تا آنجا که به یاد دارم، در فضاهای گسسته از هم زیسته ام. در فضاهایی که ممکن نبود شکل و محتوا در پیوندی هماهنگ، پیکری یگانه بسازند. به عکس، تا چشم کار می کرد همه ترکهای پیچش ذهن را جابجا در آنها می دیدی. هیچ چیز سرجای خود نبود، چیزی هم راه به جایی نمی برد.
فضاهای برخواسته از اعصار گوناگون را که به هم دهن کجی می کردند، گرد آورده و در موزاییک های تصادفی بر روی هم و پهلو به پهلوی هم می چیدند، به گونه ای که همیشه احساس می کردم در برهوت زندگی می کنم. تنها چشم انداز جادویی کوه ها و کشش صمیمانه روابط انسانی بود که مرا خواه ناخواه در واقعیتی ملموس نگه می داشت. نسل من برخورد فرهنگ ها را با گوشت و پوست خود تجربه کرد. فضاهای هندسی بوهاوس در اندرون صف بسته دنیای در خود فرو رفته به سرعت رخنه می کردند و آثاری شدید از خحود برجای می نهادند که اگر هم مقاومتی در برابرش انجام می گرفت، نا آگاهانه بود.
مقاله حاضر یکی از مقالات خوب و جالب در زمینه فضاهای گم شده هستش که در مجله نامه فرهنگ، سال سوم، شماره اول به چاپ رسید.
نویسنده: داریوش شایگان
دانلود مقاله