جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'راز مواجهه با شکست چیست؟'.
1 نتیجه پیدا شد
-
همهی ما افراد موفق زیادی را میشناسیم. کسانی که در تجارت، تحصیل و زندگی بسیار خوب عمل کردهاند. بسیار پیش میآید که به آنها غبطه بخوریم که آخر چطور توانستهاند اینقدر خوب عمل کنند؟ شاید هم خیلی وقتها همهچیز را زیر سر اقبال بلند آنها و بخت سیاه خودمان دانستهایم. چیزی که ما در ویترین میبینیم، موفقیت و پیروزی آنها در زندگیست. ما محصول آماده را میبینیم. آن چه در مسیر تولید این محصول بوده، بارها شکست، نقصان و ناامیدی که گریبان این افراد را هم گرفته، از نظر ما پنهان است. افراد موفق، بیش از آنچه فکرش را کنیم در زندگی با شکست روبرو شدهاند. یک نویسندهی معروف و موفق، بارها آثاری نوشته که هیچ انتشاراتیای مسئولیت چاپش را بر عهده نگرفته تا به امروز رسیدهاست. اما در این حالت، یک فرد موفق، چه حسی داشته؟ حتماً احساس وحشتناکی را دربارهی خودش تجربه کردهاست، چنانکه این ناامیدی برای تمام نوعبشر عمومیّت دارد. در هنگام شکست ممکن است حس کنیم که به زانو در امدهایم، احساس گناه کنیم، سعی کنیم مانند اسکارلت اوهارا دربارهاش فکر نکنیم و به خود وعده دهیم «بعداً که حالم بهتر شد، بهش فکر میکنم!» و حتی ممکن است تلاش کنیم این شکست را مانند رازی مگو از دیگران پنهان سازیم. حقیقت این است که شکست خوردن، واقعاً دردناک است! خب، احساس بد پس از شکست که چیزی طبیعی و عمومی است. مهم آن است که پس از شکست، دوباره به کار برگردیم و تلاش کنیم. مثلاً فرض کنیم که تصمیم گرفتهایم فکری به حال چاقیمان بکنیم و کمتر بخوریم. پیش آمده که سست شدهایم و دست از کنترل غذایمان برداشتهایم. مهم این است که دوباره تلاش کنیم تا رژیم غذاییمان را رعایت نماییم. اگر امروز بهطور حرفهای عادت به ورزش کردن داریم، نتیجهی این است که بارها از این برنامه چشمپوشی کردهایم و باز به آن بازگشتهایم. یا مثلاً نوشتن را در نظر بگیریم. خیلی از ما شوق نوشتن را در خود حس کردهایم، برخی از ما مثل خود من، اینقدر خوششانس هستیم که میتوانیم حالا بنویسیم. خب… اگر از خود من بپرسید، می گویم من از اول در این کار خیلی خوب نبودم و نوشته هایم در بهترین حالت، سانتیمانتالهایی بهدردنخور بود! با اینحال دوباره شروع کردم. سعی کردم مشکلاتم را برطرف کنم، بیشتر بخوانم و امروز وبلاگ مینویسم. حالا در نظر بگیریم که چقدر پیش آمده که از خودمان خشمگین شدهباشیم و کاملاً ناراضی. در این حالت، دچار کمبود علاقه به خود هستیم. اما آدمی نمیتواند با کمبود حبّذات ادامه دهد، شاید حتی زودتر در اینباره، دوباره شروع کنیم. اگر بچهدار شدهباشیم، شاید گاهی از خود ناامید شویم: «من پدر/ مادر خوبی برای بچهام نیستم!» ولی همیشه راهی برای جبران هست، کافی است دوباره تلاش کنیم. خیلی مهم است که یادمان بماند، با اینکه ممکن است این پروسه زمانبر باشد، اما اگر دوباره و دوباره تلاش کنیم، بالاخره دری به موفقیت خواهیم گشود. ولی راز موفقیت چیست؟ یا سئوال بهتر، راز مواجهه با شکست چیست؟ جواب سادهاست: اصلاً رازی وجود ندارد! فقط باید مدام تلاش کرد، همین!