[h=2]سهراب چندین سال پیش به فکرمحیط زیست بود[/h] صبح ها نان و پنيرك بخوريم
و بكاريم نهالي سر هر پيچ كلام
و بپاشيم ميان دو هجا تخم سكوت
و نخوانيم كتابي كه در آن باد نمي آيد
و كتابي كه در آن پوست شبنم تر نيست
و كتابي كه در آن ياخته ها بي بعدند
و نخواهيم مگس از سرانگشت طبيعت بپرد
و نخاهيم پلنگ از در خلقت برود بيرون
و بدانيم اگر كرم نبود ؛زندگي چيزي كم داشت
و اگر خنج نبود ،لطمه مي خورد به قانون درخت
و اگر مرگ نبود ،دست ما در پي چيزي مي گشت
و بدانيم اگر نور نبود،منطق زنده ي پرواز دگرگون مي گشت
و بدانيم كه پيش از مرجان خلايي بود در انديشه دريا
و نپرسيم كجاييم
بو كنيم اطلسي تازه بيمارستان را