه عمده به خاطر حقیقت کلی است که در هر شعر نهفته است. اگرچه، معیار و میزان این حقیقت کلی، نفی است که در خود آنها نهفته است. به واقع، حقیقت، نفی است. به مدد این نفی است که ایدئولوژی به کار بسته دو پاره می شود و از مناقشه هنر و سیاست فراتر می رود. یکی از برهه هایی که می توان مساله هنر (شعر) و سیاست را مورد بحث گذاشت، دهه ۳۰ است که کودتای ۲۸ مرداد رخ داد. توضیح اینکه در این دهه شاعرانی همچون شاملو، اخوان و... از یک طرف و شاعران محفل «خروس جنگی» مانند هوشنگ ایرانی و... در کنار هم و به طور همزمان، چیزی به نام «شعر» گفتند. تقسیم بندی یکباره آن شعرها به شعر سیاسی و شعر برای شعر یا تمایز جایگاه اجتماعی سیاسی شاعر از شعرش، بیشتر به وقت تلف کردن می ماند. حتی گفتن اینکه یکی از این دو شکل، شعر نیست، باز راه به جایی نمی برد، زیرا امروزه هر دو به منزله شعر به رسمیت شناخته می شوند. اینکه چه عاملی باعث می شود هر دوی آنها شعر نامیده شوند، مهم نیست، حتی آن نظریه چارچوب بندی شده که آنها را تقسیم بندی می کند نیز مهم نیست بلکه تعلق این دو امر متضاد به یک وضعیت تاریخی مهم است. علی الظاهر، هر دوی این نوع شعرها، مدرن محسوب می شوند یا خود چنین ادعایی دارند. بنابراین، نخستین نکته ای که به ذهن می رسد این است که نمی توان از یک وضعیت منسجم تاریخی حرف به میان آورد؛ البته توضیح هر شاعری مبنی بر اینکه من از وضعیت اجتماعی سیاسی خود تاثیر می گیرم و این تاثیر به طور خودآگاه یا ناخودآگاه در شعر من وارد می شود یا اینکه تخیل شعری من خودآیین و مستقل از هر چیز زمانه است و تنها بر ذات خود استوار است، به مدد همان میانجی برای این توضیحات است اما برای خلاصی از آن باید گفت که خودآیینی شعر بر زمینه های تاریخی خود استوار است. از قضا شعر مدرن، مهم ترین جایی است که می توان امر متضاد زمینه تاریخی را بر آن نشاند. در این صورت هیچ ایدئولوژی ای نمی تواند آن را توضیح دهد مگر اینکه ذات خود یعنی داشتن ذاتی یکدست و منسجم را کنار بگذارد. به همین دلیل است که حتی نقد در معنای رایج آن که از همان دهه ۳۰ به ارث رسیده، قادر نیست حتی اثر هنری را توضیح دهد چه برسد به تبیین آن. ردیف کردن یک سری دلایل جامعه شناختی یا روانشناسی اجتماعی و فردی شاعر، نیز در میانه راه بازمی ماند.
- 4 پاسخ
-
- 2
-
- هوشنگ ایرانی
- اخوان ثالث
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :