رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'زندگی نامه خوان رولفو'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. sam arch

    خوان رولفو

    خوان رولفو رمان و داستان کوتاه نويس مکزيکي از معتبر‌ترين نويسندگان اسپانيايي زبان قارة امريکا است. شهرت رولفو براي دو کتاب کم حجم اوست. دشت سوزان (Burning plain 1953) که مجموعه‌اي است از داستان کوتاه ازجمله "به آن‌ها بگو مرا نکشند" که در صحنه ادبيات بين‌المللي بسيار تحسين شده است، و رمان پدرو پارامو (Pedro Paramo 1955) که‌يکي از الگو‌هاي گابريل گارسيا مارکز براي کتاب "صد سال تنهايي" بوده است. با وجود حجم کم آثار منتشر شده، براي آثار رولفو احترام فراواني قائل شده‌اند به طوري که درسال 1970 برندة جايزه ادبيات مکزيک شد و در سال 1980 به عضويت آکادمي‌ زبان درآمد و در سال 1985 اسپانيا جايزة سروانتس را براي دستاورد‌هاي ادبي به او اعطا کرد. خوان رولفو در 16 مي سال 1917 در دهکدة "سن گابريل" در خانوادة زمين‌داري که زمين‌هاي آن‌ها در انقلاب مکزيک از بين رفت، به دنيا آمد. دوران بچگي‌اش ناگوار بود. او در سال‌هاي 29-1926 شاهد خشونت‌آميزترين وقايع جنگ مذهبي کاتوليکي بود. پدرش وقتي شش ساله بود به همراه دو تن از عمو‌هايش در جنگ کاتوليکي کشته شد و دو سال بعد مادرش را نيز از دست داد. در ده سالگي به پرورشگاه سپرده شد و چهار سال آن‌جا بود. خوان رولفو در تمام زندگي کتاب‌خواني سيري ناپذير بود. علاقه‌اش به کتاب وقتي هشت ساله بود به صورتي تصادفي بروز کرد. در آن زمان به دليل وضعيت ناخوشانيد کليسا که منجر به شورش‌هاي کاتوليکي شده بود، کشيش منطقه تمام کتابخانه خود را نزد مادر بزرگ خوان به امانت گذاشت، خوان تمام کتاب‌هاي آن کتابخانه را مطالعه کرد. در 16 سالگي قصد ثبت نام در دانشگاه گوادالاخا را داشت که به دليل اعتصاب طولاني دانشجويان، موفق به ثبت نام نشد، به مکزيکو سيتي رفت و در همان‌جا ماندگار شد. پدربزرگش وکيل دعاوي بود و مي‌خواست که خوان حقوق بخواند ولي او از عهده امتحان ورودي دانشگاه برنيامد و در 18 سالگي در اداره مهاجرت وزارت کشور مشغول به کار شد. کاري که آدم را ياد فداکاري "دشيل همت" مي‌اندازد که کارآگاه خصوصي شده بود. طنز زمانه، اين کار ظاهراً بي ربط، بي‌نهايت در نوشتن به او کمک کرد. ابتدا در محدودة ايالت فعاليت مي‌کرد. بعد فعاليتش به تمام کشور گسترش پيدا کرد. لهجه‌ها، آداب و رسوم و گويش‌هاي محلي را آموخت و بدين‌وسيله شناختي فرهنگي پيدا کرد و آن‌ها را در نوشته‌هايش به کارگرفت. در سال 1948 با کارلا آپايچيو ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد. براي گذران زندگي خانوادگي شغل‌هاي گوناگوني داشت: از 1935 تا 1945 در اداره مهاجرت، 53-1947 در شرکت گودريچ، در سال‌هاي 1955 و 56 در paoaloapan و از 1962 تا کمي‌ قبل از مرگ، در انستيتوي زبان‌هاي بومي مشغول به کار بود که ارتباطي با نويسندگي نداشت.در سال‌هاي 62-1952 به عنوان توليد کننده تلويزيون و فيلم‌نامه نويس توانست هم بنويسد و هم درآمد منظم داشته باشد. در سال‌هاي آخر زندگي، رولفو به سرطان ريه مبتلا شد و در 7 ژانويه 1986 به علت حمله قلبي درگذشت. گرچه آثار او از نظر کمي‌ مختصر است، هرگز کسي نسبت به کيفيت آن‌ها ترديدي نداشته است. رمان "پدرو پارامو" به چاپ بيستم و نهم رسيده و به هجده زبان ترجمه شده است. کتاب مجموعه داستان‌هاي کوتاه او دشت سوزان (دشت مشوش ترجمه خانم فرشته مولوي) به چاپ دوازدهم رسيده و به نه زبان ترجمه شده است. رولفو به پيروي از ناتوراليزم فرانسوي با جريان غالب داستان سرايي مکزيک مبارزه کرد. او تخيل و واقعيت را به هم آميخت، از جملات کوتاه استفاده و به جاي حالت خود آگاهي توجه خود را به رفتار معطوف کرد و از داوري آشکار کاراکتر‌هايي که توصيفشان مي‌کرد، خودداري کرد. آثار رولفو نشان مي‌دهد که تحت تاثير نويسندگان نورديک مثل کنوت ‌هامسون، سلما لاگرالوف، اف اي سيلان پا و ‌هالدور. کي لاکزمن بوده است. هم‌چنين در آثار رولفو ردپايي از اميلي برونته و ويليام فاکنر ديده مي‌ شود. خصوصيت بارز داستان‌هاي رولفو رابطة مشکل ساز پدر و پسر، فلاش بک به خشونت، وقايع نگاري وارونه، تصاوير به‌ياد ماندني و سنگيني گناه و مرگ است. اغلب ديالوگ‌ها، مثل مونولوگ است. شاعر مکزيکي اوکتاويا پاز، دربارة رولفو گفته است: "تنها رمان نويس مکزيکي که به جاي تشريح، تصويري از پيرامون فيزيکي به ما مي‌دهد." خوان رولفو نويسندگي را از سال 1940 شروع کرد و اولين رمانش را از بين برد. در سن 35 سالگي مجموعة 15 داستان کوتاه به نام "دشت سوزان" را منتشر کرد: چشم اندازي بي‌رحمانه از دنياي پيرامونش، دختري که مجبور به روسپيگري مي‌‌شود، شوهري قرمساق که در سفري زيارتي مي‌‌ميرد و مردمي‌ که فقر آن‌ها را از پا انداخته است. در سال 1953 شروع به نوشتن رمان "پدرو پارامو" کرد. آثار او آن‌چه که "رمان انقلاب مکزيک" مي‌گويند، جمع بندي کرده است. انريکه کراز در کتاب بسيار معتبر خود "مکزيک: زندگي‌نامه قدرت" مي‌ نويسد که دانشجويان جوان بسيار متعهد دهه 1960 "مبهوت رمز و راز جادويي نوشته‌هاي خوان رولفو شده بودند، صفحاتي که در آن‌ها قدرت و اعتبار زمامداران مکزيک در تصاوير سنگ عظيم خرد شده، حک شده‌اند." اين "سنگ خرد شده" (فروپاشي جامعه شبه فئودال) در تمام رمان پر قدرت و تکان دهندة جامعه شناختي "پدرو پارامو" به تصوير کشيده شده است. رمان پدرو پارامو که پيشگام رآليسم جادويي است، در سال 1955 منتشر و با استقبال سردي رو به‌رو شد و در طول 4 سال بعد فقط هزار جلد از آن به فروش رفت. اين رمان جسورانه ساختار جديدي را بدعت مي‌گذارد، داستان را ساکنين مردة دهکدة افسانه‌اي به نام "کومالا" نقل مي‌کنند. رمان بعد‌ها شناخته شد و عميقاً در ادبيات امريکاي لاتين تاثير گذاشت. گابريل گارسيا مارکز جمله‌اي از اين کتاب را در صد سال تنهايي خود گنجاند و هم‌چنين شهر ارواح رولفو که ساکنينش اشباح هستند، تا اندازه‌اي منبع الهام شهر افسانه‌اي ماکوندوي مارکز شد. گابريل گارسيا مارکز گفته است که بعد از نوشتن چهار کتاب اولش، به عنوان يک رمان نويس احساس کرد که متوقف شده است و کشف کتاب "پدرو پارامو" در سال 1961 زندگي او را تغيير داد و مسير تاليف شاه‌کارش صد سال تنهايي را به او نشان داده و هموار کرد. مارکز دربارة تمام آثار انتشار يافته رولفو من حيث المجموع مي‌ گويد: "نوشته ‌هايي که به 300 صفحه هم نمي‌رسند و معتقدم به همان حجم و ماندگاري آثار سوفوکل است." رولفو پايه گذار مجله ادبي "پان pan" در سال 1944 است. بعد از انتشار دو کتاب مشهور، عملاً داستان نويسي را کنار گذاشت ولي به روش‌هاي ديگري مهرة اصلي جهان ادبي مکزيک باقي ماند. در سال 1956 شروع به فيلم‌نامه نويسي براي سينما و تلويزيون کرد. با هم‌کاري کارلوس فوئنتس و گابريل گارسيا مارکز، يکي از بهترين فيلم نامه ‌هايش را به نام " El Gallodoro" نوشت که فيلمي‌ از آن در سال 1964 ساخته شد. در دهه 60، رولفو دومين رمانش را به نام La Cordillera" نوشت ولي بدون اين‌که آن را منتشر کند يا به کسي نشان بدهد، از بين برد. رولفو عکاس ماهري بود، گرچه در زمان حياتش تعداد کمي‌ از عکس‌هايش منتشر شد. کارلوس فوئنتس در سال 2002 کتابي به نام "مکزيک خوان رولفو" منتشر کرد که مجموعه اي از 175 عکس است که تنها مجموعة چاپ شده از عکس‌هاي رولفو است. عکس‌هاي اين کتاب عمدتاً بين سال‌هاي 1945 تا 1955 گرفته شده است. تصاويري از مردم و زمين‌هايشان، زنان در لباس‌هاي محلي، نوازنده‌ها با آلات موسيقي. او در اين عکس‌ها، آرامش، سکوت و ريتم دروني مردم خارج از شهر‌ها را ثبت کرده است.تصاويري از ساختمان‌هاي مخروبه و متروکه با ديوار‌هايي که از شليک توپخانه خراب شده‌اند که همه شرحي از تاريخ دردناک مردم مکزيک است. منبع
×
×
  • اضافه کردن...