جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'خوان گویتی سولو'.
1 نتیجه پیدا شد
-
خوان گویتی سولو* برگردان: ابوالحسن نجفی در طی جلسات آخرین محافل بینالمللی نویسندگان وهنرمندان ـ نه تنها در لنینگراد و ادینبورو و فلورانس، بلکه حتی در فورمنتور(1) و مادرید ـ رابطة سیاست و ادبیات، استنباط هنر به منزلة هدفی برای خود یا خدمتگزار مرامی بیرون از خود، موضوع بحث قرار گرفت. بدگمانی روزافزون به ارزشهای ادبیات موجب شده است تا برخی از نویسندگان برای توجیه آثار خود دلایلی غیرهنری بجویند. مواضع دفاعی چنان محکم و سازشناپذیر شدهاند که تماشاگر بیطرف غالباً احساس میکند که در جروبحث کرها حضور یافته است. گروهی میگویند:"ادبیات و سیاست دو چیز مختلفاند." گروهی دیگر پاسخ میدهند:"ادبیات به محض عرضه شدن امری اجتماعی است و، به این اعتبار، وظیفهای سیاسی انجام میدهد." در ماههای اخیر، آلن ربـ گری یه (در مجلة اکسپرس) و لوسین گلدمن(2) (در کتاب جامعهشناسی رمان) و ژرم لندونپ(3) با دلایل بسیار متفاوتی به مفهوم هنر ملتزم تاخته و نتیجه گرفتهاند که "نویسنده فقط در هنر خود میتواند ملتزم باشد". خصوصاً به عقیدة رب ـ گری یه:"نویسندگان لزوماً متفکر سیاسی نیستند و طبیعی است که غالباً در این زمینه به بیان اندیشههایی نارسا و مبهم اکتفا کنند. اما چرا این همه خوش دارند که این اندیشهها را، در هر فرصتی و به هر مناسبتی، در ملاء عام بر زبان بیاورند؟... دلیلش به نظر من این است که آنها از این که نویسندهاند شرم دارند و در وحشتی مداوم به سر میبرند که مبادا این را بر آنها عیب بگیرند و از آنها بخواهند که چرا مینویسند و وجودشان به چه درد میخورد و چه وظیفهای در اجتماع انجام میدهند... نویسنده نمیتواند بداند که کارش به چه درد میخورد. ادبیات برای او وسیلهای نیست که در خدمت مرامی قرار گیرد..." ملاحظات نظریهپرداز اصلی "رمان نو" شاید وارد باشد، اما بعضی از نکات را باید روشن کرد. برای درک مفهوم حقیقی آنها به گمان من پیش از هر چیز لازم است که آنها را در زمینة تاریخی خودشان قرار دهیم، یعنی توجه کنیم که اینها بیان عینی آرزوهای نویسنده در چهارچوب جامعة معینی است. در فرانسه آزادی زبان و آزادی اندیشه وجود دارد و تساوی حقوق سیاسی لفظی خالی از معنی نیست. بنابراین رابطة نویسنده با خواننده امری است بسیار متفاوت با آنچه مثلاً در اسپانیا یا در کشورهای امریکای جنوبی دیده میشود. و دلیل آن هم بسیار ساده است. هنگامیکه کشمکشهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، که نیروی متحول و پویای هر کشوری را تشکیل میدهند، بتوانند آزادانه از طریق رسانهها و نشریههای حزبی و غیرحزبی تجلی کنند، وظیفة اجتماعی نویسنده غیر از وظیفة اجتماعی نویسندة کشورهایی است که در آنجا منافع و منویات گروههای مختلف نتوانند آزادنه به بیان درآیند. وضع خاص جامعة فرانسه ـ اکنون که جنگهای استعماری به پایان رسیده و "خطر" وقوع انقلاب، پس از دگرگونی شگفت صنعتی به دست نیروهای نو سرمایهداری، دور شده است ـ مستلزم رشد ادبیاتی است که، بنا بر تعبیر ویتورینی(4)، از وضع "تسلی" یا "هدایت افکار" به وضع پویندگی و پژوهندگی، به وضع پاسخ بارورکننده، و سرانجام به وضع علم میرسد. به عکس، در کشورهای واپسمانده یا کشورهایی که در مرحلة مقدماتی توسعه هستند ـ مثلاً در کشور اسپانیا ـ ادبیات میکوشد تا واقعیت سیاسی و اجتماعی را منعکس کند (غفلت از این امر به پیدایش آثاری تقلیدی منجر میشود که در حکم عکس برگردانی است از آثار کشورهایی چون فرانسه و انگلستان و آلمان که به سطح سیاسی و فرهنگی و اقتصادی بالاتری دست یافتهاند). اما با این عمل، از تحول خاص خود به منزلة "صناعت" باز میماند و همین امر منطقاً باعث رواج آثاری میشود که با همان الگوهای کهنه و تعبیرهای مستعمل و فرسوده به واقعیت رو کنند و در نتیجه نمونههای تقلیدی از ناتورالیسم نیاکان را پدید آورند. به عکس، در کشورهای واپسمانده یا کشورهایی که در مرحلة مقدماتی توسعه هستند ـ مثلاً در کشور اسپانیا ـ ادبیات میکوشد تا واقعیت سیاسی و اجتماعی را منعکس کند (غفلت از این امر به پیدایش آثاری تقلیدی منجر میشود که در حکم عکس برگردانی است از آثار کشورهایی چون فرانسه و انگلستان و آلمان که به سطح سیاسی و فرهنگی و اقتصادی بالاتری دست یافتهاند). اما با این عمل، از تحول خاص خود به منزلة "صناعت" باز میماند و همین امر منطقاً باعث رواج آثاری میشود که با همان الگوهای کهنه و تعبیرهای مستعمل و فرسوده به واقعیت رو کنند و در نتیجه نمونههای تقلیدی از ناتورالیسم نیاکان را پدید آورند. از این لحاظ، تکیة آلن رب ـ گرییه بر اهمیت عامل صناعت در هنر به نظر من درست و پذیرفتنی است، نه تنها در مورد ادبیات کشور خودش بلکه حتی در مورد ادبیات کشورهایی که، بنا به دلایل متفاوت و چه بسا مخالف، صناعت هنری را فدا میکنند تا به بیان و تکرار قراردادی و بالنتیجه نادرست واقعیت بپردازند. با این همه، آلن رب ـ گرییه آنجا اشتباه میکند که ـ به قول بلوک میشل در کتاب زمان حال اخباری(5) ـ "با آن غرور ملی خاص نویسندگان فرانسوی که ادبیات فرانسه را ادبیات به مقهوم عام کلمه میداند" میخواهد تجربهاش را که محصول موقعیت ویژة فرانسه است بر کشورهایی تعمیم دهد که سطح سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آنها با عناصر زیربنای تحلیلهای او سازگار نیست. هنگامی که دولت ـ در کشورهایی چون اسپانیا ـ رسماً فشار میآورد تا ادبیات و هنر غیرسیاسی شود یا ـ در کشورهایی چون شوروی در زمان استالین ـ وادار میسازد که ادبیات و هنر یکسره سیاسی شوند و به استخدام هدفهای اجتماعی آن درآیند و در نتیجه مطبوعات نمیتوانند بازگوکنندة اختلاف نظرهای زایا و تضادهای پویای جامعه باشند و هنگامی که گروههای اجتماعی ـ مثلاً در اسپانیا ـ نمیتوانند احساسات خود را بروز دهند یا آزادانه از منافع خود دفاع کنند، نویسنده ناچار بلندگوی این پویایی و این احساسات و این منافع میشود و آن گاه وظیفهای را برعهده میگیرد که بیشباهت به "دریچة تخلیة فشار" نیست.
- 1 پاسخ
-
- 1
-
- قطره ملی شما اقیانوس جهانی نیست
- مقاله
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :